فقر استدلال و دریدگی در هرزه گویی
دروود بر آقای محمّد رضا!
اندکی پرتگویی خارج از برنامه علیه روال مقبول و ایده آل و جا افتاده و مرام و مسلک شده فحّاشیگری!
از قدیم الاّیام گفته اند که «مستمع، صاحب سخن را بر سر ذوق آورد». وقتی که انسانی/انسانهایی همچون من بر آن میشوند که در باره مقولات و مسائلی از تجربیات خودشان و دیگران و نظرات و برداشتها و تامّلات شخصی صحبت کنند، بالطّبع دنبال تایید و تصدیق شدن نیستند؛ بلکه در انتظار بینشمندانی مستقل اندیش و مسئول و بیدارفهم و دلاور هستند که میزان فهم و شعور و درک و تجربه و دانش و آگاهی خودشان را از راه سنجشگری بی غرض و مرض به محک بزنند. تا قبل از فاجعه هولناک 1357، همه ایرانیان مدّعو تصوّر میکردند که زنده یاد «احمد کسروی»، فقط موّرخ مشروطه بوده است. ولی حکومت فقاهتی به همه آنانی که بیدار هستند و هوشیار، فهماند که «احمد کسروی»، نابغه ای بی همتا بود که در دوران خودش بر حادّترین مسسائل اجتماعی و کشوری و فرهنگی انگشت گذاشت و یک صد سال، پیشگامتر از مدّعیون عربده کش عرصه های سیاسی و حزبی و غیره و ذالک بود. از این نمونه ها در تاریخ خودمان و جهان، زیادند و من به همین نمونه کفایت میکنم و خودتان میتوانید، بقیه را پیدا کنید. کسی که میخواهد میزان فهم و شعور «ایرانی اصیل» را از مقوله ای به نام «سنجشگری» بفهمد، باید « مثنوی و غزلیات مولوی و و دیوان حافظ و کثیری از شاعران برجسته ایرانی» را دقیق و عمیق مطالعه کند تا بتواند ظرافتهای بسیار شگفت انگیز و شایان آفرینهای منش ایرانی را در لطافت استدلالی و منطق ژرفاروی انتقادی تمییز و تشخیص دهد و آنها را الگو و سرمشق و استاد انگیزشی برای بالاندن و پروراندن هنر استدلالی و سنجشی خودش قرار دهد.
متاسفانه و بدبختانه از دورانی که در تاریخ معاصر ایران، «حزب توده» به چنگال کادرهای وابسته و قدرتپرست و مطیع و دنباله رو و سرسپرده و خادم بیگانه و خاصم تاریخ و فرهنگ مردم ایران استحاله پیدا کرد و به دنبالش همعقیدگان دیگری در همان سمت و سوها پا گرفتند و علیه ایران و تاریخ و فرهنگش به هر نوع کثافتکاری عقیدتی متوسّل شدند، مسئله «سنجشگری و گفتگوی انگیزشی» به بازار فحّاشیگری و توهین و لیچارگویی و کثافتکاری و بدو بیراهگویی و شارلاتانیسم و ریاکاری و حقّه بازی که از محصولات تفته شدن در کوره مذاب شرایع اسلامیّت بود و به تار و پود تمام فعّالین حزبی آمیخته بود، شد رسوم و آداب حسنه در کنشگریهای حزبی. نگاهی ساده به رفتارهای قلمی گردانندگان حزب توده به «منشعبین از حزب» و در صدر آنها، شخص زنده یاد« خلیل ملکی» میتواند به عیان نشان دهد و اثبات کند که در دایره مسائل کنشگری مدّعیان تاق و جفت از تنها چیزی که هرگز نمیتوان کوچکترین ردّپایی پیدا کرد در فاصله زمانی تقریبا شصت ساله، همانا «سنجشگری و گفت و شنود و مصاحبه منطقی و استدلالی» است. ولی تا دلتان بخواهد، باتلاقهای دشنامگویی و زشتنامی و لیچاربافی و هرزه گویی و کثافتکاری در هر قدمی که تصوّر بکنید در عرصه های مدّعیان «نجات و آزادی و فلان و بیسار » وجود دارد. کم و بیش تعفّن باتلاقها نیز به میزان فهم و شعور گرایشهای مختلف منوط است. فضای مجازی، فضای هزاران امکانهای مختلف است با مزیتها و خطرات هولناکش. عدّه ای تکلیف و وظیفه خود میدانند که حسب «شابلونهای ذهنی و عقاید هرگز انتقادناپذیر و مطلق حقیقتی خودشان» تا میتوانند تحت نامها و اسامی عاریتی و جعلی به لت و کوب و توهین به اشخاص حقیقی که خلاف اعتقادات آنها گام برمیدارند، با دهندریدگی و بی ادبی کامل، تقلاها کنند. اینجور آدمها در انبار منزل روح و مغز گندیده شان، چندین «شابلون با صدها اسپری» داند و همچون هواداران سازمانها و گروهها و فرقه ها در شب تاریک، زیر ماسکها و نقابهای مختلف به تکرار هزاران بار جویده و تفاله شده اعتقادات فرقه ای خودشان در پای مطالب و مقالات دیگران، سعی بلیغ! میکنند. ولی لام تا کام نمیتوانند یک جمله در باره مطلبی و مقاله ای، از زبان خودشان با مسئولیّتهای فردی بنویسند و استدلالی سحن بگویند. برای اینگونه حضرات، دشنام و فحش و کلّی گوییهای پا در هوا، مدام دم است و اصلا نیازی به فکر کردن و تامّلات و غیره و ذالک ندارند. عین نخوچی و کشمش و تخمه گل آفتابگردان در جیبشان وجود دارند و در هر مجلسی و محفلی به نشخوار آن مشغولند.
من به دلیل آنکه طبعم، کاوندگی و پرسشگری و تامّلات سنجشی است، خواه ناخواه به توصیه «عبید ذاکانی عزیز» از مجلس عربده میگریزم و ترجیح میدهم که راه خودم را بروم؛ زیرا آنانی که دنبال «عربده» هستند، اصلا مغز و شعوری ندارند که کسی بخواهد با آنها گفتگویی داشته باشد. چونکه اگر مغز و فهم و شعوری و استقلال فکر داشتند، هرگز به عربده و لیچارگویی متوسّل نمیشدند. بنابر این، سکوت من، پاسخ سر راست به تمام آنانیست که حرفی برای گفتن ندارند؛ سوای زر مفت زیادی زدن. تاسّف من فقط در این است که چرا تمام این مدّعیان از تاریخ یک قرن اخیر، هیچ درسی نیاموخته اند و انگار نه انگار که فجایع میهنی، مسبّبش همینهایی هستند که تفاوت بین «لیچارگویی و استدلال منطقی» را عمرا نفهمیده اند و هنوزم نمیخواهندبفهمند؛ ولو عالی ترین مدارک تحصیلی را داشته باشند یا عالی ترین مقامها و مدارج را. فاجعه دوام حکومت فقاهتی مدیون آنانیست که از «استدلال و منطق»، هیچ بویی نبرده اند؛ ولی مصدر انواع و اقسام کنشگریها و اظهار لحیّه ها در عرصه های مختلف هستند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان