مهرزاد بروجردی
حکومتهای اقتدارگرای برخاسته از یک انقلاب به آسانی سرنگون نمیشوند.
چین، کوبا، نیکاراگوئه و ایران نمونههای این ادعا هستند. آنجا نیز که رژیمهای استبدادی سرنگون شدهاند این امر بیشتر ناشی از جنگ درونی صحبمنصبان قدرت بوده تا توفیق جنبشهای اجتماعی. فروپاشی شوروی، یوگسلاوی و رومانی را در این زمره میتوان شمرد.
ناتوانی جنبشهای اجتماعی مانند جنبش «زن، زندگی، آزادی» در تغییر رژیم دال بر بیاهمیتی آنها نیست. این گونه جنبشها مشروعیت حکومتها را زیر سوال میبرند و به ریزش نیروهای طرفدار حکومت نیز سرعت میبخشند. جمهوری اسلامی نیز اکنون با این واقعیت دست به گریبان است.
آخرین انتخابات مجلس و انتخابات کنونی ریاست جمهوری پایینترین درصد مشارکت برای این دو نهاد را در چهار دهه گذشته رقم زده است. شرکت ۴۰ درصد رایدهندگان در هر یک پیغامی مهم به حاکمان است که اکثریت شهروندان از وضع موجود ناراضی هستند و فلسفه «کارها دست خداست، ماشالله بد نیست و انشاالله خوب میشود» را نمیپسندند.
جامعه ایران از لحاظ بلوغ سیاسی باردار شده و نظام سیاسی دردهای زایمان را تجربه میکند. بی شک هنوز به مرحله وضع حمل نرسیدهایم ولی دیدن این روند را جای هیچگونه انکار نیست. دستاورد یک انقلاب از رمق افتاده انسداد سیاسی است و قهر و بیتفاوتی انبوه مردمان میوه موفقیت سیاست سرکوب است.
در جوامعی مانند ایران که ماشین حکومت مجهز به شاکفنرهایی مانند احزاب واقعی و نمادهای غیر دولتی موثر نیست، مردمان فشار حاکمان را به شکلی بس مستقیم بر گرده خود حس میکنند. آنها که چاره را لزوما طغیان خیابانی نمیدانند معتقدند باید از هر روزنهای برای تغییر استفاده کرد چرا که سیاست اغلب حوزه انتخاب میان ناخوشایند و فاجعه بار است. اینان بر این باورند که باید نارضایتی را به چیزی فراتر از بدبینی و ناامیدی تبدیل کرد.
اگرچه امیدهای کوتاهمدت بیهودهاند ولی کنارهگیری طولانی نیز به منزله خودکشی است. این مردمان دیروز پای صندوقهای رای رفتند و هفته دیگر نیز این کار را تکرار میکنند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید