تسلیم افکار عمومی نشدن
درووود بر آقای کریمی گرامی!
اندکی گپهای نامتعارف و شایان اندیشیدن گسترده و عمیق.
این صحبتهایی را که میکنم، همین الان با دیدن نام من میتوانی فوری در سطل آشغال بندازی و ندید بگیری؛ ولی در ماهیّت استدلالی حرفهای من، هیچ خدشه ای وارد نخواهد شد. وقتی که حمله حماس به اسرائیل شروع شد و واکنش اسرائیل نیز پیامدهای خودش را داشت تا همین امروز، کنشگران ایرانی؛ بویژه ایرانیانی که در دیگ مذاب تشیّع ذوب شده و غلیده و بفهمی نفهمی مسلمون وار بودند و همچنان هستند و همچنین آنانی که در چنبره مارکسیسم همچنان غوطه ورند و شناهای محتلف میکنند، به آنچنان پستان به تنور چسباندنهایی برای فلسطین و علیه اسرائیل همّت کف بر لب کردند، که آدم مات و مبهوت میموند از حضرات بپرسه: آهاااای گنده بکها! شما را سنه نه؟ خیلی جرّاح هستید، بیایید پیزی معضلات کشور خودتان را جرّاحی کنید که نیم قرنه آویزونه و دریده شده!.
من در همان روز بعد از جنگ در سه مقاله و همچنین در برخی از نظراتم پای مقالات دیگران در همین سایت «ایران گلوبال»، به طور شفّاف و علنی گفتم و نوشتم و استدلال آوردم که هیچکس/هیچ ارگانی/سازمانی/موسسه ای/تشکیلاتی/دولتی/حکومتی و امثالهم در هیچ نقطه ای از کره زمین نخواهد توانست، مسئله «اعراب و اسرائیل» را حلّ و فصل و صلح و آرامش را در آنجا برقرار کند. دلایلش را نیز نوشته بودم که چرا. استدلالهای من همچنان به اعتبار و قوّت متّقن خودشان پایدار هستند. نوشتم تنها ملّتی که روی کره زمین به برقراری صلح مابین «اعراب و اسرائسل»، بر شالوده «بُنمایه های فرهنگی اش» توانمند است، فقط ایرانیان هستند؛ نه ایرانیانی که شناسنامه ایرانی دارند؛ بلکه ایرانیانی که به «پرنسیپهای باهمستان فرهنگ مردم ایران» وفادار و مجری و کاردان هستند. همچنین نوشتم که مسئله جنگ ایجاد شده را خود «اسرائیلیها» سرانجام حلّ و فصل خواهند کرد؛ ولو از زبان و دهان و واکنش مثلا کشورهای اروپایی و آمریکا و روسیه و چین، در انظار افکار عمومی جهانیان بحثش مطرح شود.
آقای کریمی عزیز! مسئله «اعراب و اسرائیل»، اصلا و ابدا به گوشه ای خاک و امثالهم، هیچ ربطی ندارد؛ بلکه «گرهگاه مسئله» به گرداگرد «مصطفایی و امتیاز» میچرخد که ریشه آن، قدمت هزاره ای دارد. بحث بر سر تمایز و تفاوتیست که «یهوه/الوهیم و کذا» مابین فرزندان «ابراهیم» به نام «اسماعیل و اسحاق» گذاشته است. تمام نفرت شخص «خامنه ای و دنیای اسلامیّت از اسرائیلیان» فقط گرداگرد همین مسئله «مصطفایی و امتیاز» است که همچنان شعله ور است و به این سادگیها خاموش شدنی نیست. پسزمینه این مسئله در «حسادت/رشک» نهفته است.
اینکه جنابعالی به حیث کنشگری که ریشتان سفید شده است، باید حواستان را در مسائل سیاسی طوری جمعبندی کنید که همان حرفایی را بر زبان و قلم نرانید که حاکمین بر ایران و سرنوشتش میزنند؛ بلکه کوشش کنید که فراسوی جنگ و جدالهای روزمره لفظی و اجرایی به اندیشیدن در باره «اصل مسئله» بپردازید. از قدیم الایام گفته اند و نوشته اند و همچنان به اعتبار استدلالی خودش پایدار و برقرار است که در جنگ، حلوا خیر نمی کنند. اینکه کدام یک از طرفین متخاصم، مقصّر است، بحث ثانویست. مسئله اینه که قربانیان همواره فقط خاصمان و تابعینشان نیستند؛ بلکه کثیری بیشمار از بیگناهان و انسانها هستند از زن و کودک و پیر و جوان گرفته تا کسانی که هیچ تنفّری از دیگری ندارند و بدبختانه در آتش نفرت دیگران، کفته و سوخته میشوند.
رسیدگی به «حقّ و حقوق اعراب و اسرائیلیها»، در سرزمینی به نام اسرائیل/فلسطین به معنای حذف یکی و دوام دیگری نیست. بلکه هنر اندیشیدن به این منوط و مشروط است که آدم، «دادگزاری کردن» را نه بر شالوده احساسات و تمایلات و دلسوزیهای خود؛ بلکه بر شالوده «جان و حقّ زیستن» گرایشهای متخاصم پی ریزی کند. اسرائیلیان به همان اندازه حقّ زندگی دارند که فلسطینیان و برای اینکه بتوان مسئله اختلافات را حلّ و فصل معقول کرد، باید آنانی که واقعا در فکر «صلح و باهمزیستی آنها» هستند، تمام امکانهای خود را در راه «خلع سلاح کردن هر دو طرف متخاصم» به کار ببرند. در مسئله گفت و شنود برای حلّ اختلافات نباید سلاحها صحبت کنند، خواه ترور کردن باشد. خواه کشتارهای جمعی. کسانی که مدام صحبت از «انتقام و قصاص» میکنند، اگر قرنهای قرن نیز باشند خیرخواهان و کنشگران و کوشندگانی که بخواهند میانداری کنند و صلح را برقرار کنند، مطمئن باشید که راه به هیچ دهکوره ای نخواهند بود؛ زیرا «نفرت کمپلکسی و رشک و حسادت هزاره ای» را نمیتوان با صدها و هزاران قطعنامه نیز حلّ و فصل کرد. «صلح و تفاهم و باهمزیستی» باید از ژرفای مغز و دل و رفتار و گفتار طرفهای متخاصم ریشه بزند تا امیدی برای میانداری و چیره شدن بر معضل وجود داشته باشد. حکومت اسلامی ولی فقیه و دولت نتانیاهو به اجرای هیچ صلحی و تفاهمی توانمند نیستند و شبانه روز فقط به نفرتپراکنی و دوام جنگ در چهره ها و دامنه های دیگر، ادامه خواهند داد. مسئله این است که «اقوام عرب» از سلاله «کنیز همسر ابراهیم = هاجر» هستند و «یهودیان از سلاله همسر جون جونی ابراهیم = سارا». به عبارت دیگر، اعراب، محصول صیغه ای تیغه ای هستند و یهودیان، محصول شرعی و عزیز دوردونه ای و از همه مهمتر، مصطفایی در نظر یهوه».
دیگر اینکه، «صهیون» نام معبد «یهوه» است. زشتنامی «صهیون» به معنای توهین مستقیم به «یهوه» است که هیچ یهودی و اسرائیلی، تاب شنیدن آن را ندارد. درست عین توهین به «کعبه» که هیچ مسلمانی، تاب شنیدنش را ندارد. بنابر این آقای کریمی عزیز! در سنجشگری و اندیشیدن در باره مقولات سیاسی باید «فراتر از دامنه های علقه ای» رفت و پدیده را بیواسطه به ذات خودش بررسی و سنجشگری کرد؛ نه از چارچوب علقه ها و احساسات رقیق و فضای غالب بر افکار عمومی.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان