چرا دمکراسی در ایران نا ممکن است؟
جناب دکتر یحیائی، با سلام و با تشکر از مطلب پر محتوا و آگاه کننده تان، لازم به ذکر است که در خصوص حل مشکلات، و مسائل دیرینه ایران، راه و کارهای درستی بنا به فاکتها و تجربیات تاریخی پیش روی جامعه قرار داده اید. که دارای ارزش و اهمیت علمی ست.
راه حلی که 80 درصد جامعه چند ملیتی ایران، هم درعمل و هم بعنوان همزیستی مسالمت آمیز، خواهان آنند. و درست از همین رو پا به عرصه مبارزه نهاده اند.
بنا به ماهیت رژیمهای دیکتاتور که در طول یک قرن اخیر به اسم شاه و شیخ مردم ایران را سرکوب کرده ثروت مملکت را به بهانه حفظ امنیت ملی وتمامیت ارضی، به یغما برده اند، از این دیکتاتورهای خون آشام نمی توان انتظار دمکراسی و انسانیت داشت. زیرا:
1. دیکتاتورهائی همانند شیخ و شاه که از طریق سرویسهای خارجی در ایران بر سر کار گماشته میشوند، قبل از روی کار آمدن، متعهد میشوند که تمام و کمال در اختیار آنان باشند. در واقع مثل نوکری در بست و مدام العمر تحت نظر آنان قرار میگیرند. چنین تعهد نامه ای بصورت یک فرم است که هم رضا خان، هم پسرش، و هم آخوند خمینی آن را امظا کرده ، بدست سرویسهای امپریالیسم سپردند. اخیرا آقای رضا پهلوی نیز در نیویورک چنین تعهد نامه ای را امضا کرد که از طرف " انستیتوت نیسکون" بعنوان یاد بود برده گی، نسخه ای از کپی آن، طی مراسمی به دست وی سپرده شد که هر از گاهی در خلوت خود آن را مرور کند تا تعهد خود را نسبت به ولی نعمت خود فراموش نکند، تا مجبور نشوند مثل پدرش از گوشش گرفته کنارش بگذارند.
2. سالها پیش در مقاله ای تاکید کردم که با توجه به بافت سیاسی و موقعیت جغرافیائی جهنم ایران، در واقع دموکراسی در آن نا ممکن است. البته علت آن مردم ایران نیست. مردم
ایران خواستار دمکراسی و همزیستی مسالمت آمیزاند. اما بر عکس آن، در مقابل مردم، جریانات ضد مردمی و ضد دمکراسی قرار دارند، که ضدیت و علت ترس آنان از دمکراسی، در واقع نگرانی آنان از تضعیف و به حاشیه رانده شدن امپراتوری پانفارسیسم است که حامی دیرینه منافع مالی و قدرت سیاسی امپریالسیم در منطقه محسوب میشود.
2. از همین روست که مشکل اساسی در ایران، مشکل تمامیت خواهی، و خود بزرگ بینی امپراتوری پانفارسیسم و لابی آن است. که خود را آقا بالاسر دیگران تصور کرده، به هیچ وجهه به معیارهای انسانی و دمکراسی و پلورالیسم سیاسی پایبند نیستند. در طول تقریبا یکقرن با تحمیل زبان و فرهنگ خود به دیگران، زبان و فرهنگ ملیتهای ایرانی غیر فارس را به ورطه نابودی کشانده است.
سرویسهای خارجی البته بر این نکته واقفند که در صورت آزادی زبان ملیتهای دیگر، سلطه و سیطره سیاسی، زبانی و فرهنگی پانفارسیسم در حوضه منطقه ای جای میگیرد، که تنها به سهم 22 درصدی خود از قدرت سیاسی قناعت میکند. و این به مثابه پایان امپراتوری پانفارسیسم تلقی خواهد شد.
3. اما اصلی ترین و مهمترین نکته ای که سرویسهای خارجی بر آن حساسیت نشان میدهند، قسمت شمال ایران است که در صورت ایجاد دمکراسی در ایران، ملیتهای غیرفارس با همسایگان خود روابط دوستانه و حسنه ای برقرار خواهند کرد که این از نظر آنان با استراتژی شان همخوانی ندارد. و به تضعیف قدرت سیاسی و منطقه ای شان منجر میشود، در این خصوص قدرت گرفتن اقتصادی دنیای تورک بر شدت نگرانیشان می افزاید.
4. چنانکه در بالا نیز اشاره شد، سرویسهای خارجی بهیچ وجه خواهان تضعیف پانفارسیسم تمامیت خواه نیستند. از همین رو در طول 100 سال گذشته آنرا به مثابه اهرم فشار همچون سر نیزه ای بالای سر ملیتهای ایران نگه داشته اند. از این منظر پانفارسیسم چه در نهان و چه در آشکار در خدمت سرویسهای خارجی عمل کرده است. چه شاه اش، چه شیخ اش. در واقع اینان ضامن منافع نیروهای نامبرده در منطقه محسوب میشوند. علیرغم بعضی اختلافات ظاهری که هر از گاهی در روابط شان بروز میکند، که آن نیز مصرف داخلی دارد، در کل، سیاست شان در منطقه، و در گفتگوهای پشت پرده با یکدیگر هماهنگ و همسو است.
5. در اصل و طبق روال معمول در مناسبات بین دولتها آنارشی حاکم است. هر دولتی مدافع منافع ملی خود است. برای رسیدن به این منظور نیز تلاش میکند. گرچه قدرتهای بزرگ گاهی از حقوق بشر و امثالهم نیز شعارهائی میدهند، اما در عمل مهمترین چیز برایشان حفظ منافع ملی خود است. آنهم بهر قیمتی که باشد. از همین رو امپریالیسم آمریکا، رفتن شاه، و ورود آخوند خمینی به ایران را، به جنگ "ایران و عراق" گره زد تا خمینی بتواند، درقبال خواست مردم، که طالب رفاه و آزادی بودند، بجای خواست مردم، جنگ را جایگزین آن کند. همانطور نیز شد. و هر جنبنده ای به بهانه های مختلف سرکوب شد. خمینی با ادامه جنگ صدها هزار نیروی جوان مملکت را در جبهه های جنگ به کام مرگ فرستاد. تا صدای مردم خاموش شود.
اینها همه نقشه های از پیش تعیین شده ای بودند که بدین طریق سرنوشت شوم مردم ایران را رقم زدند.
6. چنین واقعه ای ممکن است بار دیگر تکرار شود آنهم با آوردن دیکتاتور تازه نفسی به قدرت.
حال سئوال این است؛ چرا دوباره چنین کنند؟؛ برای اینکه از نظر سرویسهای خارجی در جغرافیای موسوم به ایران، نباید دمکراسی حاکم باشد. تا هم قدرت سیاسی و هم منافع اقتصادی دراز مدتشان در منطقه تامین شود.
نتیجه: روشنفکران، نیروهای سیاسی و مردم آزربایجان با درس آموزی از رویدادهای هولناک گذشته، از این به بعد تحت هیچ شرایطی، هیچ دیکتاتوری را با وعده و وعید، و شعارهای توخالی تحمل نخواهد کرد. برای هیچ کسی، تحت هیچ القابی، مانند رهبر و امثالهم، تره خورد نخواهند کرد.
مردم آزربایجان سالهاست که از واژه" شاه وشیخ "، مخصوصا از کلمه "رهبر دینی" و "رهبریت" مخصوصا از کلمه "سلطنت" بشدت انزجار دارند. هیچ احدی نمیتواند از این به بعد به بهانه مضحک دین و مذهب، امام و آیت الله، "شاه" و شیخ و "رهبر" و از این قبیل خزعبلات سلطه خود را بر مردم آزربایجان تحمیل کند.
مردم آزربایجان در اولین فرصت با تشکیل مجلس ملی خود، با یک همه پرسی فرا گیر، مذهب "شیعه اثنا العشری" را از قانون اساسی خود حذف خواهد نمود تا رابطه خود را از" شیعه اثنا العشری پانفارسیسم مرکزگرا" برای همیشه جدا کند. تا هیچ گونه بهانه ای برای سرکوب زبان و فرهنگ، و چپاولهای اقتصادی از جمله بهانه ای برای استعمار و استثمارداخلی باقی نماند.
از نظر ما، تنها معیار همزیستی در ایران، تشکیل احزاب، انتخابات آزاد در چارچوب سیستم پلورالیسم سیاسی با هدف فدرالیسم خود گردان خواهد بود. هیچ کس قیم مردم نیست و نمی تواند باشد. "هوبس" فیلسوف انگلیسی در اثر معروف خود "لئوییاتان" میگوید: 98 درصد انسانها از نظر درک و شعور سیاسی و اجتماعی برابرند. هیچ کس عقل کل نیست. هر کسی نیز، فقط یک رای دارد، نه بیشتر.
در غیر این صورت باید منتظر عواقب هولناکی بود که شرح و بسط و تفسیر آن در حوصله این مطلب نیست.