
نخست نکات مشترک حکومت های پوتین و ترامپ را برمی شمارم:
-هر دو حکومت خواهان تضعیف و حتی فروپاشی اتحادیه اروپا و تبدیل آن به کشورهای جداگانه اند.
- هر دو حکومت علنا و صراحتا از هر راهی که بتوانند به سود جریانات نئوفاشیستی کشورهای اتحادیه اروپا و علیه احزاب دموکرات این کشورها فعالیت می کنند که به موارد متعدد آن نمی پردازم و فقط به دفاع قاطع ایلان ماسک، جی دی وانس و ترامپ از جریانهای نئوفاشیستی آلمان و بریتانیا و مواضع خصمانه آنان علیه احزاب دموکراتیک این دو کشوراشاره می کنم. درفرانسه، اطریش، ایتالیا نیز جریانات راست افراطی مورد حمایت حکومت ترامپ هستند. حکومت پوتین هم از دیرباز از همین جریانات به طرق مختلف "نفوذی ها، رسانه های دروغ پرداز و جعل اخبار علیه چهره ها و رهبران سیاسی دموکرات، و حتی پرداخت پول" حمایت کرده و در انتخابات های این کشورها به نفع جریانات راست افراطی و نئوفاشیستها که همگی با اتحادیه اروپا مخالفند، فعال بوده است.
- مقاومت حماسی اکراین و رهبرش در برابر تجاوز وحشیانه روسیه که زبانزد مردم جهان شده و طبعا مورد حمایت جریانات جمهوریخواه و دموکرات کشورهای اتحادیه اروپا است، اخیرا با کینه توزی علنی ترامپ، معاون او و دست راست اش ایلان ماسک مواجه شده است و حتی ترامپ با تکرار حرف های پوتین، زلنسکی را فاسد، جنگ طلب و دیکتاتور قلمداد کرده و خواستار برکناری او شده است.
پوتین و ترامپ می دانند که ناکامی روسیه در جنگ اکراین موجب تقویت اتحادیه اروپا و تضعیف راست افراطی همدست روسیه در این کشورهاست و برعکس سلطه پوتین بر اکراین اتحادیه اروپا را به شدت متزلزل می کند.
- بنابراین همدستی ترامپ با حکومت پوتین علیه اوکراین و تلاش برای مسلط کردن روسیه بر این کشور امری است حیاتی برای تقویت ایدئولوژی و استراتژی جهانی انترناسیونال نئوفاشیسم.
-دیگر جنبه های ایدئولوژیک مشترک میان حکومت ترامپ و پوتین عبارتند از :
-گرایشهای نژاد پرستانه
-مردسالاری
- دفاع از ارزشهای کهنه و ارتجاعی مسیحیت
-مخالفت با سقط جنین
-خصومت با همجنس گرایی و...
خطرناکترین وجه مشترک ترامپ و پوتین
-شاید بتوان گفت که خطرناکترین وجه مشترک حکومت ترامپ و پوتین برتر دانستن قدرت بر قانون در همه عرصه های بین المللی و داخلی و در نتیجه تلاش برای نابودی نظم جهانی کنونی است. بدین ترتیب ما از این پس شاهد آن خواهیم بود که حکومت آمریکا به زبان زور با همسایگان، با اروپا و با هر دولت دیگری سخن خواهد گفت. (البته فعلا برای چهار سال)و شاید هم (در صورتی که ترامپ در مجلس و سنا اکثریت را از دست بدهد) برای کمتر از دو سال. به هر حال در شرایط کنونی حکومت ترامپ پرچم انترناسیونالیسم، نئوفاشیسم را بلند کرده و با زیر پا گذاشتن نظم و قوانین جهانی، قدرت اقتصادی-نظامی آمریکا را برای پیشبرد اهداف ایدئولوژیک و منافع اقتصادی خود در عرصه بین المللی به کار گرفته است. این مواضع اقتدارگرایانه تا همین حالا پوتین را از گوشه انزوا بیرون آورده و به حکومت او نیروی تازه ای بخشیده و دموکراسیها و قوانین بین المللی را تضعیف کرده است. حکومتهای توتالیتر را در موقعیت حق به جانب قرار داده است و طبعا موجب رشد دوباره گرایشهای ضد آمریکائی می شود.
غافلگیری همگانی
چه کسی پیش بینی می کرد روزی فرا خواهد رسید که خدای دروغ، خدای نفرت از حق و حقیقت، خدای همدست همه فسادها و جنایات زمام امور بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان را در دست گیرد و با همه ارزشها و دستاوردهای خوب بشری از در جنگ درآید؟
چه کسی فکر می کرد که حکومت آمریکا به ولادیمیر پوتین محکوم شده به جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی، ولادیمیر پوتینی که مخالفان خود را درهر کجای دنیا که پیدا کند می کشد، ولادیمیر پوتینی که سالهاست به همسایگان خود تجاوز می کند و بخشی از سرزمینهای آنان را اشغال می کند، ولادیمیر پوتینی که پس از تجاوز به اکراین فرمان کشتار اسرای جنگی داده، هزاران کودک را از والدینشان ربوده و دستش به خون دهها هزار انسان بی گناه اکراینی آلوده است قربانی تجاوز اکراین معرفی می شود و زلنسکی این قهرمان مقاومت علیه تجاوز روسیه، دیکتاتور و جنگ طلب نامیده می شود. چه کسی فکر می کرد رئیس جمهور آمریکا خواهان پیوستن کانادا به آمریکا شود، خواهان تصاحب گرولند شود، پاناما را به اشغال نظامی تهدید کند، خلیج مکزیک را نامی جعلی اعلام کند و نام آن را به خلیج آمریکا تغییر دهد و یا اعلام کند که می خواهد بیش از دو میلیون فلسطینی ساکن غزه را برای همیشه از این سرزمین بیرون کند و باریکه غزه را تصاحب کند و...؟
حالا ترامپ، پوتین، نتانیاهو یکه تاز میدان زورگوئی و تجاوز اند و چه بسا موجب جنگ ها و خونریزی های بیش از پیش شوند.
آیا امیدی هست؟
باید امیدوار بود به این که قدرت دموکراسی قوی تر از نئوفاشیسم باشد که هست. می توان امیدوار بود که آنچه در آمریکا آغاز شده و در بسیاری از دموکراسی های اروپایی در سالهای گذشته روبه رشد بوده و اینک با ظهور حکومت ترامپ خود را محق تر و قوی تر می داند طوفانی است زود گذر و یا چند ساله. طوفانی قوی و بسیار ویرانگر که خرابی های زیادی در جهان به بار می آورد و از رهگذر خود به دموکراسی در سراسر جهان به سود بی قانونی و دیکتاتوری لطمه می زند. اما با مقاومت داخلی و بین المللی سرانجام رو به افول می گذارد. همچنان که حکومتهای هیتلر و موسولینی از میان رفتند و در آلمان و ایتالیا دموکراسی دوباره از خاکستر خود قوی تر از پیش سربر آورد.
معامله بر سر ایران
در بحبوحه این طوفان به احتمال زیاد حکومت پوتین ایران را به ترامپ می فروشد و آن چنان که ترامپ می خواهد رفتار می کند. به این ترتیب بعید نیست که با حمله مشترک اسرائیل و آمریکا تاسیسات هسته ای و ساختارهای اقتصادی و نظامی ایران هدف قرار گیرند. اگر چنین شود احتمال آن که ایران ویران تر شود بیش از آن است که جمهوری اسلامی از میان برود. وقتی جمهوری اسلامی در آستانه نابودی قرار گیرد برای بقای خود همه منافع ملی ایران را مثل همیشه قربانی می کند و با ترامپ معامله خواهد کرد. ترامپ هیچ ارزشی برای حقوق بشر و دموکراسی قائل نیست و از این گونه واژه ها متنفر است. او مایل است با جمهوری اسلامی ضعیف شده و در آستانه فروپاشی به سود منافع و مطامع خود معامله کند. به همین دلیل من به هموطنانی که این روزها شیفتگی خود را به ترامپ و نتانیاهو بیش از هر زمان علنی کرده اند یادآور می شوم که به احتمال زیاد ترامپ امیدهای آنان را ناامید خواهد کرد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
کار کار انگلیساست
وقتی پناهندگان عمدتا عرب تبار چاقو در شکم هر کس فرو میکنند و اللهاکبر گویان مفتخرند به کاری که کردهاند وقتی عشاق سینه چاک فلسطین در خیابانهای برلین و مونیخ تسمه پاره میکنند و شعار ميدهند فاک یو جرمنی و وقتی احزاب چپ هیچ طرح و برنامه روشن و مشخصی برای حل مسائل بغرنج کنونی ندارند و در رویاهایشان دست و پا میزنند نتیجه طبیعی پیروزی احزاب... دومینوی پیروزی احزاب راست در دنیای غرب تا سالها ادامه خواهد داشت. اینک در آمریکا آلمان اتریش سوئیسایتالیا فنلاند مجارستان ژاپنکره جنوبی و چند کشور دیگر احزاب راست در قدرتند. در فرانسه هم بعد از مرگ میتران در سال ۱۹۹۶ سوسیالیستها سی سال است به قدرت بازنگشنهاند. حزب سیاسی رییس جمهور فعلی فرانسه حزب رنسانس است که راست میانه محسوب میشود
خلاف تئوری جناب مردای: ترامپ…
خلاف تئوری جناب مردای: ترامپ بعنوان یک سرمایه دار امپریالیستی نمی تواند ضد گلوبال باشد.
وی گویا حتی پیش از انقلاب، برای ساختمان سازی در ایران بوده ،و یا در غالب کشورها سعی کرده فعالیت اقتصادی داشته باشد.
او اکنون برای داماد یهودی و 3 فرزندش نیز در دنیا جویای امکانات تجاری و اقتصادی است.
ترامپ شاید عمدا یا ناآگاهانه یا فریبکارانه مدام تاکید روی نام و منافع امریکا بنماید. او هدفش ولی رونق منابع گلوبال خود و سایر سرمایه داران امپریالیستی امریکاست.
In reply to خلاف تئوری جناب مردای: ترامپ… by زینت کبرا
چرا،تعدادی فقط غرب وشرق رامی بینند؟
سالام
هیچ کدام از منتقدان نمی توانند،ادعا کنند،
که درست میگویند،
سیاسیون ایران،متاسفانه فقط غرب و روسیه و
چین رامی بینند،
مسائل را میخواهند،از پنجره یا دریچه ایی که
برایشان درست کرده اند،نگاه کرده و آنرا بخورد
مردم میدهند،
یک نگاه عمیق به مسائل، مثل ایدئولوژی نگاه
نمی کنند،
مثلا اسرائیل را دریهودی ها که آلت دست،
مسیحیان نمی بینند،
که حتی قاتل یهودیان همین مسيحيان سفید بوده اند،
یا قاتلان سیاه پوستان آفریقا،قاره آمریکا،
ویتنام،الجزایر، ایران دوران پهلوی فراماسیونی
همین غرب مسیحی وحتی تزریق تفکرات ارتجاعی دینی،مثل زنجیرزنی،چادرمشکی،قمه
زنی،تزریقات تفکرات ناسیونالیسم ازتجاعی،
وحتی جعلیات هویتی و تفکراتی مثل بابیسم،
زرتشتی گری.فردوسی پیغمبرسازی،تقویت وحمایت ازافراد مثل محمد علی فروغی، حدادعادل، همین کشورهای مسیحی ،
و تاراجگران غربی مسیحی میباشد.
نقدی بر تحلیل علی کشتگر:…
نقدی بر تحلیل علی کشتگر: کاستیهای تئوریک و شناختی
علی کشتگر در تحلیل خود درباره پیوند میان ترامپ و پوتین و آنچه "انترناسیونال نئوفاشیسم" مینامد، مجموعهای از ادعاهای کلان را مطرح کرده است که نیاز به بررسی دقیقتر و موشکافانه دارد. در این نقد، تلاش میکنیم با رویکردی علمی، ضعفهای تئوریک و شناختی این تحلیل را برجسته کنیم.
۱. نبود اسناد و شواهد مستند
یکی از بزرگترین مشکلات این تحلیل، عدم ارائه فاکتهای مشخص و منابع معتبر برای ادعاهای مطرحشده است. کشتگر، بدون ذکر مستندات قابل استناد، ترامپ و پوتین را به عنوان بازیگران یک پروژه جهانی فاشیستی معرفی میکند. در حالی که در تحلیل علمی، هر ادعا باید مبتنی بر شواهد روشن باشد، این متن بیشتر به یک تئوری توطئه شباهت دارد.
۲. سوءتفاهم درباره ماهیت سیاسی ترامپ
کشتگر ترامپ را همدست پوتین میداند، اما در نظر نمیگیرد که ترامپ اساساً یک ناسیونالیست افراطی و ضد گلوبالیسم است. ترامپ به دنبال منزویسازی آمریکا از فرآیندهای جهانی بوده و سیاستهایش مبتنی بر "اول آمریکا" است. رویکرد ترامپ در تضاد با هرگونه پروژه بینالمللی فاشیستی قرار دارد، زیرا او حتی نسبت به نزدیکترین متحدان آمریکا، مانند اتحادیه اروپا و ناتو، نیز موضع خصمانه دارد. سیاست ترامپ ضد جهانیشدن (گلوبالیزم) است، نه حامی آن، برخلاف ادعای جناب کشتگر. شواهد این موضع شامل شعار "اول آمریکا"، اعمال تعرفههای گمرکی بر کالاهای وارداتی، احداث دیوارهای مرزی، خروج از نهادهای بینالمللی و سایر اقدامات مشابه است.
۳. نادیده گرفتن شکافهای ساختاری میان ترامپ و پوتین
ترامپ و پوتین گرچه ممکن است در برخی سیاستهای کوتاهمدت دارای منافع مشترک باشند، اما اختلافات بنیادینی دارند. ترامپ به دنبال انزوای آمریکا و تمرکز بر منافع ملی این کشور است، در حالی که پوتین در پی بازسازی نفوذ روسیه در عرصه بینالمللی است. بنابراین، این دو بازیگر الزاماً در یک پروژه جهانی مشترک علیه دموکراسیها همدست نیستند.
۴. برداشت سادهانگارانه از بحران جهانی
تحلیل کشتگر از وضعیت کنونی جهان بسیار سطحی و یکجانبه است. بحران کنونی صرفاً محصول "پروژه نئوفاشیستی" نیست، بلکه ناشی از تحولات عمیق اقتصادی، دیجیتالی و ساختاری در نظام جهانی است. ترامپ و همفکران او، برخلاف تصور کشتگر، تلاش میکنند تا روند جهانیشدن سرمایهداری دیجیتالی را متوقف کنند، نه آنکه بخشی از یک پروژه جهانی فاشیستی باشند. این تفاوت بنیادی در تحلیل او نادیده گرفته شده است.
۵. تحلیل نادرست از رابطه آمریکا و ایران
کشتگر با پیشبینی مبهم و غیرمستند از احتمال "معامله پوتین و ترامپ بر سر ایران"، به گمانهزنیهای غیرعلمی متوسل میشود. در حالی که سیاست خارجی آمریکا عمدتاً تحت تأثیر ساختارهای داخلی و منافع استراتژیک این کشور قرار دارد و نه صرفاً اراده یک فرد خاص. بعید است ترامپ بتواند سیاست خارجی آمریکا را به گونهای هدایت کند که ایران را کاملاً تحت سلطه خود قرار دهد یا آن را به پوتین بفروشد.
۶. سادهسازی بیش از حد پدیدههای پیچیده
تحلیلهای کشتگر اغلب دچار سادهسازی افراطی است. او به جای بررسی پیچیدگیهای سیاست جهانی، مسائل را به یک جنگ خیر و شر میان "دموکراسی" و "نئوفاشیسم" تقلیل میدهد. این نوع نگاه، نهتنها فهم درستی از روندهای واقعی ارائه نمیدهد، بلکه موجب سردرگمی و گمراهی مخاطب میشود.
نتیجهگیری
تحلیل علی کشتگر به دلیل نبود شواهد مستند، درک نادرست از سیاست ترامپ، نادیده گرفتن شکافهای بنیادین میان ترامپ و پوتین، و سادهسازی بیش از حد مسائل، فاقد ارزش علمی و تحلیلی جدی است. برای درک بهتر پویاییهای جهان امروز، نیاز به رویکردی عمیقتر و مبتنی بر دادههای عینی داریم، نه گمانهزنیهای احساسی و تئوریهای توطئهمحور.
In reply to نقدی بر تحلیل علی کشتگر:… by اسماعیل مرادی
دید عمومی
مقاله اقای کشتگر دقیقا بازتاب تفکرات عمومی مردم به نظرم میباشد و ممنون از ساده نویسی آن که قابل درک هم هست.
انتقاد اقای مرادی کمی زیاده خواهی از یک مقاله هست هرچند از زاویه دیگری مسایل را می بیند و اشتباه فاحش اقای مرادی در شناخت ترامپ عدم استفاده از کلمه پوپولیسم در موردش هست که او را در حد یک ملی گرای بزرگ نمایش میدهد.
ترامپ یک پدیده هست نه حتما نیاز امریکا در بر هم زدن نظم جهانی یا ساده سازی تحلیل و…..
بزرگ ترین خطای شما مخالفت ترامپ در دیجیتالی کردن اقتصاد دنیا میباشد با بودن مردی مثل ماسک در کنارش و قرار داد های کلان هوش مصنوعی از طرف ترامپ و یا چیدن همه طرفداران کریپتو در پست های حساس
افزودن دیدگاه جدید