رفتن به محتوای اصلی

افزودن دیدگاه جدید

فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
گرامافون زنگ زده

رگبارهای آذرخشی!
زمزمه ای برای کوچه های پرسه گی.
مهم نیست که خاستگاهش کجاست؛ مهم این است که ارزش هر اندیشه و ایده ای در آن است که چقدر میتواند دیگران را به استقلال اندیشیدن فردی خودشان بینگیزاند و به روند قائم به ذات شدنشان کمک کند. سخنها و مفاهیم و دیدگاههایی که انسان را تمام عمر به تکرار هزار بار جویده و نخ نما شده و بی محتوا، میخکوب و اسیر و ذلیل و برده متابعتی کنند، از تمام محتویاتشان به دلیل اغراض عقیدتی و ایدئولوژیکی و قدرتپرستانه که در دیگ مذاب ایمانآوری کور و بی تامّل و سنجشگری آدمهای سترون به طور کلّی بی ارزش و پوچ و هیچ شده اند، اگر سالها و قرنها و هزاره ها نیز چنان کلمات پوچ و بی محتوا در هر کوی و برزنی با ساز و دهل و ترومپتهای نظامی نیز فریاد زده و تبلیغ شوند، آخرش هیچ و پوچند و هیچکس را به اندیشیدن و پرسیدن و تامّل کردن و خود را پیدا کردن و استقلال فکر و قائم به ذات شدن مددی نمیکنند.
فاجعه ایدئولوژی مخرّب و مذهبی شده مارکسیه در همین بود که روح و مغز و روان طیف کثیری از تحصیل کردگان ایرانی را به برهوتی از سترونی و مطابعت تقلیدی تبدیل کرد؛ طوری که تا امروز یک نفر مومن مارکسیست ایرانی را نمیتوان در هیچ نقطه ای از کره پیدا کرد که بتواند یک جمله فردی با مغز خودش بیندیشد؛ ولو در سمت و سو و به نفع ایدئولوژی خودش باشد!
فقر و جنایتی که مبلّغان ایدئولوژی هوچیگر مارکسیه در حقّ خودشان و فرزندان ایرانزمین کردند، از هر جنایت فیزیکی نیز مخربّتر و تاثیرش هولناکتر بوده است تا امروز. مقلّد و تابع و نشخوار کن شدن، هنر نیست؛ بلکه راه و روش و زندگی خود را پیدا کردن و به زبان خویشتن سخن مستدل گفتن، هنر و بزرگوراری و کرامت داشتن و اصالت است.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

ش., 08.06.2024 - 17:07 پیوند ثابت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید