با سپاس از جناب حیدری و…
با سپاس از جناب حیدری و اینها به ذهنم خطور کرده است:
کشوری که نامش متراتب است با سیستم کشورداری فضای سیاست را خالی گذشته است برای کسانی که میدرند و میدزدند و میخورند و طلبکار هم تشریف دارند.
بودا حرف قشنگی میزند. میگوید: اصلا فکر کن جهان وظیفه اش این است که تو را در اغتشاش دیوانه کند. این تنها تویی که با پالایش مناسبات بیرونی, در خور ظرفیت خود, به درون راه داده و در خود متبلور کنی. میپرسی مرز کجاست؟ جنون, دیوانگی, پس این تویی که مسئول "پا بر جایی" خود هستی و اجازه ندهی جهان تو را به هزار کور سویی بکشاند.
"پا برجا" (Manyu) = وحدت وجود, اما از ترم وحدت وجود خوشم نمیاد چون یک ترم مذهبی است. "پا بر جا" را جایگزین کردم تا اینکه کسی پیشنهاد بهتری داشته باشد؟
این خرد بودایی در مورد ایرانیان هم صدق میکند: اصلا آخوند ها وظیفه شان این است که ای ملت شما را دیوانه کنند و هر بلایی سرتان بیاورند. این شمایید که مرز را تعیین میکنید.
ملتی که ترمینولوژی هایش سراسر جهان را به گاورنینگ سیستم (Governing system) آشنا کرده است (به پشتوانه ی مستندات و زبان شناسی), خود عرصه را خالی گذاشته است که بیگانگی را سقف منزلش کنند. به این عبارات توجه بفرمایید: دولت - ملت - حکومت - حقوق - حق - مجریه - قانون - شخص - فرد - هر چند بسیاری از این عبارات ریشه ی هند و اروپایی دارند که مستعربه کردند. مثل ملت (میلتوس =Miletus), حکم و حکومت (هکماتانه - عبری, از اکباتانا ماد), حق (هوگ عبری, از هاوگ رومی-ژرمنیک که یعنی پسانداز, انباشت) مجریه, از اجرا (اگره =Agere, که یعنی بکار گیری و به ایرانیک قدیم آکرا, آکرد, و فارسی مدرن کرد است, به مازنی آکرد یعنی انجام داد).
البته این عبارت های هند و اروپایی قبل اینکه مستعربه بشوند در زبان های کنعانی-عبرانی, آشوری, آرامی و آکادی وجود داشته است و ادغام کامل میتانی های آریایی در لبنان, کنعان-اسرائیل و تاثیر آنان بر مصریان باید لحاظ شود. بعلاوه تحقیقات ژنتیکی سه قوم فدراسیون کنعان در شمال اسرائیل امروزی که با هوپلا گروه غرب و جنوب دریای مازندران همریشه اند.
نیچه میپرسد: ایرانیان در راس تمام مولفه های قدرت بودند خود یک سره آنها را رها کرده و هجوم آوردند به "قلم" چرا؟
پاسخ این سوال نیچه را من ربط میدم به "دریافت" ملکه ویکتوریا.
در جوانی و آمادگی که ملکه بریتانیا بشود, با دوست خود (خانومی که این موضوع را در خاطراتش نوشت - منبع: برنامه ای از بی بی سی).
ویکتوریا رقصان و شاد وارد اولین دالان قصر که بر دو طرف دیوار هایش با نقاشی های گران قیمت تزیین شده, جلوی یکی از نقاشی ها ایستاده و به نقاشی خیره شده میگه فکرشو بکن ملکه بریتانیا شدن, همچنان به نقاشی نگاه میکند, آه من الان فهمیدم چرا به این جهان آمدم!
و وارد قصر شد بدون اینکه به دوست دخترش بیشتر توضیح بدهد.
برنامه ی بی بی سی دقیقا روی همان نقاشی زوم کرده با گمانه زنی که ملکه در این نقاشی چه دیده بود؟
نقاشی: حضرت مریم که طفل عریان حضرت عیسی را به آغوش کشید و کودک با دو دست محکم چسبیده به یک قلم.
وقتی این نقاشی را دیدم با خود گفتم اینجا سوال نیچه پاسخ گرفته است, حق سواد همگانی!
هر چند لینک مستقیم بین سوال نیچیی و این نقاشی نیست (.....??), اما در دوران نیچه و ملکه ویکتوریا بود که هنرمندان اروپایی زمزمه ی "حق سواد همگانی" را سوژه آثار خود میکردند.
در همین دوران هست که نزد مورخین اروپایی ایرانیان معروف شده بودند به "مردان قلم"
خوب مگر روم با خط و زبان لاتین این کار را نکرده بود؟
مگر اسلام که خواندن قران را برای همگان وظیفه میدانست این کار را نکرده بود؟
هم سواد آموزی لاتین اروپا را کور کرده بود هم قرآن خوانی!
چرا؟ شما را روجوع میدهم به ترم "پالیسی - Policy" که بطور گسترده بریتانیا بوده است که وارث بذر "پالیتیکوم - Politicum" رومیان شده بود. اکنون,
سواد آموزی نه - بلکه سیاست سواد آموزی که روشمند است
(Not education - but policy of education)
این رمز آن اثر هنری بوده است که ملکه ویکتوریا را متقاعد میکند که جهان را با "سیاست سواد آموزی" با سواد کند!
به جهان نگاه کنید و زبان انگلیسی.
شاملو در سخنرانی میگوید که نهضت صوفیه تمام عرصه ها را به اوج رسانده بود به جز سیاست.
با سیاست کاری نکرده بودند.
البته فکر کنم چیزی توی این حرف شاملو هست, منتها فلسفه ی وجودیست که ضرورت همراستا با فلسفه سیاسی را ایجاب میکند.
اول انسان را باید به زمین آورد و او را مرکز هستی و هستی شناسی قرار داد سپس متعاقب آن فلسفه ی سیاست ضروری میشود.
شاملو که به فردوسی هم هتاکی کرده بود شاید جربزه و جسارت نداشت که بگوید تکفیرهای امام الغزالی بوده است که نه فضایی برای فلسفه ی وجودی انسان و نه سیاست گذاشته بود. امثال همین الغزالی هایی که خیام میگفت : بین این دو گاو مشتی خر بین!
این زوزه کشان خود فدایی و فنایی در وجود الله خیام را چپ و راست تکفیر میکردند.
شاملو یا اینها را نمیدانست یا جرعت اینو نداشت وارد اصل مشکل بشود.
In reply to نگهبان زندگی بودن؛ نه دار بر پا کردن برای جانستانی و خونریزی by فرامرز حیدریان