
میتوان گفت که خامنهای در دوران طولانی حکمرانی و برگزاری هر سال یک نمایش انتخاباتی، به استاد بازی دادن مردم و رقیبان در اطراف مربع مرگ بدل شده است.
«مربع مرگ»، برج و باروی امن قلعه ولایت مطلقه فقیه را میسازد که «ادامه حصر رهبران جنبش سبز»، «تحمیل حجاب به زنان»، «آمریکا ستیزی » و «نظارت استصوابی» اسامی مستعار چهار ضلع آن به شمار میرود. هر یک از این اضلاع، ضمن آنکه مکمل اضلاع دیگر است، یک بعد راهبردی نظام ولایت مطلقه فقیه را ترسیم میکند. «مربع مرگ» در گسترش خود، ایران را دور میزند و بر هر نقطه از برج و باروی آن، تابلوی « خطر مرگ، وارد نشوید!» را به نمایش میگذارد تا به هر کوشنده یا رقیبی که بخواهد به بازی سیاست وارد شود، خط قرمزها را یادآوری کند.
خامنهای بازی را به گونهای مدیریت میکند که حریفان هرگز توان عبور از هیچ یک از دیوارها را پیدا نکنند و در صورت ضرورت، در اطراف مربع مرگ در « توهم پیروزی » و دیدان سراب به جای آب، برقصند و برقصانند!
نمایش انتخاباتی که قرار است در روز ۸ تیر برگزار شود، در شرایطی که به صحنه میآید که:
۱- حکومت هنوز از زیر ضربات سنگین خیزش «زن-زندگی-آزادی» کمر راست نکرده و بر اساس شواهد، این جنبش ریشهدارتر از آن است که بتوان به راحتی هیکل حکومت را از زیر بار آن بیرون کشید.
۲- ماجراجویی ۷ اکتبر حماس، که خامنهای بدان دل بسته بود، در متن تداوم ماجراجویی اتمی، نتوانست روند «صلح ابراهیم» و حذف جمهوری اسلامی از معادلات کلان منطقه را متوقف کند. مستقل از فرجام نهایی جنگ غزه و در چشمانداز نزدیک، قدرت هوشمندی که پیمان ابراهیم آزاد میکند، جایی برای میدانداری جمهوری اسلامی که «عمق استراتژیک» خود را با گسترش قدرت نظامی تعریف کرده، باقی نخواهد گذاشت و خامنهای بوی خفگی ژئو استراتژیک را از هم اکنون حس میکند.
۳- سه سال جنون بازی «شاه دیوانه» که خامنهای با شعار خالص سازی، به راه انداخت، جانی برای اقتصاد کشور که پیش از آن هم رمقی نداشت، باقی نگذاشت و بیش از ۵۰ در صد قدرت خرید اکثریت بالای ۹۰ درصدی جامعه را بلعید!
و سرانجام
۴- خامنهای در ۸۵ امین سال عمرش، باید برای انتقال امپراطوری عظیمش به ولی فقیه سوم آماده شود. این کار باید در شرایطی صورت بگیرد که در درون مربع مرگ، جز گلههای گرگ درنده، تنابندهای یافت نمیشود. در روز حادثه که زندگی پدرخوانده به مثابه حلقه وصل هزاران باند و دسته رسمی و غیر رسمی، پایان مییابد، حفظ انسجام در میان آنها و بر تخت نشاندن رهبر آتی نظام کاری بسیار سخت و نزدیک به محال به نظر میرسد. خامنهای خود را مکلف میبیند که این گذار حیاتی را در بود خود «ریلگذاری» کند.
در چنین شرایط دشواری است که خامنهای، نه به قصد درهمکوبیدن دیوارهای قلعه یا به خطر انداختن این یا آن ضلع آن، بلکه به قصد زمان خریدن، نقشه انتخاباتی خود را طراحی کرده است. در این نقشه:
۱- در فاز اول یک شخص منفرد، وفادار و کموبیش پاکدست به نام مسعود پزشکیان به عنوان قربانی برگزیده شد.
۲- دلالهایی که بین منزل آقای خاتمی و بیت خامنهای، رفتوآمد میکنند، جبهه اصلاحات را «تشنه» کردند تا قربانی را که ربط چندانی به این جبهه نداشت، با وعده تایید صلاحیت، به عنوان کاندیدای اختصاصی جبهه مطرح کرده، با پای خود وارد تله شوند.
۳- با گذاشتن اسم پزشکیان در لیست کاندیداهای برتر و اختصاصی جبهه اصلاحات، شورای نگهبان با حذف بقیه اصلاحطلبان، تله انتخاباتی را تکمیل کرد و جبهه اصلاحات را به داخل بازی خامنهای کشاند.
