
شاهزاده رضا پهلوی روز پنجشنبه، ۲۴ آبان، در پیامی ویدیویی به صراحت از آمادگی خود برای ایفای نقش رهبری دوران گذار از جمهوری اسلامی و تشکیل یک دولت ملی سخن گفت و از مردم ایران خواست که با عزمی راسخ، به سوی آیندهای روشن، آزاد، مرفه و آباد حرکت کنند.
او در پیامی که در شبکههای اجتماعی منتشر کرد، خطاب به «ملت بزرگ ایران» گفت: «من بنا به خواست شما، آمادگی خود را برای هدایت تغییر و رهبری دوران گذار اعلام کردهام. توان من ناشی از قدرت شماست. نیرویی را که از تداوم مبارزه و اعتراضات حقطلبانهتان میگیرم، در مسیر استقرار دولتی ملی، و جلب حمایت حداکثری جهانی برای تحقق آن، به کار میبندم.»
رضا پهلوی افزود: «اما اکنون، در این دورهٔ حساس، در این فرصت نو، دو راه پیش روی ماست: یا نظارهگر و منتظر باشیم تا شاید دیگران، تغییرات دلخواه خود را برای ما رقم بزنند؛ یا اینکه با عزم و اراده ملی، خود، موتور محرک تغییر باشیم؛ و خواست ملتِ ایران را در میهنمان، و در اتاقهای فکر و دالانهای قدرت در سراسر جهان، به کرسی بنشانیم. انتخاب من، بدون تردید، گزینهٔ دوم است.»در آشفته بازار اوضاع کنونی سیاست، گویی نمایش های سیاسی هرچه بیشتر با سیاست های نمایشی گاه به شدت کسل کننده همراه می شود. تازه ترین نمونه آن نمایش خود رهبرانگاری رضا پهلوی است.
خود رهبر انگاری رضا پهلوی: گامی تازه برای ساماندهی به چلبیسم ایرانی؟ مهرداد درویش پور
در آشفته بازار اوضاع کنونی سیاست، گویی نمایش های سیاسی هرچه بیشتر با سیاست های نمایشی گاه به شدت کسل کننده همراه می شود. تازه ترین نمونه آن نمایش خود رهبرانگاری رضا پهلوی است.
این حقیقتی است که در پی حمله نظامی اسرائیل به ایران، پیام های پی درپی نتانیاهو به مردم درباره "زودرس بودن آزادی"، خطر گسترش درگیری ها و تنش های نظامی در منطقه و به ویژه با پیروزی ترامپ و تقویت سیاست فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی، موجی از شادی و امید و اعتماد به نفس و توهم در بخش هایی از اپوزیسیون و به ویژه رضا پهلوی و گروه های افرطی سلطنت طلب که خواهان مداخله خارجی برای کسب قدرت هستند برای استفاده از این "فرصت" شکل گرفته است.
تلاش های رضا پهلوی از دیدار بدون دعوت رسمی اما پرحاشیه با نتایاهو در اسرائیل در سال گذشته گرفته تا سخنرانی اخیر اوهمچون "میهمان ویژه" در کنفرانس "محافظه کاری ملی" که توسط افراطی ترین نمایندگان محافظه کار و مذهبی آمریکا در واشنگتن در چند ماه پیش برگزار شد، و به تازگی دریافت جایزه "معمار صلح" از بنیاد نیکسون و اعلام آمادگی برای پر کردن خلا قدرت در آستانه حمله نظامی اسرائیل به ایران، و بالاخره پیام تبریک به ترامپ و تقاضا از او برای ایفای نقش "تاریخ ساز" خود در ایران و... نمونه هایی از تقویت این اراده است.
این بار اما رضا پهلوی با کنار گذاشتن هرگونه تعارف و ابهام و سخنان دو پهلو، به صراحت مدعی رهبری خود خوانده در دوران گذار و البته به درخواست خیالی "مردمی" که معلوم نیست چه گروهی و در کجا و چگونه چنین درخواستی را مطرح کرده اند شده است. ادعایی که تنها پرده نوینی از تقویت اقتدارگرایی در پروژه "پهلوی سوم"را به نمایش گذاشت که با اعلام آمادگی برای کسب قدرت، آداب و رسوم و اخلاقیات و ادعاهای "دست و پاگیر" دمکراسی خواهی، تکثر گرایی و نقش تعیین کننده مبارزات مردم در نزد این جریان را نیز آشکارا به حاشیه راند.
ادعای رهبری دوران گذار در حالی مطرح شده که به نظر می آید رضا پهلوی و دستیارانش از سرنوشت مدعیان قدیمی تر و جدی تر توهم "رهبری دوران گذار" هیچ نیاموخته اند.
مشکل تنها این نیست که معضل "راست افراطی در ایران رهبر ندارد" [۱] تنها با اراده و اعلام این تصمیم حل نمی شود! مشکل این نیست که نزدیک ترین دستیاران رضا پهلوی از آماتورهای سیاسی اما پرحرارت راست افراطی و پوپولیست و متوهم یکشبه سینه چاک پادشاهی تشکیل شده که فاقد هر گونه درایت و تجربه جدی سیاسی و مبارزاتی هستند. مشکل این جا است که خود او نیز با الفبای سیاست آشنایی چندانی ندارد. موضع گیری ها و زیگزاگ های ضد و نقیض و چرخش های پی درپی، شکست های مکرر، شخصیتی ملون، بی ثبات و فقدان درایت و تجربه سیاسی و مبارزاتی، حتی بخت نفوذ سیاسی، سازماندهی و رهبری دستجات گوناگون سلطنت طلب را از او سلب کرده است چه برسد به آن که بخواهد ایران را در دوران گذار ازجمهوری اسلامی رهبری کند!
این درست است که انزجار گسترده مردم از نظام و تمایلات گذشته گرایانه، بحران های فزاینده حکومت، حمله نظامی اسرائیل به ایران، پیروزی ترامپ، و لابی گری جریان راست رادیکال در قدرت های خارجی، زمینه جان گرفتن و تحرک دوباره سلطنت طلبان را فراهم کرده است. اما ادعای رهبری رضا پهلوی نشانگر میزان ساده اندیشی و خام نگری او و راست افراطی و پوپولیست طرفدار او از دینامیسم تحولات داخلی و جهانی است که در خیزش زن، زندگی، آزادی نیز شاهد آن بودیم.
مشکل تنها این نیست که این جریان تصویر روشنی نه از جامعه و نه از پایگاه اجتماعی خود و دیگر نیروهای اپوزیسیون و میزان بخت بازگشت سلطنت به ایران را ندارد. آنان حتی شناختی از ظرفیت و ساز و کارهای جمهوری اسلامی برای حفظ قدرت از جمله در برخورد با قدرت های جهانی و نفوذ در اپوزیسیون سلطنت طلب و توهم پراکنی در آن به قصد بی اعتبار کردن کل اپوزیسیون را ندارند.
مشکل تنها در این نیست که این جریان هنوز نمی فهمد چرا همواره پاسخ به فراخوان های مکرر سلطنت طلبان برای "تظاهرات شکوهمند" نه تنها در داخل کشور با بی اعتنایی روبرو شده، بلکه در خارج نیز اغلب این به تجمع های کوچک و گاه رسوایی آور محدود مانده است.
مشکل فقط در این نیست که آنها نمی فهمند به رغم همین پایگاه اجتماعی نسبی ولو محدود رضا پهلوی در جامعه، چرا این جریان از حداقل توانایی و ظرفیت سازمان دهی و سازمان یابی برخوردار نیست. چرا آنها نه توان و نه تمایل به درس آموزی از تجربه های شکست خورده خود - از تشکیل شورای ملی ایرانیان، ققنوس، پیمان نوین و کمپین "وکالت می دهم " گرفته تا منشور مهسا همچون جدی ترین تجربه سیاسی رضا پهلوی را - ندارند؟ آنها حتی نمی فهمند با چنین کارنامه ای ادعای رهبری دوران گذار در ایران تنها تمسخر اپوزیسیون را به همراه خواهد داشت.
مشکل تنها در این نیست که نمی دانند راست افراطی ایران حتی رهبری کاریزماتیک، توامند، با ثبات و مصمم ندارد که به بلوک سیاسی خود انسجام بخشد چه برسد به این که در جامعه موجی ایجاد بکند!
مشکل تنها در این نیست که ایران در سال پنجاه و هفت به سر نمی برد که بتوان مردم را به خودسپاری عاطفی از طریق فراخوان و ادعای رهبری واداشت. امروز تجربه، آگاهی، تکثر طلبی و چندگانگی به بخشی از روح جامعه شده که چنین ادعاهایی را یکسره پس می زند. بگذریم از این که هر نوع مقایسه ای بین نقش و وزن خمینی در رهبری اعتراضات در پیش از انقلاب پنجاه و هفت با نقش ایشان یکسره پرت و مضحک است.
مشکل این جا است که علاوه بر همه موارد فوق، این جریان نمی فهمد که غرب و آمریکا با درس آموزی از تجربه لیبی، عراق، افغانستان و سوریه دیگر به سادگی وسوسه یک پروژه چلبیستی دیگر-ولو آن که از پایگاه اجتماعی گسترده تری برخوردار باشد- را در سر نمی پرواند.
ترامپ نیز به رغم سیاست فشار حداکثری پروژه "رژیم چنج" را به کناری نهاده و درپی توافق از "موضع قدرت" است که دیدار تازه ماسک با نماینده جمهوری اسلامی جلوه ای از آن است.
بیم آن دارم پرسه زدن رضا پهلوی و راست افراطی به قصدلابی گری در کوچه پس کوچه های "اتاق های فکر" و "دالان های" قدرت های خارجی و ادعاهای نمایشی همچون "پذیرش رهبری" تکرار کسل کننده پروژه چلبیسم در عراق نباشد و به جز به بی اعتباری و بدنامی بیشتر او منجر نشود. همانگونه که پیش تر نوشته ام اگر چلبی در عراق به برنده کوتاه مدت اما سرافکنده و چهره بدنام تاریخ عراق بدل شد، چلبیست های ایرانی با این خطر روبرویند که تنها به بازندگان سرافکنده هم امروز تاریخ کشور خود بدل شوند. هم از این رو برآنم هشدار مکرر من از جمله در گفتگویی در سال ۲۰۱۲ در باره این که "ایران چلبی بردار نیست" [۲] همچنان از موضوعیت برخوردار است.
حاکمیت جمهوری اسلامی همچون پرانتزی در تاریخ بلند سرزمین ایران بالاخره بسته خواهد شد. مطلوبیت این امر نه با تکیه بر قدرت های خارجی و یا اصلاح تدریجی نظام، بلکه با دگرگونی های ساختاری که جنبش های اجتماعی داخل از عناصر اصلی رقم زننده آن هستند بدست می آید.
[۱]https://news.gooya.com/2024/05/post-86880.php
[۲]https://asre-nou.net/php/view.php?objnr=19653
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
دیدگاهها
جنبش مهسا: به شعار ها در…
جنبش مهسا: به شعار ها در داخل ایران و اکثر شهرها در سراسر ایران توجه بفرمایید:
رضا شاه روحت شاد = تهران, مشهد, قم, شیراز, اصفهان, زنجان, ساری, رشت, کرج, اهواز, تبریز, یزد و حتی در روستا های ایران این شعار طنین انداز شد.
مگر ممکن است این همه شعارهای هزار نفری تا ده هزار نفری را کسی بخواهد "تعداد معدود پادشاهی خواه" بنامد؟
یا این شعار گسترده کشوری-سرتاسری را تئوری طوطئه بداند؟
ای شاه ایران - برگرد به ایران
ایران که شاه ندارد - حساب کتاب ندارد
در جنبش مهسا این شعارهای مردمی در سراسر کشور طنین انداز بوده است.
شنیدید کسی شعار بده: مجاهد؟ اکثریتی؟ حتی جمهوری خواهی؟
چرا این همه نیرو را انکار میکنند کمونیست های............؟
مختار برازش:
مختار برازش:
اول از همه، از کیانوش عزیز تشکر میکنم که همچنان در زمینۀ رسانه فعال هستی.
من میخواهم از زاویهای دیگر به موضوع نگاه کنم. فارغ از تمامی دعواهای سیاسی، یک نکته اساسی وجود دارد: پایداری دموکراسی در آینده تنها با حضور و وجود یک اپوزیسیون قوی امکانپذیر است.
ما که از مشروطه به این سو، حداقل در حرف، خواهان دموکراسی بودهایم، باید این نکته را مد نظر قرار دهیم. آرزو میکردم و میکنم که کاش ما یک «چپ» قوی داشتیم که میتوانست در فرآیند دموکراتیک و جابهجایی قدرت در آینده نقش مؤثری ایفا کند. اما متأسفانه، چنین چیزی دیده نمیشود.
چپ ما، با رویکردی ایدئولوژیک، عملاً از غافله عقب مانده و قادر به نقشآفرینی نیست. این را هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت میگویم. از نظر کمیت، خودت بهترین شاهدی: میانگین سنی چپ ایران از ۶۰ سال به بالاست. این موضوع در مصاحبه تو با علی کشتگر (حزب چپ توین) نیز آشکار شد.
از نظر کیفیت، مشکل به ظرفیت ذهنی و ایدئولوژی چپ برمیگردد. ایدئولوژی ۵۷ی مانع از آن میشود که این جریان بتواند عملاً خواهان براندازی باشد و به یارگیری در سطوح بالای اپوزیسیون بپیوندد. برای مثال، وقتی رهبر یکی از بزرگترین سازمانهای چپ ایران در زمان انقلاب ـ یعنی آقای نگهدار ـ عزادار جنایتکاری چون «نصرالله» میشود و او را شهید مینامد، چگونه میتوان امید داشت که این جریان در «براندازی جمهوری اسلامی» نقش داشته باشد؟
امروز شاهدیم که همین چپ ایدئولوژیک و ورشکسته نهتنها از اشتباهات خود درس نگرفته و سعی نمیکند به اپوزیسیون بالنده بپیوندد، بلکه به طور مداوم در مسیر آنها سنگاندازی میکند. یکی از نمونههای این جریان، مهرداد درویشپور است. با توجه به اینکه بسیاری از نظرات او در اینجا نقد شده، از تکرار آنها خودداری میکنم.
واقعیت این است که این چپ ایدئولوژیک، خامنهای را به شاهزاده رضا پهلوی ترجیح میدهد. ایدئولوژی آنها برقراری نظام مشروطه را برای خودشان تف سربالا میبیند و به همین دلیل حتی توان شنیدن صدای مردم داخل کشور را هم ندارد.
ب
ب
ببین.. با دکتر ات در تبریز تماس گرفتم گفت روزی 6 تا این قرصها بهش دادم بخوره و اگر نخوره توهم میزنه. داروها عبارتند از
سرترالین
پاروکستین
اسیتالوپرام
گفت دوزش رو دو برابر بزن واسه این. اسمش دکتر یونس ترقی طلب هست. اوهووووی! گفتم ترقی طلب تو چرا جدایی طلب شنیدی؟ خلاصه.. گفت دوز رو وقتشه دو برابر بکنی اینم آدرس اش گفت بهت بگم بهش سر بزنی اگه نه ناچار میشه با نگهبانان دست و بالت را ببندند ببرند امین آباد. . این آدرسش هست:
تبریز، ولیعصر، فلکه پروین اعتصامی، نرسیده به سه راه سعدی، دست چپ،
رفتی.. بگو منو قاسم فرستاده.. عه! ام.. نه نه ببخشید.. بگو منو محسن فرستاده خخخخ
حکومت آینده ایران
سالام
من به موضوع حکومت آینده ایران نگاهی دیگردارم،
حکومت آینده ایران،
بفکرمن باید،گیرایی،وخروجی درست
داشته باشد،
هر جنبش وهر حرکت وهر تفکری،که نوع حکومت هارا
نشان میدهد،
ما باید به خروجی آن ازچیدمان افراد،احزاب ملل،
ساختارها نگاه کرده وخروجی این جمع ها وحرکاتش راببینیم،
رضا پسرمحمد رضا، بهرحال
فردی حقوقی با تعدادی طرفدار به نوع تفکراتشان
نیروهایی هستند،
مهم ،مشخصات و افراد هستند،که این ها ازکجا باچه
تفکر با کدام یاران،با حمايت
چه نیروهایی میخواهند،
واردایران شوند،اینهاست.
من بشخصه آقای درویش پور را درنظراتش ودر تحلیل
هایش قبول دارم،
نگاه درویش پور نگاه علمی باخروجی نگاهی درست میباشد.
منتقدین حق دارند،
ازایشان انتقاد کنند ،
آیا هرانتقادی وهرانتقاد کننده ایی درست فکرمیکنند؟
درایران ،فکرنکنید،
براحتی بشه دراین عصر
حکومت ونوع حکومت رضا شاه را راه انداخت،
باتوجه به زمان و دستاوردهاي عصر بهیچ وجه
عصرحکومت نوع پالانی هانیست،
درخارج نشستن و برای درون
ایران حکم صادر کردن ،بفکرمن زمانش سپري شده است.
یا چه فرقی حکومت الان
باحکومت بعدی خواهیم داشت،شرط است،
من فکرنمیکنم،
تغییراتی با جابجایی اتفاق
به افتد،
فقط چادر جای خودرا به بی چادری خواهدداد،
حدود ده سال آزادی های
کاذب داده وبعداز ده سال
دوباره موضوعات جدیدی
پیش خواهدآمد،
اروپا،آمریکا، روسیه،چین،
سهم میخواهند،
یکی بامخفی کاری میدهد،
هزار برنامه وعوامفریبی می
چیند،
یکی علنا خواهد داد،هر زبانی راخواهدبرید.
همانطور که فرخ یزدی را یکی به دادگاه برد،ومحکوم
کرد،وبخشید،
بعدی حتی ازاروپا آورد،زندانی کردو با آمپول کشت،
حق با درویش پوراست،
درکتان میکنم،
غربت بودن مشکلات عدیده ایی دارد.
عمیق تر هم میشد دید
ب
آقای نیکروز اعظمی نوشته اند نیکروز اعظمی:
«رضاپهلوی فقط از رهبری خودش در دوران گذار صحبت نکرد از دولت ملی هم حرف است، اگر رهبری رضاپهلوی از طریق همبستگی دموکراتیک ایرانیان نباشه و فقط از طریق همبستگی میان سلطنت طلبان شاه الهی صورت بگیره دولت ملی مورد نظر ش پس از جمهوری اسلامی ملی نخواهد بود بلکه دولت سلطنت طلبان هستش».
در این مورد چند نگاه میتوان داشت که رضاپهلوی چه خواهد کرد.
- یکی همین است که آقای اعظمی نوشته اند یعنی دولتی متشکل از سلطنت طلبان. من مشکلی در این نمی بینم. میروم ایران و زندگی ام را می کنم. یعنی دولتی متشکل از سلطنت طلبان به باور من از هر نیروی دیگری کارآمد تر خواهد بود و باز بدبین تر باشیم مقاله ای یکی دو سال قبل از آقای احمد پورمندی در باره دو تن از صاحبنظران حزب ایران نوین خواندم که هشدار داده بودند که اینها میگویند پس از جمهوری اسلامی ده سال ایران را باید با اقتدار اداره کرد که به معنی برقراری دیکتاتوری خواهد بود. واقعیتش اینها زور که بزنند دوران محمدرضاشاه را تکرار می کنند که من و فکر میکنم بسیاری از مردم ایران با آن مشکلی ندارند. من که نمیخواهم بروم سیاهکل پرولتاریا را آزاد کنم. من یک شغل میخواهم و یک مسکن و یک پیکان که این سیستم به من خواهد داد. ولی این حد از بد بینی بجا نیست. تصور نمی کنم آرزوی آن دو نظریه پرداز جامه عمل بپوشد. شاید ایده آل شان باشد اما در عمل نشدنی است. ملتی که رژیم اسلامی را سرنگون کند زیر بار این حرفها نمیرود و اهل شوخی نیست. لذا در عمل احتمال دیکتاتوری نمیتواند باشد.
- اما چرا خوشبین تر نگاه نکنیم؟ شمای خواننده خودت را بگذار جای رضاپهلوی. من و شما همانقدر از سیاست سرمان میشود که رضاپهلوی (البته مهرداد درویش پور ما را قبول ندارد ) حتا به لحاظ حفظ ظاهر هم که شده عین بلاهت خواهد بود که دولتی فقط از سلطنت طلبان تشکیل بدهیم. دیگر این که مگر در میان جمهوریخواهان فرهیخته کم داریم که عقیده دارد که رضاپهلوی را باید جلو انداخت؟ من اگر جای رضاپهلوی باشم از دکتر جمشید اسدی اقتصاد دان جمهوریخواه برای بعهده گرفتن وزارت اقتصاد و دارایی دعوت خواهم کرد. آیا با این کار فرخ نگهدار و درویش پورها را آچمز نکرده ام؟ آیا جمشید اسدی تهدیدی برای تاج و تخت من خواهد بود؟ کسی که در جریان پیمان نوین شاهزاده به هر دری زد تا از میان جمهوریخواهان امضا جمع کند؟ نظیر جمشید اسدی بسیارند. دیگر این که دولت ایران 2.4 میلیون نفر کارمند دارد. بدون رضایت این کارمندان و بدون به بازی گرفته شدن مدیران ارشدی که در همین رژیم بالیده اند شما از گرداندن کار کشور باز می مانید. نتیجه این که بلاهت محض است که دولتی از سلطنت طلبان تشکیل دهید. به باور من دولتی در تبعید متشکل از نیروهای متخصص بدون توجه به گرایش سیاسی شان تشکیل خواهد شد. نیروهایی که با داخل هم در ارتباط باشند و کار را برای گذار مسالمت آمیز مهیا کنند. تهدید واقعی در نبود ساز و کاری برای گذار مسالمت آمیز است که مهتر از آن است که آیا رضاپهلوی دیکتاتور خواهد شد یا خیر. اگر کسی هست که میتواند این وسط ریش سفیدی کند و از خونریزی جلو گیری کند بجز رضاپهلوی چه کسی هست؟ مسعود رجوی؟ که خود تشنه انتقام خونهای بسیاری است و به لطف کرم ریختن جمهوری اسلامی و بازگویی هزار باره منافق منافقین و این حرفها یادش زنده مانده؟ یا فرخ نگهدار که در ایران پیرپاتال ها نامش را بزور بیاد می آورند؟ یا سه عضو جدا شده حزب چپ؟
و باز اگر آینده نگری بیشتری داشته باشیم وقتی این دولت در تبعید در ایران روی کار بیاید ناچارا باید تازه وردست مدیران ارشد و کارمندان کار یاد بگیرد و کارش تنها به نظارت محدود میشود و همین کافیست.
به باور من آنچه امروز شاهزاده لازم است به آن بپردازند ترسیم یک چشم انداز است. توصیه من به هم میهنانم این است که بجای پرداختن به این که چه کسی خود را رهبر میخواند به این بپردازیم که پس از بدست گرفتن دولت چه کاری باید انجام شود؟ اولویت ها کدام خواهد بود. براستی تا چه اندازه ما نیروهای مدعی از ساز و کار دولت در ایران امروز باخبریم و چه برنامه هایی برای آینده در دست داریم؟ بنظرم میرسد تخصص ما در اپوزیسیون بودن خلاصه میشود و برای آینده هیچ برنامه ای نداریم. (البته در منشورها حرفهایی آمده اما باید دید در عمل هم قابل پیاده شدن هست یا خیر. لازم است در این مورد بحث در میان نیروهای لیبرال و سوسیال دمکرات دامن زده شود ببینیم در یک ایران فرضی اینها چه کاره اند؟
ترحم برانگیز است
ب
دوستان دیگر پاسخ های مناسبی به آقای درویش پور داده اند.من مثل درویش پور در دانشگاه جامعه شناسی در نمیدهم اما تعدادی کتاب جامعه شناسی و مقاله پیرامون گذارها و انواع انقلاب ها را مطالعه کرده و در مقالاتم نیز استفاده کرده ام. من دلیل می آورم که چرا مهرداد درویش پور آگاهانه غرض ورزی می کند. فعلا یکی اش را اشانتیون مطرح می کنم که به نظر شما.. اگر من به این جامعه شناس عزیز دست مزد بدهم و از او بخواهم ده مقاله در مشروعیت رضاپهلوی برای رهبری مبارزه و تبلیغ راه او بنویسد او از پس این کار بر نمی آید؟ میدانیم که می آید. آنچنانکه به یک وکیل اگر مزد بدهید میتواند با استفاده از ابزار قانونی هم برای قاتل وکالت کند و یا برای خانواده مقتول. این اشانتیون به کنار، به باور من اگر این مقاله و مواضع پیشین و دشمنی درویش پور در مورد رضاپهلوی در این سالها را مقابل ساموئل هانتینگتون بگذارید و در رد نظرات درویش پور همین کامنت ساده آقای ایرج اروجی در این صفحه را که از آقای احمد مداح نقل قول آورده اند را بگذارید ساموئل هانتینگتون به شما خواهد گفت که درویش پور آگاهانه غرض ورزی میکند و نباید دانش او در جامعه شناسی را معیار نظر بی غرضانه او به حساب آورد.
یک مقایسه دیگر: مهرداد درویش پور در مقاله اش بیشتر رجز خوانده است تا یک تحلیل بیغرضانه. درویش پور جامعه شناسی خوانده است و بر اساس تئوری های انقلاب به جامعه ایرانی می نگرد و تنها انقلاب 57 را پیش روی خود برای مقایسه دارد. و سوال اینجاست که چرا درویش پور تاریخ معاصر و دگرگونی ها و انقلابات را که خود ناظر آن بوده به حساب نمی آورد و همه اش به یک جنبه امکان انقلاب از طریق سازماندهی میپردازد همانطور که دوستان دیگر مثل آقای جیلو نوشتهاند تنها مشکل رضاپهلوی نیست بلکه مشکل اپوزیسیون بطور کلی است؟ سازماندهی انقلابات به آن معنا که درویش پور از شاهزاده انتظار دارد بجز کوبا و چین و الجزایر مثال های بیشتری نداشته که کلا با ایران ما تفاوت دارند. اما وضعیت کنونی ایران با کشورهای اقمار شوروی سابق قابل مقایسه است که رهبرانش درست همین ایراداتی که درویش پور از رضاپهلوی میگیرد را داشتند اما موفق شدند مثل لخ والسا. مشکل لخ والسای ما، رضاپهلوی این است که همراهانش مثل همراهان لخ والسا نیستند. لخ والسای لهستان اگر دوتا سرکارگر و سندیکالیست مثل فرخ نگهدار و درویش پور و رضا علیجانی در مقابل خود داشت لهستان از جایش تکان نمیخورد. خمینی اگر دوتا مثل همین آدم ها در عین دشمنی شان با شاه را در مقابل خود داشت عمرا میتوانست شاه را سرنگون کند. این که ژاله توکلی میگوید اپوزیسیون با رضاپهلوی بدرفتاری کرده دقیقا از این دید و نگاه سرچشمه میگیرد. همه آنچه که درویش پور با عبارت «مشکل تنها این نیست» را ساموئل هانتیگتون این گونه پاسخ میدهد که نگاهت را وسعت بده.. در عصر تو بهار عربی مگر رخ نداد؟ مگر اتحاد شوری پس از کودتای نافرجام در یک بعد از ظهر فرو نریخت؟ مگر چائوشیسکو در یک بعد از ظهر سرنگون نشد؟ تو اگر غرض ورز نیستی باید بدانی که دیگ جوشان جامعه ایران تفاوتی با کشورهای زیر و رو شده در سی سال اخیر ندارد و در همان وضعیت است. برای چنین جامعه ای و مردمانی با این مشخصات که ایرج اروجی نشان داد و این وزارت اطلاعات و قدرت سرکوب نمیتوان خمیازه کشید و سخن از سازماندهی و «مشکل تنها این نیست» ردیف کرد. این چند خط که آوردم چیزی نیست که جامعه شناس ما نتواند ببیند. درویش پور مثل پزشکی است که می بیند طرف دیابت دارد اما به او میگوید باید بروی سلمانی موهایت را اصلاح کنی. یعنی یک پاسخ بی ربط به معضل ایران میدهد که همانطور که دوستان دیگر اشاره کردند جمهوریخواهان خودشان توش مانده اند. در جنگ جهانی اول نیمی از مردم ایران از گرسنگی مردند. به نظر شما نان برای آن مردم مهمتر بود یا دمکراسی؟ مثلا اگر رضاشاه به آن مردم نان میرساند مردم می گفتند ترجیح میدهیم از گرسنگی بمیریم تا از دست دیکتاتور نان بگیریم؟ نگاه درویش پور به جامعه ایرانی این گونه است که مردم حاضرند از گرسنگی بمیرند اما یه وقت رضاپهلوی شاه نشه! برای همین است که این حقیقت ساده را درویش پور همانطور که ایرج اروجی و احمد مداح می بینند نمی بیند و بعبارت دقیق تر با غرض ورزی اصلا به آن توجه نمی کند. اینجاست که میگویم مخالفت امثال فرخ نگهدار و درویش پور با رضاپهلوی بیشتر از سر مشکل روانی است تا ایدئولوژیک. حزب کمونیست کارگری اما مشکل ایدئولوژیک دارد و هرگز نمیتوان ابه این حزب انگ غرض ورزی و مشکل روانی بست. میخواهم بگویم که من با حسن نیت از درویش پور و فرخ نگهدار ایراد میگیرم که مشکل شان نه ایدئولوژیک که روانی است. کاری که درویش پور میکند چون آگاهانه می کند خیانت به حقیقت و خیانت به آزادی و دمکراسی و خیانت به مبارزات مردم ایران است. قضیه خیلی ساده است: برای من زندگی در ایران اگر مثل زمان شاه شود کفایت می کند و نمیخواهم از این دمکراسی و آزادی بیان برخوردار باشم که بتوانم بگویم مرگ بر شاه. من از کار شاه راضی هستم حتا اگر به زور دارد برای من رفاه می آورد. از این بدتر که نداریم؟ احمد مداح هم همین را می گوید. او نه این که با دمکراسی مخالف باشد اما الاهم و فی الهم می کند. میگوید که حتا اگر ترس نادرست درویش پور را درست فرض کنیم که راه رضاپهلوی راهی به دیکتاتوری است اما رفاه که بهمراه میآورد و فعلا از جمهوری اسلامی بهتر است. تو بعدا برو سیاهکل قیام کن و دیکتاتوری پرولتاریا را کنار گذاشته ای بسیار خوب دمکراسی بیاور.
سالهای دور هرگاه به نوشته هایی از این دست بر میخوردم جا میخوردم که ای دل غافل من به این موضوعی که این مخالف طرح کرده فکر نکرده بودم. اما تجربه سالها به من فهماند که امثال درویش پور آگاهانه تنها نیمی از حقیقت را به بیننده نشان میدهند و سوال این است که چرا؟ و پاسخ اش این است که درویش پور هم مثل دیگران انسان است. حسادت دارد، بخل دارد، ناکامی کشیده خب.. برخی مثل بسیاری جمهوریخواهان و امثال من مشروطه خواه نیز در زندگی مان ناکامی هایی داشته ایم اما شرط انسانیت نیست که ناکامی های مان را بر سر دیگری خالی کنیم و از آن فاجعه آمیز تر این که این عقده و حسادت و ناکامی را در سطح ملی آنچنان مطرح کنیم که ملتی از آن آسیب ببیند. اگر جامعه شناس خود مشکل روحی شخصی داشته باشد پزشک مناسبی برای اظهار نظر پیرامون وضعیت جامعه نیست. شاید خواننده این نوشته مرا با متد کا گ ب و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی مقایسه کند که برای از میدان در کردن حریفان به آنها برچسب میزنم و به حرف خامنه ای و مصباح یزدی گوش می کنم که توصیه می کنند مخالف مثل مولوی عبدالحمید را با انگ و تهمت بی آبرو کنید. به وجدانم قسم که اینطور نیست اما باید بپذیریم که بر اساس آمار وزارت بهداشت 75 درصد ایرانیان مشکل روانی دارند و 25 درصد نیاز به مشاوره روانی دارند و این تعداد در میان ما تبعیدی ها باید بسیار بیشتر باشد. مگر دکتر و مهندس و جامعه شناس شدن دال بر سلامت عقل و روان میتواند باشد؟ مگر امثال هانیبال لکتر ، پزشک روانشناس آدمخور را در سیاست کم داریم؟ این هم یکیش.
خط به خط نوشته مهرداد درویش پور را میتوانم به چالش بکشم اما تصور میکنم که همه ما میتوانیم این کار را بکنیم و تکرار مکررات است و خسته کننده. اما برای مزه فقط این آخرین نقل قول را از درویش پور می آورم: «مشکل تنها این نیست که این جریان تصویر روشنی نه از جامعه و نه از پایگاه اجتماعی خود و دیگر نیروهای اپوزیسیون و میزان بخت بازگشت سلطنت به ایران را ندارد»... آخه جامعه شناس، باسواد، آگاه به زمانه خود… تو که اینقدر مطمئنی که رضاپهلوی از ارزیابی جایگاه خود در جامعه ناتوان است و بخت بازگشت به سلطنت به ایران را ندارد – بگذریم که رضاپهلوی چنین ادعایی را ندارد و باز درویش پور آگاهانه خودش را میزند به آن راه – اگر اینقدر مطمئن هستی چرا در این سالها اینقدر به شاهزاده پرداخته ای؟ این همه مصاحبه.. یک دهم این را چرا از مسعود و مریم یا دیگری انتقاد نکردی؟ بجز این است که دلیلش این است که معترفی که رضاپهلوی جایگاه خود را میشناسد که چقدر نزد ایرانیان مهم است؟ چرا مهدی نصیری که از ایران آمد طرح « از تاجزاده تا شاهزاده» را مطرح کرد این همه سروصدا کرد؟ بجز این است که رضاپهلوی جایگاه دارد؟ کسی دیگری را سراغ دارید که مهدی نصیری بجای رضاپهلوی بگذارد؟ مثلاً مسعود و مریم یا عبدالله مهتدی یا مسیح علینژاد یا .. نمیدانم! یکی را از میان این اپوزیسیون را که درویش پور توصیه میکند را بیرون بکش بگذار جلوی مهدی نصیری بگو فلان فلان شده چرا این یکی را نگذاشتی کنار تاجزاده و از شاهزاده نام آوردی؟ مگر نمیدانی شاهزاده جایگاهی ندارد؟ این مقایسه که آوردم باید درویش پور را دراز کند اما.. خب.. ماشالللللله رو که نیست!
مقالهی آقای مهرداد درویش…
مقالهی آقای مهرداد درویشپور دربارهی رضا پهلوی و انتقاد از خود رهبرانگاری او در دوران گذار، از چند منظر قابل بررسی است. در این نقد تلاش میکنم به نقاط قوت و ضعف تحلیل ارائه شده و برخی از فرضیات بنیادین مقاله بپردازم.
نقاط قوت تحلیل:
1. توجه به نقش جامعه و جنبشهای داخلی: نویسنده به درستی بر این نکته تأکید کرده که تغییرات پایدار در ایران باید مبتنی بر دینامیسم جنبشهای اجتماعی داخلی باشد و تکیه بر قدرتهای خارجی نه تنها خطرناک، بلکه نامطمئن است. این رویکرد با واقعیتهای تاریخی ایران و تجربههای مشابه در منطقه همخوانی دارد.
2. انتقاد از وابستگی به قدرتهای خارجی: درویشپور با اشاره به تجربههای تلخ چلبیسم در عراق و کشورهای مشابه، از خطر وابستگی اپوزیسیون به قدرتهای خارجی هشدار داده است. این نقد ارزشمند است، زیرا بارها دیده شده که چنین وابستگیهایی به جای دموکراسی، به تقویت ساختارهای اقتدارگرا و وابسته منجر شدهاند.
3. پرهیز از سادهانگاری در ادعای رهبری: مقاله به درستی مشکلات سازمانی، ضعفهای ساختاری و نبود انسجام در جریان سلطنتطلبان و شخص رضا پهلوی را برجسته کرده و نشان داده که چنین شرایطی برای ادعای رهبری کافی نیست.
نقاط ضعف و چالشهای تحلیل:
1. فقدان بررسی دقیق پایگاه اجتماعی رضا پهلوی: نویسنده به کلی پایگاه اجتماعی سلطنتطلبان را ناچیز و بیتأثیر ارزیابی کرده، اما این ارزیابی نیازمند مستندات و بررسیهای دقیقتری است. رضا پهلوی، هرچند محدود، پایگاه اجتماعی مشخصی دارد و بخشی از جامعه به ویژه در میان نوستالژیگرایان دوره پهلوی، به او امیدوار است. نادیده گرفتن این مسئله، تحلیل را از واقعگرایی دور میکند.
2. عدم توجه به تنوع در میان اپوزیسیون: مقاله، جریان سلطنتطلب و طرفداران رضا پهلوی را به شکلی کلینگرانه تحلیل کرده و تفاوتها و گوناگونیهای موجود در این جریان را نادیده گرفته است. در حالی که در میان سلطنتطلبان نیز گرایشهای متفاوتی وجود دارد که برخی از آنها، نگاه بازتری به دموکراسی و همکاری با دیگر گروهها دارند.
3. مبالغه در تشبیه به چلبیسم: هرچند خطر استفاده ابزاری از قدرتهای خارجی وجود دارد، اما تشبیه رضا پهلوی به احمد چلبی به طور کامل دقیق نیست. چلبی نمایندهای از پیش تعیین شده توسط قدرتهای خارجی بود که بدون پشتوانه مردمی وارد عرصه سیاست شد، در حالی که رضا پهلوی اگرچه ضعفهای آشکاری دارد، اما دارای برخی مشروعیتها و شبکههای حمایتی در داخل و خارج از کشور است.
4. عدم پیشنهاد جایگزین مشخص: نویسنده بر نقش جنبشهای اجتماعی داخلی تأکید کرده، اما مسیر مشخصی برای هماهنگی و سازماندهی این جنبشها یا ارتباط آنها با اپوزیسیون خارج از کشور ارائه نمیدهد. این مسئله باعث میشود مقاله در سطح انتقاد باقی بماند و راهحل عملیاتی روشنی ارائه نکند.
پیشنهادات و راهکارها:
1. تعامل سازنده میان نیروهای اپوزیسیون: به جای تمرکز صرف بر نقد رضا پهلوی یا دیگر جریانها، باید به دنبال راههایی برای ایجاد یک همگرایی ملی بر مبنای اصول مشترک بود. این همگرایی میتواند محوریتی برای اتحاد نیروها در دوران گذار ایجاد کند.
2. شفافسازی نقش و مسئولیتها: اپوزیسیون، از جمله رضا پهلوی، باید به جای ادعای رهبری، بر ایجاد یک سازوکار شفاف و دموکراتیک برای تعیین نقشها و وظایف در دوران گذار متمرکز شوند. این رویکرد میتواند اعتماد عمومی را جلب کند.
3. تمرکز بر آگاهیبخشی و بسیج مردمی: به جای اتکا به قدرتهای خارجی، باید تلاش کرد تا با بهرهگیری از ظرفیت رسانهای و آموزشی، جامعه را برای تغییرات بنیادین آماده کرد و جنبشهای داخلی را تقویت نمود.
4. ایجاد نهادهای مشورتی: تشکیل نهادهای مشورتی میان جریانهای مختلف اپوزیسیون میتواند به کاهش تنشها و سوءتفاهمها کمک کند و زمینه را برای شکلگیری یک آلترناتیو قویتر فراهم سازد.
در مجموع، مقالهی درویشپور دارای نکات ارزشمندی است، اما برای اثربخشی بیشتر نیاز به تعادل و جامعیت در نقدها، توجه به واقعیتهای موجود و ارائه راهکارهای عملی دارد. تمرکز بر همکاری و همگرایی میان نیروهای متنوع اپوزیسیون و پرهیز از تشدید اختلافات، گامی کلیدی در این مسیر است.
با احترام، مرادی
دورد بر شما آقای توکلی امثال…
دورد بر شما آقای توکلی امثال درویش پور سوزن فکری شون در پنجاه هفت گیر کرده . آقای رضا پهلوی هر سنخنی اقدامی منطقی هم داشته باشند این افراد ساز مخالف میزنند امیدوارم دست بردارند از خودخواهی حسادت سیاسی
ایرج اورجی:
ایرج اورجی:
کیانوش جان، پیام مهرداد درویش پور و بقیه در خیل به اصطلاح جمهوری خواه طی چندین دهه اخیر بطور مختصر و موجز مصداق این مثل است:
آشی که برای من نجوشه، سر سگ در آن بجوشه!!!
توهم خود بزرگ بینی در این هموطنان سر و ته ندارد!
هموطنمان احمد مداح نوشته کوتاهی دارد خطاب به هموطنانی مثل درویش پور که من در اینجا می گذارم و گویاست:
یک بار دیگر سخنی با شکم های سیر! در هوای فرحبخش و تمیز و آزاد...اروپا و امریکا و کانادا!خصوصاََ طیف جمهوری خواه
ای کاش در ۴۵ سال گذشته ایرانیان جمهوری خواه در یک مجمع،کنفدراسیون،کمیته یا هر نام دیگری جمع می شدند و بر سر حداقل هائی توافق می کردند ،تا با صدائی واحد سخن می گفتند، ای کاش شخصیتی پیدا می شد که بتواند انها را در یک صف پشت سر ایرانیان به جان آمده،گرسنه و درمانده پشتیبان کند.
اگر کسانی نفهمند که مشکل امروز ایران هیچ شباهتی به مشکلات زمان شاه ندارد،کم هوش و کر وکورند. به گروه های مبارز دوران شاه اگر بنگریم،از شریف واقفی تا احمد زاده، از شعاییان تا پویان،از کیانوری تا شریعتی ،از منیژه اشرف زاده تا رقیه دانشگری ،از حمید اشرف تا فرهاد صفا و ... این امکان را داشتند که بدون تبعیض درس بخوانند،ورزش کنند ،تفریح کنند ،ازدواج کنند و با شکم های سیر با شاه مبارزه کنند،آنهم نه برای دموکراسی و حقوق بشر که برای دیکتاتوری پرولتاریا ، تشیع علوی و آرمانهایشان....
اما امروز اوضاع دگرگونه است،نیمی از ایرانیان به معنی واقعی گرسنه اند،بیشمارانی بی خانمانند،تحصیل و حتی با سواد شدن برای ملیون ها ایرانی گرسنه و درمانده ممکن نیست.حکومت اسلامی برآمده از انقلاب ۵۷ تنها مخالفین را هزار هزار اعدام و تیر باران نکرد،بزرگترین "اعدامی" زندگی بود...
اوضاع با دوران شاه متفاوت است..اکثریت حتی انها گرسنه نیستند،بیش از دموکراسی و جمهوری برای زندگی مبارزه می کنند.."زندگی معمولی.."
این روزها دیگر کسی با سیانور زیر لب برای آرمانهای سیاسی خودکشی نمی کند! یاس ناشی از عدم امکان زندگی و فشار روحی و روانی ناشی از فشار حکومت مذهبیست که فوج فوج جوانان و نوجوانان را به انتحار می کشاند.
در قدم اول باید کمک کرد تا زندگی به ایرانیان باز گردد..
یادم رفت بنویسم که حرف درست را در ارتباط با برخورد آپوزیسیون با شاهزاده رضا پهلوی را ژاله زد که گفت آپوزیسیون با رضا پهلوی بدرفتاری کرده است و این بدرفتاری از دید ژاله را باید از دید نسل دوم پرورش یافته در دموکراسی غرب، دانمارک، معنا کرد و آن معنایی نیست که نسل شما و من از بدرفتاری می فهمد.
جیلو:
جیلو:
نوشته آقاي مهرداد درويش پور خطوط نانوشته متعددي دارد. اينكه آقاي رضا پهلوي كارنامه موفقي در جمع آوري نيرو براي تشكيل اءتلاف و اتحاد با محوريت شخص خود نداشته ، به معني آن
نيست كه نيروهاي مخالف و منتقد وي از جمله خود جناب درويش پور و يا تشكلهاي جمهوريخواهي كارنامه موفقي داشته اند. تجربه اتحاد جمهوريخواهان كه درويش پور هم از همراهان إن بوده اند، پيش روي ماست واكنون حتي به زحمت قادر به اداره و حفظ يك جمع حداكثر چند ده نفره كوچكًً است. كساني كه خود اندوخته و توانايي لازم را براي پركردن خلاء رهبري در اپوزيسيون ندارند چگونه به خود اجازه ميدهند رقباي خود را آماتورهاي سياسي و غيره بنامند؟
شعر زير در توصيف حال كساني مثل آقاي مهرداد درويش پور ، در حدود ٧٠ سال پيش سروده شده است:
"… گفت از عيب خويش بي خبري-زان ره از خلق عيب مي جويي
گفتن از زشت خويي دگران-نشود باعث نكورويي
تو گمان ميكني كه شاخ گلي- به صف سرو لإله ميرويي
خويشتن بي سبب بزرگ مكن-تو هم از ساكنان اين كويي
ره ما گر كج است و ناهموار- تو خود اين ره چگونه مي پويي
در خود آن به كه نيكتر نگري-اول آن به كه عيب خود گويي"
شعر از پروين اعتصامي است كه من چند مصرع آن را حذف كرده ام.
.
به جای عمامه کراوات میخواهد جا گزین شود
وقتی که این آقا از جنایت پدر و پدر بزرگش فاصله نمیگرد و حتی عملکرد های پدر و پدر بزرگش مثل زیر پا گذاشتن قانون اساسی را به صلاح مملکت میشمارد چطوری برخی ها رضایت به همکاری با چنین شخصی میدهند و این شخص با این بیینش خود را طرفدار دمکراسی و قانون میشمارد بنظر من مسبب اصلی همین رژیم جنایت کار است که باعث شده برخی افراد چشم بسته دنبال یک دجال با کت و شلوار و کراوات بروند همانند دوران محمد رضا که مردم از جمله خود ما چشم بسته به خمینی دجال بلی گفتیم حالا به جای عمامه کراوات میخواهد جا گزین شود .این فرد به کوچکترین اصول دمکراسی از جمله آزادی بیان و قلم پایبند نیست مثال حملات فالانژیستی هوادارانش به افراد و گروههای غیر خودی . واقعا جای بدبختی است که از بین ۸۰ میلیون انسان رضا پهلوی خود را رهبر مردم میداند و معنی اش اینست که آخوند ها به این زودی رفتنی نیستند .
تلاش بیفایده برای همگرایی بین راست افراطی با نیروهای مبارز
کیانوش گرامی،
جواب نقد شما به مهرداد عزیز با خود ایشان، اما:
این صحیح است، که نحله های مختلف سیاسی بدرستی شعار همگرایی و هم صدایی در مبارزه با رژیم را مطرح میکنند، ولی این بدان معنی نیست که این نیروها در مفهوم این همگرایی و اتحاد هم نظرند و در بحثهایی که تحت عنوان همگرایی و یا اتحاد مطرح میگردد، الزاما مفهوم نظری واحد و مشترکی دارند.
طیف گسترده نیروهای جمهوریخواه، دمکرات و آزادیخواه با سلطنت طلبانِ شاه اللهیِ تمامیت خواه و سلطه طلب، تا بحال نتوانسته اند و به نظر من هیچگاه نخواهند توانست، در عمل به همگرایی و هم صدایی میدانی و پایدار نائل شوند، چرا که برای ورود به هر نوع همگرایی و هم صدایی عملی، وجود یکسری توافقات نظری حداقلی الزامی و اجتناب ناپذیر است. این حداقل ها حتی اگر عدم باور مشابه به سیستم جایگزین (وجه ایجابی) را با تمام اهمیتش در نظر نگیریم، میبایست در باورمندی و تعهد مشترک در ارزشهای شناخته شده مدنی و سیاسی مانند باور به دمکراسی، باور به آزادی های مدنی، سیاسی و اجتماعی، قبول تکثر گرایی سیاسی و حتی احساسی مشترک.. خودنمایی کند.
مخالفت، تضاد و دشمنی با هر سیستم استبدادی به خودی خود ارزشی مطلق نیست، چرا که در کلیت خود میتواند با تکیه بر نگرشهای مختلف برخواسته از خواستگاه های متضاد تئوریزه شده باشد.
طیفی میتواند از دیدگاهی والاتر، در مسیر تکامل اجتماعی، با تکیه بر آزادیخواهی، عدالت جویی و برابری برای همه مردم، با سیستم استبداد حاکم در مبارزه باشد و طیف دیگر از دیدگاهی عقب افتاده تر و در مسیری بر خلاف سیر طبیعی تکامل اجتماعی و در جهت بازگشت به عقب و قهقرا که در واقع بر خلاف منافع توده های مردم و ملی است.
خمینی نمونه بارز اینوع نگاه قهقرایی بود که از دیدگاهی عقب افتاده تر با استبداد حاکم بر ایران مخالفت و مبارزه مینمود. سیستم مورد نظرش (حکومت اسلامی) نیز به هیچ عنوان مترقی تر و تکاملی تر از خلفش نبود، تجربه تلخی که با تکیه بر تفکر عقب مانده ذاتی خود، بدون اعتنا به حداقل ارزشهای انسانی و جهانی، بنیه انقلابی موجود در کشور را برای سالیان طولانی نابود ساخت و فاجعه آفرید.
از این روست که نمیتوان صرف دشمن بودن یک جریان، با حکومت اسلامی (وجه سلبی) را بدون در نظر گرفتن خواستگاه واقعی آن جریان (وجه ایجابی)، بعنوان شرط لازم و کافی برای اتحاد و همگرایی با آن جریان ارزشیابی کرد.
به نظر من هرگونه نزدیک شدن و همکاری با سلطنت طلبانِ شاه اللهی و رهبران وابسته آنان، نقض غرض بوده و با توجه به بافت باندهای سیاه راست افراطی در تحلیل نهایی از دو حالت خارج نیست:
۱- افتادن در تورهای اطلاعاتی/صادراتی ها و بازی میزهای فکر رژیم فاسد اسلامی
۲- ورود به حیطه جیره خواری و مزدوری برای نیروهای سلطه گر بیگانه
کیانوش جان، پیام مهرداد…
کیانوش جان، پیام مهرداد درویش پور و بقیه در خیل به اصطلاح جمهوری خواه طی چندین دهه اخیر بطور مختصر و موجز مصداق این مثل است:
آشی که برای من نجوشه، سر سگ در آن بجوشه!!!
توهم خود بزرگ بینی این هموطنان سر و ته ندارد!
هموطنمان احمد مداح نوشته کوتاهی دارد به کژاندیشی
جمله آقای درویش پور را با…
جمله آقای درویش پور را با تیتری کوتاه و بدون کانتکست نوشتی که در مقایسه با تیتری که برای آقای رضا پهلوی زدی، رضا پهلوی را خواهان تغییر و درویش پور را محافظه کار و منتظر تاریخ جلوه میدهد. در صورتیکه تمام سازماندهی تظاهرات ها در سوئد را آقای درویش پور از جنبش سبز تا مهسا نقش مهمی داشتهاند، ایشون در اتحاد جمهوریخواهان است.
کیانوش گرامی سالها همدیگر را…
کیانوش گرامی سالها همدیگر را می شناسیم و تمام حرفهای من را شما بدرستی زده اید . اتفاقا من امروز در ایران گلوبال مقاله ای منتشر کردم بدون اینکه از برنامه مصاحبه شما خبر داشته باشم . در واقع به موضوع مورد بحث شما پرداختم . من از طرف خودم نشان یک جامعه شناس مردمی و افتخاری را به شما یک ژورنالیست مسئول میدهم . جای واقعی شما کیانوش گرامی کرسی استادی است .
نیکروز اعظمی:رضاپهلوی فقط…
نیکروز اعظمی:
رضاپهلوی فقط از رهبری خودش در دوران گذار صحبت نکرد از دولت ملی هم حرف است، اگر رهبری رضاپهلوی از طریق همبستگی دموکراتیک ایرانیان نباشه و فقط از طریق همبستگی میان سلطنت طلبان شاه الهی صورت بگیره دولت ملی مورد نظر ش پس از جمهوری اسلامی ملی نخواهد بود بلکه دولت سلطنت طلبان هستش
شیدا:
شیدا:
درود بر کیانوش گرامی
دیدگاه شما بسیار درست است
اکنون وقت یکدیگر ستیزی نیست
هم جمهوری خواهان و هم پادشاهی خواهان باید با هم برای هدف مشترک بر اندازی یک صدا بشوند و سنگ های خود را بعد از براندازی وا بکنند
نوع حکومت را صندوق رای تایین میکند
حدف شاهزاده کمک به جنبش است برای دوران گذار
اکنون که رژیم ضعیف است و شرایط داخلی برای بر اندازی و شرایط بینالمللی برای حمایت نکردن غرب از جمهوری اسلامی و آمدن ترامپ و موضع اسراییل مناسب برای بر اندازی است ما نباید این موقعیت طلایی را از دست بدهیم و به خصومت های عقیدتی بین پادشاهی خواهان و جمهوری خواهان بپردازیم
پاینده ایران و ایرانی
سترونی فکری و بی عملی مداوم
دروود بر کیانوش عزیز!
تنقیدی نامتعارف بر حرفهای کلیشه ای و نخ نما شده!
من صحبت «رهبری کردن برای گذار» را از زبان شاهزاده رضا پهلوی فعلا به کناری میگذارم و سر فرصت مناسب در باره «مقوله رهبری به طور کلّی» بحث خواهم کرد.صحبتهای من خیلی موجز و گذرا در باره یک نکته اساسی در حرفهای کلیشه ای و نخ نما شده آقای «درویش پور» است. به عقاید شخصی آقای درویش پور کاری ندارم که مسئله ای فردیست. بلکه اصل موضوع برایم مهم است؛ وبویژه جایی که ایشان صحبت از «الفبای سیاست» میکنند.
اگر مردم ایران به طور کلّی و مدّعیان اپوزیسون در خارج از میهن بدون هیچ استثنائی، «شاهزاده رضا پهلوی و طیف پادشاهی خواهان» را به کناری بگذارند و انگار نه انگار که وجود خارجی دارند، طبق ادعایتان آقای درویش پور گرامی، مبنی بر «آشنایی با الفبای سیاست»، من از شما و کسانی که همچون شما موضعگیری میکنند، میپرسم که تا امروز کدام گام ارزشمند و شایان ستودنی را برای برونرفت از معضل حکومت فقاهتی برداشته اید؟. پرسشم فقط نه تنها از شمای نوعی و هعقیدگانتان است؛ بلکه رقیبان سیاسی شما به همچنین؟. کدام ایده و کانسپ صنّار سی شاهی را تا امروز توانسته اید مطرح کرده و در سمت و سوی واقعیّت پذیری اش اقدام کنید تا مردم ایران و آنانی که رقیب سیاسی همعقیدگان شما محسوب میشوند، توانسته باشند یا بخواهند تره گندیده برای ایده و کانسپ شما خورد کنند؟.
ادّعای «آشنایی با الفبای سیاست» داشتن؛ ولی در عمل، «آچمز بودن تمام عیار شدن»؛ یعنی کوچکترین شناخت کودکستانی نداشتن از شیوه نوشتن و تلّفظ و هیجی کردن سیاست؛ چه رسد به آگاهی داشتن از الفبای آن. من میخواهم بدانم شما و همعقیدگان شما بر شالوده کدام «پرنسیپها و اصول» که با واقعیّتهای تاریخ و فرهنگ و آرزوها و آرمانها و خواسته های مردم ایران، همخوانی و همسویی و همترازی داشته باشند، حرفی و ایده ای و راهچاره ای برای برونرفت از معضل هولناک حکومکت فقاهتی دارید؟. این گوی و این میدان. بسم الله!
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
افزودن دیدگاه جدید