هرکه نامخت از گذشت روزگار
بحث های روشنگرانه مفیدی را هر دو آقایان محققی و جیلو در مقاله پیشین آقای محققی مطرح نموده اند. نسل ما موظف است و بدهکار نسل های آینده که وقایع گذشته را با تحلیلی بیغرضانه بازگو کند که آیندگان درس بگیرند. من ننوشتم اشتباهات تکرار نشود بلکه نوشتم حواس ها جمع باشد. آقای جیلو روش سیاست ورزی نیروهای چپ را به حق به نقد کشیدند. به باور نگارنده ایده گرفتن از سوسیالیسم اشتباه نبود بکارگیری نقاط مثبت آن ایده از راه های ناصواب مشکل داشت. سوسیالیسم یک ایده زیبا بود که نه مارکس و نه سوسیالیستهای قرن گذشته توان این را نداشتند که درک کنند که این مرام با شرایط جوامع انسانی، که دیگ جوشانی از تغییرات سیاسی، اجتماعی و علمی و اقتصادی و فرهنگی بود نمیتوانست بصورت جزمی و بدون تغییر باقی بماند و باید خود را با شرایط زمانه، با اختراعات و کشفیات و روند صنعتی شدن وفق میداد.
سوسیالیسم برای سوسیالیست ایرانی اما جای قرآن و توضیح المسائل پدرش را گرفت و همانقدر مقدس شد چون این گونه رشد کرده بود که باید به مرامی مقدس و خدشه ناپذیر اعتقاد داشته باشد. مرامی که در آن نه جای پرسش باشد و نه جای شک و تردید. «رد تئوری بقا» از قلم جوانی کم تجربه راهنمای کار است و خلاف آن نباید بگویی اگر متعرض هستی انشعاب کن و در صف دشمن قرار بگیر. این که نوشتم بازگویی این تجربیات ناپخته و بسیار هزینه بر برای نسل آرمان گرای پیشین بود. نسلی که با حسن نیت و گرو گذاشتن جان برای آرمانی که می پنداشت راه درستی هست هزینه ای بس گزاف در هر دو رژیم داد. از این روست که تاکید می کنم که تصور نمی کنم که آقایان تصور بدی از سوسیالیسم داشته باشند. برداشت مشترک مان شاید این باشد که نباید گفت سوسیالیسم مرام ناصوابی است بلکه بکارگیری ایده های برآمده از آن آن را باید با حواس جمع و در نظر گرفتن شرایط جامعه نجام داد تا هم برای فعالین هزینه نداشته باشد و هم برای جامعه فاجعه نیافریند. همواره میتوان نکات خوب و مفیدی برای رفاه انسانها و جلوگیری از رقابت های غیر منصفانه از سوسیالیسم بیرون کشید. نگاه به سوسیالیسم اشتباه نیست بکارگیری نامناسب و عدم تکوین آن و به روز کردن آن است که اشتباه است. آن زمانی که نه فهمی و نه درکی از حقوق و رفاه کارگر وجود داشت و حق بیکاری و حق برخورداری از تحصیل و بهداشت و درمان و مسکن و غذا رسمیت نداشت و حتا کارگر و دهقان این مفاهیم را حق خود نمی شمردند، این محمد پیامبر و آدام اسمیت نبودند که این مفاهیم را به بشریت شناساندند بلکه این مارکس بود که این ایده ها را آورد و کسی نمیتواند منکر این حقیقت شود که بشریت از این لحاظ به مارکس مدیون است. اما نه همه ایده های مارکس. جاهایی بوده که بشریت از مارکسیسم و برداشت های زشت از آن صدمه دیده. انسان در طول تکامل خود با زمین خوردن هایی همراه بوده و مهم این است که نسل های بعدی درس بگیرند و این کاری است که آقایان جیلو و محققی و بسیاری فعالین جمهوریخواه وظیفه خود میدانند و عمل می کنند. به باور من حسن ارسنجانی، محمدرضاشاه، پرویز نیکخواه با برداشتهای خود از سوسیالیسم بیشتر به جامعه ایران کمک کردند تا حزب توده و چریک ها که خواهان زیر و رو کردن همه چیز بودند غافل از این تجربه که نظایر این اهداف به فجایع در جوامع سوسیالیستی انجامیده بود. اصلاحات ارضی شاه اگر از مارکسیسم نیامده بود از کجا میتوانست بیاید؟ حسن ارسنجانی سوسیالیست در این زمینه میگفت در جریان اصلاحات ارضی ما پوست موز را زیر پای شاه انداختیم و البته منظورش این بود که «مهم نیست گربه سیاه است یا سفید مهم این است که موش بگیرد» - نظر تنگ شیائو پینگ را پیشگویی کرده بود! -. و یا سهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها کجایش با کاپیتالیسم میخواند؟ شاه یک پا از «سوسیالیسم قابل استفاده» فراتر نهاده بود. یادم هست همسایه ما کارگاه پیرهن دوزی داشت و کارگران خیاط بر سر سهم سود از فروش کارگاه با صاحبکار در میافتادند و سودشان را دریافت میکردند. بهداشت و درمان مجانی کم کم داشت در کشور فراگیر میشد. در روستاها سپاه بهداشت بهمراه یک پزشک واقعا مردم راضی بودند و این را به چشم خود دیده بودم. همچنین سپاه دانش و ترویج و آبادانی. نه آمریکا و نه انگلستان و نه هیچ کشور سرمایه داری دست به چنین کاری نزده بود و بعدها هم در هیچ کشوری شاهدش نبودیم. این اگر از مارکسیسم نیامده بود پس از کجا آمده بود؟ اینجاست که میتوان اذعان کرد که درک شاه از سوسیالیسم بیشتر از مدعیان سوسیالیسم از قبیل حزب توده و فدائیان بود و مطابق الزامات زمانه عمل میکرد.
اما در جناح مخالف و برانداز شاه، حزب توده و فدایی و مجاهد، از همان اول برای شان قانون مقدس «هدف وسیله را توجیه میکند» مثل آیه ای آسمانی نازل شد و بر اساس آن همه رقم نابکاری که که کا گ ب به آن عمل میکرد تا جای امکان به کار گرفته میشد. این که محمد مسعود روزنامه نگار را بکشند و بیاندازند گردن ساواک و حمید اشرف دو کودک را بکشد بیاندازد گردن ساواک، غرق صمد بهرنگی و موارد بسیار دیگر.
در مورد این که میگویند «شاه رهبر انقلاب اسلامی بود». به سخن آقای جیلو اضافه کنم و آن اینکه من بعنوان «بچه مجیدیه» تهران با همه رقم ایرانی از نقاط مختلف کشور آشنا بودم. یک آخوند سید در همسایگی ما چند خانه آنطرف تر زندگی میکرد. آنچنان یواشکی به خانه می آمد که کمترین جلب توجه را بکند چرا که برایش گاه شیشکی می بستیم و گاه بلند میخندیدیم. ما.. نسل ما آخوند را اصلا آدم حساب نمی کردیم. پس چرا من محسن کردی سال 57 در نیروی هوایی اسلحه بدست گرفتم بر علیه شاه و به صف خمینی پیوستم؟ خیلی ساده برای آن که به این روشنفکرها نگاه کردم. من میدانستم آخوند ارزش حتا شیشکی هم ندارد اما بعنوان یک جوان بیست ساله که هیچ سواد سیاسی نداشتم به خودم گفتم لابد من بیسوادم چیزی نمی فهمم. مهندس بازرگان، دکتر سنجابی، دکتر شایگان، و این همه درس خوانده دانشگاه و استادان دانشگاهی و نیروهایی که دارند جان میدهند و میگویند که این شاه دشمن مردم ایران است لابد درست می گویند و شاه بد است و آخوند خوب! من کلا شاید نزدیک به چهار ساعت در حالت انقلابی و اسلحه بدست بودم و تازه در شرایطی که لشگر گارد از مقابل خیابان حجت نیروی هوایی بطرف کلانتری تهران نو و میدان فوزیه عقب نشسته بود. بعد خلوت شد گفتم بروم به چریک های مبارز بپیوندم و هنوز حتا نمیدانستم اسم شان چیست و اسم چریک فدایی و مجاهد خلق به گوشم نخورده بود. حزب توده را از پدرم شنیده بودم و نظر خوبی نسبت به آنها نداشت. به فاصله دو هفته و رفتاری که از تازه به دوران رسیده های انقلابی دیدم آنچنان پشیمان و داغ شدم که هنوز که هنوز است میسوزم. با همان عقل نرسیده ام عقلم رسید که به جمهوری اسلامی رای نه بدهم و هزاران شاهد هم دارم! چون در جایی که رای دادم تنها رای قرمز در میان چند هزار نفر بود و همه میدانستند که محسن کردی پسر فلانکس رای قرمز داده. بله... آنکه مرا گمراه کرد روشنفکران و نیروهای سیاسی زمان شاه بودند اگرنه من قلبا مشکلی با رژیم شاه نداشتم و بسیار هم علاقه داشتم. اما به خیال خودم سرباز ملت بودم و نه مزدور شاه و وظیفه داشتم طرف ملت را بگیرم. خلاصه این که ... همه ما گند زدیم.
و اما پاسخ من به آقای ادهمی و همه کسانی مانند او که میگوید رضاپهلوی آدم خود فروخته ای است و سایر نسبت های زشت را به او میدهند. این گونه برخورد با شاهزاده و یا حتا سلطنت طلبان افراطی سخیف ترین نوع برخورد و از سر بیچارگی و واماندن در بحث جدلی است.
اوایل انقلاب گفته میشد سلطنت طلبان به طمع امتیازات از دست رفته شان فعالیت می کنند که برای من در آن زمان بیشتر قابل قبول بود. بعد ها که آنها مردند، گفتند مردمی که به شاه علاقه دارند بخاطر نوستالژی و بدسرشتی رژیم اسلامی است که نیمی اش بنظرم درست آمد اما به نیم دیگرش معترض بودم چون خود به این برداشت رسیده بودم که با توجه به شرایط ایران نظام پادشاهی مناسب است و هیچ طمع مادی هم نداشتم، امثال آقای ادهمی اما در مقابل نسل زد و نسل پیشمانی که میگفت چه اشتباهی کردیم که انقلاب کردیم کلا خلع سلاح شدند اما با بی انصافی کامل آنها این نسل پشیمان را بریده نامیدند. ادهمی ها به خودشان و به آگاهی شان ظلم و خیانت می کنند. در داخل ایران حتا یک نفر را در این سالها ندیدم که از انقلابش پشیمان نشده باشد و عقیده داشته باشد که چون بریده است از نظام پادشاهی طرفداری میکند. دو سری مردمان با نظام پادشاهی مخالفند و نیز همچنان مشغول برااندازی پهلوی ها هستند. گروه اول گروه رانت خوار داخل کشور هستند و گروه دوم خارجه نشینانی که ادای مصلحین اجتماعی را در می آورند و اصلاح طلب میشوند. آنقدر که اینها در خارج اصلاح طلب هستند در داخل اصلاح طلبان اینقدر معتقد نیستند و برای گذار از رژیم اسلامی آماده تر هستند.
یک جدل دیگر که اینها مطرح می کنند باز شاهزاده را به قدرت طلبی و بدست آوردن امتیازات متهم می کنند. این معنی باز یکی دو دهه اول قابل فهم بود اما 46 سال در مبارزه بودن و جان خود و خانواده را به خطر انداختن و این همه حملات روحی روانی و توهین ها را تحمل کردن.. آخر مگر قدرت و پول و امتیاز چقدر ارزش دارد که کسی عمر گران بر این بگذارد؟ به باور من کسانی که پس از 45 سال از انقلاب اسلامی چنین می اندیشند آدم هایی هستند که همه عمرشان را به گدایی و بدبختی گذرانده اند. در ضمیر ناخودآگاه شان اینها عقیده دارند که امثال شاهزاده بخاطر قصر سعد آباد است که 46 سال است که در میدان است. اگر ثروت و قدرت از نظر اینها عامل بزرگی است که فرد برایش خودفروشی و مزدوری می کند بخاطر خاستگاه فقیرانه اینهاست که غالبا از طبقات محروم جامعه بوده اند. در نظر اینها قدرت و ثروت بسیار ارزشمند است تا آنجا که از نظرشان ارزش دارد بخاطر پول فردی خود را بفروشد و در یک «این همانی» و همذات پنداری و با این نگاه خود را بجای شاهزاده گذشته و به این نتیجه میرسند که او خودفروخته است. شاهزاده، فردی که بهرحال آنقدر داشت که میتوانست مثل سایر شاهزادگان برکنار شده بقیت عمر در کازینوها معتکف نشیند و حالشو ببرد اما چنین نکرد چون بسیار شریف تر از امثال آقای هوشنگ ادهمی است. آقای جیلو متوجه این نکته ظریف در خاستگاه اقتصاد خانوادگی و تفکر آقای هوشنگ ادهم نیستند. من نمیدانم آقای ادهم از خاندان های اشراف هستند یا مثل اغلب ما ایرانیان از جامعه متوسط آن زمان. اما اگر از اشراف قاجار هستند نیمی از آنها زیر بال رضاشاه را گرفتند و نیمی هرگز چشم دیدن پهلوی ها را نداشتند مثل مصدق و مریم فیروز. چند باری این نقل را شنیده ام که مریم فیروز با یک تحقیر اشرافی به «خانواده گدازاده رضا میرپنج» مینگریست و چشم نداشت آنها را ببیند و هم از اینرو رفت به طرف حزب توده.
یک امتیاز دوران پهلوی این بود که همه دست اندکاران از خانواده های آدم حسابی بودند چه فقیرشان و چه اشراف شان. این طبقه همواره دست مستعدین خدمتگذار را بدون توجه به خاستگاه شان چه فقیر و چه اشراف میگرفتند و بر کارهای مهم دولتی می گماردند. امثال نیکخواه، جعفریان، ارسنجانی، هویدا، فروغی، منصور، همه آدم های چشم و دل سیری بودند و خواستار نیک بختی ایران بودند. وقتی پهلوی سقوط کرد یک مشت گداگشنه به قدرت رسیدند. آخوندی که زمانی ناچار بود کفش های حاجی بازاری را لیس بزند تا دو تومان کف دست او بگذارد حالا میتوانست همان حاجی بازاری را به بهانه ای به دار بکشد و عقده سالیانش را خالی کند. و حالا چه کسی میتواند این عقده ای تشنه پول و قدرت را از مسندش پایین بکشد؟ این طبقه سفله حاکم بر ایران از این پس فقط سفلگان را بر می کشند. سفلگانی امثال ظریف، شمخانی، قالیباف، سردار رادان، معصومه ابتکار و سایر دست اندرکاران دولت و سپاه. کشوری در دست سفلگان جامعه ای سفله میپروراند. شعرشان سفله، آهنگ هایشان سفله، فیلم های سینمایی شان بجز آنها که جایزه می گیرند اغلب سفله، شوهای تلویزیونی با آن لهجه های مستهجن شان سفله شان سفله.. واقعا جمعی نفرت آور هستند و کشوری نفرت آور دارند تحویل نسل های آینده میدهند و ما ایرانیان شده ایم موالی اینها. شرم بر کسانی که این شرایط را می بینند و تنها امید یعنی شاهزاده را این گونه سفله وار میخواهند با سخنان زشت بیالایند. بله... این دسته گلی نبود که شاه به آب داد. این شاه نبود که از دیوار سفارت بالا رفت و در خیابان ها فریاد مرگ بر آمریکا کشید. نه.. این انقلاب را مخالفان شاه کردند و ما نادانان که به آنها نگاه کردیم. دستکم مرام داشته باشیم و بپذیریم که همه گند زدیم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
دلدارم بیا!
هدف امپراتوری ایران است. سید محمد حسینی و دکتر هوشنگ امیراحمدی خواهان بازگشت به امپراتوری ایران و تشکیل آن هستند. تعداد بالای بینندگان اینگونه تئوری ها سواد سیاسی مهاجرین ایرانی را نشان میدهد که اغلب سلطنت طلبان هستند.
https://www.youtube.com/watch?v=iwgPh8CuUII
زیاده خواهی بازندگان تاریخ آماده عملیات انتحاری و تراژدیک و امام زمانی هستند.
https://www.youtube.com/watch?v=O8vXiwJvqwY
سلاح نقد.
نقد مهدی شاد بر بهرام قبادی/ و نقد محسن کردی بر محققی و جیلو.
https://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=63782
افزودن دیدگاه جدید