بادبادکهای سرگردانِ باد
برای کودکانِ بی پناهِ غزه...و جهانِ جامانده در اغمایِ تماشا
آرزوها اشک شد رؤیا نماند/چشمه هم خشکید وُ بی دریا نماند
موجِ دریا سر فروافکند وُ مُرد/ساحلِ آزُرده را هم مرگ بُرد
گر نسیمی بود وُ نان وُ سفره ای/هر سه اکنون خفته اند در حفره ای
گُل به پایِ کودکان افتاد وُ گفت:/بی شما دیگر نمی خواهم شکُفت
ای تَبَسُّم هایتان نجوایِ جان/مَست از رؤیایتان مینایِ جان
قصه های باغِ غمگین ناله شد/غصه ها در چشمِ صحرا ژاله شد
عشق از وحشت پریشان شد شکست/تار وُ پودش ناگهان از هم گُسست
هان دل بیچاره اش خونین وُ زار/از دلِ صد پاره برآمد هوار:
کودکانم را مَکُش ای وایِ من/بشنو شیون ها وُ این لالایِ من
دستهای کوچکش؛لبخندِ ناز/قلبِ آرام وُ تپش هایش به راز
خوابِ شیرینش همه دنیایِ من/من همه شیدا وُ او معنایِ من...
چنگ بر رخساره زد گیسو بُرید/در پیِ گمگشته سرگردان دوید...
شِکوه های برگِ زیتون بی ثمر/کز من وُ از روزگارم در گذر
راحتم بگذار با تنهایی ام/با سکوت وُ سردی وُ سودایی ام
سینۀ خاکِ زمان آکنده شد/آن کبوتر کُشته وُ پَر کنده شد
نیست پروازی وُ آوازی دگر/خونِ خورشیدست بر هر رهگذر
این درختِ تاک را توفان شکست/آن امیدِ نوجوان آسان شکست
سر به روی سینه اش بنهاده ابر/زار می گرید برین شهرِ چو قبر
وای بنگر گریه هایِ آسمان/سنگ می بارد به رویِ آشیان
نیست سوسویی ز خردکِ اختری/آسمان دلمُرده وُ خاکستری
کَنده از ریشه درختانِ کُنار/دشتِ تشنه گشته خار وُ بیقرار
کودکان در خاک وُ خون خوابِ ابد/سرزمین وُ خانه سردابِ ابد
مویه های مادرِ آواره جان/وای از پژواکِ سوگِ مادران
داستانِ ما ز دورانها شنو/از زبانِ بغضِ بارانها شنو
بر زمین دیگر نمانده گندمی/جای آن روییده هر جا کژدُمی
نیست دیگر کودکی؛بازی کجا!/هر سرا ویرانه ای وُ بی صدا
کودکان در خوابِ مرگ آرند یاد/بادبادک های سرگردانِ باد...
پنجشنبه 16 آذرماه 1402///7 دسامبر 2023
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید