کار کار انگلیساست
ای کاش اين ره به ترکستان بود !
اگر ما حتا اندکی هم هوشمندی می داشتيم دستکم حال ديگر میبايستی يک نيمچه بديل خردمند و هدفمندی در برابر اين ضحاک و ددان و ديوان حاکم بر ميهنمان میداشتيم که به جهانيان بگوييم آری ای مردم آزاده دنيا اين است آن سامانه بافرهنگ و پيشروی که ملت ريشه دار و بافرهنگ ايران شايسته ی داشتن آن است نه آن دستگاه دوزخی خلافت شرخران و راهزنان بی فرهنگ و ....
..بيتی در گلستان سعدی هست که مصرع دوم آن از سده ها پيش در ميان ما به شکل ضرب المثلی در آمده است که: اين ره که تو ميروی به ترکستان است اين سخن هم هماره در مقام هشدار به کسانی گفته میشود که به گمراهی اندرافتاده و راه نادرست میپيمايند. يعنی به انسان های جاهلی که میروند با نادانی و ندانمکاری های خويش هست و نيست خويشتن را برباد فنا دهند.
مراد از ترکستان در برابر کعبه هم در اين بيت که در ادبيات اسلام زده ما بيشتر با واژه آمال هم همنشين میگردد ـ يعنی کعبهء آمال ـ، می بايد ناکجا آبادی باشد بی در و دروازه ليکن از آنجا که انقلاب شکوهمند روشنفکری ـ روضه خوانی در کنار تمامی ويرانگری ها و مصيبت هايش اين نيمچه دستاورد را هم داشت که چشم مردم ما را به بسياری از راستی ها هم گشود اينک پس از تحمل نزديک به چهل و.....سال سياهی و تباهی چه بجا و خردمندانه خواهد بود که ما ديگر در همه چيز خود شک کنيم حتا در خودی خودمان در يک بازنگری ريشه ای احوال خويش هم بسياری از پندار ها و انگار های کهن و سنتی خويش را بدور افکنده و بگفته ی امروزيان روان و انديشه ی خود را کاملآ آپ تو ديت کنيم
... چون بيشترين ايرانيان حال دگر هم چهره ی راستين محمد ابن عبدالله و مولا علی اولین سوسياليسم عالم را بخوبی بازشناخته اند هم کعبه و هم فقه و هم فقيه و شيخ و م
را هم روشنفکری به سياق ايرانی و راه رشد غیر سرمایه داری انترناسیونالیسم را که در پسمانده گی و ايران ستيزی درست روی ديگر همان سکه ی آخونديسم تاريخی است و هم اصلآ حقيقت خودشان را. يعنی اين حقيقت را که اين باورهای سنتی در نزد ما که گويی ايرانی خيلی بافرهنگ و متمدن و بامعنويت و هشيار و حتا از همه ی ديگر ملت های اين جهان هم زيباتر باشد همگی از بيخ و بن دروغ بوده و ناشی از آن ناخوشی تاريخی همان ناخوشی مزمن و بدخيم ملی ما که نام آن هم نارسيسم يا خودشيفته گی است