قراولان و مسبّبان کوره های سوزاننده نسلها
دروود بر آقای کردی گرامی!
سپاسگزارم و خیلی ممنون از اظهار همدردی شما.
مرگ برادر کوچکم برایم سخت بود، نه به دلیل واقعه مرگ که سرنوشت هر انسانیست؛ بلکه به دلیل فقدان او در مقام یک دانشمند کوشا و جستجوگر. استعداد عجیبی در شناخت گیاهان و ترکیب آنها برای کشف داروهای امراض داشت. استاد بیوشیمی بالینی بود سخت پیگیر بود و زحمتکش و مدام در آزمایشگاه و مشغول تدریس. توانسته بود با زحمات و آزمایشهای بسیار بالاخره تا هشتاد و پنج در صد داروی درمان چربی کبد را پیدا کند. دانشگاههای کشورهای آلمان، ایتالیا، سوئیس، اطریش، هلند از او بارها برای حضور در برخی سمینارهای مهم دعوت کردند. ولی فرصت نداشت. این اواخر، مدام مشغول مطالعه و بررسی در باره سرطان سینه و پروستات بود که بیماری مجالش نداد متاسفانه. این انسان اگر بیست سالی دیگر دوام می آورد، به اکتشافات خوبی دست پیدا میکرد. دریغ من از فقدان او فقط به همین دلیله و مرگ زودهنگام او برایم باورکردنی نیست. اصلا نمیدانم قبر پدر و مادر و برادر ارشدم و برادر کوچکم و تمام خویشانم از دایی و خاله ها و پسر خاله ها و دختر خاله ها و دختر داییها و پسر داییها و دیگر فامیلها گرفته تا دیگر اشخاص نسبی و سببی و دوستان و همسایگان در کجا هستند و مدفون شده اند. روزگار سیاه و هولناکیه.
و امّا مسئله «نسل سوخته». این اصطلاح به «کیفیّت زندگی و امکانات باهمزیستی» مربوط میشود و چندان اصطلاح رسا و گویایی نیست. اگر بخواهیم مسئله «سوخته بودن» را به عنوان واقعیّتی درناک ارزیابی کنیم، باید عرض کنم که – صرف نظر از گذشته های میهن - تاریخ معاصر ایران از عصر مشرروطه تا همین امروز، تاریخ «سوخته شدنها» بوده است؛ آنهم نه به دست بیگانگان طمّاع ؛ بلکه بیش از هر چیز به دست خودیهای جاهل و بیسواد در معنای اصیل کلمه و معنای آگاهی امروزی. خودیهایی که هنوز فرق بین «فلسفه و دانش سیاست/کشورآرایی» را با «سیاستکاری و سیّاسیگری» هنوز نمیدانند و عجیب مصدر هر کار کلیدی و سرنوشت ساز نیز میشوند. هنوز نمیدانند که سیاست به معنای مسئولیّت پذیری در قبال جامعیّت مردم و رایزنی و اندیشیدن در باره زندگی و مسائل مردم میهن است؛ نه دنگ و فنگ به پا کردن برای غارت و سرکوب و کشتار و نفله کردن و پایمالی حقوق حقّه انسانها و تحقیر ارجمندی انسانها در گوهر وجودی و شاهنشاهی منحصر به فردشان.
حماقتها و رذالتها و عقده ها و کینه توزیهاست که مایه های «سوخته شدن نسلها» را مهیّا میکنند و مردم میهن و مام وطن را به قعر قهقرایی میخکوب و اسیر و خوار و زار میکنند. وقتی که مدّعیانی آنچنان گشوده فکر و بینشمند و مسئول و بیدارفهم نباشند تا بتوانند تمییز و تشخیص دهند که «کشورآرایی و سیاست» به معنای میدان باهمآزمایی و همکاری و همعزمی و همسویی از بهر خشنودی و سعادت و پیشرفت و فرهنگیده و فرزانه شدن آحادّ مردم مملکت است، خود به خود پیداست که هر گونه اقدامی که برای به کرسی نشاندن فقط تمایلات و گرایشهای تشکیلاتی و امثالهم باشد، آخر و عاقبتش در واقعیّت میهنی به «سوختن امکانها و نابود کردن نسلها» مختوم خواهد شد. سیاست، »تئوری و دانش قیراطی» نیست؛ بلکه تلاشیست «کورمال کورمال در دریای مسائل و مشکلات باهمزیستی». هر چقدر انسانها به قوا و نیروها و تواناییها و استعدادهای فردی خودشان متکّی باشند به همان میزان میتوانند خیلی هنرمندانه و ماهرانه در «گستره سیاست و کشور آرایی» راهگشا و سکاندار و تاثیرگذار و نقشی بسیار ارزشمند و ماندگار ایفا کنند. امّا بالطّبع، هر چقدر انسانها به این توهم مبتلا باشند که «سیاست؛ یعنی تئوری قیراطی» که میتوان آن را مو به مو در واقعیبتهای مجهول به کار بست، به همان میزان میتوانند صدمات به شدّت جبران ناپذیر انسانی و مادّی برای جامعه ایجاد کنند. «تئوری سیاست» هرگز به معنای «فلسفه کشورآرایی و مردمداری و جهانبانی» نیست؛ زیرا «تئوری» فقط میتواند در باره کنشها و نتایج رفتارها و گفتارها و اقدامهای کنشگران پس از تجربه، شاخصهایی را برآورد و ارزیابی کند؛ ولی نمیتواند متعیّن کننده رفتار و اقدام هیچ سیاستمداری در موقعیّتهایی باشد که ناگهانی و مجهول و آمیخته به انواع و اقسام فاکتورهای فرهنگی و اقتصادی و مذهبی و غیره و ذالک هستند و مقابله با آنها به تصمیمهای فردی و مشترک برای «همهنگام شدن با وقایع» ملزوم و منوطند. «سیاست»، تئوری نیست که بتوان آن را در دانشگاهی، دانشکده ای، موسسه ای، مدرسه ای و امثالهم آموخت و در پایان آموزش، شخصی سیاستمدار از آب در آمد. سیاست، مقوله ای تجربی و هنری است برای بالاندن «بینش فردی جهت رویارویی و گلاویز شدن با مشکلات در عرصه مجهولات و هواهای گرگ و میشی بدون کاربست هر گونه خشونت و خونریزی و پایمالی حقوق انسانها».
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان