سالام اليكيم
ناشناس
سالام اليكيم
https://t.me/sarrizat/18365
«آنها» با این حافظهی جمعی «ما» را میخوانند!
عظیم حسن زاده
روشنفکر، کنشگر، سیاستمدارگر، تحلیلگر و سوشیالمدیا باز ایرانی درگیر یک رویکردی شده است
سوشیالمدیا باز ایرانی درگیر یک رویکردی شده است که قبل از هر چیز تاریخزدوده است! این تاریخزدودگی هم ناشی از گسستی نیست که در تاریخ صورت گرفته باشد، بلکه ناشی از چشم بستن عامدانه بر تاریخی است که هنوز جاری است. یعنی هنوز ۸۰۰ هزار آوارهی آذربایجانی قرهباغ و شهرهای اشغالی آن نمیدانند چرا باید ایرانیان چشم بر زخمهای آنان و ۲۰ تا ۳۰ هزار کشتهشدگانشان _که در موارد زیادی بصورت نظاممند و عامدانه توام با شنیعتربن سلاخیهای تاریخ بشری بود، بربندند.
آنها نزدیک به سه دهه با تحمل این زخم عمیق به تمامی ساز و کارهای حقوقی مدنی بشریت برای اعاده حیثیت از خود و بازگشت به سرزمینی که ظرف کیستیشان بوده و هست، اعتماد کردند. متحمل تحقیرآمیزترین دقایق در عدم توانایی برای دفاع از خود و سرزمینشان در برابر دژخیمان یک فرقهی تروریستی قومی_مذهبی شدند و حال که از چنین توانمندی برای اعاده حقوق سرزمینی خود برخوردار شدهاند، چطور میتوان بدون فشار بر متجاوز در جهت پاسخگویی به جنایات خود، عمل به تعهدات رسمی بین المللی و اعاده حیثیت از قربانیان آن، صحبت از بیطرفی کرد؟
این قربانیان، اینچنین بیطرفی را چگونه خواهند خواند؟ گذشته از آنکه در عمل نه حاکمیت و نه جامعهمدنی مرکز هرگز بیطرف نبوده است. حاکمیت در تناقض با حقوق بینالملل، حقوق بشر، قانون اساسی و جهتگیری ایدئولوژیک خون این قربانیان و رنج این آوارگان را به وجهالمصالحهای در حوزهی قفقاز تبدیل کرد و جامعهی مدنی مرکز نیز پابهپای حاکمیت در تحقیر و توهین و تهمت به هرکسی برآمد که خواهان پایبندی بر ارزشهای الهی، اخلاقی و مدنی در حمایت از قربانیان بودند.
سه دهه چشم بستن بر این زخمها نه تنها منافع ملی ما را بر باد داد که پایههای اخلاقی حمایت از اصول همزیستی را در ما کشت. چطور یک حاکمیت و کنشگران همسویش در جامعهمدنی قادر به فهم این نکته نیست که موافقت با چنین جنایاتی ره گشودن بر تجزیهی خود به هر قیمتی است! چطور آنها درک نمیکنند اگر قرار باشد هر گروهی که قدرتش بچربد با سلاخی گروهی دیگر و با تکیه بر منافع استراتژیک گروهی دیگر برای خویش منافع تعبیه کنند، چرا چنین چیزی برای خودشان ممکن نباشد؟ مسئولیت این همه کوتهنگری و چسبیدن به رویکردی که بعد از سه دهه علاوه بر آوردن دشمنان استراتژیک کشور به بالای سرمان، مازادی از همان نوع توحش را در سرتاسر کشور انباشت کرده است، کیست؟ چه کسی جلودار این حجم از خشم و نفرتی خواهد بود که ما هنرمندانه از جای جای جهان به درون مملکت خویش روانه کردهایم؟
این قصههای کودکانه فلان جای جهان مال ماست و بهمان جای جهان مال ما است به این میماند که شما وارد اتاق خواب برادرتان با این استدلال بشوید که آن خانه از پدر به او ارث رسیده است! همین قدر ابلهانه و همین قدر خطرناک! میدانید ملتی که تجربهی جنایات قرهباغ و هفت شهر اشغالی را از سر گذرانده باشد وقتی چنین خزعبلاتی را میشنود آن را از کدام دریچه خوانش کرده و سرتاسر وجودش را نفرت به ما فرا میگیرد؟ برای فهم آن، این گزارش از نیویورک تایمز را که مربوط به ۲۸ سال پیش است را اینجا بخوانید.
از متن گزارش نیویورک تایمز؛
فردریک لنگاین، عکاس رویترز، در نزدیکی آغدام در حومه قره باغ، گفت که دو کامیون را دیده است که با اجساد آذربایجان پر شده است. وی گفت: "در مورد اول 35 نفر را شمردم و به نظر می رسید که در مورد دوم نیز تقریباً همین تعداد وجود دارد." "بعضی از آنها سرشان بریده شده بود و بسیاری از آنها سوخته شده بودند. همه آنها مرد بودند و عده ای نیز لباس خاکی پوشیده بودند."
آنها نزدیک به سه دهه با تحمل این زخم عمیق به تمامی ساز و کارهای حقوقی مدنی بشریت برای اعاده حیثیت از خود و بازگشت به سرزمینی که ظرف کیستیشان بوده و هست، اعتماد کردند. متحمل تحقیرآمیزترین دقایق در عدم توانایی برای دفاع از خود و سرزمینشان در برابر دژخیمان یک فرقهی تروریستی قومی_مذهبی شدند و حال که از چنین توانمندی برای اعاده حقوق سرزمینی خود برخوردار شدهاند، چطور میتوان بدون فشار بر متجاوز در جهت پاسخگویی به جنایات خود، عمل به تعهدات رسمی بین المللی و اعاده حیثیت از قربانیان آن، صحبت از بیطرفی کرد؟
این قربانیان، اینچنین بیطرفی را چگونه خواهند خواند؟ گذشته از آنکه در عمل نه حاکمیت و نه جامعهمدنی مرکز هرگز بیطرف نبوده است. حاکمیت در تناقض با حقوق بینالملل، حقوق بشر، قانون اساسی و جهتگیری ایدئولوژیک خون این قربانیان و رنج این آوارگان را به وجهالمصالحهای در حوزهی قفقاز تبدیل کرد و جامعهی مدنی مرکز نیز پابهپای حاکمیت در تحقیر و توهین و تهمت به هرکسی برآمد که خواهان پایبندی بر ارزشهای الهی، اخلاقی و مدنی در حمایت از قربانیان بودند.
سه دهه چشم بستن بر این زخمها نه تنها منافع ملی ما را بر باد داد که پایههای اخلاقی حمایت از اصول همزیستی را در ما کشت. چطور یک حاکمیت و کنشگران همسویش در جامعهمدنی قادر به فهم این نکته نیست که موافقت با چنین جنایاتی ره گشودن بر تجزیهی خود به هر قیمتی است! چطور آنها درک نمیکنند اگر قرار باشد هر گروهی که قدرتش بچربد با سلاخی گروهی دیگر و با تکیه بر منافع استراتژیک گروهی دیگر برای خویش منافع تعبیه کنند، چرا چنین چیزی برای خودشان ممکن نباشد؟ مسئولیت این همه کوتهنگری و چسبیدن به رویکردی که بعد از سه دهه علاوه بر آوردن دشمنان استراتژیک کشور به بالای سرمان، مازادی از همان نوع توحش را در سرتاسر کشور انباشت کرده است، کیست؟ چه کسی جلودار این حجم از خشم و نفرتی خواهد بود که ما هنرمندانه از جای جای جهان به درون مملکت خویش روانه کردهایم؟
این قصههای کودکانه فلان جای جهان مال ماست و بهمان جای جهان مال ما است به این میماند که شما وارد اتاق خواب برادرتان با این استدلال بشوید که آن خانه از پدر به او ارث رسیده است! همین قدر ابلهانه و همین قدر خطرناک! میدانید ملتی که تجربهی جنایات قرهباغ و هفت شهر اشغالی را از سر گذرانده باشد وقتی چنین خزعبلاتی را میشنود آن را از کدام دریچه خوانش کرده و سرتاسر وجودش را نفرت به ما فرا میگیرد؟ برای فهم آن، این گزارش از نیویورک تایمز را که مربوط به ۲۸ سال پیش است را اینجا بخوانید.
از متن گزارش نیویورک تایمز؛
فردریک لنگاین، عکاس رویترز، در نزدیکی آغدام در حومه قره باغ، گفت که دو کامیون را دیده است که با اجساد آذربایجان پر شده است. وی گفت: "در مورد اول 35 نفر را شمردم و به نظر می رسید که در مورد دوم نیز تقریباً همین تعداد وجود دارد." "بعضی از آنها سرشان بریده شده بود و بسیاری از آنها سوخته شده بودند. همه آنها مرد بودند و عده ای نیز لباس خاکی پوشیده بودند."