۴- جبهه اصلاحات با ورود به نمایش انتخاباتی، ته مانده آبروی خود را در یک بازی دو سر باخت، به داو گذاشت. این بازی، به هر کجا منجر شود، بازنده اصلی آن سید محمد خاتمی و جبههای است که او زیر عنوان اصلاحات سرهمبندی کرده است. این انتخابات آخرین میخ بر تابوت این جبهه باسمهای هم خواهد بود.
۵- اگر تصمیم خامنهای این باشد که صندلی پیشکاری خود را در اختیار پزشکیان قرار بدهد، او که نه عده و عده روحانی و خاتمی را دارد و جامعهای قدرتمند را در پشت سر خود، به سرعت در محاصره گله «هزار گرگان» درون قلعه، یا به گربهای دستآموز بدل میشود و یا دریده خواهد شد. ظاهرا پزشکیان تصور میکند که با اعلام مکرر بیعت با خامنهای و نزدیک نشدن به هیچ یک از چهار خط قرمز او، میتواند کلاه آقا را بردارد و همزمان با دادن وعده وعید «صد تا یک غاز» کلاه مردم را! نتیجه این ساده اندیشی البته، چیزی جز غوطهور شدن با دست و پای بسته در استخر لجن نخواهد بود. مسئولیت این فاجعه پیش و بیش از آنکه متوجه قربانی باشد، متوجه خاتمی و جبهه اصلاحات اوست که در دام «دلال-کارگزاران-راه گشایان» افتادند و پزشکیان را به داخل قلعه پرتاب کردند.
۶- اگر هدف خامنهای، استفاده از پزشکیان برای گرم کردن تنور انتخابات، کشاندن اصلاحطلبان به پای صندوق رای و بازیافت بخشی از مشروعیت بر باد رفته نظام باشد، در این صورت جبهه اصلاحات حالت کسی را دارد که که هم چوب را خورد، هم پیاز را و هم صد تومان را داد! آش نخورده و دهان سوخته! کام بخشی مجانی به آقا و پای یک بازی سیاسی شدن که عواقبش دامن خاتمی را به آسانی رها نخواهد کرد.
برخی از حامیان شرکت در انتصخابات ۸ تیر استدلال میکنند که یک برآمد انتخاباتی نیرومند، مستقل از هر نتیجهای که به بار آورد، تمهیدی است برای غلبه بر بحران و رکود ناشی از فروکش کردن خیزش «زن-زندگی-آزادی» و در جریان این برآمد، مردم یکدیگر را مییابند و جامعه اعتماد به نفس خود را مجددا بدست میآورد.
در صحت این استدلال تردیدی وجود نمیداشت، اگر هدفی قابل دستیابی در افق وجود میداشت. اگر آنچه در افق دیده میشود، نه آبی گوارا که سرابی خشک باشد، به صحنه آمدن مردم، تب تندی است که زود عرق کرده، با سرعت به یاس و نومیدی به مراتب بزرگتری منجر میشود. بسیج مردم با نشان دادن سراب، یک اکسیون پوپولیستی ناب است که مستقل از نیت بسیجکنندگان، همچون تف سربالا، صورتشان را نوازش خواهد داد. اصلاحطلبان زرد، با نگاه ابزاری به مردم، هدف روشنی دارند: قدرتنمایی و امتیازگیری!
این توجیه که گزینه بهتری روز میز مردم قرار ندارد، تنها بدرد عوامفریبی اصلاحطلبان زردی میخورد که در فساد و قدرتطلبی دستشان در کاسه مراکز قدرت و ثروت، فاسدان و رانتخواران قرار دارد.
گذارطلبان از زبان منشور جمهوری، طرح راهبردی جبهه ملی ایران و طرح سه مادهای مهندس موسوی بیش از ۵۰۰ تن از سرآمدان سیاسی داخل کشور، راه نجات را ترسیم کردهاند:
اگر نیروهای مخالف و منتقد جمهوری اسلامی، در همه جا، هستهها و محافل خواهان رفراندم را تشکیل بدهند و بحث ملی بر سر قانون اساسی ایران فردا، از طرف سرآمدان سیاسی راه اندازی و مدیریت شود، دیگر هیچ منتقدی مجبور نیست، در هر بزنگاهی کاسه گدایی بدست بگیرد و به سیاهی لشکر نمایشات انتخاباتی پدر خوانده بدل گردد. مردم را میتوان و باید با افق گشایی متحد کرد و نه با سراب را آب نامیدن!
منشور جمهوری
http://jomhouri.com/jomhouri/archives/198
بیانیه جبهه ملی
https://melliun.org/iran/386220
بیانیه موسوی
https://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/more/106083/
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید