رفتن به محتوای اصلی

افزودن دیدگاه جدید

فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
چشم اندازها و امکانها

درووود بر آقای نوری علاء گرامی!
اندکی تامّلات سنجشی برای آنانی که اهل پایمالی و پشت گوش اندازی و دهن کجی هستند!

این صحبتهایی که میکنم، برای جار و جنجال و شاخ و شونه کشیدنهای قلمی نیست. برای مجادله و مبارزه و دست به یقه شدن نیست. برای قاپیدن افسار توسن قدرت و اقتدار نیز نیست. برای کسب مقام و تیتل و امتیاز و امثالهم نیست. برای سرزنش و توبیخ و تمسخر و تحقیر کردن نیز نیست؛ بلکه این حرفها فقط برای «اندیشیدن عمیق و تصمیمگیری قاطع از بهر کردارهای راهگشا» هستند. آنکه درد و زخم مسئله ای را تا عمق وجودش چشیده باشد، بی شک، رنج راههای خار مغیلانی را برای رسیدن به اهدافش با جان و دل نیز تقبّل خواهد کرد. ولی آنانی که از سر بیدردی همچنان در بلاهتهای خود، غوطه ور هستند، در هیچ موقعیّتی و هیچ زمانی از جایی که میخکوبش شده اند، میلیمتری تکان نخواهند خورد؛ ولو به نفع خودشان باشد؛ چه رسد فریادرسی مردم.

1- حقیقت تلخ و سنگین و چه بسا طاقت شکن در این است که ما ایرانیها صرف نظر از تفاوتهای قومی و زبانی و آداب و رسومی و مذهبی و عقیدتی و تحصیلاتی از زمان فروپاشی سلسله پهلوی دوم تا امروز نتوانسته ایم، تمییز و تشخیص دهیم که ریشه «معضلات و مشکلات باهمزیستی» ما در کجا هستند و چگونه میتوان به شناخت و گلاویزی و چیره شدن بر آنها بر آمد؟. اینکه مای ایرانی به جای اندیشیدن در باره معضلات وطنی به هر تخته پاره ای که موضوع جدالهای فکری و قلمی بیگانگان است، دست می آویزیم و دچار این توهّم هولناکیم که مثلا داریم در باره مسائل جامعه خودمان بحث میکنیم و یقه همدیگر را میدرانیم، مضحکه ایست که از دوران مشروطه تا امروز، دهها بار ما را بر زمین زده و باز به خود نیامده ایم تا بفهمیم که مسائل بیگانه، هیچ ربطی به مسائل جامعه و مردم و تاریخ و فرهنگ مردم ما ندارند. ما خیلی پهلوان میدان باشیم، باید به نبرد با مسائل و مشکلات جامعه خودمان برویم، بیگانگان خودشان پهلوانان نیرومندتری و رستم دستانهای قویتر از ما دارند و از پس مسائل خودشان برمی آیند. مسائلی مثل «سکولاریسم، مدرنیته، مدرن و امثالهم» از مباحث جوامع اروپایی هستند و به جامعه ایرانی اصلا هیچ ربطی ندارند. تاریخ و فرهنگ ایران، هیچگاه در وضعیّت و شرایط جوامع اروپایی نبوده است که بخواهد به چنان تحوّلات با نامهای «سکولاریسم و مدرنیته و امثالهم» محتاج و ملزوم باشد. ما قبل از آویزون شدن به این مفاهیم باید ببینیم که مردم ما در دایره تاریخ و فرهنگشان، دنیا را چطور میدیده اند و زندگی را چگونه تصوّر میکرده اند و چه دیدگاهی نسبت به گیتی و کیهان و کائنات و مناسبات انسانی داشته اند و دارند. بدون شناخت بُنمایه های فرهنگ ایرانی، بحث از سکولاریسم و امثالهم به معنای، آب در هاون کوبیدن است و سّرنا را با تمام وجود از سر گشادش نواختن. ایرانیان هیچگاه از خدا و گیتی و کیهان، منفصل نبوده اند؛ بلکه با خدا و گیتی و کیهان، سرشته و آمیخته و عجین و اینهمانی گوهری و پیدایشی داشته اند. خدا در تجربه ایرانیان، هیچگاه آمر و مفتش و زورگو و جزادهنده و مکافات دهنده و جبّار و امثالهم نبوده است که کسی بخواهد او را از اریکه هارت و پورتهای زیادی به زمین بکوبد و نفسش را قطع کند. خدا برای ایرانی، رامشگر و مطرب و ساقی و معشوقه و یار غار و رفیق گرمابه اش بوده است و هنوزم هست و خدای ایرانیان با الاهان غالب شده بر جامعه، هیچ سنخیّتی ندارد. این مسئله، خیلی کلیدی و مهم است و فعلا من از بحث در باره آن میگذرم. چون همینطوری مطلبم، طولانی هست!.
2- بحث رهبری در جوامعی مطرح میشود که روشهای سیاسی به بُن بست میرسند و جامعه در وضعیّت خطرناکی قرار میگیرد. خلاف کژفهمیهای رایج، مسئله «رهبری»، مقوله ای سیاسی نیست؛ بلکه واقعیّتی ضروری از عواقب روانشناسی اجتماعی است که مردم در موقعیّتهای اضطراری و اضطرابی اسیر مانده اند و کلاّ، هیچ راه حلّی سوای آویخته شدن به «رهبری» برای آزاد شدن از گیره خفقان آور مسائل حادّ اجتماعی و کشوری نمیبیند.
برای آنکه بتوانم این موضوع را خیلی ساده و شفّاف تفهیم کنم، به مثالی ساده متوسّل میشوم و شما خودتان میتوانید موضوع را دقیق برآورد کنید و در نظر گیرید. فرض کنید دیواری کج ساخته شده باشد. شما در مرحله اول، سعی میکنید با دست خالی و زدن چند ضربه با دست و پا به خشتها یا آجرها، گام به گام؛ دیوار کج را فرو ریزید تا بتوانید آن را اصولی ترمیم کنید. در مرحله اول، اگر دست و لگد شما نتوانند چاره ساز باشند، متعاقبش به تیشه متوسّل میشید. اگر تیشه هم کارساز نبود، به کلنگ و پتک متوسّل میشوید. اگر پتک و کلنگ نیز، راهی از پیش پا بر نداشتند، آنگاه شما میروید و بلدوزور D 12 را به جان دیوار کج می اندازید. بحث رهبری دقیقا حول و حوش همین مثال است. وقتی که اعتراضها و خیزشها و تلاشهای مردم جامعه نتوانند حکومتگران را در روشهای اصولی و قانونی و مسئولیّتی و وجدانی و امثالهم اصلاح و هوشیار و بیدار و تحوّلی در سیستم کشور داری ایجاد کنند؛ آنهم از راههای مسالمت آمیز، آنگاه، مردم میفهمند و میدانند که تنها راه ممکن در این است که بلدوزوری را پیدا کرد برای شکست سدّی که مانع از حتّا نفس کشیدن آدم شده است. در اینگونه مواقع، هیچکس در باره عواقب شکست سدّ فکر نمیکند؛ بلکه مردم در موقعیّت اضطراری و اضطرابی، فقط در فکر نجات جان خودشان هستند.
اینکه شاهزاده رضا پهلوی – صرف نظر از تمام شابعات و تهمتها و انگ چسباندن و غیره و ذالک و همچنین منفیّات و مذمومات که به ریش و لباس و کراوات و نافش میبندند به وفور علیه او در انواع و اقسام شبکه های اجتماعی و قلمهای مخالفین و غیره و ذالک تحریر میشود و لیچارها بر زبان رانده میشود- صحبت از «رهبری» کرده است، دقیقا نشانگر این است که جامعه ایرانی به آنچنان بن بست لاینحلی درغلتیده که تنها امیدش به «رهبری» است. اینکه رهبری را چه کسانی به عهده میگیرند، چندان موضوع عاجل و مهم برای مردم نیست، هر چند مردم ترجیح میدهند که مثلا به جای «ایکس و ایگرگ»، نیک است که «شاهزاده رضا پهلوی»، نقش رهبری را داشته باشد؛ مخصوصا که «خدمات پدر و پدر بزرگش» در اذهان نسل قبل از فاجعه 1357 و نسلهای بعد از فاجعه در مقایسه با جنایتها و تبهکاریهایی که حکومت سلسله خلفای الله در حقّ ایران و ایرانیان مرتکب شدند و همچنان با بی شرمی تمام مرتکب میشوند، بسیار درخشان و ارزشمند محسوب میشوند و این به معنای نادیده گرفتن خطاها و اجحافها و حتّا خونریزیهایی نیست که در دوران سلسله پهلویها شد؛ بلکه بیش از هر چیز دادگزاری کردن منصفانه در باره اعمال است؛ نه تبرئه کردن کسانی.
3- وقتی که ما قرار است، تغییری در سیستم کشورداری و مناسبات اجتماعی ایجاد کنیم، باید اگر خردلی درس کلیدی و تجربی از تاریخ معاصر و گذشته ایران گرفته باشیم، در ابتدا بپردازیم به شناختن و برآورد سرانگشتی و تخمینی وضعیّت مردم ایران در دامنه هایی که میتوانند در عرصه سیاست، نقش گذار باشند حتّا اگر مثلا نمایندگانشان به صورت دخالتهای منبری در امور کشوری باشد بدون سهیم بودن در قدرت و اقتدار. وقتی که آخوندی به نام «مدرّس» می آید و میگوید که «سیاست ما، عین دیانت ماست و دیانت ما، عین سیاست ماست». همین ادّعا را باید با حرف خمینی که گفت: «اگر ما، آنها را بکشیم، به بهشت میرویم. و اگر آنها نیز ما را بکشند، باز ما به بهشت میرویم»، به طور موازی در کنار یکدیگر گذاشت، و سفت و سخت در باره حرفهای آنها به طور اصولی اندیشید. اینها حرف مفت نیستند که دو تا آخوند در دو مقطع زمانی و مکانی بر زبان رانده باشند؛ بلکه اینها حکایت از اهرمهای «قدرت و اقتدار» در جامعه میکنند که نیندیشیدن در باره آنها به معنای زمینه سازی برای نابودی ایده آلها و آرزوها و آرمانهایی است که قرارند به آحاد مردم در جامعیّت وجودی خدمت کنند.
چه خوشمان بیاید، چه خوشمان نیاید. خلاف تمام کژفهمیها و کژتعلیمات و کژگوییها و کژنویسیهایی که تا امروز شده است و همچنان میشود، پدیده ای به نام «اسلامیّت»، هرگز و هیچگاه، وارداتی نبوده و تحمیل شده از طرف اقوام عربی نبوده و نیست؛ بلکه «اسلامیّت» دقیقا پدیده ای ایرانیست [=ادغام میترائیسم و زرتشتیگری] که به شکل بدوی در جوامع عربی در دوران امپراطوری ایران از عصر میترائیسم تا سقوط ساسانیان، وجود و شیوع داشته است؛ زیرا جوامع عربی، زیرمجموعه فرهنگی امپراطوری ایران کهن بودند.
وقتی که قرار است تحوّلی در جامعه و ساختار کشورداری ایجاد شود، باید بدانیم و بتوانییم درصدی فکر کنیم به این معنا که محاسبه کنیم در جامعه ایرانی و طبق وضعیّت و شرایط امروزی، چند درصد جامعه ایرانی، مسلمان هستند و به اسلام اعتقاد دارند. اگر تقریبی حساب کنیم که سی در صد جامعه ایرانی مسلمانند. فلان درصد، کمونیست. فلان درصد، بهایی. فلان درصد بابی. فلان درصد، سنّی و دیگر مذاهب اسلامی. فلان درصد مسیحی. فلان درصد، یهودی. فلان درصد مسیحی. فلان درصد زرتشتی. فلان درصد دیگر ادیان و مذاهب و غیره و ذالک. آنگاه در تلاش برای تحوّلات اساسی در سیستم کشورداری و مناسبات اجتماعی نباید به شعارها و حرفهایی متوسّل شد که علنا بخشهایی از جامعه را حذف یا در سایه میگذارند. اگر بخواهم واضحتر صحبت کنم، میگویم که در «مجتمع کارگزاران تحوّل در سیستم کشورداری و مناسبات اجتماعی» باید مثلا نماینده مسلمانان [فرض کنیم شخصی مثل مهدی بازرگان] و دیگر گرایشهای اجتماعی نیز حضور داشته باشد تا در موقع امور اجرایی رهبری، هیچ گرایشی به این تصوّر و توهّم مبتلا نباشد که مثلا فلان گرایش میتواند فردا مرا یا دیگرانی همچون ما را که در موضع اقلیّتی هستیم، قربانی و حقوقمان را پایمال کند؛ بلکه با سعه صدر بداند و بفهمد که رهبری به معنای تلاش برای قلع و قمع کردن عده ای به منظور حاکم کردن عده ای دیگر نیست؛ بلکه رهبری پروسه ایست برای تفهیم مسئولیّت و بیدارفهمی و همبستگی و تلاش از بهر باهم بودن و برای همدیگر بودن و آباد کردن میهن از بهر سعادت خودمان و فرزندانمان و آیندگان؛ مهم نیست که چه کسانی در مرحله انتخابات، اکثریت آرا را به خود اختصاص دهند. اصل بر این محور است که هر گرایشی بداند و بفهمد که در هر موقعیّت «قدرت و اقتدار» که باشد باید نسبت به خودش و دیگران بی چون و چرا، مسئولیّت پذیر باشد و حقوق انسانی همه را بدون هیچ اجحافی رعایت و تامین و تضمین کند. البته این بحث را میتوان مفصّل بازشکافی کرد. ولی فعلا همین چند کلام کافیه.
4- و امّا اصل مسئله. اینکه تلاش برای تحوّل در سیستم کشورداری و مناسبات اجتماعی در چه شرایط و امکانهایی میتواند وقوع پیدا کند، همش به این باز میگردد که اولویتها و اصول پایه ای چه چیزهای هستند. بالطّبع انتخاب اولویتها و اصول میتواند وجه مشترک گرایشها را در همبستگی با یکدیگر تضمین و انسجام دهند. ولی فقدان اولویتها و اصول، نه تنها امکانهای همبستگی را ناممکن خواهند کرد؛ بلکه انسجامی را نیز هرگز و هیچگاه مابین گرایشهای مختلف به وجود نخواهند آورد. وقتی که «ایران و بُنمایه های فرهنگ ایرانی و جامعیّت مردم را بدون هیچ تبعیضی» از اهم اولویّتها قرار دهیم، آنگاه میتوان مخرج مشترک گرایشها را به آسانی رقم زد و در سمت و سوی تحوّلات اساسی و گام به گام در دامنه کشورداری و اجتماعی اقدام کرد. کسانی که اولویتها را در نوع «سیستم کشورداری [مثلا پادشاهی یا جمهوریّت]» تمرکز میدهند، بیش از آنکه در فکر ایران و مردمش باشند، در فکر ایدئولوژی و سیستم اعتقاداتی گرایش خودشان هستند و پیداست گه چنین گرایشهایی نه تنها مانعی بزرگ برای همبستگی هستند؛ بلکه هر گونه باهمازمایی و همکاری را ناممکن و به تاخیر نیز می اندازند و تنها کسانی که در اینگونه بازیهای سیاسی و مزوّرانه قربانی میشوند همانا «ایران و مردم ایران در جامعیّت وجودی» هستند. تعیین نوع سیستم کشورداری به عهده نمایندگان مجلس انتخابی مردم است.
5- فعلا همین چند کلام کافیه تا سر فرصت مناسب برای گستردن بحث و اندیشیدن در باره مسائل عاجل.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

د., 25.11.2024 - 18:42 پیوند ثابت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید