اخیراً شاهزاده رضا پهلوی در پیامی خطاب به «ملت بزرگ ایران» صریحاً اعلام کرده اند که «من، بنا به خواست شما، آمادگی خود را برای هدایت این تغییر، و رهبری دوران گذار اعلام می کنم. توان من ناشی از قدرت شماست. نیرویی را که از تداوم مبارزه و اعتراضات حقطلبانهتان میگیرم، در مسیر استقرار دولتی ملی، و جلب حمایت حداکثری جهانی برای تحقق آن، به کار میبندم.»
و من، اگرچه مدت ها است ارتباط مستقیمی با ایشان نداشته و مثل دیگر هموطنانم از طریق رسانه های مختلف از اظهارات و نظریات ایشان آگاه می شوم اما، به عنوان یکی از فعالان اپوزیسیون حکومت اسلامی، خود را موظف می دانم که در مورد این اظهارات نکاتی چند را با هموطنانم در میان بگذارم.
1. دقیقاً نمی دانم که چه امری باعث شده تا شاهزاده تصمیم بگیرد که، در این برهه از زمان، «آمادگی خود برای رهبری مبارزه علیه حکومت اسلامی (که با "اعلام رهبری»" فرق دارد) و رسیدن به یک حکومت سکولار دموکرات» را اعلام بدارد اما، از آنجا که از سال 1385 تاکنون همواره بر اهمیت نقش یگانهء شاهزاده در مبارزه علیه رژیم جنایتکار مسلط بر کشورمان تأکید داشته ام، انجام دو وظیفه را بر خود واجب می دانم. نخست اینکه شواهدی را ارائه دهم که نشان دهند این اقدام در پاسخ به سابقه ای بلند و دارای دلایلی منطقی و دوربینانه است؛ و دو دیگر اینکه، در هر حال، به سهم خود و در حد توان اندکم، بکوشم تا از طریق رایزنی و تشویق رهبران معتمد جامعهء برانداز، شرایطی فراهم شود که این اعلام آمادگی به ناکامی نیانجامد و امیدی را که برانگیخته است به نومیدی نکشاند.
2. در واقع، برای من، که 14 سال پیش برای نخستین بار با شاهزاده روبرو شدم، در تمام این سال ها این نکته مسلم بوده است که ایشان بین دو گزینهء «چلبی شدن» (به معنی انتخاب شدن از جانب رهبران کشورهای صاحب نفوذ دیگر) و «طلب شدن از جانب ایرانیان»، راه دوم را (که گزینش اش بخاطر تجربهء نوع پایان یابی پادشاهی پدر و پدر بزرگ شان، بسا سخت تر از راه اول است) انتخاب کرده و، در نتیجه، صبورانه، و در نوسان بین امید و نومیدی، به انتظار روزی نشسته اند که جمع گسترده ای از ایرانیان خواستار پذیرش رهبری از جانب ایشان باشند. لذا اگر اکنون می گویند که «من، بنا به خواست شما، آمادگی خود را برای هدایت این تغییر، و رهبری دوران گذار اعلام کمی کنم» طبعا باید نتیحه گرفت که ایشان به این باور رسیده اند که جمع کثیری از «ملت بزرگ ایران» خواهان آنند که ایشان پا پیش گذاشته و، علیرغم بی مهری «57 ی ها» با پدر و مادر و خاندان شان، پرچمدار مبارزات آنان علیه رژیم نابکار اسلامی باشند.
3. اما می بینم که مخالفین ایشان (که معمولاً این گونه اعلام آمادگی از جانب دیگران را بی اهمیت می دانستند و اعتنائی به آن نمی کردند - اکنون در هر رسانه ای با غضب می پرسند که این «دریافت بی پایه» از کجا آمده است؟ من می گویم شما اگر این دریافت پایه ای ندارد خودتان چرا قدم رنجه نکرده و واقعیتی را که موجود می پندارید با «ملت بزرگ ایران» در میان نمی گذارید؟ شما که نه کاندیدائی دارید، نه برنامه ای، نه پایگاهی و نه نمونه ای. و با این همه فقر چرا آمده اید که ثروت مختصر مائی را که ایشان را «سرمایهء ملی» می خوانیم از ما بگیرید؟ شما در عوض چه دارید که به ما بدهید؟ آلترناتیوی که خواستار استقرار یک حکومت اسلامی یا ایدئولوژیک دیگر بر ایران است؟ یا راهی که به تحزیء ایران می انجامد؟
3. اما فارع از این معاندان، این را کراراً از خود می پرسم که آیا براستی این «اعلام آمادگی» امری نابهنگام و بی پایه است یا واکنش و پاسخی مثبت به خواستی بلند مدت و گسترده؟ می دانم که صدها نفر و سازمان خواستار این اعلام آمادگی بوده اند اما، با تکیه بر تحربه ای شخصی، به یاد می آورم که در همان 14 سال پیش هم، دیدار ما (من و هموندانم) با شاهزاده، بدان علت صورت گرفته بود که ما خواستار حضور و دخالت محوری ایشان در کار مبارزه شده بودیم. در 2023 هم کنگرهء اول سکولار دموکرات ها را با پیام ایشان آغاز کردیم و سپس از جانب «مهستان سکولار دموکرات ها» از ایشان خواستیم که خواستار نمایندگی از جانب ایرانیان شوند. و در پی گفتگوی ایشان با تلویزیون من و تو بود که داستان وکالت دادن آغاز شد و به رأی مثبتی یک میلیون نفری رسید. بدین ترتیب و در واقع ایشان اکنون به خواستی پاسخ مثبت می دهند که سال ها است مطرح بوده و من و هموندانم هم آن را به کرات تکرار کرده ایم.
