رفتن به محتوای اصلی

طرح پیچیده موساد برای ترور صدام چگونه شکست خورد؟ داستان دو دهه رویارویی اسرائیل و عراق

طرح پیچیده موساد برای ترور صدام چگونه شکست خورد؟ داستان دو دهه رویارویی اسرائیل و عراق


در شب ششم آوریل ۱۹۷۹، صحنه‌ای مرموز در بندری در جنوب فرانسه رقم خورد. دو نگهبان فرانسوی مقابل انباری متعلق به شرکت CNIM، سازنده قطعات پیچیده برای کشتی‌ها و رآکتورهای هسته‌ای، در حال نگهبانی بودند. ناگهان خودروی فیات ۱۲۷ با موتوری ناله‌کنان نزدیک شد و در فاصله ۲۰۰ متری ورودی شرکت از کار افتاد.
دو زن جوان و زیبا از خودرو پیاده شدند و در حالی که تلوتلو خوران به ورودی انبار نزدیک می شدند با لحنی دوستانه از نگهبان‌ها کمک خواستند. آن‌ها خود را توریست‌های بریتانیایی معرفی کردند که ماشینشان خراب شده است. نگهبان‌ها با لبخند به سمت خودرو رفتند تا کمک کنند.
پشت سرشان، پنج مامور موساد به سرعت و بی‌صدا از روی حصار پریدند، حرکتی که آن را بارها و بارها در پایگاهی نظامی در سواحل جنوبی اسرائیل تمرین کرده بودند. همان‌طور ساکت وارد انبار شدند. در داخل، آنها پنج بمب قدرتمند را به دو سیلندر بزرگ وصل کردند. آنها تایمر روی برچسب‌های انفجاری گذاشتند و سپس دوباره به سرعت از حصار بیرون رفتند و در تاریکی شب محو شدند. کار آنها فقط 5 دقیقه طول کشید.
نگهبان‌ها پس از اندکی خوش و بش با دختران موفق شدند ماشین را روشن کنند و زن‌ها که در واقع مأموران اسرائیلی بودند، با وعده دیدار بعدی از آنجا دور شدند.
کمی دورتر، زوجی عاشق‌پیشه دست در دست هم در حال معاشقه بودند. مرد بظاهر عاشق مایک هراری، رئیس واحد قیصریه موساد، و زن، تامارا، یک مأمور عملیاتی موساد بودند که صحنه را از دور زیر نظر داشتند.
سی دقیقه بعد، انفجاری مهیب رخ داد. شعله‌های آتش به آسمان زبانه کشید و همه چیز داخل انبار از جمله قطعات حساس یک رآکتور هسته‌ای ۷۰ مگاواتی کلاس اوزیریس که ساخت ان دوسال زمان برده بود نابود شد. این رآکتور قرار بود توسط فرانسه به صدام حسین، دیکتاتور عراق فروخته شود.
چند ساعت پس از بمب‌گذاری، یک سخنگوی گروهی بنام اکولوژیست‌های فرانسوی به یک روزنامه تلفن کرد و مسئولیت آن را برعهده گرفت. اما هیچ کس، به ویژه اطلاعات فرانسه، آن را باور نکرد. همه می‌دانستند که کار کار اسرائیلی‌هاست.

منبع: کتاب برخیز و اول تو بکش، نوشته رونین برگمن

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

انتشار از:

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

دیدگاه‌ها

La Politic - L…

فرانسوی ها همیشه توی مناسباتشون باجهان خارج بویژه جهان به حساب سوم گند زده هنوز هم میزنند. اکنون, چند نمونه ی گند:
در ویتنام و کامبوج گند زدند و عاقبت آمریکا رو با لاس و لوس سیاست لا و لو (La Politic - Le Politic)* فرانسوی میکشونند توی هچلش که یا آمریکا بتونه مشکلاتو حل کنه یا مسئولیت گند بیوفته گردن آمریکا. ویتنامی ها و کامبوجی ها ضمن اینکه فرانسوی بلد بودند و زبان فرانسوی حلقه ارتباط آنها با جهان بوده است. بخوبی درک کردند که اصل گند رو آمریکا نزده بود بلکه خود فرانسه. آمریکا را بخشیدند و هر دو ارتباط خوبی هم با آمریکا دارند.
