رفتن به محتوای اصلی

در مورد این مقاله سخن بسیار

در مورد این مقاله سخن بسیار
محسن کردی
عنوان مقاله:
جوابیه و نگاهی به نوشته ابوالفضل محققی درباره "چرا نسل جدید ایران ما را نمی‌شناسد؟"

در مورد این مقاله سخن بسیار است. متاسفانه وقت کافی برای پاسخ ندارم ولی تا جایی که برسم. ادامه نظر:


نوشته اید: قبل از فداییان، مبارزان دیگری از جمله حزب توده و جبهه ملی پا به عرصه مبارزه گذاشتند. آنها مبارزه شان را نه مسلحانه، بلکه بصورت سیاسی و یا حتی از طریق موعظه به شاه شروع کردند. آنها حتی شعار سرنگونی نمی‌دادند و فقط خواستار آزادی های بیشتر بودند. آنها خواستار آزادی مطبوعات و آزادی انتخابات بودند. آنها میخواستند که کتاب و روزنامه آزادانه چاپ شود. آنهم نه کتابهای سیاسی ضد حکومتی، بلکه کتابهای ادبی ترجمه شده و ...

جواب حکومت شاه به آنها چه بود؟ زندان، شکنجه، پیگرد قضایی و ..
جنان اسدی... اینجا هم باز بخشی از واقعیت را آورده اید. از سوم شهریور 20 و خروج رضاشاه، تا 28 مرداد 32 به گفته دوست و دشمن کشور ایران یک دمکراسی بود. پادشاه هیچ قدرتی نداشت. گاهی او را میتوانستید در خیابانها سوار بر سواری روباز اش ببینید که بدنبال تفریح اش بود و سیاست را به سیاستمداران واگذار کرده بود. همه آزاد بودند. حزب توده و سایر احزاب. حزب توده با استفاده از موقعیت مشغول اجیر کردن ارتشیان بود. آیا این صحیح است که در یک کشور دمکراسی یکی از احزاب در ارتش رسوخ کند؟ این رسوخ بجز برای کودتا برای چه میتوانست باشد؟ در همان زمانها که حزب توده آزاد بود، این پادشاه خارج از گود سیاست و جوان ساعت ۳ بعد از ظهر ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در مقابل دانشکدۀ حقوق از اتومبیل پیاده شد و هدف ۵ گلوله ناصر میرفخرایی قرار گرفت! هرگز در هیچ دادگاهی اثبات نشد که کار حزب توده بوده است. اما اگر پازلها را کنار هم بنهیم، ترور محمد مسعود روزنامه نگار و سایر ترورها، جای تردید دستکم برای من یکی نمیگذارد که سوء قصد بجان شاه کار حزب توده بود. حال شما پاسخ بدهید که این پادشاه نحیف و بی قدرت چه جای ترور کردن داشت؟ پس این شاه نبود که خشونت را شروع کرد بلکه خشونت از جانب مخالفانش بخصوص حزب توده به او تحمیل شد. و اگر قرار است که من ترور شوم چرا حزب توده ترور نشود؟ من به شاه حق میدهم که مخالفانش را قلع و قمع کرد. مخالفان شاه نشان دادند که بویی از آزادی نبرده بودند و آزادی بهانه ای برای رسیدن دیکتاتوری پرولتاریا بود.