وضعیت در سوریه
تا قبل از سقوط صدام حسین تصور بر این بود که پس از سقوط او عراق میشود همان عراق زمان صدام حسین با همان نظم و ترتیبات اجتماعی ولی با دولتی دمکراتیک که زیر نظر متحدین غربی اداره خواهد شد. اما برداشتن صدام از روی کشور عراق و از روی جامعه عراق، مانند برداشتن درب صندوق پاندورا، همه گونه بلا را بر سر عراق و غرب نازل کرد. اولین تصاویری که پس از پایین کشیدن مجسمه صدام حسین به جهان مخابره شد و حیرت جهانیان را برانگیخت، ویدیوهایی از غارت موزه ملی عراق توسط مردم عادی عراق بود. غارت این موزه چیزی بجز بی اخلاقی و عدم علاقه مردم عراق به مسائل ملی کشورشان را نداشت. اگر علاقه ای به این امر وجود میداشت دستکم بلافاصله پس از سقوط صدام چند افسر جزء ارتش عراق میتوانستند با جمع آوری تعدادی از سربازان یگان خود امنیت موزه ملی، بانک مرکزی و سایر نقاط استراتژیک را زیر نظر ارتش آمریکا تامین کنند. این موضوعی بود که بلافاصله پس از انقلاب در ایران رخ داد و در مرکز آموزش های هوایی که حالا بی در و پیکر شده بود یک سروان نیروی هوایی دست به بسیج سربازان باقی مانده در پادگان زد و با انواع سیاست ها و وعده ها تامین امنیت پادگان را برای نزدیک به بیست روز به عهده گرفت. و این در شرایطی که کاخ سعدآباد از چنین تامینی برخوردار نبود چرا که دلیل موفقیت آن سروان نیروی هوایی یکی این بود که مرکز آموزش های هوایی خود منشاء شروع شورش بود و مردم قصد حمله به آنجا را نداشتند و دیگر این که حمله به جایی مثل کاخ سعد آباد و غارت آن جزو «حقوق» ملت انقلابی به حساب می آمد. اما با این وجود در کاخ سعد آباد بجز خرابی هایی جزئی غارتی آنچنانی صورت نگرفت و مردم مراقب بودند و میگفتند که این اموال متعلق به مردم و میراث ملی است. از همین رو بود که بانک ها و موزه ملی ایران باستان و سایر موزه ها مورد غارت قرار نگرفت و این نگاه متمدنانه مردم ایران نسبت به مسائل ملی شان در مقایسه با مردم عراق را نشان میداد. این یک واقعیت است و اگر کسانی از این مقایسه ناراحت هستند این نویسنده را به نژادپرستی متهم نکنند بلکه نگاه هر ناظر بیرونی به این مقایسه چیزی بجز این نتیجه نخواهد داد که مردم ایران مسئول تر و متمدن تر از مردم عراق و حس ملی و میهنی شان قوی تر از مردم عراق است که بیشتر خود را به قوم و عشیره شان متعلق میدانند تا کشور عراق.
برداشتن درب جعبه پاندورای عراق تنها موجب ناامنی و غارت ثروت های ملی عراق نشد بلکه آمریکایی ها را با معضل نیروهای مسلح بی در و پیکری روبرو کرد که معلوم نبود از کجا سر در آوردند و عراق را به کلی آنچنان بهمریختند که آمریکا پس از چند سال دمش را روی کولش نهاد و از عراق بیرون زد و این کشور را به حال خود واگذاشت. شاید بهتر بود آمریکا به پیشنهاد صدام حسین که دو ماه پس از سقوطش به آمریکاییان داده بود گوش کرده بود که صدام به آنها گفت من کشورم و مردم ام را می شناسم. شما اختیار کشور را به دست من بدهید، زیر نظر شما ظرف دو ماه امنیت عراق را باز میگردانم. شاید بهتر بود آمریکاییان به حرف صدام گوش میکردند. نگه داشتن عراق تحت فرمان یک صدام حسین تحت ضعیف بهتر از سپردن این کشور به دست سرکردگان نیروهای گوناگون بود.
امروز همین وضعیت برای بشار اسد پیش آمد. در شرایطی که میشد بشار اسد سکولار و مطیع را حمایت کرد، در یک واماندگی و حیرت از سرعت سقوط سوریه، اسرائیل و آمریکا بار دیگر دچار اشتباه شدند و ایستادند و تماشا کردند تا نیروهای شورشی با سقوط دمشق به همسایگی اسرائیل رسیدند.
و سوال بزرگ اینجاست: حالا چی؟ اگرچه رهبر شورشیان سوریه بر خلاف گذشته اش چهره ای «متمدن» از خود نشان داده است و گفته حاضر به کنار آمدن با ایران و احترام به نظم جهانی است اما میتوان آنها را با طالبان افغانستان پس از فرار اشرف غنی مقایسه کرد. یک احتمال این است که حالا نیروهایی جان برکف تر از حزب الله و حماس تبدیل به معضلی بزرگتر برای اسرائیل بشوند. اما احتمال قوی تر این است که جانشینان اسد کنترل کشور را بدست بگیرند اما مانند حکومت طالبان بی اعتنا به مشکل نوار غزه و فلسطینی ها با اسرائیلی ها باشد و سرشان به کار کشور خودشان باشد. طالبان نیز قول داده بودند که با زندگی اجتماعی مردم کاری نداشته باشند و به حجاب زنان گیر ندهند. کار به جایی رسید که حتا حق تحصیل برای زنان نیز بسیار محدود شد. باید دید مسلمانان شورشی در سوریه تا چه حد با «سیاست خدعه» اسلامی مدل طالبان در مقابل «کافران» کارشان پیش خواهند برد. دماسنج این کشاکش در ماههای آینده در دمشق مشاهده خواهد شد. اگر جامعه سکولار دمشق همچنان بدون مزاحمت نیروهای امر به معروف به زندگی شان ادامه دهند میتوان نتیجه گرفت که اسرائیل نیز خیالش از بابت سوریه راحت خواهد شد و فقط میماند که بر سر بلندی های جولان با نیروهای جانشین بشار اسد چگونه کنار بیاید.
ایران و خطر تجزیه
یک زبانم لال را باید قبل از زدن تیتر بالا بر زبان می آوردم. چه زبانم لال باشد یا نباشد ما با وضعیت تازه ای روبرو هستیم که تا همین چند سال قبل هم تصورش ممکن نمی نمود و دلیل آن چیزی نیست مگر آنکه وضعیتی که امروز کشور ما دچارش شده تفاوت چندانی با وضعیت سوریه و تعامل بشار اسد و مردم سوریه و نیروهای مخالفش ندارد. وضعیت امروز حاکمان جمهوری اسلامی را میتوان نه تنها با تعامل بشار اسد و مخالفان مسلح و مردم سوریه، بلکه با تعامل حکومت اشرف غنی با مردم خود و نیروهای مخالفش مقایسه کرد. جمهوری اسلامی مثل هر دو رژیم اشرف غنی و بشار اسد بشدت ضعیف و مورد تهدید مردم و نیروهای مخالفش است. امروز روحیه مردم ایران با روحیه مردم در سال 1367 قابل مقایسه نیست. در آن زمان و پس از پایان جنگ ایران و عراق، هنگامی که سازمان مجاهدین عملیات فروغ جاویدان را آغاز کرد ارتش و سپاه با قاطعیت و ایمانی راسخ و جان برکف در مقابل آنها ایستادند و مردم نیز پشتیبان آنها بودند. ولی امروز چه؟ آیا امروز هم همان روحیه بر مردم ایران و نیروهای مسلح اش حاکم است؟
امروز با ورود پهبادها به عرصه جنگ دکترین جنگ ها نیز عوض شده است. کشورهای ضعیف مانند ایران که از یک ارتش قوی و مجهز و مدرن برخوردار نیستند در مقابل این پدیده جدید، یعنی پهبادهای کوچک دستی در میدان جنگ بشدت آسیب پذیر هستند. این نوع جنگ امروز توانسته است صدمات شدیدی به کشوری به لحاظ تسلیحاتی مدرن مثل روسیه وارد آورد که نمیتوان تنها به تکیه بر ابزار جنگی کلاسیک و مدرن با آن مقابله کرد. با توجه به تسلیحات فرسوده نیروهای مسلح ایران، با توجه به نبود انسجام ملی عمیق و بی علاقگی مردم ایران به سرنوشت کشور که در اثر چهار دهه حکومت ابلهانه روحانیون بر کشور پدید آمده و ایرانیان هزار هزار کشور را دارند ترک می کنند، و از همه مهمتر با توجه به بی علاقگی نیروهای مسلح ایران به مساله ملی و حفظ کشور در مقابل تهدیدات تجزیه طلبانه، خطر یک آشوب و شورش و بهمریختگی در سطح ملی را نباید دست کم گرفت. این که در آینده شاهد نیروهای مسلح چریکی قومی با اعتقاد راسخ به هدف شان در مقابل ارتش و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی با وسایل فرسوده و روحیه ضعیف و بی انگیزه به دفاع از مصالح ملی باشیم چندان دور از ذهن نیست. حزب دمکرات کردستان ایران هزاران نفر نیروی آموزش دیده و مجهز دارد و در صورت مناسب بودن شرایط این امکان را دارد که تا صدها هزار نیرو را نیز بسیج کند. تهدید بزرگ دیگر، نیروهای مسلح بلوچ هستند. آنها نیز در صورتی که غرب و کشورهای منطقه اراده کنند تبدیل به یک تهدید جدی برای تمامیت ارضی ایران خواهند شد. اعراب مسلح مخالف دولت مرکزی ایران اگرچه امروز چندان قابل توجه نیستند اما آنها نیز در صورت یک آنومی و بهمریختگی اجتماعی قادر به بسیج کردن دهها هزار نیرو خواهند بود.
اگر نیاز به شاهدی بر مدعاهای پیشین باشد خوب است که به چگونگی تشکیل سپاه و بسیج توسط مردمی که اصلا کاری به امر نظامی نداشتند، بلافاصله پس از انقلاب توجه شود. نیروهای قومی مخالف جمهوری اسلامی به همین سرعت میتوانند در شرایط آنومی اجتماعی و بهمریختگی با حمایت مالی دشمنان ایران نیرو جذب کنند.
تقابل این دو نیرو، یکی نیروهای مقابل جمهوری اسلامی با حمایت خارجی و با اعتقاد راسخ و دیگری نیروهای مسلح امروز مادی گرا و بی انگیزه و علاقه جمهوری اسلامی ما را دچار همان سرنوشتی خواهد کرد که افغانستان و عراق و سوریه. ارتش و سپاه در ایران همان گونه از مقابل نیروهای چریکی مسلح شان فرار خواهند کرد که ارتش افغانستان از مقابل طالبان دمپایی به پا گریخت و ارتش بشار اسد از مقابل شورشیان می گریزد. اگر با این تفسیر مخالف هستید خوب است به این موارد بعنوان شاهد این نوشته نیز فکر کنید:
- فروش اسناد سری طرح های غنی سازی اورانیوم و بار زدن آن و خارج کردن آن از ایران بدون پرداخت رشوه به یک نیروی مسلح فاسد مثل سپاه و بی علاقه به وطن ممکن نبود. سپاه
- امروز ارتشی های ایران در فقر دست و پا میزنند و با خشم به ثروت های بادآورده و غارت شده توسط سپاه و خانواده های شان نگاه می کنند. برخی از آنها برای تامین برخی نیازهای ضروری شان کلیه شان را می فروشند. این نیرو با همه علاقه اش به وطن به دلیل این ظلم و تبعیض روحیه جنگیدن ندارد.
- امروز بخش بزرگی از مردم ما از نظر اخلاقی شباهت زیادی با مردم عراق زمان سقوط صدام حسین دارند. هرکس برسد میزند و می برد و وجدانی نیست که دچار عذاب شود. مردمی که زمانی یک زن شوهر از دست داده با کلفتی در خانه ها در زمان شاه فرزندانش را به دانشگاه میفرستاد، امروز به جایی رسیده اند که دهه هاست دخترانش برای تهیه مادیات بهتر زندگی در دوبی و ترکیه و سایر کشورها به تن فروشی مشغولند و در خیابان بر سر نوبت مشتری گیس یکدیگر را می کشند و ناظران به خنده می ایستند. زدن موبایل و دستبند در خیابان ها و نا امنی که مشاهده می کنیم.. آیا دور از ذهن است که از همین امروز عده ای در کمین هستند که در روز موعود به موزه ایران باستان هجوم ببرند و آنرا غارت کنند؟
خطر بزرگ
این خطر بزرگ وجود دارد که با پشتیبانی مالی و لجستیک کشورهای همسایه و غرب، نیروهای چریکی مسلح مخالف حکومت ایران با بکار گرفتن پهبادها بتوانند کردستان، خوزستان و بلوچستان را از کنترل دولت مرکزی ایران بیرون بکشند و این آغاز فروپاشی و سوریه ای شدن ایران خواهد بود.
چه میتوان کرد؟
ایرانیان، چه در داخل و چه در خارج که عشق به ایران و چارچوب و تمامیت ارضی آن دارند، برای جلوگیری از خطر سوریه ای شدن ایران چه می توانند بکنند؟ تنها یک پاسخ میتواند وجود داشته باشد: حتا دشمنان قسم خورده و سالیان شاهزده رضاپهلوی نیز باید خود را پشت سر ایشان سازماندهی کنند و با صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی برای یک آشتی ملی و گذار آرام از جمهوری اسلامی به نظامی سکولار و دمکرات وارد گفتگو و تعامل شوند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
خط قرمز ملت تورك در ايران كه…
خط قرمز ملت تورك در ايران كه در اكثريت مي باشند رسميت و تدريس زبان توركي در همه مراحل اموزشي در هفت استان و يا ايالات ازربايجاني مي باشد كه پنج استان صد در صد تورك و در دواستان هفتاد درصد را دارا مي باشند است .
تشكيل حكومت منطقه اي تورك با اختيارات كامل خود گرداني بدون دخالت مرگز و همچنين انتخاب زبان رابطبين ملل ايراني با رفراندوم كه به احتمال زياد زبان علم و تكنولوژي يعني انگليسي خواهد بوديكي ديگر از اولويت هاست.
ما توركها به هيچ عنوان به حاكميت مجدد ديكتاتوري هاي منصوب به زبان و فرهنگ حاكم اجازه نخواهيم داد بر مقدرات ما حاكم شوند.
تجربه يكصد سال اخير نشان داده كه اقايان عرضه مملكت داري را ندارند و اين در صورتي است كه اجداد ما صد ها سال بر جغرافياي كنوني ايران فعلي و سرزمين هاي اطراف حكومت كردند بدون اينكه زبان اقلبت فارس را قدغن كنند ولي در عرض يكصد سال سه حكومت فاسد ،زمين خوار،دزد و ديكتاتور حداقل حقوق زباني و فرهنگي ما را از ما گرفته اند.
حق توركها ، مشاركت و سهم توركها بايستي قبل از هر تحولي مشخص شود با وعده هاي سر خرمني اين اقايان ايران را تجزيه خواهند شد .
اپوزوسيون هنوز در داخل ابرها شناور است و در عين اگاهي صد در صدي از نارضايتي و تنفر توركها و ديگر ملل از نابرابري با فارسها ترس دارند كه در باره حقوق زباني غير فارسها صحبت كنند و اين اشتباه را اگاهانه ادامه مي دهند و اشتباه محاسباتي دارند و فكر مي كنند كه ارتش مزدورشان در قرن بيست و يك خواهد توانست همانند زمان زنده ياد پيشه وري در ازربايجان دست به نسل كشي بزنند،اميد است كه همه ملل بتوانيم فدراليزم را در ايران فردا با حقوق برابر براي همه ملتها شكل دهيم و گرنه حق تعيين سرنوشت براي ملت تورك محفوظ است.
زبان تورکی,زبان رسمی ایران
ســـــلام دوســـلار....
از آقای محسن کردی می پرسیم که اگر یک آمار دقیق تحت نظر سازمانهای بین المللی در ایران صورت بگیرد و جمعیّت تورک ها بیشتر از فارس زبان ها باشد , آیا قبول میکند که زبان رسمی ایران تورکی باشد؟
نامه دوستی از ایران
ب
عنوان مقاله دردنامه دوستی از ایران
ب
دوستی از ایران با خواندن مقاله ام این پیام را برایم ارسال کرد که با خوانندگان در میان میگذارم. این دوست قدیمی برایم یک ویدو فرستاد از کشتار 40 اسیر سوری به دست نیروهای امنیتی بشار اسد. ویدیو مربوط به سه سال قبل است. در این ویدیو در یک گودال لاستیک ریخته بودند و اسرا را یکی یکی با چشم و دست بسته می آوردند و به درون گودال هل میدادند. یک سرباز با یک کلاشینکف در راه سقوط یک تیر به بدن آنها میزد و سپس یک یا دو تیر به مغزشان در ته گودال روی لاستیک ها. بعد قرار بود روی لاستیک ها و اجساد بنزین بریزند و آتش بزنند. وحشتناک بود. حالم بد شد.دلم نمیخواهد حتا جلادان این رژیم و آنها که به چشم بچه های ما ساچمه زدند نیز دچار این وضعیت نشوند. بسیاری از ما شاید از خشم آرزوهای بدی برای این نابکاران و جلادان رژیم بکنیم. اما .. آرزو میکنم ایران ما هرگز دچار آن وضعیت که در ویدیو دیدم نشود. خیلی بد بود. آدم هایی که کشته میشدند قیافه های معمولی داشتند. از نوجوان و میانه سال گرفته تا بازنشسته ها. انگار در و همسایه بودند. خیلی وحشتناک بود. برای دوستم نوشتم که دیدن این ویدیو حال مرا بد کرد.. آرزو میکنم که این صحنه ها هرگز در ایران رخ ندهد. دوستم متن زیر را برایم نوشت که خوب است خوانندگان نیز بخوانند تا با وضعیت ایران بیشتر آشنا شوند.
در واکنش به کلیپ کشتار وحشیانه مردم سوریه در گودال پر از لاستیک کهنه و آتش زدن آن نوشته ای " از دیدن این فیلم حالم بد شد، امیدوارم چنین وضعیتی در کشور ما پیش نیاید"! و در مقاله اخیرت " آیا تجزیه ایران سناریوی بعدی است؟" نیز همین آرزو را بازتاب داده ای و سعی کرده ای به خودت دلداری بدهی که نه این اتفاق در کشور ما با فرهنگ قدیمی و لابد مردم با فرهنگش تکرار نخواهد شد. ایران را مقایسه کرده ای با عراق و لحظه تاریخی سرنگونی صدام حسین، و حمله مردم به اماکن دولتی، کاخهای خانواده صدام و موزه ملی عراق و غارت سرمایه های ملی توسط مردم. و یاد آوری کرده ای که در سال ۵۷ چنین واکنش از طرف مردم ایران دیده نشد و اگر هم دزدی و غارتی صورت گرفته عمومی و گسترده نبود چون مردم ما متمدن تر از مردم عراق بودند، عرق ملی داشتند، و اموال دولتی و موزه ها را اموال ملی می دانستند و چه و چه. دوست من این حرفها و استدلالات مبتنی بر دانسته های قبلی شما و مربوط به گذشته های دور است. این ارزیابی شما البته آرزوی من و شماست ولی متاسفانه به دو دلیل اشتباه است و من معتقدم اگر همین امروز در ایران تحولی همانند سوریه امروز و عراق دیروز اتفاق بیفتد همان هرج و مرج و غارت و چه بسا بدتر از آنهم روی دهد.
بله در مقطع سال ۵۷ ایران دچار هرج و مرج و ویرانگری نشد به سه دلیل،
۱- مردم گرسنه و مستأصل و دنبال انتقام از بالا تا پایین نظام قبلی نبودند.
۲- یک رهبری سازمان یافته برای کنترل حوادث و اداره امور بلافاصله بعد از سقوط قدرت مرکزی وجود داشت.
۳- ماشین دولتی و اداری بجا مانده از رژیم پیشین مورد نفرت مردم نبود و قادر بود همچنان با رهبری جدید به کارش ادامه دهد.
متاسفانه امروز چنان وضعیتی بوجود آمده که نه تنها موارد پیشگفته وجود ندارد بلکه سیر حوادث در ۴۶ سال گذشته جامعه ما را بکلی دگرگون و مردم را از هم دور کرده است، بدلایل زیر.
۱- سرکوب و کشتار، جنگ و خونریزی، اوضاع بد اقتصادی و بیکاری، فقر و تبعیض و سیاستهای تفرقه افکنانه رژیم اسلامی و تقسیم ناعادلانه امکانات و مشاغل و حتی معاش بین خودی ها و غیرخودیها، ایرانیان را به دو گروه متخاصم تبدیل کرده چنانکه اگر رشته امور بهر شکل از هم بگسلد بجان هم خواهند افتاد.
۲- در چنان وضعیتی رهبری کاریزماتیکی همطراز رهبری سال ۵۷ وجود ندارد که اولا از بروز هرج و مرج و غارت جلوگیری کند و دوما همه یا لااقل اکثریت جامعه را برای سازندگی کشور بسیج نماید.
۳- و نفرت عمومی از دستگاه دولتی به دلایل پیشگفته ( تبعیضات مذهبی و ایدئولوژیک، دزدی و اختلاس تقریبا همه مسئولان و مامورین در همه دستگاهها، سرکوب خونین سازمانهای مسلح و امنیتی در خیابان و در زندانها و..... ) چنان وسیع و همه گیر است که اصلا قابل مقایسه با رابطه مردم با رژیم پیشین نیست.
در خصوص مواردی که برشمردم و اجمالا توضیح دادم، می توان مفصل گفت و نوشت، ولی بطور خلاصه می گویم که شما اوضاع را تصویر به مطلوب می کنی. من هم گفتم که آرزو دارم که چنین می بود ولی متاسفانه چنین نیست و عرض کردم اگر اوضاع بهمین شکل پیش برود روزگار سختی در پیش خواهیم داشت.
تنها در یک صورت می توان امیدوار بود که اوضاع مانند لیبی، عراق یا سوریه نشود و آن اینست که اپوزیسیون ایران از چپ، راست، ملی، جمهوریخواه و پادشاهی خواه ( بقول شما، و الا هنوز هم اکثر رویالیست های ما سلطنت طلب هستند!) گرد هم آیند و با پذیرش حق بقای همه نحله های فکری و عقیدتی، بر اساس حفظ تمامیت ارضی، دست نبردن به اسلحه بر علیه یکدیگر، حق آزادی بیان و قلم، و واگذاری نوع حکومت به بعد از سرنگون کردن رژیم اشغالگر اسلامی و برگزاری رفراندوم بعد از طی یک دوره محدود گذار، با همهمکاری کنند. این تنها راه رهایی ماست. ولی متاسفانه هنوز همه عناصر اپوزیسیون چنان رفتار می کنند که گویی از چنین تعاملی سالها فاصله داریم.
دوست من، متاسفم که بگویم من مانند شما به رفتار متمدنانه این مردم بعد از سرنگونی رژیم اعتقادی ندارم و این من را می ترساند، چنانکه دلم می خواهد در آنروز اینجا نباشم.
من تو را به نژاد پرستی متهم نمی کنم ( گرچه در افکارت رگه هایی از آن را می بینم) ولی گوشزد می کنم که بغلت دوری طولانی از ایران و مردمش، نمی دانی که در آن جعبه پاندورا چیست! این را حتما شنیده ای که نیمی از مردم ایران درست بدلایل پیشگفته دچار انواع بیماریهای روانی و افسردگی شده اند!؟ من از باز شدن این جعبه تا قبل از تشکیل یک اتحاد وسبع ملی بشدت هراس دارم. دوختن قبای رهبری به قامت هر کس قبل از تلاش برای بوجود آوردن یک اتحاد قابل قبول اکثریت اپوزیسیون خطرناک است. این را قبول کنید!
۱۴۰۳/۹/
ب
ب
ناشناس گرامی به نکات کلیدی اشاره داشتند.
1-این که شاهزاده چگونه میتواند از پروژه تجزیه ایران جلوگیری کند و
2- اگر صاحبان قدرت در ایران تصمیم داشته باشند از جمهوری اسلامی گذر کنند نیازی به شاهزاده ندارند.
اول به شماره 2 بپردازیم. مشکل صاحبان قدرت برای گذار بدون تعارف اصلاح طلبان حکومتی هستند. اصلاح طلبان حکومتی موثر دارای منافع مادی و حکومتی در جمهوری اسلامی هستند و از این رو دست از آن بر نمیدارند. اما این دلیل نمیشود که اصلاح طلبان حاضر باشند بخاطر مادیات ساچمه به چشم بچه های مردم بزنند و مخالف آزادی های اجتماعی از جمله پوشش اختیاری باشند. آنها خواستار برچیده شدن انحصارات سپاه در اقتصاد و سیاست هستند و عقیده دارند که در محیط آزادی تجاری و اقتصادی سرمایه داری رشد صحیح تر و موفق تری هم خواهد داشت. آنچه که اصلاح طلبان کم دارند «مشروعیت legitimationL» نزد مردم است. شما برای اعمال قدرت برای گذار نیاز به پشتیبانی مردمی دارید که اصلاح طلبان از آن برخوردار نیستند. البته همیشه وضع اصلاح طلبان این گونه نبوده. تا دوران خاتمی حکومت اسلامی بجز برخوردی که با نیروهای سیاسی مخالف خود داشت و اوج آن سال 67 بود مشکلی با مردم نداشت. آن کشتار سال 67 نیز در میان مردم بازخوردی نداشت. بسیاری در ایران اصلا قضیه را جزو مشکلات حکومت و مردم به حساب نمی آورند لذا در دوران خاتمی این فرصت طلایی برای اصلاح طلبان وجود داشت که گذار آرام به یک جمهوری کمابیش سکولار فراهم شود و یک آشتی ملی برقرار شود. نیروهای خارج کشور هم حتا سلطنت طلبان نیز اگرچه پشتیبانی نمی کردند اما مخالفتی هم نمیکردند. چنانچه آن جمهوری سکولار و آشتی ملی برقرار میشد امروز احترام همه از جمله خود خامنه ای بعنوان یکی از معماران آن سیاست در کنار خاتمی و اصلاح طلبان حفظ میشد و تبعیدی ها به کشور باز میگشتند و با یک مقدار خوشبینی در صورت برقراری آرامش در کشور و روند عادی زندگی حتا شاهزاده و شهبانو نیز برای دیدار از ایران اقدام میکردند. رژیم آخرین شانس خود را در این مورد در انتخابات ریاست جمهوری که کروبی و موسوی خانه نشین شدند از دست داد. حتا شاهزاده نیز با بستن روبان سبز به مچ دست همدردی خود را با مردم مطالبه گر ابراز میکرد. اما پس از سال 88 به این سو، وقایعی مانند به قتل رساندن ندا آقا سلطان و بسیاری کشته شدگان دیگر راه آزادی در سالهای بعد تا امروز که حکومت همچنان برای ترساندن مردم طناب به دست گرفته به دنبال گردن برای آویزان کردن میگردد، دیگر امکان آشتی ملی در درون حکومت از میان رفت. اصلاح طلبان فاقد وجاهت و جایگاه مردمی برای این کار هستند اگرنه همین امروز و در این شرایط شاید خامنه ای - چنانچه متوهم نبود و عقل به سر داشت- به این صلح تن در میداد. لذا مشکل آن بخش از دستگاه حکومتی که راضی به گذار هستند نبود مشروعیت شان است و این که مردم نه آنها را و نه بازی های سیاسی شان را نمیپذیرند و وارد بازی نمیشوند. آنها که وارد بازی شدند در نهایت به انتخاب پزشکیان انجامید که قضیه رای سازی مفتضح تر از آن است که نیاز به تاکید باشد. آنها میدانند که در گذار به تنهایی موفق نمیشوند. اما ورود شاهزاده به جریان گذار و توافق داخل و خارج این کمبود مشروعیت را جبران می کند. حال طرفین هم حکومتگران و هم مخالفان تبعیدی ناچار خواهند شد بر سر گذار مسالمت آمیز توافق کنند و همراهی شاهزاده مهر تاییدی بر این همگامی خواهد بود و مشروعیت لازم کسب خواهد شد. برفرض هم که اصلاح طلبان به تنهایی هم بتوانند از خامنه ای گذر کنند باز بهمراه داشتن شاهزاده یک امتیاز بزرگ خواهد بود و ضرری نخواهد داشت. از این زاویه میتوان سفر مهدی نصیری به خارج و بحث از شاهزاده تا تاجزاده را تفسیر همین نگاه دانست.
و اما موضوع اول. این که شاهزاده با چه ابزار و ساز و کاری میتواند از تجزیه ایران جلوگیری کند پاسخ خیلی ساده اش این است که آنچه که جمهوری اسلامی تابحال داشته و با آن کشور را از تجزیه بری داشته در اختیار حکومت بعدی نیز خواهد بود. حضور شاهزاده در یک نیروی گذار این نوید را به مردم کشور میدهد که اقتصاد، فرهنگ، و سیاست همان خواهد بود که در زمان شاه اما همراه با گشایش هایی در همه زمینه ها. از جمله حق تحصیل به زبان مادری، اختیارات بسیار شوراهای استان و شهرستان و دهستان در صرف بودجه خودشان و نظیر اینها که در اصل حتا در صورت تجزیه شدن نیز چیزی بیش از این نصیب شان نخواهد شد. در صورت مثلا تجزیه کردستان و آذربایجان تنها «امتیازی» که نصیب شان خواهد شد این است که زبان فارسی را مجبور نیستند فرا بگیرند. بقیه اش منع دسترسی اقتصاد این استان ها به بازار داخلی به بزرگی ایران خواهد بود. اگر هشت میلیون ایرانی از کردستان و آذربایجان و سایر مناطق به خارج مهاجرت کرده اند هیچ معنایی بجز این ندارد که آزادی و رفاه برای انسان بسیار مهمتر از زبان و فرهنگ است که در زادگاه شان فراهم بود و در این مورد هیچ تفاوتی بین انسان آذری و کرد و فارس زبان و بلوچ نیست. از هر سه ایرانی دو نفرشان آرزو دارند که تبعه کشور دیگری باشند و پاسپورت آن کشور را داشته باشند. این کجایش با ارق ملی آذری و ایرانی و کرد میخواند؟ لذا اگر روی زمین بخواهیم حرف بزنیم، یادگیری زبان فارسی از یاد گیری زبان روسی و سوئدی و آلمانی برای ترک زبانان آسان تر است و برای دستیابی به بازارهای اقتصادی سراسر ایران ترک آذری باید زبان فارسی بلد باشد اگرنه در اصفهان و بلوچستان از او جنس نخواهند خرید و او با یک زبان الکن فارسی نمیتواند در ایران وزیر یا نخست وزیر شود چرا که باید بار مردم گیلان و کردستان و اصفهان و بلوچستان بتواند ارتباط کلامی برقرار کند. و شاهزاده در همه این موارد یک ریش سفید محترم و قابل اعتماد است و میتواند اعتماد عمومی را برای یک گذار آرام جلب کند.
ارزش طلا
ســـلام دوســـلار..
همانطور که قبلآ اشاره کردیم دو عامل اصلی که ایران را تجزیه خواهد کرد یکی جمهوری جهل و جهالت و استعمار گر داخلی اسلامی ایران است و دیگری و از همه مهمتر وجود شونیسم فارس و پان ایرانیسم در این سرزمین است. در ضمن خواهشمند است ارزش طلا را در این بازار کساد بالا نگه داریدچون شاهزاده رضا پهلوی " نیم پهلوی " نیست . نیم پهلوی باباش بود. عیار رضا پهلوی (( ربع پهلوی )) است. سیز ساغ من سلامت.
آیا تجزیه ایران سناریوی بعدی است؟
آقای کردی عزیز حرف های شما درست است. هر کدام از این پروژه هایی که گفتید امکان پذیر هست. اما اگر همجین اتفاقی بخواهد رخ دهد شاهزاده چگونه می تواند از آن جلوگیری کند؟ شما نوشتید که شاهزاده با صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی برای یک آشتی ملی و گذار آرام از جمهوری اسلامی به نظامی سکولار و دمکرات وارد گفتگو و تعامل شوند. اگر صاحبان قدرت تصمیم داشته باشند از چمهوری اسلامی عبور کنند و توان آن را داشته باشنددیگر نیازی ندارند با کسی تعامل کنند . خودشان بخش تند رو کنار می زنند و قدرت را به دست می گیرند. و نظام را حفظ می کنند.
ب
ب
قای اسد صدیق گرامی، از این که دیدم یک ترک ایرانی با زبان ادب اینجا حرف حسابی زد غنیمت دانستم و این خطا را بر شما بخشیدم که شاهزاده را نیم پهلوی خطاب کردید که بتوان گفتمان داشت. نیم پهلوی نامیدن رضاپهلوی چیزی از او نمی کاهد اما چرا با زبان ادب سخن نگوییم؟ من هم اگر میخواهم با شما گفتمان داشته باشم اول باید ادب رعایت شود. بگویید رضاپهلوی چیزی از نارضایتی شما کم نمیشود و سخن تان میرسد و من به شما احترام میگذارم پاسخ مودبانه میدهم. آنچه در مورد زبان و تاریخ نوشته اید معنایی بجز تجزیه نیست. اما آنچه قابل بحث است و شاهزاده هم با آن موافق هستند این دو اصل هست که در منشور حزب مشروطه آمده و بیش از آن اگر میخواهید بفرمایید توپ و تفنگ بردارید مستقل شوید حتما ترکیه و غرب هم به یاری تان خواهد آمد. میدونید.. خون پدران من جای جای این مرز و بوم برای دفاع از آن ریخته و آذربایجان مثل تهران و سیستان و مشهد و کردستان ارث پدری من هست وبرایش خواهم جنگید. و اما برویم بر سر صلح. این دو اصل را در منشور حزب مشروطه مطالعه بفرمایید
۷ ـ استان ها و شهرستان ها و همه واحدهای تقسیمات کشوری در حد خود باید اختیارات لازم را برای اداره امور داخلیشان از طریق انتخابات انجمنها داشته باشند. ما نظام حکومتهای محلی و تقسیم حکومت و نه حاکمیت را میان حکومت مرکزی و حکومتهای محلی پیشنهاد میکنیم. استان های ایران باید از طریق نمایندگی مساوی در مجلس سنا حضور داشته باشند.
۸ ـ فارسی میراث ملی و زبان رسمی و آموزش کشور است و هر ایرانی حق دارد در کنار آن به زبان محلی خود سخن بگوید و آموزش ببیند.
حق و حقوق برابر شهروندی
اگر حق و حقوق برابر شهروندی رعایت شود ایران تجزیه نمیشود ولی وقتی شما میگوید تاریخ و ادبیات ایران یعنی فارسی سینمای ایران یعنی فارسی زبان مدارس یعنی فارسی خوب من تورک هم میگویم استقلال تنها راه رهائی ملل غیر فارس است لعنت به این هموطن بودن که همه امکانات برای فارسهاست . در ضمن سالهای سال به بشار اسد نصیحت کردند که به حق و حقوق مخالفان و ملل و مذاهب دیگر احترام بگذار و وارد مذاکره بشو ولی گوش نکرد و نتیجه اش جلو چشم همگان . امروز وضع ایران نیز شبیه سوریه است نه رژیم گذشته شاه و نه رژیم کنونی شیخ هیچ حق و حقوقی برای ملل غیر فارس قائل نیستند حتی نیم پهلوی حاضر نیست تحصیل بزبان مادری را قبول کند خوب ملل غیر فارس دنبال رهائی هستند حالا شکل رهائی را شرایط و امکانات تعین خواهد کرد .
In reply to حق و حقوق برابر شهروندی by Esed Sadiq
ب
ب
آقای اسد صدیق گرامی، از این که دیدم یک ترک ایرانی با زبان ادب اینجا حرف حسابی زد غنیمت دانستم و این خطا را بر شما بخشیدم که شاهزاده را نیم پهلوی خطاب کردید که بتوان گفتمان داشت. نیم پهلوی نامیدن رضاپهلوی چیزی از او نمی کاهد اما چرا با زبان ادب سخن نگوییم؟ من هم اگر میخواهم با شما گفتمان داشته باشم اول باید ادب رعایت شود. بگویید رضاپهلوی چیزی از نارضایتی شما کم نمیشود و سخن تان میرسد و من به شما احترام میگذارم پاسخ مودبانه میدهم. آنچه در مورد زبان و تاریخ نوشته اید معنایی بجز تجزیه نیست. اما آنچه قابل بحث است و شاهزاده هم با آن موافق هستند این دو اصل هست که در منشور حزب مشروطه آمده و بیش از آن اگر میخواهید بفرمایید توپ و تفنگ بردارید مستقل شوید حتما ترکیه و غرب هم به یاری تان خواهد آمد. میدونید.. خون پدران من جای جای این مرز و بوم برای دفاع از آن ریخته و آذربایجان مثل تهران و سیستان و مشهد و کردستان ارث پدری من هست وبرایش خواهم جنگید. و اما برویم بر سر صلح. این دو اصل را در منشور حزب مشروطه مطالعه بفرمایید
۷ ـ استان ها و شهرستان ها و همه واحدهای تقسیمات کشوری در حد خود باید اختیارات لازم را برای اداره امور داخلیشان از طریق انتخابات انجمنها داشته باشند. ما نظام حکومتهای محلی و تقسیم حکومت و نه حاکمیت را میان حکومت مرکزی و حکومتهای محلی پیشنهاد میکنیم. استان های ایران باید از طریق نمایندگی مساوی در مجلس سنا حضور داشته باشند.
۸ ـ فارسی میراث ملی و زبان رسمی و آموزش کشور است و هر ایرانی حق دارد در کنار آن به زبان محلی خود سخن بگوید و آموزش ببیند.
ب
ب
تورک اوغلی.. تو خیلی خری.. تو هر فامیلی، محله ای، شهری.. یه چندتا آدم خر پیدا میشه و تو و همپالانی هات در ایران گلوبال از قبیل لاچین و واچین و غیره همه تونو باید به یه گاری بست. یک مشت الاغ بیشتر نیستین. اینجا بجز عرعررررررررررررررررررررررررر ر کردن کاری ازتون بر نمیاد. کسی چیزی از شماها نیاموخته. فقط عر عر میکنید.
و ضمنا الاغ عزیز.. لطفا این قضیه را به ترک بودنت ربط نده و ننه من غریبم و مظلوم بازی در نیار ما خودمون تو فامیل مون کلی ترک داریم هیچکدام مث تو خر نیستن. خر بودن در فرهنگ ایرانی به آدم ابله میگن. مث دوستعلی خره تو سریال دایی جان ناپلئون. اصفهانی ها در گفتمان روزانه شون از اصطلاح «خره» به مخاطب زیاد استفاده می کنند که هیچ ربطی به ترک ها نداره. اینو گفتم از این جهت که جنس تو و هم پالانی ات لاچین و بقیه تن لش ها رو می شناسم الان بوق و کرنا میکنید که محسن کردی به مردم آذربایجان توهین کرد. نه عزیز.. به تو توهین کردم و توهینی که واقعا بهت میاد چون خیلی خری! تو نوکر خامنه ای و مزد بگیرش هستی که خریت تو را دوچندان میکنه. برای بهنام چگایی هم نوشتم که از این پس جواب الاغی مثل تو رو نده. تو یک الاغ پیر خرفت بیش نیستی و با عرعرهات گوش ماها رو میبری. از این پس هیچ عنوانی بجز خر کبیر برای تو خر جانشین برای لاچین قائل نخواهم بود. دکترت هم در تبریز از آدم کردنت نا امید شده بمن سفارش کرد برات تو طویله مقداری یونجه و جو بریزم بلکه یواش یواش حالت بهتر بشه و هنگام سواری دادن به قالیباف و خامنه ای کمتر جفتک بندازی. فقط باید فکری برای عرعر کردنت بکنم.
باز زدی به کوچه علی چپ
سالام
میگویند،بابریدن دم سگ گوسفندنمیشود،
این هفتخوان کوراوغلی را
نوشتی که برسی به این تخم
خائن زاده؟
قبلا گفته ام،یا سکوت میکنی، ویا خودت را مثل
همراهان بشاراسد،
برای تحویل دادن به نیروهای انقلابی آماده کن،
اینبار نیروها اجازه نخواهند
داد،
ساواکی ها و ….وجیره خواران به اروپا وآمریکا بروند،
این نیروها مولا نیستند،که
خودشان نیزقصد دزدی
خلاف باشند،تا درآینده اربابانشان به آنها بخاطر
اعمال نوکری پناه دهند،
جناب کردی،
من شاید بیش از۲۵سال
به این نتیجه رسیده ام،
مولاها به انقلاب درپس نگرفتن درباریان دزدان …خیانت گردند،
چون خودشان هم عامل بودند،
ولی یادت باشد،چی گفتم،
آسیاب به نوبت است،
در رو نخواهی داشت.
هرکجا باشی ،دولت آنجارا مجبوربه تحویلت خواهیم کرد.
افتاد؟یا نه،
نه امریکا،نه روسیه،نه فرانسه،نه سوئد حق دخالت نخواهد داشت،
باید ماسونها و ساواکی ها،
ودیگرجنایتکاران دریک دادگاه منصفه بخاطرخیانت صدساله جواب پس دهند.
ب
ب
این مخالفان ما توان بحث قلمی ندارند به خزعبل میپردازند. یارو نوشته محسن کردی در تاریکی قطب شما دچار وحشت شده خب اگه من اهل ترس و وحشت بودم که با اسم حقیقی خودم جلوی آدمخورای جمهوری اسلامی ارباب تو فعالیت سیاسی نمیکردم. و تو.. تویی که حتا برای متلک گفتن هم جیگرشو نداری با اسم حقیقی ات بیایی ...دیگه تو به من از وحشت حرف نزن. تو چه جور محافظ وطن هستی که حتا جرات نداری با اسم حقیقی ات حرف بزنی؟ نگران نباش عزیزم.. تو فعلا مراقب باش النگوهات نشکنه.. فردا روز که ایران بهمریخت ما هم میاییم در کنار جوانان آخوندها رو کنار میزنیم بعد هم تمامیت ارضی ایران رو حفظ میکنیم. لذا.. هرکی به من میگه نگران نباش تو یکی نگو.. من کسر شان ام میشه.
وضعیت سوریه
این تئوری "تجزیه ایران "، خطر از دست رفتن " تمامیت ارضی"بهانه شده برای عقب راندن مبارزات بخشی از مردم ایران! ایزوله کردن تشکیلات های تاثیر گذار کردستان . این تئوری از اتاق فکر نظام گرفته تا سلطنت طلبان سه آتشه با گرایشات فاشیستی و "چپ"طرفدار نظام ولایی و پوتین (پیک نتی ،راه توده و توفانی ها ).حکومت جهل و جنایت خامنه ای مردم را از این میترساند که اگر ما برویم ایران تجزیه میشود،سلطنت طلبان دو و سه اتشه هم میگن اگر رضا پهلوی نیاد ایران تجزیه میشه .چون تنها راه مثل پدر و پدر بزرگش سرکوب ملیتهای غیر فارس است.رهنمود این اقای کردی سلطنت طلب مانند "محمود کرد چپ اکثریتی " پیشبر سیاست سرکوب کرد وبلوچ و.. است.چرا باید سرکوب تنها راه نجات از تجزیه ایران است ؟اگر سرکوب جواب میدادصدام ،محمد رضا شاه ،قذافی و الان بشار اسد در قدرت بودند.حالا نمیشه" شما از اسب تان بیایید پایین و سیاست دوستی ،مذاکره و گفتگو را پیش بگیری ؟نمیشه قول مساعد بدهید و تضمین کنید ایران متعلق به همه ایرانی هاست .از انجهت قدر ت فقط مختص مرکز نشینان فارس نیست .ما میخواهیم قدرت را بشکل عادلانه تقسیم کنیم.".تجزیه حربه ای دست شما برای سرکوب و کشتار مردم کردستان ،بلوچستان ،خوزستان و ترکمن ها و..آقای کوردی و کوردی ها !دیگر برای سرکوب مطالبات ملیتها و یا همان اقوام ایرانی انگ "تجزیه طلبی"پاسخ نمیده.بجاش برادری و رفاقت تتان را نشان دهید. نشان دهید واقعا شما ها خواهان رفع ستم مضاعف به این اقوام هستید و برای نابرابری و رفع تبعیض برنامه مشخص و عملی ارایه دهید.یکی از این راه ها سیستم فدرالی و تقسیم قدرت در مناطق ملی و غیر ملی میباشد. شما این طرح را برابر با تجزیه طلبلی میدانید از کلیگویی بیایید بیرون نمیدانم "حقوق شهروند "ی و..
جمهوری اسلامی به کرد و بلوچ و.. میگه برادران سنی . ایا واقعا با چشم برادری نگاه میکند؟یا غیر خودی و غریبه ؟شاه هم همان دید را داشت تو یک نمونه بیار که یک کرد ،بلوچ ،عرب در مناصب کلید ،استاندار و شهردار بوده باشد.در شهر ما رییس اموزشو پرورش از ساری و بابل فرستاده میشد.بجای تهمت و افترا یک طرح مشخص ارایه بدهید . به کرد و بلوچ در عمل به دیده یکسان و برابر مانند یک برادر نگاه کن.
تئوری تجزیه ، تهدبد…
تئوری تجزیه ، تهدبد آخوندهاست.
مردم درون ایران محافظ میهن خود هستند و نه مهاجرین به قطب شما که اکنون دچار سرما و تاریکی است و مقاله نویسان را دچار ترس و وحشت نموده.
افزودن دیدگاه جدید