La politic = سیاست اگزیستانسیال (ضرورت کشف حقیقت)
Le Politic = سیاست! به انگلیسی میشه "The Politics"

گند در مناسبات فرانسه با ایران:
شاه ضمن ارتباط محکم و یک جانبه با آمریکا, فهمیده بود که این ارتباط زیاد فقط با آمریکا برای حکومت خودش خطر زاست.
رویکرد دوم را پیشه میکند و آن قرار دادهای ده تا سی سال با فرانسه که شامل ارتباطات فرهنگی, هنری, فلسفی, دانش آموزی, توریستی و اقتصادی.
اشراف خواهر دو قلوی شاه تنها کسی بود که به شدت با این سیاست شاه مخالفت میکند.
اشراف مخالف این بود که راه قاره ی اروپا از پاریس بگذرد.
- ما نباید ارتباط خود را با بریتانیا ضربه بزنیم و رو بیاریم به فرانسه, راه اروپا باید از لندن بگذرد, بدون بریتانیا ایران هیچ است. حکومت ما هم در خطر.
شاه به احتمال کمکی به توصیه های اشرف گوش میکرد به انگلیس سفر میکرد و امکاناتی را هم محک میزد. اما چون خودش از انگلیسی ها خوشش نمیومد که این در مصاحبه هایش هم انعکاس دارد, به تهران برمیگشت و دوباره میپرسید فرح کجاست؟ میگفتن رفته فرانسه خرید کنه!
اشرف کماکان به میز میکوبید اما به بواسطه ی فرح دیبا دو جن مختلف به دربار راه پیدا میکنند. چون خودش سیده بود, سادات اهل هنر را به دربار راه میدهد, که یک نمونه سید ابراهیم تقوی فیلمساز معروف به "گلستان" به او برای فیلم هایش هم بودجه میدهد و هم جایزه.
در پاریس فرح با جوانانی مرتبط بود که گرایش های چپی داشتند که برخی از این دانشجویان وقتی به ایران برگشته بودند یا توده ای بودند یا سازمان اکثریت. فرح این دوستان چپ خودش را هم ماهانه به دربار دعوت میکند و بحث های به حساب اینتلکتوال و خاطرات دوران دانش جویی در پاریس.
شاه از زمان نخست وزیر امینی نیم چشمی به آخوند ها و برخی محافل به حساب کنسرواتیو مذهبی داشت که تلقیات مدرن تر از اسلام داشتند, تاسیس حسینیه ی ارشاد بواسطه ی شاه و امکانات همه جانبه ی مدرن در این حسینیه, و ورود اسلامیست های تحصیل کرده ی کراواتی و شیک پوش در آمریکا و فرانسه مثل شریعتی و دیگران این حسینیه را در ابتدا تبدیل به یک کانون ایرانی-اسلامی-فلسفی کرده بود که شاه به آن علاقه داشت اما دیری نپایید که سفسطه گرایی و کج فهمی اپیستمولوژی فیلسوفان فرانسه راه رو باز میکند برای اوتوپیای نا کجا آباد.
امینی معتقد بود که شاه ایران را باید تبدیل یک دموکراسی پادشاهی کند با تجویز تشریفاتی از مذهب شیعه.
هر دو گروه محافل مذهبی توده در دربار با تردد در گروه هایی مثل ملی مذهبی, مصدقی, و توده هم به سهم خود در گروه های چپ به توافق میرسند که بهترین کار این است که خواهر دو قلوی شاه را از شاه دور کنند!
هر دو قشر مذهبی کنسرواتیو و به حساب توده ای سوسیال دموکراسی تبلیغات سهمگین را علیه اشرف شروع میکنند که اشرف را به هزار تیر توهم در اذهان عمومی مصلوب کرده که در نتیجه چرا روی شاه تاثیر گزار بود. شاه هم به اشراف هم همسرش انتصاب های شغلی در خارج ایران میداد که اشرف را از ایران دور نگه دارد.
این بزرگ ترین خطای شاه بوده. چون اشراف بر خلاف شاه ذهنیت سوبژکتیو ایرانی داشت اما شاه ذهنیت ابژکتیو. فرهنگ اگر سوبژکتیو نباشد در مقایسه ها عقب میماند.
سوبژکتیو بودن اشراف برای دربار و شاه اگر به حرف هایش گوش میداد یک گوهر بود. که شاه از آن غافل بوده. ضمن اینکه این دو قلو مکمل هم بودند اگر بینشان جدایی میوفتاد هر دو ناقص الفکر میشدند!
ایران با گراماتولوژی زبان فارسی که امکانات "سوژه و ابژه" زبان فارسی و ایرانی را به قول هدایت به عربی وابسته میکند, پس اسلام گرایی ایرانی به ایرانی امکان سوژگی "من مسلمان" میدهد, که الله به مسلمان میگوید همه دیگران مشتی نجاسات بیش نیستند تویی که به قوه ی ایمان به من همه چیزی!
زبان هایی مثل انگلیسی, فارسی, هیندی که امکانات گراماتولوژیک سوبژکتیو ندارند به حضور برجسته و همه جانبه ی زن محتاجند. چه بهتر از زنانی قوی (بگیم جاه طلب و سلیطه) که در این بستر معنایی خاص دارد حضور داشته, مثل ملکه الیزابت اول بریتانیا, مثل ملکه ویکتوریا, و به تشخیص هندی ها در زمان بحران و فقر مثل ایندیرا گاندی و در ایران اشرف.
اشرف را از شاه جدا کردند و شاه دو سیاست همگرایی با ایرانیان اوتوپیایی فرانسه زبان و نیروهای کنسرواتیو ملی مذهبی در محافل آمریکایی و بلژیک که نسبت به بریتانیا کینه داشتند, موجبات اینو فراهم آورد که ارتباط با بریتانیا به حد زیادی زیر صفر برود.
به نقل و قول مسئول امور ایرانیان سازمان کی جی بی در سفارت شوروی در فرانسه دقت کنیم این ارتباط زهرآگین ایران و فرانسه را روشن تر میکند. او میگوید:
انگلستان نه, انگلیس ها چپ و راست ما را میپاییدند و اگر بو میکشیدند افشا میشدیم.
در انگلستان باید از هفت خان رستم عبور میکردیم که به دانشجویان ایرانی دسترسی داشته باشیم.
اما فرانسه نه. فرانسه در بست برای کلاب های ما و شکار دانشجویان ایرانی بواسطه ی همکاران ما از سوسیالیست های الجزایر, فلسطین, عراقی, لبنانی گرفته تا محیط های چپ فرانسوی, ایتالیایی, عربی و یهودی
- یکی را میبردیم در لبنان چریک سوسیالیست-اسلامی میشد. (چمران! < البته این فکر نگارنده ی این مطلب است نه نقل مسئول کی گی بی امور ایرانیان در فرانسه)
- یکی را سوسیالیست کرده به جای بی اچ دی از دانشگاه فرانسه با بی اچ دی توده ای برمی گیرداندیم ایران. و اضافه میکند:
- بیچاره شاه, فکر میکرد با پول عظیم به دانشگاه فرانسوی دانشجو میفرستد که برگردد به ایران به کشور و حکومت او خدمت کنند. البته بودند ایرانیانی که علاقه خاص به ادبیات و فلسفه ی اروپایی داشتند اما ما با رفیقان فرانسوی حتی در سطح بالا مخشان را نشانه میرفتیم (این هم فکر نگارنده است = اگر من روزی بخواهم مذهبی برای خویش انتخاب کنم, مذهب شیعه شریعتی را برمیگزینم چون مذهب شیعه مکتب شهادت دارد - سارتر. و این هم از نگارنده است: میشل فوکو با کشف فرهنگ شهادت در مذهب شیعه متوجه امکانات عظیم این مذهب در سیاست ایران میشود, و فوکو عملا بارها از شهادت گرایی ایرانیان ستایش میکرد و همزمان خودش با دوست پسر آمریکاییش حال و حول میکرد!)
خمینی هم بعد از دیدار با میشل فوکو و در همان هفته دیدار تیمی از جانب از آمریکا آمده بودند سخنرانی میکند میگوید: من آبروی خویش را با خدای خویش معامله کردم. گمانه زنی ها این بود که خمینی فکر میکند انگلیس ها خدای او هستند؟ اما تعلق فوکو به یک خانواده ی به شدت مذهبی - موسایی یهودی بیشتر به حقیقت نزدیک بود. به احتمال خمینی از ته و توی این فیلسوف به حساب پستمدرن آگاه بود؟
ضمن آثار ارزشمند این فیلسوف در بستر فلسفه ی فرانسوی و نه ایرانی که هنوز به مدرنیته نرسیده است, چه برسد به پستمدرنیزم که یعنی پس از تکمیل چرخه های مدرنیزاسیون هموار و همراستای مدرنیزم تا مدرنیته. پا پوزش از رضا براهنی, چون ایشان به فارسی یاوه میبافت و اسمشو هم گذاشته بود پست مدرنیزم - به تکرار میگفت من شاعر پست مدرن هستم!)
در حالیکه ایرانی و زبان فارسی ناقص سفسطه گری و یاوه سرایی و یا حتی ترکی با حرس سلطه گرایی به مدرنیته کامل نرسیده اند که این شامل تحولات شگرف فلسفی در زبان با مرکزیت عمیق بر فلسفه ی "وجودی انسان در واحد فردیت خالی و نه شخصیت" در زبان و ادبیات.
- این حتی شامل اسرائیل و یهودیان هم میشود, از نیمه ی ناقص دکارتی که عاقبت سوژه خدا لاسانه را برای فرار نیمه ی آشکار انتخاب میکند تا برسد به میشل فوکوی دوست پسر آمریکایی و تجاوز به ذهن خمینی و دار دسته اش (!!) تا برسید به دریدای سوسیالیستی الجزایری. خوشم آمد که فیلسوف های انگلیس مسخرش کرده بودند. حق هم داشتن چون برای دکارت خدایی به نام "هیوم" نازل کرده بودند اما برای دریدا شوهر ده-کنستراکتیو پیدا نمیکرند!
- این هم یک سره فرانسه و سوسیالیزم و زنان زیبایش رو نیمچه دکونستراکتیو رها کرد رفت آمریکا با کمک چامسکی در نیویورک زن بارگی کند. آمریکایی نوش جان, به جون عمه جونت من یکی حسودیم نمیشه!
دریدا هیچ حرف تازه ای ندارد چونکه دکونستراکشن زبان و فلسفه را بودا بسیار تمیز تر و روشن تر از دریدا توضیح داده بود که هنوز جزئی از آموزه های بوداییان است.
تخم کلام را محفل جوبو (یهودی-بودایی) در ذهن دریدا کاشته بودند و همینها در نشر آثار دریدا در آمریکا سنگ تمام گذاشتند.
فرانسه و بلژیک در مناسباتش در کشوری به نام شیر آفریقا یعنی زئیر گند زد آنجا هم آمریکا را آورد کاشت توی هچلش. آمریکا هم به سرعت سر و وضع زئیر را جمع و جور کرد و یک نظم هم بر قرار شد اما جوجه شیطان های اروپایی مثل بلژیک که الماس آفریقا برای اقتصاد هایشان ضروری بود خزیدن توی مناسبات کشور های کوچولو پوچولو ی حواشی زئیر.
هر چند زئیر یا کنگو کولونی بلژیک بوده است اما فرانسوی ها هم در تجارت الماس و ثروت منابع طبیعی زئیر دست دراز داشتند.
امام پاتریس لومومبا (چرا امام؟*), از خانواده به شدت مذهبی کاتولیک سخنرانی هایش را در باب عدالت و .... شروع میکند اما در پروسه ی این بیشتر و بیشتر به سیاست گرایش پیدا کرده و دوستان ضد استعماری دورشو گرفتند و اما, بعد از جنگ جهانی دوم کسی او را در فرانسه به پیر کلمنت یک جامعه شناس فرانسوی آشنا کرده که برای پیر همزمان تحصیلات در فرانسه کار هم میکرد.
آشنایی با پیر کلمنت پاتریس لومومبا را به محافل مسیحی-یهودی-سوسیالیستی در غرب میکشاند. معروفتش را هم مدیون همین محافل بوده است چرا که در رسانه های چپ گرای غرب نفوذ زیادی داشتند (که هنوز هم دارند - روجوع شود به قهرمان سازی محافل چپ گرای مسیحی-یهودی در نیویورک از پهلوون کتلت, اسمش چی بود؟ قاسم سلیمانی)
پاتریس لومومبا را در ایالت جنوبی کاتانگا دستگیر کرده و او را زیر شکنجه کشتند. با مرگ پاتریس لومومبا تظاهرات در سراسر اروپای سوسیالیستی گرفته تا بلژیک و کانادا و نیویورک آمریکا و همه گناه را مستقیم گذاشتند گردن آمریکا.
آمریکا هم اسنادی را منتشر کرده است که از قرار سازمان سیا دنبال قتل لومومبا بوده است.
در دادگاه ایالتی کاتانگا از نفوذ روز افزون سوسیالیست ها و کمونیست های اوگاندایی و جمهوری کوچک تر کنگو در شمال و غرب زئیر و فساد دو کشور کوچک همسایه لومومبا را مسئول دانسته او را میکشند.
*چرا امام لومومبا؟: با مرگ لومومبا بوده است که یک اتحاد بین سوسیالیست های آفریقایی و مسلمانان ضد غرب کلید میخورد. برای جذابیت ترویج افکار لومومبا به او شهید آفریقا لقب داده و در محافل شیعه معروفش کردن به شهید امام حسین زئیر!
از اینجا بوده که رفسنجانی خامنی ای را به محافل سیاسی میبرد بر خلاف تمایل خامنی ای که به سیاست علاقه ای نداشت اما به شعر و شاعری و هنر چرا. خامنی ای مدتی در مشهد برگشت بدور از رفسنجانی اما در کنار مشارکت در جلسات شعر خوانی اخوان ثالث به عزاداری مرگ شهید آفریقا, پاتریس لومومبا دعوت میشود که دور از نگاه ساواک بوده و جلسات را هم حزب توده ی ایران با کمک نیرو های رادکال اسلامی ضد غربی اداره میکرد.
و هم از انجا بوده که محافل یهودی-اروپایی چپ به موضوع شهید "امام حسین" معطوف شده که چشم کسانی مثل میشل فوکو, دریدا, سارتر, چامسکی, و حتی گاندی به ایران به حساب شیعه معطوف میشود. و شوروی هم به حزب توده سیگنال میدهد که اشکالی ندارد از ایده ی تلفیقی از شهید امام حسین و شهیدان راه بهشت سوسیالیستی سوژه کنند.
مرگ لومومبا شهید امام حسین آفریقا در سراسر محافل عن تلکتوالی در ایران و محافل ایرانی در اروپا و آمریکا همه را محسور گرگیجه نگاری سید جلال آل احمق ها و شریعتی ها و گلسرخی ها میکند.
در این میان قطب زاده از همه هوشیار تر بوده و به نقل از خانوم فرانسوی خبرنگار امور حقوق بشر که او هم گرایشات سوسیالیستی داشت قطب زاده را به جشنی چهل-تکه هایی در پاریس دعوت میکند که تمام شب را در مورد امام حسین شیعه عراق بحث میکردند, اصل موضوع بحث هم اتفاقا پاتریس لومومبا شهید امام حسین آفریقا بوده است.
- نقل قول از خود این خانوم خبرنگار فرانسوی از تلویزیون ۵ فرانسه و برنامه هایی در بی بی سی در مورد قطب زاده مصدقی دوست زهرا خانوم معروف!
قطب زاده هم با دون پاشی میشل فوکو صاف میره عراق و پدر روحانی خودش, خمینی را بلاخره پیدا میکند (نقل و قول از زبان خودش)
اژدهای یخ زده را کول میکند به پاریس مبرد و فرانسوی که شاه به تاثیر فرح دیبا و علاقه ی شخصی خودش به رمان فرانسوی یا فرانسه زبان, این همه پول در جیب فرانسوی ها ریخته بود, نا شکری کرده خمینی را مثل امام مهدی با هواپیما پر از سوسیالیست-مسیحی-یهودی خبرنگاران حقوق بشری (؟) از آسمان به ملت ایران هدیه میکنند.
- ای بنازم به گندی که فرانسه میزند!
اژدها هم یخ هایش در تهران آب شد اولین کسی را هم که قورت داد و بلعید خود قطب زاده بوده.
سوسیال-اسلامیست های ایرانی نمیدونستند که خمینی رسم محمد اسلام و چنگیز را در سیاستش تلفیق کرده بود. محمد به سه عشیره ی یهودی بنی قریظه, بنی نظیر و بنی اوس میگفت اگر من نسبت به دین شما یک مکی کافر بودم, چرا شما به من سلاح دادید که در فتح مدینه کمک کردید؟ و اگر دین من درست بود, چرا اسلام نمیآورید؟
برخی مردان بنی اوس زانو زده که ما تسلیم دین شما هستیم پس به ما امان بده. محمد دستور داد مردان و زنان بالای سن ۱۰ + پسران از طفل گرفته تا پیر های هر سه عشیره ی حامی خودش را در پروسه ی مبارزه ها تا فتح مکه از دم تیغ بگذرانند.
دختران زیر ۱۰ سال را بین برادران مسلمان تقسیم کرده که سهم خودش هم سه تا دختر بچه از هر سه عشیره شد.
پرسیدند یا رسول اکرم بنی اوس که تسلیم الله شده بودند چرا آنان را کشتی پاسخ داد؟ کسانی که برای پول به خودشان و شهرشان خیانت کنند به من و اسلام من هم خیانت خواهند کرد!
چنگیز: بعد از استفاده از خائنان رقیب چنگیز یا اردوی دشمن ,,,, همه ی آنان را میکشت با این استدلال که کسانی که به هر دلیلی به خودی خود خیانت کنند به من هم خیانت خواهند کرد.
- یک چنین منطق در ذهن خمینی و سیاست هایش بوضوح فریاد میزند!
خامنه ای که در زمان شاه سینه چاک شهید پاتریس لومومبا بود بر خلاف تمایل خمینی لابی زد فشار آورد تا اسم خیابانی را به نام پاتریس لومومبا در تهران ثبت کند.
پاتریس لومومبا خدای خامنه ای بود.
-----------------------------

الماس خون: الماس خون معروف است به هژمونی کشورهای اروپایی مثل فرانسه, بلژیک, ایتالیا و بخشا دختران الماس دوست نیویورکی و عاشقان سینه چاک شهید قاسم سلیمانی کتلت(!) با علم کردن پرچم نیمچه سوسیالیستی - نیمچه بدوی اسلامی قذافی نه از زئیر و سواحل آن, نه از کنیا و سواحل آن, بلکه رشته راه کاروان شترها از کمربند سبز آفریقا و عبور از چاد تا لیبی هم ارزان تر از راه های دریایی دیگر الماس را به سواحل ایتالیا, اسپانیا و فرانسه میرساند.
بلکه نفت لیبی هم صاف میریزه تو پالایشگاه های فرانسه و ایتالیا. پاپ هم نیمچه دماغی توی این بیزینس کثیف داشت و گرنه از دم سوسیالیست های ایتالیایی - فرانسوی - نیویورکی کاتولیک نبودند! آلتوسر (که آثارش در متن روابط فرانسوی-کاتولیکی با ارزش است)
- مشروط به اینکه خواننده دقیق فضا های زمان و مکانی متن را قبل از خواندن در حد امکان شناسی کند, وگر نه بهش میگم تو فیلسوف پستمدرن نیستی, تو ...سمدرنی! که در تهرون از از این آت و اشغال های ذهن تجاوز شده زیاد داشته و هنوز هم داریم.
بگذریم از اینکه اوباما از کنیا آمد و حق پاسبان الماس خون, قذافی را کف دستش گذاشت.
ورپریده های سفره حقوق بشری هم یک سره رفتن سراغ انگولک کردن ترامپ!
بودریار با فلسه ی خاص (فرا فضایی) که برای من بسیار جالب بود و هست در ابتدا در همین محافل ورپریده ها میلولید و معروف هم شد اما به مرور بویژه از زمان قدرت گرفتن خمینی خودش را ایزوله کرد گه گاهی مطلبی میداد که منتشر کنند اما نسبت به رسانه های "بند نافی" به شدت مشکوک شده که تا آخر عمرش فقط به یک ایستگاه رادیویی به اخبار گوش میکرد و اصلا نه تلویزیون نگاه میکرد نه سینما میرفت و و و و
آخرین مصاحبه ای که میکند از قرار یکی از خبرنگاران بنگاه رسانه ای مکسول بوده. خبرنگار میپرسد, اما بودریار پاسخ های بی ربط میدهد. خبرنگار با اسرار میخواهد بداند که جریان اعتراض دانشجویان فرانسوی در ۱۹۶۸ چه بوده است؟
بودریار جایی میگوید: فایدش چیه؟ شما بردید, پس دست از سر من بردارید.
خبرنگار مشتاق سوالش را تکرار میکند, بودریار باز هم همان پاسخ را میدهد.
مگه نگفتم, شما بردید و صد آفرین بر شما. من این وسط چکاره هستم؟
راستی در تظاهرات سراسری دانشجویی در فرانسه چه اتفاقی افتاده بود؟
هزار یاوه بافی در مورد این حادثه بخورد مردمان سراسر جهان داده شده است.
حتی در ایران هم جزئی ترین رپورت ها و مقاله ها را در باب اعتراضات سراسری ترجمه و تفسیر کرده اند. جوجه آقا زاده های اصلاح طلب از سعید حجاریان گرفته تا ملیحه خاتمی هم جزوه ای زیر بغل, مملی مملی بودریار رو خوندی؟
که چطور شیطان کافر فرانسوی سرکوب میکرد مدرنیته رو؟
نه نخوندم , نسخشو داری بده بدم پاپا حجاریان خوشحال میشه!
ایشان مغز متفکر مدرنیته و پستمدرنیته اسلامی - ایرانی ما هستند مگه نه؟
راستی چه اتفاقی افتاده بود؟
محکم بشین تا خدمتتون عرض کنم!
حواست با منه؟
باید دونست که چه اتفاقی پشت این ماجرا بوده است؟
باید بری درز های اطلاعتی را کنار هم بچینی تا دستگیرت بشه جدا چه اتفاقی افتاده بود.
در بهبوهه ی آتش اعتراضات در سراسر فرانسه و شرایط هاج و واج دست پاچگی ها.
یک نیروگاه اتمی فرانسه انگار با معجزه ی عصای حضرت موسی ناپدید و محو شد!
یک کشتی بزرگ تمام قطعات این نیروگاه را در خودش جای داده و در دریای مدیترانه گم و گور شده است.
آمریکا خسته از جنگ های شوروی های احمق در آفریقا, آسیا و آمریکای لاتین خودش را برای جنگ جهانی سوم آمده میکند. چون خبرها میگفت فرانسه بزودی یک کشور سوسیالیستی میشود.
روس ها هم بدشان نیامد که نفوذشان تا قالب اروپا سایه سوسیالیسم جهانی را گستراند.
این بود ماجرا؟
- نه عزیزم! محکم تری بشین!
خبر مهر و موم خورده و بسیار محرمانه بلاخره از مفقود شدن این نیروگاه هسته ای آپ تو دیت مدرن فرانسوی به سمع رهبران غرب میرسد که پیدا کردیم, نیروگاه سر از اسرائیل در آورد.
با اینکه این حادثه نه , پشت سر این حادثه به اخبار درز شده اما معنا دار خاص سیگنال را هم داد که کار کار کی بود. باز هم هیچ مقام سیاسی و سیاستمدار سخنی از این حادثه نگفتند, یا اگر گفتن این بود که شوروی ها شر بپا کردند.
فرانسه ی عصبانی از این حادثه همزمان باز کردن رسمی کانال "وای فلسطین شهید شد" و در آمریکا فکر بالانس افتادند, پروژه اتمی شاه ایران کلید میخورد.
با حضور آلمان, فرانسه, آمریکا و حتی شوروی.
جوجه چسمدرن ها به محافل ایرانی در سراسر غرب حمله ور شده و با تاکید میگفتن مگه تو مازلیم نیستی؟ (مسلمان!), مگه تو امام حسین نداری؟
مقاله ای هم در نیویورک تایمز نوشته میشه با تصویری دست کاری شده اما سیاه چرده از شاه و تیره : نگاه کنید کی اتم میخواهد!
در ایران سید ابراهیم تقوی (معروف به گلستان) نیز یک "گوز نامه ای ردیف" کرد که اگه وقت اضافی دارید نگاهی بندازید. گلستان میخواست سگ های خفته ی آخوند رو بیدار کنه. چون باباش آخوند و دشمن نیما یوشیج بزرگوار.
- دست رو دلم بزارم - بیاد شاد روان نیما یوشیج (یک دقیقه سکوت)
چون نیما تنها کسی بود که بخوبی میشناخت که اپیستمولژی فرانسوی, مثل تیغ دو لبه هم زهر دارد هم عسل. اسرائیلیان هم عسل شناس!
"حتی صنعت عسل را یهودیان به فرانسه آورده بودند آن هم در تیرگی های قرون وسطی"
اجازه بفرماید یک آفرینکی نثارشون بکنم چون باهوشند پدر سوخته ها!
- خیلی باهوش تر از آنی که فکرش را میکنید.
با مس مایند ریپ (mass mind rape) نسل ۵۷ ایران هم انقلابی شد و پروژه اتم شاه برای حدود ۲۰-۳۰ سال به تاخیر افتاد.
اما فرانسوی ها که عصبانی از این هنر یهودیان, چون نیچه میگوید دزدی هنروار مجاز است و کار خدایان. من از دزدی هنرمندانه خوشم میآید.
فرانسوی ها رفتن سراغ عراق. این بار به تنهایی. دیگر قدرت های بزرگ جسارت نمیکردند زیادی با صدام رو هم بریزند. شوروی ها هم در مناسبت عراق بعثی دست دراز داشتند.
اسرائیل با خیال راحت تر نسبت به ایران مثل سایه فرانسوی ها را در کوریدور های سیاستمداران صدامی دنبال میکردند.
این نوشته ممکن ایرانیان را نسبت به فرانسوی ها عصبی کند, یا اسرائیلی ها یا آمریکای ها و یا شوروی, روس ها, اما اگر ذهن هوشمند داشته باشید اصلا عصبانی نمیشید. چرا؟
- پشت سر شاه کی در انتظار قدرت بود؟
پس مقاله ی یک یهودی هوشیار و خبرنگار معروف در نیویورک تایمز و بعد تر در نیوزویک هم نشان از بیداری آنان است.
وقتی نیچه و آلمان ها مردان پارسی پارسی میکردند, انگلیس ها با هیش هیش میگفتن هی بچه. پشت سر این نزاکت رفتاری تو دل برو یک گرگ خوابیده است مواظب باشید. آن قجرها اگر آخوند نبودی یا ملیحه خاتمی خوش برخورد با لطایف مدرنیته ای (به قول سعید حجاریان لب و لوچه شتر!)اصلا تورو به خارج اجازه نمیدادن بری!
برژن برژن های مخ نیچه مشتی سید و آخوند و ترک بیش نبودند. (برژن برژن یعنی پرژن "Persian" با لحن اسلامی آخوندی چون لب و لوچه شتری نمیتونه پ رو خوب تلفظ کنه)
- اینجاست که جنس مفهوم "نگاه کنید کی اتم میخواهد" روشن میشود.
پشت سر این شاه شیک پوش با رفتار تو دل بروی پارسی "چه خبر" است؟
- آمدند چوب کردن تو سوراخ سمبه های تعارفات مسخره ایرانیان اژدها مثل خمینی از غار زد بیرون! دستشون هم درد نکند که چوب کردن تو سوراخ سمبه های مناسبات ایرانیان.
راستی اگر بنده پاتریس لومومبا امام خامنه ای و سید صغرا کبراهای ایرانی با نام های جعلی و مدرن پسند سوزی و سوسن بعد بمب اتم شاه برای قدرت میرفتند چه میشد؟
با یک دیوانه ی و بیمار روان پریش بنام خمینی!
پس ریشه ی مشکل در ایران است نه اسرائیل, آمریکا, فرانسه یا انگلستان.
ملتی که هزار پانصد سال چنان مخ خودشو ......... که حالا بیا از توی این ........ درش بیار!
اوووه بشر رفته هفت کیهان دیگر را هم کشف کرد.
- زرتشت کیهان شناس هم روحش خبر ندارد
مرسی که تا اینجا رو خوندی - من برم اخبار رو چک کنم. پزشکیان داره میاد نیویورک, حتما میخواد واسه ورپریده های............. لاس آن ام برژن بیاد!؟ (I am Bersian, I am koroosh kaveer)
جای خوشحالیست که شاهزاده بر عکس زمان شاهی میگه: کوروش بزرگ.
کوروش کویر و کوروش کبیر و کوروش گنده مونده رو ویترین میکنند که جل و پلاس گندیده و فساد خامنه ای را بفروشند.
آخوند روحانی هم میگه یهودیان به ما بدهکارند ما آنان را نجات دادیم.
کسی هم نیست بهش بگه انتر بوزینه ی مقلد, کوروش آخوند های مغ زرتشتی را به حاشیه کشونده بود که هگل میگفت اولین خشت مدرنیته را بنیان گذاشته بودند.
آخوند های زرتشتی که با اسکندر همدست شده بودند که انتقام خود را از هخامنشیان بگیرند.
ضحاک زاده شاملو هم از این ماجرا بی خبر بوده است!
- که پستان یک زن ارمنی را برای رضایت برادران مسلمان ..............د! روجوع شود به شعر پستان آیدا - این شعر شباهت زیادی به آیه و احادیث محمد داره که اون هم از پستون مستون دختران دشمن زیاد زر میزد.

س., 24.09.2024 - 00:56 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید