سالام اليكيم
ناشناس
سالام اليكيم
قرهباغ و رویکرد رسانهای باشگاه مسیحی
#ایوازطاها
چند رسانهی غربی اذانگویی یکی از ساکنان شهر آزادشده جبراییل را برجسته کردهاند. هدفشان انتساب پیروزیهای اخیر جمهوری آذربایجان به
قرهباغ و رویکرد رسانهای باشگاه مسیحی
#ایوازطاها
چند رسانهی غربی اذانگویی یکی از ساکنان شهر آزادشده جبراییل را برجسته کردهاند. هدفشان انتساب پیروزیهای اخیر جمهوری آذربایجان به حضور ادعایی اسلامگریان در جبهههای جنگ است. این خط تبلیغی که توسط موسکو، تهران، ایمانوئل ماکرون و جریان اصلی رسانهای غرب دنبال میشود، نوعی ارسال پیام انذار به محافل غربی است. وگرنه اذانگفتنِ افراد مسلمان به هنگام مشاهده آزادی خانهو کاشانه اشغالیشان، آنهم پس از سی سال، یکی از طبیعیترین واکنشهاست. به نظر ما جستجوی رگههایی از اسلام سیاسی در چنین واکنشی وجاهتی ندارد.
میدانیم گروههای بیرحمی چون داعش و القاعده، مضمون شعائر ساده و پرمعنا را خونبار کردهاند، و این خود موجب هراس بجا از مبارزهی بنیادگرایانه مذهبی شده است. لیکن برجستهکردن مسئلهی اذان و یا تکرار بدون دلیل حضور جنگجویان مذهبی، حاکی از هراس نیست، لوسکردن جنگ رهاییبخش آذربایجان است به هدف نجات طرف متجاوز. همانطور که اغلب حکومتهای جهان اسلام از دین برای توجیه رفتارخشن با مردم خودشان سوءاستفاده میکنند، برخی رسانهها و دولتهای غربی نیز حاضر یراقاند برای استفاده از همان دین جهت بدنامکردن جریانها و مبارزات خلاف میلشان. طرفه آنکه این رسانهها خود رسالت پنهان تئولوژیک بردوش دارند؛ نوعی دفاع از منافع و هژمونی باشگاه مسیحی.
بدون شک حمایت بیدریغ این رسانهها از ارمنستان در پوشش اخبار کذب، به دلیل تعلق این کشور به باشگاه مسیحی است. اگر ارمنستان کشوری مسلمان بود، همه معادلات تفاوت میکرد و تصویر آن کشیش مسلح در شبکههای اجتماعی بیش از اذان مذکور نشانهی بنیادگرایی مذهبی تلقی میشد. زیر پاگذاشتن معیارهای حرفهای اطلاعرسانی در حملات مجازی مداوم به ترکیه نیز بیشتر واکنشی است به گذشتهی اسلامی آن. چنین رویکردی را در دوگانههایی چون یونان-ترکیه، ماکرون-اردوغان و قبرس مسیحی-قبرس مسلمان به روشنی میتوان مشاهده کرد. حال آنکه نه برخوردهای گهگاهی یونان و ترکیه جنبهی دینی دارد، نه مشکلات دو بخش قبرس، و نه حتا دوئل کلامی ماکرون و اردوغان. لیکن به هنگام مواجهه با این دوگانهها، غرب سکولار از چشمانداز دینی بیدرنگ شق نخست را ترجیح میدهد. اتحادیه اروپا وقتی به جای ترکیه با آن اقتصاد شکوفانش، قبرس با یک اقتصاد ورشکسته را به عضویت پذیرفت، نشان داد که برای این باشگاه منافع اقتصادی در اولویت دوم قراردارد. به این مسئله میتوان از چشمانداز وسیعتری نگریست. ترجیح کودتاگر بیرحمی چون عبدالفتاح سیسی بر اخوان المسلمین نیز بر همین معیار متکی بود. اخوان المسلمین در مصر و اردن و مراکش با آرای عمومی برسر کار آمده بودند، اما وقتی سیسی به عنوان یک سرسپردهی باشگاه مسیحی اعلام کرد که میخواهد با کودتا محمد مرسی را به زیرکشد، غرب چراغ سبز نشان داد. یادآوریاش خالی از فایده نیست که همین کودتا مجاری گردش قدرت در خاورمیانه را به بنبست کامل کشاند؛ بر این بیفزایید مددخواهی بشاراسد از بیگانگان برای مقابله خونین با مردمش را. این یعنی تعویق برقراری آزادی و عدالت در سایهی ایجاد نظمهای دموکراتیک. این بنبست موجب شد که جنگجویان افراطی این فکر را در میان تودهها جابیندازند که برای ایجاد تغییر در جامعه، راهی جز تکفیر و دستبردن به اسلحه نیست.
آذربایجان کشوری است سکولار و بدور از گرایشهای بنیادگریانه مذهبی. جمهوری آذربایجان با وسواس بسیار تلاش دارد که جنگآزادسازی قرهباغ رنگ رویارویی مذهبی میان مسلمان و مسیحی به خود نگیرد. به رغم آنکه بحران قرهباغ میتوانست موجب استفاده از گفتمان مذهبی برای بسیج عمومی شود، ارتش آن کشور تقریبن هیچگاه از نمادهای مذهبی استفاده نکرد. اما لازمه این امر آن نیست که بخش بزرگی از شهروندان جمهوری ایمان مذهبی نداشته باشند. مگر کلیسا در ایالات متحده یکی از مهمترین برسازندگان افکار عمومی نیست؟ مگر جو بایدن مجبور نشد از خود در برابر اتهام بیدینی دفاع کند؟ مگر مایک پنس یک بنیادگرای مذهبی نیست؟
سکولاریسم به معنای بیدینی نیست، به معنای گیتیگرایی و یا جداانگاری دین و سیاست، و عدم مداخلهی اولی در دومی است. مداخلهای که در کشورهای مسلمان و نامسلمان فاجعهآمیز بوده است. جدایی دین و دولت در جمهوری آذربایجان اصلی بینادین است، اما این به معنای بیدینبودنِ بخشِ عظیمی از مردمان نیست. همچنانکه وجود احزاب دموکرات مسیحی در اروپا به معنای مداخله دین در سیاست نیست. مگر نه این است که در صحنهی سیاسی
#ایوازطاها
چند رسانهی غربی اذانگویی یکی از ساکنان شهر آزادشده جبراییل را برجسته کردهاند. هدفشان انتساب پیروزیهای اخیر جمهوری آذربایجان به حضور ادعایی اسلامگریان در جبهههای جنگ است. این خط تبلیغی که توسط موسکو، تهران، ایمانوئل ماکرون و جریان اصلی رسانهای غرب دنبال میشود، نوعی ارسال پیام انذار به محافل غربی است. وگرنه اذانگفتنِ افراد مسلمان به هنگام مشاهده آزادی خانهو کاشانه اشغالیشان، آنهم پس از سی سال، یکی از طبیعیترین واکنشهاست. به نظر ما جستجوی رگههایی از اسلام سیاسی در چنین واکنشی وجاهتی ندارد.
میدانیم گروههای بیرحمی چون داعش و القاعده، مضمون شعائر ساده و پرمعنا را خونبار کردهاند، و این خود موجب هراس بجا از مبارزهی بنیادگرایانه مذهبی شده است. لیکن برجستهکردن مسئلهی اذان و یا تکرار بدون دلیل حضور جنگجویان مذهبی، حاکی از هراس نیست، لوسکردن جنگ رهاییبخش آذربایجان است به هدف نجات طرف متجاوز. همانطور که اغلب حکومتهای جهان اسلام از دین برای توجیه رفتارخشن با مردم خودشان سوءاستفاده میکنند، برخی رسانهها و دولتهای غربی نیز حاضر یراقاند برای استفاده از همان دین جهت بدنامکردن جریانها و مبارزات خلاف میلشان. طرفه آنکه این رسانهها خود رسالت پنهان تئولوژیک بردوش دارند؛ نوعی دفاع از منافع و هژمونی باشگاه مسیحی.
بدون شک حمایت بیدریغ این رسانهها از ارمنستان در پوشش اخبار کذب، به دلیل تعلق این کشور به باشگاه مسیحی است. اگر ارمنستان کشوری مسلمان بود، همه معادلات تفاوت میکرد و تصویر آن کشیش مسلح در شبکههای اجتماعی بیش از اذان مذکور نشانهی بنیادگرایی مذهبی تلقی میشد. زیر پاگذاشتن معیارهای حرفهای اطلاعرسانی در حملات مجازی مداوم به ترکیه نیز بیشتر واکنشی است به گذشتهی اسلامی آن. چنین رویکردی را در دوگانههایی چون یونان-ترکیه، ماکرون-اردوغان و قبرس مسیحی-قبرس مسلمان به روشنی میتوان مشاهده کرد. حال آنکه نه برخوردهای گهگاهی یونان و ترکیه جنبهی دینی دارد، نه مشکلات دو بخش قبرس، و نه حتا دوئل کلامی ماکرون و اردوغان. لیکن به هنگام مواجهه با این دوگانهها، غرب سکولار از چشمانداز دینی بیدرنگ شق نخست را ترجیح میدهد. اتحادیه اروپا وقتی به جای ترکیه با آن اقتصاد شکوفانش، قبرس با یک اقتصاد ورشکسته را به عضویت پذیرفت، نشان داد که برای این باشگاه منافع اقتصادی در اولویت دوم قراردارد. به این مسئله میتوان از چشمانداز وسیعتری نگریست. ترجیح کودتاگر بیرحمی چون عبدالفتاح سیسی بر اخوان المسلمین نیز بر همین معیار متکی بود. اخوان المسلمین در مصر و اردن و مراکش با آرای عمومی برسر کار آمده بودند، اما وقتی سیسی به عنوان یک سرسپردهی باشگاه مسیحی اعلام کرد که میخواهد با کودتا محمد مرسی را به زیرکشد، غرب چراغ سبز نشان داد. یادآوریاش خالی از فایده نیست که همین کودتا مجاری گردش قدرت در خاورمیانه را به بنبست کامل کشاند؛ بر این بیفزایید مددخواهی بشاراسد از بیگانگان برای مقابله خونین با مردمش را. این یعنی تعویق برقراری آزادی و عدالت در سایهی ایجاد نظمهای دموکراتیک. این بنبست موجب شد که جنگجویان افراطی این فکر را در میان تودهها جابیندازند که برای ایجاد تغییر در جامعه، راهی جز تکفیر و دستبردن به اسلحه نیست.
آذربایجان کشوری است سکولار و بدور از گرایشهای بنیادگریانه مذهبی. جمهوری آذربایجان با وسواس بسیار تلاش دارد که جنگآزادسازی قرهباغ رنگ رویارویی مذهبی میان مسلمان و مسیحی به خود نگیرد. به رغم آنکه بحران قرهباغ میتوانست موجب استفاده از گفتمان مذهبی برای بسیج عمومی شود، ارتش آن کشور تقریبن هیچگاه از نمادهای مذهبی استفاده نکرد. اما لازمه این امر آن نیست که بخش بزرگی از شهروندان جمهوری ایمان مذهبی نداشته باشند. مگر کلیسا در ایالات متحده یکی از مهمترین برسازندگان افکار عمومی نیست؟ مگر جو بایدن مجبور نشد از خود در برابر اتهام بیدینی دفاع کند؟ مگر مایک پنس یک بنیادگرای مذهبی نیست؟
سکولاریسم به معنای بیدینی نیست، به معنای گیتیگرایی و یا جداانگاری دین و سیاست، و عدم مداخلهی اولی در دومی است. مداخلهای که در کشورهای مسلمان و نامسلمان فاجعهآمیز بوده است. جدایی دین و دولت در جمهوری آذربایجان اصلی بینادین است، اما این به معنای بیدینبودنِ بخشِ عظیمی از مردمان نیست. همچنانکه وجود احزاب دموکرات مسیحی در اروپا به معنای مداخله دین در سیاست نیست. مگر نه این است که در صحنهی سیاسی