4. پس، در واقع، ما اکنون با نوعی مکالمه و پرسش و پاسخ مواجه هستیم که لزوما هیچ ربطی به مخالفان ایشان ندارد؛ مگر اینکه آنها بگویند وقتی بخشی (که گستره اش چندان روشن نیست) نه ایشان را واجد شرایط رهبری می دانند و نه با دخالت ایشان در مبارزه علیه رژيم اسلامی (البته اگر صادقانه باشد) موافقند، چرا شاهراده آمادگی خود را خطاب «به ملت بزرگ ایران» اعلام داشته است. توجه کنیم که کافی است تا این اعلام آمادگی را نوعی از آگاهی رسانی (و نه ادعائی انحصارطلبانه) به ایرانیان بدانیم. یعنی تنها به اطلاع «ملت بزرگ ایران» رسانده شده که ایشان اکنون آماده اند تا «نیرویی را که از تداوم مبارزه و اعتراضات حقطلبانهتان میگیرند، در مسیر استقرار دولتی ملی، و جلب حمایت حداکثری جهانی برای تحقق آن، به کار بندند.» حال کسانی در میان این ملت بزرگ این امر را دوست ندارند یا قبول ندارند؟ چه مانعی دارد؟ کسی که تفنگ بر شقیقه شان نگذاشته که اینگونه دادشان در آمده است.
6. اتفاقاً در کشاکشی که طی آن یکی قصد برپائی سیستم شورائی کمونیستی دارد و دیگری در پی استقرار جمهوری دموکراتیک اسلامی است و آن یکی بین ملی بودن و مذهبی بودن سرگردان است، ما شاهد آن بوده ایم که تنها یک صدای رسا (اما به روز گاری نه چندان دور مورد غضب قرار گرفته ) بوده است که همواره از توسعه و شکوفائی کشور، از اقتصادی کارآمد (که مال خر نباشد!) و از ایجاد کار و رفاه برای نسل جوان و گسترش صلح و آرامش در منطقه سخن گفته است.
7. البته که هر ایرانی حق دارد که با فکر و حتی شخص شاهزاده رضا پهلوی مخالف باشد؛ اما هم او حق ندارد، برای جلوگیری از حضور شاهزاده در سپهر سیاسی اپوزیسیون، دست به دروغ پردازی و جعل بزند. اینکه او شخصی لیبرال و معتقد به اقتصاد بازار محور است می تواند مورد توافق یک کمونیست یا حتی یک سوسیالیست نباشد؛ اینکه او خواستار نظامی سکولار دموکرات و مبتنی بر اعلامیهء جهان گستر حقوق بشر است می تواند علاقمندان به انواع حکومت های اسلامی (رحمانی و غیر آن!) را خوش نیاید؛ اما هر کس که ادعا می کند محوریت و پرچم داری او راه به استقرار فاشیسم می برد باید در پیشگاه ملت ایران این دو نکته را ثابت کند: نخست چگونگی ارتباط محوریت او را با استقرار در ایران آِنده روشن سازد و دو دیگر اینکه نشان دهد گزینهء خودش چیست و چگونه این گزینه به استقرار حکومتی خونریز و ایدئولوژیک و فاشیستی نخواهد انجامید.
5. باری، توضیح من در همین جا به انتها می رسد اما از آنجا که در برخی اظهار نظرها گفته شده که «شاهزاده، با آنکه آمادگی برای رهبری مبارزات اپوزسیون را اعلام کرده اما هنوز برنامهء خاصی ارائه نداده است»، آرزو دارم که گویندگان این سخن از یکسو به من نشان دهند که کدام یک از رهبران ادعائی اپوزیسیون، چه در داخل و چه در خارج ایران، جرأت کرده که دست (پُر یا خالیِ) خود را باز کند و بگوید که چه خیالی برای ایران آینده دارد، جز همین شاهزاده که نه امروز و دیروز که از دهه ها قبل نگاه خود به آیندهء ایران را تشریح کرده و همچنان همان می گوید، و صحت گفته های خود را با شواهد قابل بررسی به اثبات می رساند.
در پایان سخنم، در همین راستا، نه برای بهانه گیران حرفه ای، بلکه برای آنها که هنوز در این مورد وقوف کافی ندارند، تکه هائی از اظهارات ایشان را در مورد برنامه هاشان نقل می کنم.
دنور - ایالت کلرادو - ایالات متحده امریکا
3 آذر 1403 - 23 نومبر 2024
گزیده ای از اظهارات شاهزاده در مناسبت های مختلف
«...من فکر میکنم یکی از دلایلی که "بسیاری از هموطنان" از من در این مسیر حمایت میکنند، این است که آنها رویکرد من را درک میکنند و میفهمند که مؤلفههای این استراتژی توضیح داده شده اند. البته هنوز نیاز به توضیح و پیام رسانی بیشتری هست.»
«...اما اگر فکر میکنید من لازم است مشخصاً اعلام کنم که ر پی رسیدن به قدرت هستم تا تفاوتی ایجاد شود، به شما میگویم که ... الان تمرکز من تنها بر روی نقشی است که فکر میکنم بیشترین حمایت را از سوی هموطنانم دارد و آن "رهبری دوران انتقال" است.»
«من بارها از قانون گذاران یا سیاستمداران امریکا و اروپا و جاهای دیگر شنیده ام که می گویند "خوب، چه جایگزینی وجود دارد؟ اپوزیسیون کجاست؟" و من به آنها می گویم: "نگاه کنید. در میان اپوزیسیون دیالوگ خوبی برقرار است. پیشرفت خوبی در این زمینه وجود دارد.. ما اکنون اقشار جدیدی داریم که تاکنون بخشی از معادله محسوب نمی شدند.»
«در حال حاضر اگر به اپوزیسیون سکولار دموکرات در ایران نگاه کنید، ما در همهء موارد با همدیگر موافق نیستیم. این یک وضعیت طبیعی است. ما جمهوریخواهان را داریم و سلطنت طلبان / پادشاهی خواهان را. عقاید مختلفی داریم؛ ولی این ایده هم هست که چگونه می توانیم "ائتلاف مناسبی" داشته باشیم. ما نمی توانیم برای چنین توافقی حداکثر نظرات مان را دخالت دهیم، اما باورهائی حداقلی وجود دارند که همگی می توانیم روی آنها توافق کنیم: حقوق بشر، یک نظام سکولار دموکرات با جدایی مذهب و دین از حکومت و دولت، و اعتقاد به تمامیت ارضی ایران. اینها حداقل های لازم و کافی در راستای تشکیل یک ائتلاف گسترده است. اینجا قرار نیست که، با گفتن اینکه چه کسی سلطنت طلب یا جمهوری خواه است، شکل نهایی رژیم را تعریف کنیم. این کار در این مرحله بی ربط است. اما باید بدانیم که آیا ما دموکرات هستیم؟ آیا ما به یک نتیجهء سکولار دموکراتیک اعتقاد داریم؟ آیا تعداد ما به اندازه کافی هست که بتوانیم یک ائتلاف گسترده تشکیل دهیم و کشور را به این سمت هدایت کنیم؟»
«من بیشتر بر اساس "ائتلاف مشتاقان" به مسئله نگاه می کنم. ائتلاف کنندگان میتوانند فرد باشند، یا می توانند سازمان ها باشند... به عبارت دیگر ائتلاف کسانی که می خواهند بخشی از راه حل باشند، در مقابل کسانی که هنوز بصورت بخشی از مسئله باقی مانده اند.»
«من این مبارزه را بعنوان یک کمپین دو مرحلهای تعریف میکنم و برای اینکه چگونه باید عمل کنیم برنامهای پنج مرحله ای دارم. نه تنها برای فاز اول و تا زمانی که رژیم دیگر در قدرت نباشد، بلکه برای تحولات پس از دوران گذار از این رژیم به سوی یک سیستم دموکراتیک و سکولار».
«این مؤلفه ها شامل یک چشم انداز از نحوهء رسیدگی به مسئله میشوند: به چه چیزهایی احتیاج داریم تا به آن نقطه برسیم؟ چگونه میتوانیم حمایت و فشار حداکثری را بر رژیم وارد کنیم و از مردم حمایت کنیم؟ چطور میتوانیم دیاسپورای ایرانی را در تاثیرگذاری بر دولت های خارجی برای پشتیبانی از این جنبش و موقعیت در داخل ایران مؤثر کنیم؟.. دوران انتقال چگونه خواهد بود؟ وظایف دولت موقت چیست؟ و نیر اینکه بعد از تغییر رژیم ایران چه اتفاقی میافتد؟»
«ما کارشناسان اقتصادی داریم که بر روی صد روز اول ادارهء دولت موقت کار میکنند. همچنین کارشناسان حقوقی داریم که بر روی قانون اساسی، حقیقت یابی و مصالحه تمرکز کردهاند تا ببینیم با بازماندگان این رژیم چه باید انجام دهیم. ما پروژهای داریم که چند سال پیش آغاز شده و به آن پروژهء "شکوفایی ایران" میگوییم. این پروژه به این میپردازد که نقشهء راه ما برای بازسازی و بهبود ایران چیست، چگونه میتوانیم منابع سرمایه گذاریها و تخصص شرکت ها را برای حل مشکلات اقتصادی کشورمان به کار بگیریم؟ همهء اینها بخشی از استراتژی است و مورد بحث و توضیح قرار گرفته است».
«اما... من نباید توصیه کنم که آیا ایران جمهوری باشد یا سلطنت. چیزی که به هموطنانم میگویم این است که برای موفقیت، ما باید یک سیستم سکولار دموکراتیک داشته باشیم. بزرگترین درسی که طی ۴۶ سال دیکتاتوری مذهبی گرفتهایم این است که آزادیهایی که میخواهیم بدون جدایی دین از حکومت تحقق نمییابد. این نتیجهء تجربهء تلخی است که مجبور شده ایم از آن عبور کنیم تا به این نقطه برسیم. در نهایت، این که مردم چه میخواهند، مشخص خواهد شد. بگذارید صندوق رأی تصمیمگیری کند. من به تقدس صندوق رأی باور دارم. زیرا این صندوق تعیین کننده مسائل است. و بالاترین مرجع هم در هر کشور مجلس است که در آن نمایندگان مردم میتوانند قانونگذاری کنند و برای کشور تصمیم بگیرد؛ چیزی که در حال حاضر نداریم».
«من همه چیز را بر اساس دوران انتقال میدانم که ما را به نقطه ای برساند که بتوانیم مجلس مؤسسانی داشته باشیم که تصمیم بگیرد چه چیزی برای ایران بهتر است. درست برخلاف سال 1979 که خمینی ناشناخته بود و هیچ کس نمیدانست جمهوری اسلامی به چه معنا است! مردم مجبور شدند در روز روشن در فضایی رای دهند که یکی با کلاشینکف روی بشکه ایستاده بود و مجبور بودی رآی سبز یا قرمز دهی».
«به شما میگویم: زمانی که یک سال پیش در اسرائیل بودم و در یک کنفرانس مطبوعاتی صحبت میکردم، گفتم که امیدوارم روزی برسد که ایران توافقنامه ابراهیم را به توافق کوروش تبدیل کند. یعنی ایران بخشی از این توافق باشد. یک ایران متفاوت؛ ایرانی که مردم اش با یهودیان یا اسرائیل در جنگ نباشند، با اعراب منطقه در جنگ نباشند و سعی در ایجاد هرج و مرج در جهان نداشته باشند، بلکه ایرانیانی که خواهان صلح هستند و یک چشم انداز برای آن آینده».
«من در تمام ۴۵سال گذشته همواره تاکید کردهام که نیروی اصلی تغییر در ایران، نیرو و قدرت ملت ایران است. ما در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی روی مداخلهء هیچ نیرو و کشور خارجی حساب باز نکردهایم و منتظر چراغ سبز کسی هم نمیمانیم. اما این را هم همیشه گفتهام که اگر کشورهای خارجی از ملت ایران و مبارزهشان برای سرنگونی این رژیم حمایت کنند هزینهء تغییر را پایین آوردهاند. با این نگرش است که من هرگز به دنبال تغییر رژیم از طریق حمله یا لشکرکشی نظامی خارجی نبودهام».
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
چگونه میتوان همچون سرباز اشکانی شد؟
درووود بر آقای نوری علاء گرامی!
اندکی تامّلات سنجشی برای آنانی که اهل پایمالی و پشت گوش اندازی و دهن کجی هستند!
این صحبتهایی که میکنم، برای جار و جنجال و شاخ و شونه کشیدنهای قلمی نیست. برای مجادله و مبارزه و دست به یقه شدن نیست. برای قاپیدن افسار توسن قدرت و اقتدار نیز نیست. برای کسب مقام و تیتل و امتیاز و امثالهم نیست. برای سرزنش و توبیخ و تمسخر و تحقیر کردن نیز نیست؛ بلکه این حرفها فقط برای «اندیشیدن عمیق و تصمیمگیری قاطع از بهر کردارهای راهگشا» هستند. آنکه درد و زخم مسئله ای را تا عمق وجودش چشیده باشد، بی شک، رنج راههای خار مغیلانی را برای رسیدن به اهدافش با جان و دل نیز تقبّل خواهد کرد. ولی آنانی که از سر بیدردی همچنان در بلاهتهای خود، غوطه ور هستند، در هیچ موقعیّتی و هیچ زمانی از جایی که میخکوبش شده اند، میلیمتری تکان نخواهند خورد؛ ولو به نفع خودشان باشد؛ چه رسد فریادرسی مردم.
1- حقیقت تلخ و سنگین و چه بسا طاقت شکن در این است که ما ایرانیها صرف نظر از تفاوتهای قومی و زبانی و آداب و رسومی و مذهبی و عقیدتی و تحصیلاتی از زمان فروپاشی سلسله پهلوی دوم تا امروز نتوانسته ایم، تمییز و تشخیص دهیم که ریشه «معضلات و مشکلات باهمزیستی» ما در کجا هستند و چگونه میتوان به شناخت و گلاویزی و چیره شدن بر آنها بر آمد؟. اینکه مای ایرانی به جای اندیشیدن در باره معضلات وطنی به هر تخته پاره ای که موضوع جدالهای فکری و قلمی بیگانگان است، دست می آویزیم و دچار این توهّم هولناکیم که مثلا داریم در باره مسائل جامعه خودمان بحث میکنیم و یقه همدیگر را میدرانیم، مضحکه ایست که از دوران مشروطه تا امروز، دهها بار ما را بر زمین زده و باز به خود نیامده ایم تا بفهمیم که مسائل بیگانه، هیچ ربطی به مسائل جامعه و مردم و تاریخ و فرهنگ مردم ما ندارند. ما خیلی پهلوان میدان باشیم، باید به نبرد با مسائل و مشکلات جامعه خودمان برویم، بیگانگان خودشان پهلوانان نیرومندتری و رستم دستانهای قویتر از ما دارند و از پس مسائل خودشان برمی آیند. مسائلی مثل «سکولاریسم، مدرنیته، مدرن و امثالهم» از مباحث جوامع اروپایی هستند و به جامعه ایرانی اصلا هیچ ربطی ندارند. تاریخ و فرهنگ ایران، هیچگاه در وضعیّت و شرایط جوامع اروپایی نبوده است که بخواهد به چنان تحوّلات با نامهای «سکولاریسم و مدرنیته و امثالهم» محتاج و ملزوم باشد. ما قبل از آویزون شدن به این مفاهیم باید ببینیم که مردم ما در دایره تاریخ و فرهنگشان، دنیا را چطور میدیده اند و زندگی را چگونه تصوّر میکرده اند و چه دیدگاهی نسبت به گیتی و کیهان و کائنات و مناسبات انسانی داشته اند و دارند. بدون شناخت بُنمایه های فرهنگ ایرانی، بحث از سکولاریسم و امثالهم به معنای، آب در هاون کوبیدن است و سّرنا را با تمام وجود از سر گشادش نواختن. ایرانیان هیچگاه از خدا و گیتی و کیهان، منفصل نبوده اند؛ بلکه با خدا و گیتی و کیهان، سرشته و آمیخته و عجین و اینهمانی گوهری و پیدایشی داشته اند. خدا در تجربه ایرانیان، هیچگاه آمر و مفتش و زورگو و جزادهنده و مکافات دهنده و جبّار و امثالهم نبوده است که کسی بخواهد او را از اریکه هارت و پورتهای زیادی به زمین بکوبد و نفسش را قطع کند. خدا برای ایرانی، رامشگر و مطرب و ساقی و معشوقه و یار غار و رفیق گرمابه اش بوده است و هنوزم هست و خدای ایرانیان با الاهان غالب شده بر جامعه، هیچ سنخیّتی ندارد. این مسئله، خیلی کلیدی و مهم است و فعلا من از بحث در باره آن میگذرم. چون همینطوری مطلبم، طولانی هست!.
2- بحث رهبری در جوامعی مطرح میشود که روشهای سیاسی به بُن بست میرسند و جامعه در وضعیّت خطرناکی قرار میگیرد. خلاف کژفهمیهای رایج، مسئله «رهبری»، مقوله ای سیاسی نیست؛ بلکه واقعیّتی ضروری از عواقب روانشناسی اجتماعی است که مردم در موقعیّتهای اضطراری و اضطرابی اسیر مانده اند و کلاّ، هیچ راه حلّی سوای آویخته شدن به «رهبری» برای آزاد شدن از گیره خفقان آور مسائل حادّ اجتماعی و کشوری نمیبیند.
برای آنکه بتوانم این موضوع را خیلی ساده و شفّاف تفهیم کنم، به مثالی ساده متوسّل میشوم و شما خودتان میتوانید موضوع را دقیق برآورد کنید و در نظر گیرید. فرض کنید دیواری کج ساخته شده باشد. شما در مرحله اول، سعی میکنید با دست خالی و زدن چند ضربه با دست و پا به خشتها یا آجرها، گام به گام؛ دیوار کج را فرو ریزید تا بتوانید آن را اصولی ترمیم کنید. در مرحله اول، اگر دست و لگد شما نتوانند چاره ساز باشند، متعاقبش به تیشه متوسّل میشید. اگر تیشه هم کارساز نبود، به کلنگ و پتک متوسّل میشوید. اگر پتک و کلنگ نیز، راهی از پیش پا بر نداشتند، آنگاه شما میروید و بلدوزور D 12 را به جان دیوار کج می اندازید. بحث رهبری دقیقا حول و حوش همین مثال است. وقتی که اعتراضها و خیزشها و تلاشهای مردم جامعه نتوانند حکومتگران را در روشهای اصولی و قانونی و مسئولیّتی و وجدانی و امثالهم اصلاح و هوشیار و بیدار و تحوّلی در سیستم کشور داری ایجاد کنند؛ آنهم از راههای مسالمت آمیز، آنگاه، مردم میفهمند و میدانند که تنها راه ممکن در این است که بلدوزوری را پیدا کرد برای شکست سدّی که مانع از حتّا نفس کشیدن آدم شده است. در اینگونه مواقع، هیچکس در باره عواقب شکست سدّ فکر نمیکند؛ بلکه مردم در موقعیّت اضطراری و اضطرابی، فقط در فکر نجات جان خودشان هستند.
اینکه شاهزاده رضا پهلوی – صرف نظر از تمام شابعات و تهمتها و انگ چسباندن و غیره و ذالک و همچنین منفیّات و مذمومات که به ریش و لباس و کراوات و نافش میبندند به وفور علیه او در انواع و اقسام شبکه های اجتماعی و قلمهای مخالفین و غیره و ذالک تحریر میشود و لیچارها بر زبان رانده میشود- صحبت از «رهبری» کرده است، دقیقا نشانگر این است که جامعه ایرانی به آنچنان بن بست لاینحلی درغلتیده که تنها امیدش به «رهبری» است. اینکه رهبری را چه کسانی به عهده میگیرند، چندان موضوع عاجل و مهم برای مردم نیست، هر چند مردم ترجیح میدهند که مثلا به جای «ایکس و ایگرگ»، نیک است که «شاهزاده رضا پهلوی»، نقش رهبری را داشته باشد؛ مخصوصا که «خدمات پدر و پدر بزرگش» در اذهان نسل قبل از فاجعه 1357 و نسلهای بعد از فاجعه در مقایسه با جنایتها و تبهکاریهایی که حکومت سلسله خلفای الله در حقّ ایران و ایرانیان مرتکب شدند و همچنان با بی شرمی تمام مرتکب میشوند، بسیار درخشان و ارزشمند محسوب میشوند و این به معنای نادیده گرفتن خطاها و اجحافها و حتّا خونریزیهایی نیست که در دوران سلسله پهلویها شد؛ بلکه بیش از هر چیز دادگزاری کردن منصفانه در باره اعمال است؛ نه تبرئه کردن کسانی.
3- وقتی که ما قرار است، تغییری در سیستم کشورداری و مناسبات اجتماعی ایجاد کنیم، باید اگر خردلی درس کلیدی و تجربی از تاریخ معاصر و گذشته ایران گرفته باشیم، در ابتدا بپردازیم به شناختن و برآورد سرانگشتی و تخمینی وضعیّت مردم ایران در دامنه هایی که میتوانند در عرصه سیاست، نقش گذار باشند حتّا اگر مثلا نمایندگانشان به صورت دخالتهای منبری در امور کشوری باشد بدون سهیم بودن در قدرت و اقتدار. وقتی که آخوندی به نام «مدرّس» می آید و میگوید که «سیاست ما، عین دیانت ماست و دیانت ما، عین سیاست ماست». همین ادّعا را باید با حرف خمینی که گفت: «اگر ما، آنها را بکشیم، به بهشت میرویم. و اگر آنها نیز ما را بکشند، باز ما به بهشت میرویم»، به طور موازی در کنار یکدیگر گذاشت، و سفت و سخت در باره حرفهای آنها به طور اصولی اندیشید. اینها حرف مفت نیستند که دو تا آخوند در دو مقطع زمانی و مکانی بر زبان رانده باشند؛ بلکه اینها حکایت از اهرمهای «قدرت و اقتدار» در جامعه میکنند که نیندیشیدن در باره آنها به معنای زمینه سازی برای نابودی ایده آلها و آرزوها و آرمانهایی است که قرارند به آحاد مردم در جامعیّت وجودی خدمت کنند.
چه خوشمان بیاید، چه خوشمان نیاید. خلاف تمام کژفهمیها و کژتعلیمات و کژگوییها و کژنویسیهایی که تا امروز شده است و همچنان میشود، پدیده ای به نام «اسلامیّت»، هرگز و هیچگاه، وارداتی نبوده و تحمیل شده از طرف اقوام عربی نبوده و نیست؛ بلکه «اسلامیّت» دقیقا پدیده ای ایرانیست [=ادغام میترائیسم و زرتشتیگری] که به شکل بدوی در جوامع عربی در دوران امپراطوری ایران از عصر میترائیسم تا سقوط ساسانیان، وجود و شیوع داشته است؛ زیرا جوامع عربی، زیرمجموعه فرهنگی امپراطوری ایران کهن بودند.
وقتی که قرار است تحوّلی در جامعه و ساختار کشورداری ایجاد شود، باید بدانیم و بتوانییم درصدی فکر کنیم به این معنا که محاسبه کنیم در جامعه ایرانی و طبق وضعیّت و شرایط امروزی، چند درصد جامعه ایرانی، مسلمان هستند و به اسلام اعتقاد دارند. اگر تقریبی حساب کنیم که سی در صد جامعه ایرانی مسلمانند. فلان درصد، کمونیست. فلان درصد، بهایی. فلان درصد بابی. فلان درصد، سنّی و دیگر مذاهب اسلامی. فلان درصد مسیحی. فلان درصد، یهودی. فلان درصد مسیحی. فلان درصد زرتشتی. فلان درصد دیگر ادیان و مذاهب و غیره و ذالک. آنگاه در تلاش برای تحوّلات اساسی در سیستم کشورداری و مناسبات اجتماعی نباید به شعارها و حرفهایی متوسّل شد که علنا بخشهایی از جامعه را حذف یا در سایه میگذارند. اگر بخواهم واضحتر صحبت کنم، میگویم که در «مجتمع کارگزاران تحوّل در سیستم کشورداری و مناسبات اجتماعی» باید مثلا نماینده مسلمانان [فرض کنیم شخصی مثل مهدی بازرگان] و دیگر گرایشهای اجتماعی نیز حضور داشته باشد تا در موقع امور اجرایی رهبری، هیچ گرایشی به این تصوّر و توهّم مبتلا نباشد که مثلا فلان گرایش میتواند فردا مرا یا دیگرانی همچون ما را که در موضع اقلیّتی هستیم، قربانی و حقوقمان را پایمال کند؛ بلکه با سعه صدر بداند و بفهمد که رهبری به معنای تلاش برای قلع و قمع کردن عده ای به منظور حاکم کردن عده ای دیگر نیست؛ بلکه رهبری پروسه ایست برای تفهیم مسئولیّت و بیدارفهمی و همبستگی و تلاش از بهر باهم بودن و برای همدیگر بودن و آباد کردن میهن از بهر سعادت خودمان و فرزندانمان و آیندگان؛ مهم نیست که چه کسانی در مرحله انتخابات، اکثریت آرا را به خود اختصاص دهند. اصل بر این محور است که هر گرایشی بداند و بفهمد که در هر موقعیّت «قدرت و اقتدار» که باشد باید نسبت به خودش و دیگران بی چون و چرا، مسئولیّت پذیر باشد و حقوق انسانی همه را بدون هیچ اجحافی رعایت و تامین و تضمین کند. البته این بحث را میتوان مفصّل بازشکافی کرد. ولی فعلا همین چند کلام کافیه.
4- و امّا اصل مسئله. اینکه تلاش برای تحوّل در سیستم کشورداری و مناسبات اجتماعی در چه شرایط و امکانهایی میتواند وقوع پیدا کند، همش به این باز میگردد که اولویتها و اصول پایه ای چه چیزهای هستند. بالطّبع انتخاب اولویتها و اصول میتواند وجه مشترک گرایشها را در همبستگی با یکدیگر تضمین و انسجام دهند. ولی فقدان اولویتها و اصول، نه تنها امکانهای همبستگی را ناممکن خواهند کرد؛ بلکه انسجامی را نیز هرگز و هیچگاه مابین گرایشهای مختلف به وجود نخواهند آورد. وقتی که «ایران و بُنمایه های فرهنگ ایرانی و جامعیّت مردم را بدون هیچ تبعیضی» از اهم اولویّتها قرار دهیم، آنگاه میتوان مخرج مشترک گرایشها را به آسانی رقم زد و در سمت و سوی تحوّلات اساسی و گام به گام در دامنه کشورداری و اجتماعی اقدام کرد. کسانی که اولویتها را در نوع «سیستم کشورداری [مثلا پادشاهی یا جمهوریّت]» تمرکز میدهند، بیش از آنکه در فکر ایران و مردمش باشند، در فکر ایدئولوژی و سیستم اعتقاداتی گرایش خودشان هستند و پیداست گه چنین گرایشهایی نه تنها مانعی بزرگ برای همبستگی هستند؛ بلکه هر گونه باهمازمایی و همکاری را ناممکن و به تاخیر نیز می اندازند و تنها کسانی که در اینگونه بازیهای سیاسی و مزوّرانه قربانی میشوند همانا «ایران و مردم ایران در جامعیّت وجودی» هستند. تعیین نوع سیستم کشورداری به عهده نمایندگان مجلس انتخابی مردم است.
5- فعلا همین چند کلام کافیه تا سر فرصت مناسب برای گستردن بحث و اندیشیدن در باره مسائل عاجل.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
سوال از محسن کردی
ب
مطلب بسیار منطقی و ارزشمند آقای نوری علا را خواندم. من معمولا برای کسانی که مانند من فکر میکنند چیزی ندارم که به آن اضافه کنم مثل همین مقاله آقای نوری علا مگر آنکه نیاز ببینم جایی از نگاه خودم نیاز به توضیح بیشتر داشته باشد.
آنچه «ناشناس» اینجا مطرح کرده هیچ ربطی به مقاله آقای نوری علا ندارد و قابل پاسخ نیست. این گونه سوالات در واقع سوال نیستند بلکه می آیند برای جر کردن و نه سوال کردن. یک پیش فرض را نزد خود فرض کرده است که شاهزاده ماهی 150 هزار دلار میگیرد. در این گونه مواقع اگر همین سوال را از هواداران جمهوری اسلامی بکنید که فلانکس فلان مقدار رانت خواری میکند بلافاصله می گویند مدرکت کو؟ حالا این سوال ایشان با قاطعیت میگوید که شاهزاده 150 هزار دلار میگیرد. خب.. شما که دارید انگ میزنید مبلغ رو یک مقدار بیشترش کنید. آخه تو این دوره زمونه 150 هزار دلار برای بر انداختن یک رژیم هیولا را جلوی بچه بگذاری قهر میکند! اینه که لطف کنید مبلغ رو ببرید روی یک میلیون دلار به بالا که اررزش پرداختن داشته باشه.
اما پاسخ این سوال از نوع انگ این است که .. شاهزاده 150 هزار دلار گرفته ؟ نوش جونش! از جیب شما که نرفته! خب مبارزه خرج دارد. وقتی حسن نصرالله از خامنه ای میلیون میلیون پول میگرفت ب اافتخار میگفت .. ما ایرانیان جلز ولز میکردیم که چرا این پول را به کودکان فقیر بلوچ نمیدهید و یک مدرسه نمیسازید. آیا یک فلسطینی بود که بگوید این پولها اخ هست و نباید حسن نصرالله از خامنه ای پول بگیرد؟ اینجا هم همینه.. آمریکایی ها باید به سی آی ای اعتراض کنند که چرا از دهن کارتون خواب آمریکایی میزند و به جیب شاهزاده میریزد که هیچ کارتون خوابی اعتراض نکرده. شمای ناشناس چرا کاسه داغتر از آش شده ای؟ در راه مبارزه با جمهوری اسلامی از هرکس میتوان باید کمک مالی گرفت حتا از شیطان. این ناشناس ما یک مزدور جمهوری اسلامی است که به همان شیوه انگ میزند که اگر حسن نصرالله از خامنه ای پول بگیرد برای مبارزه است و وابسته به خامنه ای نیست اما اگر شاهزاده پول بگیرد میخواهد ایران را به اسرائیل و آمریکا وابسته کند؟
و اما وابسته کردن ایران به آمریکا. اجازه بدهید یک مثال دیگر در مورد یکی از شیخ نشینهای وابسته و مزدور آمریکا بزنم. همین قطر که پایگاه در اختیار آمریکا قرار داده از نظر خامنه ای وابسته است. برای وابسته نبودن قطر باید چکار کند؟ هیچی آمریکایی ها را بیرون کند تا سپاه با قایق های تندرو یک ساعت بعد آنجا را اشغال کنند. با این سوال دوست مان خیال میکند با دسته هالوها طرف است!
یک نمونه دیگر کویت است. امیر کویت هم بشدت وابسته به آمریکاست. از نظر شما عیب است؟ یادتان رفت وقتی صدام حسین کویت را بلعید آمریکا چطور پوزه اش را بخاک مالید؟ حال بگویید آیا عیب است که کویت به آمریکا وابسته باشد؟ تا باشد از این وابستگی ها. اگر وابستگی به آمریکا و اسرائیل معنایش امنیت برای ایران باشد تا باشد از این وابستگی ها و اگر استقلال معنایش حاکمیت خامنه ای باشد باید بر همچه استقلالی که که بجز نکبت برای مردم ما ندارد تغوط زد.
امروز زلنسکی رئیس جمهور اوکراین دو سال است که از آمریکا و اروپا میلیاردها دلار گرفته است. هیچ اوکراینی به او تهمت وابستگی نمیزند. اگر این رفیق ناشناس ما اوکراینی بود اما برای زلنسکی حرف در میاورد که وابسته به آمریکاست. خب.. برای رهایی از وابستگی چکار کند زلنسکی؟ باید دوتا شعار مرگ بر آمریکا بدهد و خم شود جلوی پوتین بگوید بفرما! این گونه استقلال ارزانی شماها.
شاه هم وابسته به آمریکا بود. اگر آمریکا نبود بعد از جنگ جهانی دوم استالین ایران را بلعیده بود. بهترین سلاح های آمریکایی اول به ایران ارسال میشد و امنیت ما در مقابل روسها و عرب ها تامین میشد. خب .. آمریکا در مقابلش ماچ که نمیخواهد. او هم در مقابل حفظ امنیت ما پول سلاحش را میخواهد و همکاری منطقه ای. این یک بده بستان برد برد است. لذا.. دوست گرامی.. مسجد جای این کارها نیست. قلبتان را صاف کنید و به شاهزاده ایمان بیاورید و هر روز سر نماز که میخوانید یک فاتحه برای شادی روح رضاشاه و محمدرضاشاه بخوانید و دعا به جان شاهزاده کنید و سوره توبه را هم چند بار بخوانید.
سوال از محسن کردی
ب
مطلب بسیار منطقی و ارزشمند آقای نوری علا را خواندم. من معمولا برای کسانی که مانند من فکر میکنند چیزی ندارم که به آن اضافه کنم مثل همین مقاله آقای نوری علا مگر آنکه نیاز ببینم جایی از نگاه خودم نیاز به توضیح بیشتر داشته باشد.
آنچه «ناشناس» اینجا مطرح کرده هیچ ربطی به مقاله آقای نوری علا ندارد و قابل پاسخ نیست. این گونه سوالات در واقع سوال نیستند بلکه می آیند برای جر کردن و نه سوال کردن. یک پیش فرض را نزد خود فرض کرده است که شاهزاده ماهی 150 هزار دلار میگیرد. در این گونه مواقع اگر همین سوال را از هواداران جمهوری اسلامی بکنید که فلانکس فلان مقدار رانت خواری میکند بلافاصله می گویند مدرکت کو؟ حالا این سوال ایشان با قاطعیت میگوید که شاهزاده 150 هزار دلار میگیرد. خب.. شما که دارید انگ میزنید مبلغ رو یک مقدار بیشترش کنید. آخه تو این دوره زمونه 150 هزار دلار برای بر انداختن یک رژیم هیولا را جلوی بچه بگذاری قهر میکند! اینه که لطف کنید مبلغ رو ببرید روی یک میلیون دلار به بالا که اررزش پرداختن داشته باشه.
اما پاسخ این سوال از نوع انگ این است که .. شاهزاده 150 هزار دلار گرفته ؟ نوش جونش! از جیب شما که نرفته! خب مبارزه خرج دارد. وقتی حسن نصرالله از خامنه ای میلیون میلیون پول میگرفت ب اافتخار میگفت .. ما ایرانیان جلز ولز میکردیم که چرا این پول را به کودکان فقیر بلوچ نمیدهید و یک مدرسه نمیسازید. آیا یک فلسطینی بود که بگوید این پولها اخ هست و نباید حسن نصرالله از خامنه ای پول بگیرد؟ اینجا هم همینه.. آمریکایی ها باید به سی آی ای اعتراض کنند که چرا از دهن کارتون خواب آمریکایی میزند و به جیب شاهزاده میریزد که هیچ کارتون خوابی اعتراض نکرده. شمای ناشناس چرا کاسه داغتر از آش شده ای؟ در راه مبارزه با جمهوری اسلامی از هرکس میتوان باید کمک مالی گرفت حتا از شیطان. این ناشناس ما یک مزدور جمهوری اسلامی است که به همان شیوه انگ میزند که اگر حسن نصرالله از خامنه ای پول بگیرد برای مبارزه است و وابسته به خامنه ای نیست اما اگر شاهزاده پول بگیرد میخواهد ایران را به اسرائیل و آمریکا وابسته کند؟
و اما وابسته کردن ایران به آمریکا. اجازه بدهید یک مثال دیگر در مورد یکی از شیخ نشینهای وابسته و مزدور آمریکا بزنم. همین قطر که پایگاه در اختیار آمریکا قرار داده از نظر خامنه ای وابسته است. برای وابسته نبودن قطر باید چکار کند؟ هیچی آمریکایی ها را بیرون کند تا سپاه با قایق های تندرو یک ساعت بعد آنجا را اشغال کنند. با این سوال دوست مان خیال میکند با دسته هالوها طرف است!
یک نمونه دیگر کویت است. امیر کویت هم بشدت وابسته به آمریکاست. از نظر شما عیب است؟ یادتان رفت وقتی صدام حسین کویت را بلعید آمریکا چطور پوزه اش را بخاک مالید؟ حال بگویید آیا عیب است که کویت به آمریکا وابسته باشد؟ تا باشد از این وابستگی ها. اگر وابستگی به آمریکا و اسرائیل معنایش امنیت برای ایران باشد تا باشد از این وابستگی ها و اگر استقلال معنایش حاکمیت خامنه ای باشد باید بر همچه استقلالی که که بجز نکبت برای مردم ما ندارد تغوط زد.
امروز زلنسکی رئیس جمهور اوکراین دو سال است که از آمریکا و اروپا میلیاردها دلار گرفته است. هیچ اوکراینی به او تهمت وابستگی نمیزند. اگر این رفیق ناشناس ما اوکراینی بود اما برای زلنسکی حرف در میاورد که وابسته به آمریکاست. خب.. برای رهایی از وابستگی چکار کند زلنسکی؟ باید دوتا شعار مرگ بر آمریکا بدهد و خم شود جلوی پوتین بگوید بفرما! این گونه استقلال ارزانی شماها.
شاه هم وابسته به آمریکا بود. اگر آمریکا نبود بعد از جنگ جهانی دوم استالین ایران را بلعیده بود. بهترین سلاح های آمریکایی اول به ایران ارسال میشد و امنیت ما در مقابل روسها و عرب ها تامین میشد. خب .. آمریکا در مقابلش ماچ که نمیخواهد. او هم در مقابل حفظ امنیت ما پول سلاحش را میخواهد و همکاری منطقه ای. این یک بده بستان برد برد است. لذا.. دوست گرامی.. مسجد جای این کارها نیست. قلبتان را صاف کنید و به شاهزاده ایمان بیاورید و هر روز سر نماز که میخوانید یک فاتحه برای شادی روح رضاشاه و محمدرضاشاه بخوانید و دعا به جان شاهزاده کنید و سوره توبه را هم چند بار بخوانید.
جناب نوری علا، آقای محسن…
جناب نوری علا، آقای محسن کردی،
من با محمدرضا شاه، با پسرش و با خاندانش هیچگونه دشمنی شخصی ندارم. من مشکل و مسئله را ابدا شخصی نمی بینم و نمی دانم.
معیار من عمل است. ما هم بالغیم و باید بدانیم که معیار سنجش افراد می بایست تنها اعمال آنها باشد. عمل معیار است و نه حرف!
اگر بخواهیم با اعمال این خاندان و رضا پهلوی را بسنجیم، بسیار عیوب و ایراد به ذهنم خطور می کند که فعلا بازگویی تنها چند نکته زیر را ضروری می بینم:
یک. ایشان به اسرائیل سفر می کند و با یک حکومت جنایتکار جنگی ملاقات می کند.
دو. ایشان ماهیانه یکصد و پنجاه هزار دلار از سازمان سیا «مواجب» دریافت می کند.
سه. مشکل من این با ایشان و با این خاندان این است که می خواهند ایران را به آمریکا و اسرائیل وابسته کنند! یا شما فکر می کنید، حمایتهای مالی و سیاسی اسرائیل و آمریکا و ... بدون چشمداشت است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این دریافت بی پایه شاهزاده…
این دریافت بی پایه شاهزاده از کجاست؟
از شعارهایی که سراسر ایرانزمین طنین انداز بود.
رضاشاه رضاشاه - معذرت معذرت
از این طریق ملت خواست از بی تربیتی و دریدگی و لمپنی های ۵۷-تی ها.
که هر اهانت و هتاکی و دروغ های شاخدار را به این خاندان نسبت میدادند.
با عذر خواهی دل شاهزاده را بدست آرند.
و شعار دیگری که این هم در سراسر جنبش مهسا طنین انداز شد:
ایران که شاه ندارد - حساب کتاب ندارد
ای شاه ایران - برگرد به ایران
افزودن دیدگاه جدید