مومنت مومنت
رفیق... قهرمان کمونیسم
تو نیم قرن
جهانی از رنگینکمان اندیشهها
و پُٰرسشهای آینده ساز کوباییان را
زیر چکمههای دیکتاتوریات له کردی
تو... نیم قرن
در میدان سیاست کوبا
با خودت مسابقه دادی
و هی برای خودت هورا کشیدی
و از دستهای خودت مدال طلا گرفتی
هزار سال هم اگر زیسته بودی
از خودکامگی بیمَرزت دست میکشیدی؟
تو میخروشیدی که میخواهی کوبا را
از چنگال سرمایه برهانی
چنگال خودکامگیات درنده تر نبود؟
چند سال بایسته بود تا بتوانی
سرشت سرابیِ آرمانهایات را دریابی؟
نیمقرن کافی نبود؟
مانترای کارزارت خلق بوده است
پس از رسیدن به پیروزی
فرمان قدرت را پس چرا به دستان همان خلق نسپردی؟
کدامیک از رفقایات در کجای جهان
فرمان فرمانروایی را پس از گرفتن قدرت به خلق سپردهاند؟
رفیق... قهرمان کمونیسم
آنچه را که خوب و پایدار ساختهای
زیرساختهای هراس است
مردم هنوز پُرسشهای سیاسیشان را قورت میدهند
رفیق... قهرمان کمونیسم
دیدی که انسان با پَرهای بیکراناش
در قفس دگمهای آرمانی نمیگنجد
دیدی که انگیزه پُر از چشم و گوش و پویاییست
دیدی که انگیزه پُر از موتورهای فرداست