رفتن به محتوای اصلی

استبداد، ناکارآمدی اپوزیسیون و فرهنگ سیاسی حاکم در ایران

استبداد، ناکارآمدی اپوزیسیون و فرهنگ سیاسی حاکم در ایران

داوید پارسیان، متولد ایران، تحصیلات خود را در رشته علوم سیاسی، تاریخ معاصر، شرق شناسی و علم اطلاعات، ارتباطات و اسناد، در شهرهای گراتس و وین اتریش انجام داده 

و از سال 1992 در دانشگاه وین در کادر تحقیقاتی رشته تاریخ مشغول به کار است.



 

ایران، کشوری با تاریخ غنی و فرهنگی پیچیده، امروز در میانه بحران‌هایی عمیق و چند بعدی گرفتار است. این بحران‌ها تنها محدود به مسائل اقتصادی یا سیاسی نیستند، بلکه ریشه درلایه‌های عمیق‌تر اجتماعی، روان‌شناختی و فرهنگ سیاسی دارند. فرهنگ سیاسی ایران، همچون آینه‌ای از تاریخ، ناخودآگاه جمعی و ساختارهای اجتماعی، بازتابی از پیچیدگی‌ها، تعارضات و فرصت‌هایی است که این سرزمین در طول قرون تجربه کرده است.

وضعیت کنونی ایران را می‌توان نتیجه‌ای از تعاملات پیچیده بین استبداد داخلی، فرهنگ سیاسی حاکم و وضعف اپوزیسیون به خصوص در خارج از کشور دانست. این سه عامل به‌صورت متقابل بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند و بحران‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را تشدید می‌کنند. در این مقاله، به تحلیل این سه محور داخلی و ارتباط آن‌ها با یکدیگر می پردازم.

۱. استبداد: تمرکز قدرت و سرکوب سیستماتیک

ایران در حال حاضر شاهد نظامی است که خودکامگی و تمرکز قدرت در آن به شدیدترین شکل ممکن وجود دارد. نظام سیاسی ایران، که در ابتدا با شعارهای استقلال و آزادی پایه‌گذاری شد، امروز به نمونه‌ای وحشتناک از حکومت استبدادی تبدیل شده است. سیطره قدرت در دست یک گروه خاص و سرکوب سیستماتیک مخالفان، کنترل رسانه‌ها و حذف صداهای مستقل فضای اجتماعی را به‌ شدت تیره کرده است. از دیدگاه جامعه‌شناسی رفتار سیاسی، ساختارهای استبدادی در ایران به‌جای تقویت مشارکت مدنی، نهادهای مدنی و سیاسی را تضعیف کرده‌اند. نظام سیاسی به‌جای پاسخ‌گویی به نیازهای جامعه، ابزارهای کنترل و سرکوب را تقویت کرده است. یکی از ویژگی‌های این نظام، کنترل همه‌جانبه بر رسانه‌ها و انتشار اطلاعات غلط است. این رویکرد، همان‌گونه که تحقیقات علمی نشان می دهند، باعث ایجاد "ادراکات نادرست" و پذیرش اطلاعات غلط توسط جامعه شده است. این وضعیت نه تنها به کاهش اعتماد عمومی منجر شده بلکه مردم را به سمت نوعیانزوا و انفعال، عدم مشارکت اجتماعی، تمایل به خروج از کشور، ایجاد رفتار های خشونت‌آمیز و در مجموع قطع امید به آینده بهتر و انسداد سیاسی سوق داده است.همچنین، سرکوب اعتراضات مردمی با خشونت‌های گسترده، نشان‌دهنده بحرانی‌تر شدن وضعیت حقوق بشر در کشور است. این خشونت‌ها نه‌ تنها موجب تضعیف حس همبستگی اجتماعی شده، بلکه باعث تعمیق شکاف بیشتر میان مردم و حاکمیت گردیده است.

۲. اپوزیسیون: فقدان انسجام و استراتژی

اپوزیسیون ایرانی به خصوص در خارج از کشور نیز به‌عنوان بخشی از بحران کلی سیاسی ایران شناخته می‌شود. عدم انسجام در میان گروه‌های مختلف اپوزیسیون و فقدان یک استراتژی مشترک برای مقابله با استبداد، فرصت‌های تغییر را به‌شدت محدود کرده است.

یکی از ضعف‌های اساسی اپوزیسیون، ناتوانی در استفاده از "روایت‌های متقاعدکننده" و "چارچوب‌بندی مشکلات" است.

تحقیقات نشان می‌دهند که موفقیت یک جنبش سیاسی، نه صرفاً به ارائه حقایق، بلکه به توانایی در ارائه روایت‌هایی بستگی دارد که با احساسات و ارزش‌های مردم و همچنین اولویت های آنهاهماهنگ باشند. اپوزیسیون ایرانی تاکنون نتوانسته است چنین روایتی را ارائه دهد که لااقل تا حدی برای همه گروه‌های اجتماعی قابل‌پذیرش باشد.

علاوه بر این، نبود رهبری واحد و قابل‌اعتماد، باعث شده تا بخش بزرگی از مردم به اپوزیسیون اعتماد نکنند. در حالی که اپوزیسیون باید به‌عنوان یک جایگزین مشروع و کارآمد در مقابلنظام حاکم عمل کند. اما ناتوانی در ارائه برنامه‌های مشخص و قابل‌اجرا، این هدف را غیرقابل‌دسترس کرده است.

اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور، با وجود دسترسی به منابع بین‌المللی و رسانه‌ها، نتوانسته است نقش مؤثری در ارائه آلترناتیو در بدیع نظام کنونی ایفا کند. این ناکارآمدی ناشی از عواملی چون:

نبود رهبری واحد و استراتژی منسجم: اختلافات ایدئولوژیک و شخصی در میان گروه‌های اپوزیسیون مانع از هماهنگی و اتحاد شده است.
فقدان روایت متقاعدکننده: اپوزیسیون تاکنون نتوانسته است گفتمانی ارائه دهد که بعنوان فصل مشترکی برای تمام اقشار جامعه قابل پذیرش باشد و احساسات، نیازهاو به اصطلاح ندای ناخودآگاه جمعی آن‌ها را منعکس کند.

۳. فرهنگ سیاسی: چالش‌های روان‌شناختی و اجتماعی

فرهنگ سیاسی ایران، که ریشه در تاریخ استبداد و ساختارهای اجتماعی غیرشفاف دارد، یکی از موانع اصلی برای تغییرات اساسی در کشور و گذار به دموکراسی است. از یک سو، فرهنگ استبداد و اطاعت در تمامی نهاد ها و ابعاد جامعه، که در طول تاریخ ایران تقویت شده، به‌عنوان مانعی برای توسعه دموکراسی عمل می‌کند. و از سوی دیگر، نبود آموزش سیاسی، ضعف علوم انسانی و عدم امکان مشارکت مدنی، باعث شده که بسیاری از مردم از فرآیندهای تصمیم‌گیری سیاسی کنار گذاشته شوند.

تحقیقات در کشور های مختلف نشان می‌دهند که اطلاعات غلط، پیجیدگی مسائل جامعه و احساسات نقش مهمی در تصمیم‌گیری‌های سیاسی ایفا می‌کنند. اما در فرهنگ سیاسی ایران، بعلت نقش مذهب، فرم تولید ثروت و سایر تعاملات اجتماعی در یک جامعه پیشآمدرن، احساسات اغلب به‌صورتواکنش به انباشتی از نیاز های سرکوب شده در حهت تقویت تعصبات یا گسترش ذهنیت تقدیر مورد استفاده قرار می‌گیرند. این امر، توانایی جامعه را برای تفکر منطقی و تصمیم‌گیری‌های جمعی تضعیف میکند. یکی دیگر از چالش‌های فرهنگی، تمایل به قهرمان‌پروری و وابستگی به شخصیت‌های کاریزماتیک است. این رویکرد، که در تاریخ سیاسی ایران به ‌وفور مشاهده می‌شود، به جای تأکید بر نهادسازی و تقویت سیستم‌های دموکراتیک، مردم را به سمت تمرکز بر افراد بعنوان "ابر مرد های ناجی" سوق داده است.

از ویژگی‌های برجسته این فرهنگ می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

قهرمان‌پروری : وابستگی به شخصیت‌های کاریزماتیک به جای تقویت نهادهای دموکراتیک و مدنی.
فقدان آگاهی و خودآگاه سیاسی مؤثر: آموزش سیاسی و مدنی به‌طور سیستماتیک در ایران توسعه نیافته است و این امر موجب عدم آگاهی عمومی نسبت به حقوق و وظایف شهروندی شده است.
ذهنیت انتزاعی و رفتار ارتجاعی: به‌جای مقاومت در برار استبداد و کوشش در ایجاد تغییرات ساختاری، نوعی توهم، رفتار سیاسی را حداکثر به واکنش‌های مقطعی محدود میکند.

راهکارها برای تحول سیاسی و فرهنگی در ایران:

برای عبور از وضعیت پیچیده کنونی، نیازمند تغییرات عمیق و گسترده و یک رویکرد جامع و هماهنگ هستیم که سه محور استبداد داخلی، نیروهای اپوزیسیون و فرهنگ سیاسی را هدف قرار دهد. این راهکارها میتوانند:

1. آموزش و آگاهی‌بخشی: تقویت فرهنگ مدنی و آموزش سیاسی باید در اولویت قرار گیرد. این امر می‌تواند به مردم کمک کند تا نقش فعال‌تری در فرآیندهای تصمیم‌گیری ایفا کنند. از طریق رسانه‌ها و نهادهای آموزشی می‌توان فرهنگ سیاسی را اصلاح و آگاهی عمومی را نسبت به حقوق شهروندی و دموکراسی افزایش داد.
2. تقویت جامعه مدنی: ایجاد نهادهایی که بتوانند مشارکت مردم را افزایش دهند و نقش واسطه‌ای بین جامعه و دولت ایفا کنند.
3. انسجام در اپوزیسیون: اپوزیسیون ایرانی باید به‌دور از اختلافات ایدئولوژیک و کیش شخصیتی، بر سر یک استراتژی مشترک، روایت متقاعدکننده و گفتمان جامع تمرکز کند.
4. ایجاد فضای گفتمان‌ ملی فراگیر: تغییرات فرهنگی نیازمند فضای باز، تساهل و تسامح در جهت بحث و تبادل نظر است. این فضا می‌تواند به کاهش تعصبات و ایجاد اعتماد میان مردم و رهبران سیاسی با استفاده از ابزار های فرهنگی و هنری برای ایجاد ارتباط و کاهش شکاف‌های اجتماعی کمک کند.

نتیجه‌گیری

بحران‌های کنونی ایران، نتیجه یک تاریخ طولانی از استبداد، ناکارآمدی و چالش‌های فرهنگی است. و ریشه در تعاملات پیچیده‌ای بین نهاد های حاکمیت، ضعف اپوزیسیون بعنوان بخشی از بدنه سیاسی جامعه و فرهنگ سیاسی دارد. برای عبور از این بحران‌ها و گذار به یک نظام دموکراتیک و عادلانه، نیازمند رویکردی جامع و استراتژیک هستیم که نه ‌تنها به مشکلات ساختاری، بلکه به ریشه‌های فرهنگی و روان‌شناختی آن‌ها نیز بپردازد. اصلاحات عمیق و همه ‌جانبه تنها از طریق همبستگی ملی، اصلاح فرهنگ سیاسی و ارائه راهکارهای عملی توسط اپوزیسیون، امکان پذیر است و می‌توان امید به آینده‌ای بهتر و روشن‌تر برای ایران تصور کرد.

پارسیاناستبداد – اپوزیسیون – فرهنگ سیاسی05.01.2025

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

بنده خدا

جای پای بلوچ.
میم-کاف- گویا هنوز نتوانسته فاتحه اتحاد جمهوریت و سلطنت ها را قبول کند.
وی باید بداند که رضا پهلوی یک ملقی یا معلقی بندباز سیرک است و بزودی یک تئوری و تاکتیک و استراتژی و آرزو و پیشنهاد جدید از طریق شین شین در کانال 1 لوس آنجل اعلان میکند تا اپوزیسیون را مانند 40 سال سپری شده سر کار گذاشته باشد.
پایان شبه سیه سفید نیست. بلکه بارانی است!

پ., 09.01.2025 - 08:23 پیوند ثابت
تماشاگر

عنوان مقاله
ساعد طالشی و کشک بادمجان

جناب ساعد طالشی. واقعا حیف شما با این علم و معلومات نیست که با یک مشت آشپز و سر آشپز سر به سر میگذارید؟ واقعا آن آشپزی که به کشک بادمجان شما ایراد گرفت قابل سرزنش هست. ما در دانشگاه جان هاپکینز به وجود کسی مثل شما واقعا نیاز داریم که با دست مبارک کشک بادمجان مورد نظرتان را درست کنید و استادان ما میل کنند و مشت محکمی به دهان امپریالیسم آمریکای جهانخوار زده شود. کفگیرتان برقرار، ملاقه تان با دوام و با ساعد مراغه ای همشهری شوید.
ارادتمند نخود آش

چ., 08.01.2025 - 11:23 پیوند ثابت
ناشناس

تاکنون گفته میشد: خدا کند مجاهدین بقدرت برسند تا انتقام مردم را از آخوندها بگیرند.
اکنون گفته میشود: خدا کند چپها یا جمهوری خواهان لائیک بقدرت برسند تا انتقام خلقهای ایران را از سلطنت طلبان بگیرند !
مخصوصن از 3نفر در این سایت ،و آندو شاشو و ریدان.

س., 07.01.2025 - 22:13 پیوند ثابت
دایی جان ناپلئون

احمق جان..اگر دست یا سنگ فرش...خیابان یک ایرونی مشروطه ... جمهوری خواه ایران دوست... را بکشد فردا آزادی توی میدان شهیاد دوتا گلوله توی مغز پوکت خالی میکردنم

س., 07.01.2025 - 19:59 پیوند ثابت
ناشناس

ارتباط ذهنی افلاطون و سارتر

در مورد این که فرمودید « سارتر یکی از مهمترین فیلسوفان اگزستنسیالیستی قرن گذشته بود که واتیکان آثارش را ممنوع نمود چون او مسیحیان را به شکی خطرناک می انداخت. رسانه های غرب در سال 1975 اورا" روشنفکری انقلابی" نامیدند. وی در جنبش دانشجویی سال 68 از جمله رهبران آن بود و در سال 1965 بخاطر کتاب اتوبیوگرافیک "واژه ها" جایزه نوبل ادبی را از آن خود نمود.» باید خدمت تان عرض کنم دلیل آن که واتیکان آثار او را ممنوع کرده بود دو دلیل داشت یکی این که کشک بادمجان را نه با نان بلکه با پلو میخورد و این اصولا با آموزشهای مسحیت که تا قبل از لوتر کشک بادمجان را با نان میخورد در تضاد بود و کلیسا نمیتوانست پس از تحمل دوران مشقت بار لوتر درد سر تازه ای برایش درست شود این بود که مهمترین اثر ژان پل سارتر تحت عنوان «کشک بادمجان با اسپاگتی» را نیز تحریم کرد. البته ریشه این مقوله را قرنها پیش افلاطون در غار نزدیکی های سانفرانسیسکو پیدا کرده بود و آن این که مردمانی که داخل غار بودند تنها از سایه ها متوجه میشدند که طرف دارد کشک بادمجان را چه میخورد. و چون آن زمان هنوز قاشق اختراع نشده بود مردم با دست کشک بادمجان را می لمباندند لذا تنها تصوری صوری از کشک بادمجان را در ذهن داشتند.

آخه مرد حساب.. نویسنده مطلب کلا از یک مقوله سیاسی در مورد بخصوص صحبت می کند شما دارید فلسفه می بافید آنهم آنقدر پرت و پلا که خود نیز نفهمیدید چه آشی پختید. خیلی علاقه به فلسفه دارید یک مقاله جداگانه بنویسید چرا زیر مقاله ای که هیچ ربطی به کامنت شما ندارد را خیس می کنید؟ حالا بگم مجاهدین بیان با روسری همه جا را با گلاب آب بکشند؟
ضمنا این که فرمودید کشک بادمجان با سوس کچاپ شیرین عالی میشه را به مادر بچه ها گفتم با لنگه کفش تا دم بقالی سر کوچه دمبالم گذاشت. فقط جهت اطلاع عرض کردم که ممکنه در منزل براتون با این عقاید مشکل پیش بیاد.

د., 06.01.2025 - 14:52 پیوند ثابت
بیدین

عنوان مقاله
استبداد، ناکارآمدی اپوزیسیون و فرهنگ سیاسی حاکم در ایران

در واقع این کامنتها نه تنها باعث شرمنگی است بلکه از سوی دیگر کوتاه فکری آنها را میرساند. در کامنت کوتاه آمده که چرا آمریکا به اپوزیسیون پول نداد و یا نمیدهد! مثل اینکه آمریکا پدر خانواده ویا پدخوانده شده. همین عادت نیز در ایران رایج است که هرگاه یکی از خارج به ایران میرود، انتظار همه خیشاوندان اینست که تو باید مخارج چنتا خانواده را بپردازی چرا که تو به دلار و یا ایورو درآمد داری.
اما کامت دوم: به هیچ گونه وارد چالش های گذشته و کنونی ایران نمیشود و تنها و تنها نظرات فیلسوفان اروپایی را پشت سرهم ردیف میکند. من خواننده ایرانی بخودم میگویم چرا ایشان بهیچ گونه این چند نقطه مهمی را که نویسنده طرح کرده و نوشته در نظر نمیگرد؟ آیا آن چیزی که سیمون دووار در مورد زنان گفته میتواند در فهم این نوشته و یا گسترش آن یاری رساند و یا اینکه نوشته این کامنت گذار تنها برای خودنمایی اوست؟

د., 06.01.2025 - 14:27 پیوند ثابت
ناشناس

In reply to by بیدین

شما وقتی میخوای از نقطه A به نقطه B پرواز کنی به خلبان بوس میدی؟!
چون ما پول میدیم بوس نمیدیم، یکی باید هزینه‌ش رو بده.
خمینی رو جیمی‌کارتر فرستاده ایران، من بابد هزینه‌ براندازی‌ش رو بدم؟!

س., 07.01.2025 - 16:49 پیوند ثابت
ساعد طالشی

عنوان مقاله
ساعد طالشی

علوم اجتماعی یا علوم انسانی، بعد از علوم فیزیک و ریاضی و زیست شناسی روانشناسی و الهیات و غیره، پیچیده ترین دانش بشری هستند که نیاز به منطق و دیالکتیک و شناخت ماتریالیستی دارند. نظام شاه و شیخی؛ چون خود دچار بلاهت و جهالت و خرافات و توهم بوده اند، همیشه به سرکوب نیروهای روشنگر ، ملی، عدالتخواه، و مردم گرا ،پرداخته اند:

آنزمان که آخوندها به سرکوب سوسیالیستها، ملیون، مجاهدین، نمایندگان اقوام و خلقها، دمکراتها و لیبرالها پرداختند، نطفه های دیکتاتوری بعد از انقلاب جوانه زد. آلمانی ها به ژورنالیست ها می آموزند که در سیاست:، لیبرال، در اقتصاد: محافظه کار، و در فرهنگ: چپ گرا باشند. در نیمه دوم قرن بیست و بعد از پایان جنگ حهانی دوم، فیلسوفان چپگرا با اشاره به فاشیسم و استالینیسم، توصیه میکردند که "بگذارید تئوریها بمیرند و نه انسانها!" چون تئوریهای مطلق و جزمی منجر به حکومتهای سرکوب و ترور میشوند و آنهایی که مدعی ساخت بهشت روی زمین بودند، جهنم را ساختند. دولتهای خشن و دیکتاتوری قرن 20 یا نتیجه دولت متمرکز افلاتون بودند و یا نتیجه" متافیزیک ذهنی" هگل و فلسفه تاریخ مارکس.
بعد از اتمام جنگ جهانی دوم در سال 1945 مکاتب پوزیویتیسم و اگزیستنسیالیسم عکس العمل و اعتراضی شدند به حضور فاشیسم، گرچه 2 مکتب فلسفی مهم قرن 20 فنومنولوگی و مارکسیسم بودند. فلسفه نیمه دوم قرن گذشته را باید با مفاهیمی مانند زندگی، هستی،وجود، ماهیت، واژه و منطق تعریف و تقسیم بندی نمود. از جمله پرسشهای فلسفه غرب بعد از پایان جنگ دوم، پیرامون عقل و پیشرفت بود، و از جمله موضوعات بعد از جنگ، منطق علم و نقد زبان بود.
انسان آن چیزی است که از خود میسازد و مشکلات زمان حال، نبرد ادیان و فرهنگها با همدیگر و مقوله های آزادی و برابری هستند. اندیشه فلسفی در نیمه دوم قرن گذشته شامل جریانات فلسفی مانند فلسفه زندگی، فلسفه فنومنولوگی، متافیزیک و هستی شناسی، فلسفه اگزیستنسیالیسم، فلسفه مسیحی، فلسفه منطق و لوگوس، و فلسفه مارکسیسم بود، در حالیکه سئوال میشد مارکسیسم، فلسفه است یا ایدئولوژی؟
از نظر لیوتارد، وظیفه فلسفه نشان دادن خطوط اختلافات نظم های گوناگون و جهان بینی ها است و باید برای جدایی و مرزبندی میان سیاست و اندیشه استتیک کوشش کند. جنبش برابری خواهی در حوزه عملی براساس نظریه روشنگری کانت و متافیزیک ذهنی هگل بود. کامو از فلسفه اگزستنسیالیسم میگفت سعادت و رضایت را باید در این جهان جست و نه در آن دنیا. سارتر مینویسد ازدواج دخالت دولت بورژوایی در امور شخصی انسانهاست تا فرم زندگی افراد را محدود کند، باید اثری فلسفی نوشت که به انسان فاقد خدا در جهان زمان حال کمک کند. سیمین دوبوار، همسر سارتر و یکی از متفکران جنبش فمنیست میگفت زنانی که احساس برتری بر مردان میکنند اغلب دچار حماقت،مضحکه ، هپروت عرفانی، خردگریزی، و مسخره هستند که بازی و ادعای قدیمی مردها را تکرار و تقلید میکنند.
در نیمه دوم قرن بیست و بعد از پایان جنگ دوم، اروپا توسط دو بلوک غرب سرمایه داری و شرق سوسیالیستی وارد مرحله احتمال جنگ اتمی شد. گلوبالیسم بر اساس 4 نیاز و سیاست بوجود آمد.- پایان جنگ سرد، پیشرفت تکنیک خصوصا اینترنت، جهانی شدن بازار رقابت و مبادله، و رشد یک سیاست جهانی تجارت لیبرال.
لیوتارد در سال 1974 با نشر کتاب "دانش پست مدرن" بشکل ناخواسته و غیرعمد، پایه گذار این مکتب شد و نسبت گرایی اخلاقی را مورد نقد قرار داد و مدعی شد که روابط انسانی همیشه یک نوع بازی زبانی هستند. هایدگر میگفت پرسش در باره معنی هستی و وجود مهم است. یاسپرس هستی را در وضعیت شکست، تجربه نمودن، جالب میدانست. سرانجام در پایان قرن 20 ادعا شد که در حوزه فرهنگ گرچه پرده صحنه تئاتر کنار رفته ولی غالب سئوالات بدون پاسخ مانده اند.
انسان همیشه در جستجوی مکانی مناسب برای خود در جهان بوده است. اندیشه نو یعنی شناخت آزاد برای انسان آزاد. فلسفه علم یعنی استفاده از دستاوردهای شناخت. فلسفه، نقد وضعیت موجود و مزرعه ساختارهاست. کارل پوپر همچون باکون میگفت الهیات و متافیزیک شبه علم هستند و تنها دانش انسان، دانش احتمالی استت، تئوریهای علمی فقط فرضیه و احتمال هستند، و پیشرفتهای علمی محدود به زمان میباشند. سارتر میگفت در جامعه طبقاتی بورژوایی انسان اغلب دچار تنهایی، ترس، پوچی، دلزدگی، بی حوصلگی، و تهوع از هستی است. برگسن زندگی را یک رودخانه جاری میدانست.
جریانات فکری فعال در نیمه دوم قرن 20 یعنی بعد از پایان جنگ حهانی دوم در غرب، عبارت هستند مکتب فلسفه زندگی با رهبری فکری دیلتای و برگسن، مکتب فنومنولوگی با کمک اندیشه های هوسرل و شمیتس، مکتب اگزستنسیالیسم از طریق افکار یاسپرس و گادامر، سارتر و کامو، هایدگر و هانا آرنت. مکتب تئوری انتقادی به رهبری هورکهایمر،آدرنو، هابرماس. مکتب نئومارکسیسم از طریق بلوخ، مکتب راسیونالیسم انتقادی از طریق کارل پوپر، مکتب" تئوری سیستمها" از طریق لوهمن، فلسفه آنالیز از طریق راسل، ویتگنشتاین، مکتب ساختارگرایی از طریق فوکو، ساوسور، اشتراوس، و فلسفه پسامدرن از طریق لیوتارد و اسلوتادک.
نئومارکسیست های نیمه دوم قرن 20 عبارت بودند از آدرنو، مارکوزه، هورکهایمر، هابرماس، اریش فروم، و سایر اعضای مکتب فرانکفورت. این گروه خالق مکتب تئوری انتقادی بودند که به نقد جامعه رفاه و فرهنگ مصرف عمومی مخصوصا فرهنگ رسانه ای زمان خود و افشای فاشیسم جنگ افروز پرداختند و نقش مهمی در فلسفه نیمه دوم قرن گذشته داشتند و موجب شدند که سیاست یکبار دیگر مورد علاقه مردم قرارگیرد. از طریق این جریان، توتالیتاریسم و ایدئولوژی های اتوریته راست و چپ عمیقا مورد نقد قرار گیرند.
بعد از بحث و نقد جریانات اگزستنسیالیستی و تئوری زبان، مکتب پست مدرن بعد از پایان جنگ در غرب غالب گردید. از جمله فیلسوفان مشهور این دوره کارل یاسپرس است که خودآموز بود در رشته فلسفه، و زیر تاثیر افکار افلاتون، کانت،مارکس، آگوستین، و ماکس وبر بود. از جمله آثار وی روانشناسی جهانبینی ها، و جهانشناسی فلسفی است. او در رابطه با مقوله تقصیر و مقصر در سالهای فاشیسم سخنرانی ها نمود و آنرا فردی میدانست و نه جمعی. یاسپرس در زمان جنگ جهانی اول فیلسوفی اگزستنسیالیستی بود ولی بعد از جنگ جهانی دوم طرفدار اندیشه انتقادی شد. گادامر او را فیلسوفی اخلاقگر میدانست. هانا آرنت نیز از جمله متفکران سیاسی مشهور شد توتالیتاریسم در نیمه دوم قرن گذشته بود.
کارل پوپر در جوانی مدتی مارکسیست بود ولی در میانسالی ضد کمونیست شد و از ملکه انگلیس عنوان اشرافی "سر" گرفت. او را میتوان از جمله فیلسوفان آگنوستیک و لاادری دانست. وی به انتقاد از نظامهای توتالیتر، فاشیستی و استالینیستی پرداخت. گادامر در زمینه تئوری علمی خالق 2 کتاب با عنوان "منطق تحقیق" و" شناخت عینی" است. او زبانی ساده داشت و مخالف و منتقد مکتب فرانکفورت و نئومارکسیسم آدرنو بود. وی خود را فیلسوفی لیبرال میدانست که به مخالفت با جنبش دانشجویی چپگرای سال 1968 در اروپا بود.پوپر خود را خوشبخت ترین فیلسوف زمان میدانست. وی با وجود تمام اشتباهاتش یکی از صاحبنظران مهم تئوری های علمی در قرن 20 بود.
و سارتر یکی از مهمترین فیلسوفان اگزستنسیالیستی قرن گذشته بود که واتیکان آثارش را ممنوع نمود چون او مسیحیان را به شکی خطرناک می انداخت. رسانه های غرب در سال 1975 اورا" روشنفکری انقلابی" نامیدند. وی در جنبش دانشجویی سال 68 از جمله رهبران آن بود و در سال 1965 بخاطر کتاب اتوبیوگرافیک "واژه ها" جایزه نوبل ادبی را از آن خود نمود. سارتر خالق نمایشنامه های پر بیننده "جامعه بسته" و "مردههای بدون مراسم خاکسپاری" است. او آثاری فلسفی نیز مانند "هستی و پوچی" و "استعلای خودخواهی" نوشت.
سمین دوبوار، همسر سارتر و یکی از نظریه پرداران آغازین جنبش فمنیسم، مدافع استقلال الجزایر، مخالف جنگ ویتنام، و طرفدار آزادی سقط جنین زنان بود. او زیر تاثیر فلسفه هوسرل بود و با کامو و پیکاسو ارتباط دوستی داشت. سیمین دوبوار در سال 1970 دومین اثر مهم خود یعنی مجموعه مقالاتی با عنوان "پیری و کهنسالی" منتشر کرد.
درباره فلسفه پست مدرن باید اشاره کرد که فلسفه اگزستنسیالیستی قبل از مرگ سارتر نفوذش در اروپا را از دست داده بود. در دهه 70 قرن بیست جامعه شناسی میشل فوکو نوعی جهانبینی شده بود که به حالت "مد و رسمی علمی" درآمده بود. از جمله دیگر اندیشمندان این جریان میتوان از آلتهوسر مارکسیست، فردیناند ساوسوز، ساختارگر و تئوریسین زبان، و لاکان نام برد. از دیگر متفکران آن دریدا است که در سال 1930 در الجزایر بدنیا آمد و زیر تاثیر فلسفه هوسرل بود. وی مقالاتی در نقد متافیزیک و فلسفه علمی نوشت.از جمله فیلسوفان مسیحی پایان قرن گذشته میتوان از هانس یوناس و روبرت اسپمان نام برد.
بعد از پایان جنگ جهانی دوم، گادامر هرمنوتیک فلسفی خود را معرفی نمود که حتی امروزه روش مهمی برای تفسیر علوم فرهنگی و علوم انسانی است. او آثاری در باره تاریخ فلسفه و مقالاتی در باره زیباشناسی هنر بعنوان یک روش ارتباط گیری نوشت. وی در باره شاعران مشهور آلمان مانند گوته، ریلکه، و هلدرلین نیز آثار منتر نمود.برای هایدگر که یکی از مخالفان مارکسیسم بود، سئوالاتی صوری مانند معنی و هدف هستی مهم بود.

د., 06.01.2025 - 11:08 پیوند ثابت
ناشناس

مشکل از ﺍﭘﻮﺯﯾﺴﯿﻮﻥ نبوده و نیست،
سوال اصلی اینه که: چرا امریکا در چهار سال گذشته به برخی از مخالفان داخلی رژیم ایران پول نداد؟ خوب این یعنی خرابکاری عمدی به نفع رژیم ایران.
ﺍﭘﻮﺯﯾﺴﯿﻮﻥ داره کار میکنه، ولی دولت امریکا داره خراب‌کاری عمدی میکنه.
با اینکه امکانات‌ش فراهم بوده ولی لحظه آخر پول ندادن، دولت بایدن به رژیم پول داده و با مخالفان آن بد بودند.

د., 06.01.2025 - 09:23 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید