رفتن به محتوای اصلی

خانه از پای بست ویران است، در بند نقش ایوان نباشید!

خانه از پای بست ویران است، در بند نقش ایوان نباشید!

خانه از پای بست ویران است، در بند نقش ایوان نباشید!

مقاله ای بقلم آقای محسن رنانی در فضای اینترنت منتشر شده با عنوان " چگالی ناسازگی ". این مقاله را در پایین می توانید بخوانید. من ایرادی به نگرش آقای رنانی نسبت به چرایی ناسازگی نظام اسلامی ایران با جهان متمدن داشتم که در پایان مقاله نوشته ام. از خوانندگان نیز تقاضا می کنم که از طرح نظرات خود دریغ نکنند.
محمود علوی.
..........................................


👈   چگالیِ ناسازگی

✍️   محسن رنانی

وقتی یک سیستم‌ زنده (بدن، سازمان یا نظام سیاسی) وارد مرحله پیری می‌شود همزمان «کنترل‌پذیری‌» و «انعطاف‌پذیری» آن کاهش می‌یابد. وقتی پیری سیستم عمیق شود، وارد پارادوکس یا ناسازه «غرور و ناتوانی» می‌شود؛ و از این نقطه است که اضمحلال سیستم آغاز می‌شود. اضمحلال سیستم به‌معنی ورود سیستم به مرحله خودتخریبی است که مقدمه مرحله چهارم «سقوط» است (این‌جا را ببینید).

وقتی کودک به دنیا می‌آید بدنش آنچنان منعطف است که می‌تواند شست پای خودش را بمکد. اما دو سال بعد دیگر چنین کاری برایش ممکن نیست. این کاهش انعطاف‌پذیری در تمام طول عمرش ادامه می‌یابد تا جایی که در پیری دیگر گردنش هم نمی‌چرخد و برای دیدن پشت‌سرش باید تمام قد به عقب برگردد. سازمان‌ها و نظام‌ها نیز این‌گونه‌اند؛ یعنی هرچه از عمرشان بگذرد و ساختارهای قانونی و نهادی‌شان به سوی انجماد برود، توانایی‌شان برای گرفتن تصمیماتی از جنس «تحول» کاهش می‌یابد.

مثلا در اوایل انقلاب به‌سادگی می‌شد از اصلاح قانون اساسی سخن گفت و یک‌بار هم قانون اساسی اصلاح شد. حتی در سالهای گذشته نیز برخی مقامات ارشد از لزوم اصلاح مجدد قانون اساسی سخن گفتند. اما امروز هیچ‌کس در داخل حکومت جرأت طرح چنین درخواستی را ندارد و هر کس هم در بیرون حکومت چنین درخواستی بکند او را به داشتن قصد براندازی متهم‌ می‌کنند. یعنی حکومت عملا نمی‌تواند از امکانات بالقوه و قانونی‌اش برای حفظ «انعطاف‌پذیری»‌ خود استفاده کند. این یعنی رسیدن سیستم به حد انجماد.

همچنین سیستم‌های زنده (بدن، سازمان یا نظام)، در دوران جوانی خود، «کنترل‌پذیری»‌شان افزایش می‌یابد و سپس وقتی وارد دوره پیری می‌شوند کنترل‌پذیری‌شان کاهش می‌یابد. کودک در نوزادی نمی‌تواند حرکت دست‌وپای خود را کنترل کند، اما کمی‌که رشد کرد، راه‌ می‌افتد و سپس دوچرخه‌سواری می‌کند و بعد در نوجوانی حرکات ژیمناستیک انجام می‌دهد. اما با ورود به مرحله پیری، دوباره کنترل‌پذیری‌اش کاهش می‌یابد تا جایی که نمی‌تواند بدون عصا یا کمک دیگران راه رفتن خود را کنترل کند.

در دهه اول پس از انقلاب، حکومت نه تنها در اجباری ساختن حجاب بلکه در کنترل گروههای مسلح و حتی در به عقب‌راندن ارتش متجاوز صدام، و فراتر از آن در مدیریت اقتصاد (کنترل قیمت‌ها، ثبات نرخ دلار و ...) موفق عمل کرد؛ یعنی کنترل‌پذیری‌اش بالا بود. امروز تقریباً در بیشتر زمینه‌ها کنترل‌پذیری را از دست داده است.

وقتی یک فرد یا یک ساختار سازمانی یا سیاسی به مرحله‌ای برسد که همزمان «انعطاف‌پذیری‌» و «کنترل‌پذیری‌»اش پایین بیاید، نشانه مرحله پیری است. امروز حکومت تقریبا در همه عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وارد این مرحله شده است.

اکنون پیرمردی را در نظر بگیرید که وارد مراحل پیشرفته پیری شده است یعنی بدنش، هم انعطاف‌پذیری و هم کنترل‌پذیری خودش را از دست داده است، اما وقتی می‌خواهند کمکش کنند، غرورش اجازه نمی‌دهد و با پرخاشگری دستش را می‌کشد. این وضعیت را «ناسازه غرور و ناتوانی‌» می‌گویند. چنین فردی که اجازه نمی‌دهد دیگران کمکش کنند، با یک حادثه وارد مرحله اضمحلال می‌شود؛ مثلا با یک زمین خوردن، لگنش می‌شکند و زمین‌گیر می‌شود تا بمیرد.

رفتار حکومت درباره حجاب، در چند سال اخیر، نشانه ورود ساختار سیاسی به مرحله «ناسازه غرور و ناتوانی» است. حکومت، هم می‌داند (و اگر نمی‌داند بداند) که دیگر نمی‌تواند حجاب اجباری را به این نسل تحمیل کند؛ و هم جرأت و توان روانشناختی برای عقب‌نشینی در این موضوع را ندارد. این وضعیت در حوزه‌های متعددی نظیر آب، بنزین، فساد، آموزش‌، آلودگی، سیاست‌خارجی و ... نیز چنین است.

در سال ۲۰۰۹ پارلمان کانادا طرحی را بررسی می‌کرد که استفاده از موبایل را هنگام رانندگی غیرقانونی کند. پلیس کانادا با تصویب این قانون مخالفت کرد. استدلال پلیس ساده بود: قانونی که پلیس نتواند اجرا کند، هم قانون را بی‌اعتبار می‌کند هم پلیس را.

پیش‌بینی می‌کنم که با اجرای قانون «ترویج فرهنگ عفاف و حجاب»، نظام وارد وضعیت «چگالی ناسازگی» شود؛ یعنی نقطه‌ای که تعارض‌های درونی سیستم به حداکثر خود می‌رسد. من از این جهت که اجرای این قانون ممکن است، در زمانه‌ای که این همه فشار اقتصادی برجامعه است، جامعه را عاصی و کشور را وارد فاز بی‌ثباتی کند مخالفم. در عین‌حال اجرای آن‌را فرصت خوبی می‌دانم تا حکومت به صورت عریان با وضعیت فرسودگی و پیری و گیرافتادگی‌اش در «ناسازه غرور و ناتوانی» روبه‌رو شود؛ شاید موجب بیدار شدن و اصلاح رویه‌اش شود.

توصیه جدی من به حکومت این است که مبارزه با نسل آینده‌سازان داخل ایران را بگذارد بعد از حل‌وفصل مسائل مبارزاتی‌اش با دنیای خارج. به قوه مجریه نیز توصیه‌ می‌کنم بر قول رئيس‌جمهور به مردم متعهد بماند و مسئولیت اجرای این قانون را برعهده مدافعان آن بگذارد. /  ۱۵ آذر۱۴۰۳
..........................................

مقاله آقای محسن رنانی را در بالا خواندید. هر کس می تواند از زاویه خاصی به آن نگاه کند و مسائل مطرح در آن را نقد کرده، تایید یا رد کند. نگاه من به این مقاله از زاویه نقد کاربرد شیوه محافظه کارانه یک صاحب نظر منتقد به نظام است. زبانی که آقای رنانی در این مقاله بکار برده است یک ایراد کلی و قابل فهم دارد که ما ایرانی ها بخوبی آن را می شناسیم و علتش را درک می کنیم، و آن سخن گفتن، قلم زدن و بطور کلی تولید کار فکری زیر شمشیر داموکلس سانسور و تهدید به زندان و شکنجه و حتی مرگ های ناگهانی و عجیب و غریب است که ما نمونه های فراوانش را دیده ایم از جمله این اواخر قتل فجیع داریوش مهرجویی و همسرش و قتل کیومرث پوراحمد از فیلمسازان بنام ایران.

جامعه نویسنگان و متفکران ایران هنوز زخمهایی از قتلهای دیگری از هنرمندان و نویسندگان صاحب فکر و اندیشه بر تن دارد که طبعا مانع از طرح آزادانه اندیشه های نو و انتقادی و حتی مصلحانه از سوی صاحب نظران می شود. از میان اینگونه حذف های فیزیکی می توان به قتل احمد پور علایی، محمد مختاری، محمد پوینده، سعیدی سیرجان و دیگرانی اشاره کرد که یا از پرده بیرون نیفتاد و یا با توجه عمومی روبرو نشد. طبیعتا چنین برخوردهای خشن و حذف فیزیکی هنرمندان، نویسندگان و صاحب نظران باعث خودسانسوری در بقیه می شود. در چنین شرائطی هنرمند اگر هم کار خود را تعطیل نکند، به تولید نوع ویژه ای از ادبیات و هنر و اندیشه ورزی در زمینه های مختلف روی می آورد که فهم آن برای عموم مشکل می شود. به زبان ساده تر هنرمند و اندیشمند مفروض، منظور و مفهوم مورد نظر خود را چنان در لفاف تعاریف و سمبل های گوناگون می پیچد که تنها برای اهل قلم و فرهیختگان قابل فهم است و طبعا قابل تعبیر و تفسیر، بگونه ای که نویسنده بتواند در صورت بروز خطر بازداشت و بازجویی، مستنطق را متقاعد کند که منظورش ایراد خدشه به نظام مستقر نبوده و خیر و صلاح آن را می خواسته، تا از شدت مجازات بکاهد!
ایشان در مقاله " چگالی ناسازگی" به مشکل " عدم انعطاف پذیری" نظام مستقر می پردازد و آن را نتیجه " پیری سیستم و غرور و ناتوانی آن " در همسازی با شرائط زمان و در نتیجه رسیدن به مرحله " خود تخریبی و اضمحلال" می داند. ایشان مثال هایی هم می زند تا به خواننده در فهم مطلب کمک کند، از جمله اشاره به انعطاف پذیری اندام کودک و گرفتن شست پا در دهان که برای سالمندان و پیران تقریبا ناممکن است. اصل مسئله یعنی عدم توانایی نظام اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه در ایران برای ایجاد تغییر و اصلاح کاملا درست است، ولی مقایسه انعطاف اندام کودک و پیران غیر منعطف با سیستم سیاسی مبتنی بر فقه اسلامی قیاس مع الفارق است و اصلا صحیح نیست. مسئله اینجاست که نظام حاکم بر ایران مدعی است که یک نظام مبتنی بر احکام الهی و آسمانی است و احکام الهی نیز غیر قابل تغییر است و حتی شک و تردید در آنها نه تنها جایز نیست که مستوجب مجازات است. طبق قانون اساسی این نظام، شخصی با عنوان " ولی فقیه" متولی همه‌ امور سیاسی، کشوری و لشگری و اجتماعی است که حق دارد در تمام زمینه های حتی علمی و تخصصی دخالت کرده و امر و نهی کند، در عین حال هیچکس حق انتقاد از او را ندارد! مسئله اینجاست که منتقدان و مخالفان این سیستم براحتی کافر و ملحد و مهدورالدم اعلام شده و با توسل به احادیث مجعول قدیمی و حتی ساخته همین ولی زنده یا حواریون او به مجازات های قرون وسطایی محکوم می شوند. مشکل اصلی اینجاست و نه پیری رژیم ۴۶ ساله ایران اسلامی!
نکته ای که آقای رنانی به آن اشاره نمی کند این است که عدم همسازی و ناکارآمدی در رژیمهای ایدئولوژیک است که منجر به ناتوانی آنان در همراهی با روند پیشرفت و بهسازی مبتنی بر علم می شود و نه گذشت تنها ۴۶ سال از تاسیس آنان. نکته ای که در صورت اشاره به آن ممکن است باعث دردسر های زیاد و حتی تکفیر نویسنده شود. این مشکل تنها مختص نظامات تئوکراتیک نیست که باعث بستن زبانهای منتقدین می شود، بلکه در همه سیستمهای مبتنی بر یک ایدئولوژی خاص پیش می آید و دستاویز حکام برای سرکوب و بگیر و ببند قرار می گیرد. ما در حکومت اتحاد شوروی سابق که نتیجه انقلاب به اصطلاح سوسیالیستی اکتبر بود نیز شاهد همین مشکل بودیم. در کشور شوراها که قرار بود کارگران و زحمتکشان‌ از طریق شوراهای صنفی و محلی در اداره امور شریک باشند، شاهد بودیم‌ فقط یک حزب سیاسی ( فرقی نمی کند که چه نامی بر آن گذاشته بودند ) همه ارکان قدرت را در اختیار داشت و از طریق اعطای رانت های مختلف به اعضای آن حزب، کشور را بصورت پلیسی و ایجاد رعب و وحشت اداره می کرد. پولیت بیروی آن حزب ( بیت رهبری ) زیر نظر مستقیم رهبر ( ولی فقیه ) منتصب همان شورای رهبری بر همه امور احاطه داشت و مخالفت با تصمیمات او به معنای تبعید به اردوگاههای کار اجباری در سیبری و مردن در تبعید بود.
آن سیستم مبتنی بر کیش شخصیت رهبر حزب کمونیست ( رهبر نظام اسلامی و مستضعفین جهان) تمام هم و غمش را بر مسابقه تسلیحاتی بعنوان عامل بازدارنده حمله امپریالیسم جهانخوار گذاشته بود و از ساختن یک یخچال خانگی یا یک اتوموبیل شخصی که قابل رقابت با تولیدات مشابه در بلوک رقیب باشد، عاجز بود ( دقیقا مانند سعی جمهوری اسلامی برای دستیابی به سلاح اتمی بعنوان عامل بازدارنده حمله دشمنان فرضی رهبر نظام و بازماندن از تامین رفاه شهروندان و کمبود آب و برق و مایحتاج عمومی ). آنها تمام پیشرفتهای علمی در غرب را که موجب بوجود آمدن یک رفاه نسبی در کشورهای غربی شده بود، تجملات معرفی کرده و مدعی رعایت عدل و مساوات برای مردم کشورشان بودند. مساواتی که در واقع منجر به توزیع فقر و ناداری و مولد چاپلوسی و جاسوس پروری در مردم برای تهیه یک کارت عضویت حزب کمونیست شده بود ( دقیقاچنین‌ وضعیتی در ایران امروز نیز بوجود آمده است که نتیجه بی عدالتی در توزیع رفاه اجتماعی بین هواداران نظام و مردم عادی به عنوان نیروهای خودی و غیر خودی می باشد).
آیا آقای رنانی این همه تشابه را بین جامعه دیروز اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با جمهوری اسلامی ایران نمی بیند!؟ بی شک می بیند و به مانع اصلی کشور ما برای رفع مشکلات هم واقف است. آنچه مانع زبان و قلم او برای طرح مشکل اصلی می شود، ترس از تکفیر و حکم ارتداد است. او بی شک می داند که سخن گفتن از اینکه درد اصلی ایران، اداره کشور بدست کسی است که خود را نائب امام زمان و این اواخر زبان خدا می داند، ولی نوشتن صریح در اینمورد برایش خطرات جانی هم ببار خواهد آورد. بنابراین به زبان استعاره متوسل می شود و ناکارآمدی نظام را فقط پیری آن معرفی می کند. ناکارآمدی نظام بخاطر سعی در اداره مملکت با تکیه بر قوانین متحجرانه و مجعول شیعی است که از افکار واپسمانده فقهای سالمند و عاشق قدرت سرچشمه می گیرد. اگر این را بگوید از سیاهچالهای اوین سر در می آورد. اینست که صغرا و کبرا می چیند که " چگالی ناسازگی" نظام بالا رفته است. بله چگالی ناسازگی بالاست ولی این ناسازگی در همین نظام ۴۶ ساله بوجود نیامده است، بلکه نتیجه پایایی ۱۴۰۰ ساله در اذهان آخوندهای شیعی است، و طرح آشکار این ناسازگی است که خطر آفرین است و قلم از نوشتنش عاجز.
روشنفکران اروپا از ۵۰۰ سال پیش متوجه تقابل علم و مذهب شدند و لزوم منع روحانیون از مناصب سیاسی و راندن آنان به داخل کلیساها و اعمال سکولاریسم را دریافتند. این دریافت و عمل به آن کلید پیشرفت جوامع اروپایی شد. آنان چاره درد را اعمال قانون و تکیه بر دمکراسی و آرای عمومی دانستند و هم اکنون نیز در آنجا نهادهای دولتی و مردمی وجود دارد که بر اجرای قوانین نظارت دارند. قوانینی که برای تغییر و بهسازی آن هم چاره اندیشی شده و با برگزاری رفراندوم ممکن شده است.

ایران نیز باید خود را از قیود مذهبی در سیاست برهاند تا بتواند با تکیه بر علوم جدید خود را به قافله تمدن برساند. این موضوع باید به صراحت و روشنی در مباحث سیاسی مطرح و پیگیری شود. بر عکس در اتحاد شوروی سابق، حکومت بسته حزب کمونیست، کشور را چنان به آستانه ورشکستگی کشانده بود که با بروز اولین امواج نارضایتی اقتدار پوشالی حزب مانند یک سازه مقوایی فروریخت. ظهور و سقوط اتحاد شوروی تنها ۷۳ سال بطول انجامید ولی این بمعنای آن نیست که برای سرنگونی نظام متحجر اسلامی در ایران نیز باید ۷۳ سال یا بیشتر صبر کرد. نشانه های ضعف و اضمحلال این نظام از هم اکنون قابل رویت است.
به هر حال آنچه آقای رنانی بی شک می داند ولی به هر علت از ابراز علنی و آشکار آن پرهیز می کند این است که نظام مستقر اسلامی ایران یک نظم مخالف روند تاریخ است و باید بطور کامل برچیده شود، و تا این مهم عملی نشود هیچ چیز در کشور ما اصلاح نخواهد شد.
او در پایان مقاله خود با قلمی لرزان و غیر شفاف می نویسد " توصیه جدی من به حکومت این است که مبارزه با نسل آینده سازان داخل و خارج ایران را بگذارد برای بعد از حل و فصل مسائل مبارزاتی اش با دنیای خارج. به قوه مجریه نیز توصیه می کنم بر قول رئیس جمهور به مردم متعهد بماند و مسئولیت اجرای این قانون را بر عهده مدافعان آن بگذارد"!
او خود می داند که خانه از پای بست ویران است و نباید همچنان در بند نقش ایوان بماند. آقای پزشکیان رئیس جمهور ایران نیست بلکه مدیر ظاهری دستگاه اجرایی نظام است. او خودش نیز به عدم توانایی خود در مقابل مقام ولایت اقرار کرده و به نقش و وظیفه واقعی خود واقف است، او نه می خواهد و نه می تواند تغییری در جهت بهبود وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران بنفع مردم بوجود بیاورد. 
امروز باید بدون لکنت زبان به لزوم طرد جمهوری اسلامی از صحنه سیاسی ایران تاکید کرد! جز این سخن گفتن بمعنای توجیه حکومت روحانیون و کمک به استمرار آن است!
محمود علوی
۱۴۰۳/۱۰/۱۶

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

مراد انقلابی س…

این روزها با توجه به محبوبیت شاهزاده مجاهدین و سایبری های رژیم دست به دست هم میدهند، به مزار ساعدی بی احترامی می کنند و به گردن سلطنت طلبان می اندازند و بعد آفتابه و جارو بدست میگیرند و شغل شان را انجام میدهند. بعد هم یک سری آدم بیکار که چون به کار آزادی ایران از دست آخوندها علاقه ای ندارند گرد هم جمع میشوند و بی بی سی و اینترنشنال هم به یاری شان همه گزارش شاش و انگشت و عکس و این قبیل کارهای بی ارزش میدهند. آدم وقتی کار جدی در زندگیش بجز ترور و بمبگذاری در جوانی و باد شکم در کردن در میانسالی و پیری و نیز رای دادن به خاتمی و روحانی و احمدی نژاد و پزشکیان نکرده باشد چه سرگرمی بهتر از شستن اهل قبور و آه و ناله راه انداختن و خدمت کردن به خامنه ای با گذاشتن لینک های نامربوط زیر مقاله رنانی. این آدم که غم وطن ندارد بجاش تا دلت بخواهد عقده دارد و در اتاق تنهایی اش خود را در دود سیگار و مشروب غرق کرده و یک لپتاپ بدست دارد برای خالی کردن آخرین عقده های قبل از مرگش به این امید که روزی هم قبر او را مجاهدین بشویند. انا لله و انا علیه الراجعون

س., 07.01.2025 - 07:38 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید