بلاگردان
صور اسرافیل ۱۲ آبانماه در حیاط دانشگاه علوم تحقیقات تهران از زبان بدن یک دختر دانشجو دمیده شد و مردگان بظاهر زنده را به زندگی فراخواند. او با بدنی برهنه و بیان جملهی «من آمدهام شما را نجات دهم» به سرکوب حراست معترض شد و تابلو «تاریخ مصرف حکومت ملایان منسوخ شده» را پیش روی دوربینها به چشم جهانیان رساند.
پژواک این واکنش آهودریایی پس از قتل مهسا ژیناامینی دومین زلزلهای بود که پایههای سست رژیم را به زیر کشید طوری که مردان رأس هرم حکومت، نتوانستند کلامی بر زبان آورند تا دستکم جامعه را از هیجان این شوک خارج کنند. اگرچه آنها سراغ سفسطه و سخنسرایی برنیامدند اما بیکار هم ننشستند. کیانوش سنجری و شش تن از بچههای اکباتان بلاگردان مناسبی بودند برای اجرای سناریویی که شبیه آنرا پیشتر هم بکار گرفته بودند. از منسوخ شدن شناسنامهی جمهوری اسلامی توسط آهو دریایی تا پروژهی حذف کیانوش سنجری یازده روز فرصت داشتند. یک جوان دهه شصتی معترض، مقاوم و عاشق وطن که بارها طعم زندان، تحقیر و شکنجه را کشیده بود و همچنان دست از تلاش برنمیداشت. خودش را از امریکا به انقلاب زن زندگی آزادی رساند تا آزادی هموطنانش را ببیند. در شبکههای اجتماعی تکاپو داشت همه را دور یک پرچم جمع کند. تولد شاهزاده را تبریک گفت و بارها از همه با هر نگرشی خواسته بود برای دوران گذار به او اعتماد کنند و همینجا درست جایی بود که سران حکومت مافیایی را فشار میداد. کیانوش تحت نظر بود، تحت شنود و آنها میدانستند کیانوش بزودی کشور را ترک میکند، پس هیچ بلاگردانی شناختهشدهتر، با سابقهتر و خوش سیماتر از کیانوش پیدا نمیکردند که صحنه را بچرخاند و دل میلیونها عاشق وطن را بسوزاند، پس پاسپورت او را گرو گرفتند و با یک بازی روانی حسابشده در تله انداختند تا تصویر شجاعت، شوریدگی و سرشار از زندگی دخترعلوم تحقیقات را از روی شبکههای اجتماعی جمعآوری کنند. آخر این حکومتگران غارنشین البته بظاهر، دلباختهی ماتم و عزایند، که هر چه دارند از همین کاسه است ولی اندرزی کهن به ما میگوید:
حقیقت بزرگ است و لاجرم روزی چیره خواهد شد.
فرانک مستوفی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
صور اسرافیل در حیاط دانشگاه علوم تحقیقات تهران
این متن، با قدرت بیان شاعرانه و شجاعت توصیف، به تقابل نمادین میان مقاومت و سرکوب در جامعه ایران میپردازد. تصویرسازی از «آهودریایی» بهعنوان نمادی از شجاعت، و اشاره به «بلاگردانی» کیانوش سنجری، بهخوبی نقش دسیسههای حکومتی در خنثیسازی امواج اعتراضی را نمایان میکند. بااینحال، نکتهای که در پس این روایت نهفته است، همان حقیقت انکارناپذیری است که حکومتهای توتالیتر همواره از آن هراس دارند: حقیقت، هرچند بهظاهر سرکوب شود، در نهایت راه خود را پیدا میکند و جامعه را بیدار میسازد.
این متن ما را به یاد این میاندازد که مبارزه برای آزادی، مبارزهای چندوجهی است؛ در آن، هم نیاز به شجاعت فردی نظیر دانشجوی علوم تحقیقات است و هم به انسجام و آگاهی جمعی که کیانوش سنجری برای آن تلاش میکرد. نکته پایانی امیدبخش متن، یادآوری این است که حقیقت، قدرتی است که حتی در تاریکترین لحظات نیز راه خود را خواهد یافت.
اما پرسش کلیدی اینجاست: چگونه میتوان از این موجهای گذرا به ساختاری پایدار برای تغییر دست یافت؟ شاید پاسخ در پیوند بیشتر میان این شجاعتهای فردی و ایجاد شبکههای منسجم برای همبستگی باشد.
صور اسرافیل در حیاط دانشگاه علوم تحقیقات تهران
این متن، با قدرت بیان شاعرانه و شجاعت توصیف، به تقابل نمادین میان مقاومت و سرکوب در جامعه ایران میپردازد. تصویرسازی از «آهودریایی» بهعنوان نمادی از شجاعت، و اشاره به «بلاگردانی» کیانوش سنجری، بهخوبی نقش دسیسههای حکومتی در خنثیسازی امواج اعتراضی را نمایان میکند. بااینحال، نکتهای که در پس این روایت نهفته است، همان حقیقت انکارناپذیری است که حکومتهای توتالیتر همواره از آن هراس دارند: حقیقت، هرچند بهظاهر سرکوب شود، در نهایت راه خود را پیدا میکند و جامعه را بیدار میسازد.
این متن ما را به یاد این میاندازد که مبارزه برای آزادی، مبارزهای چندوجهی است؛ در آن، هم نیاز به شجاعت فردی نظیر دانشجوی علوم تحقیقات است و هم به انسجام و آگاهی جمعی که کیانوش سنجری برای آن تلاش میکرد. نکته پایانی امیدبخش متن، یادآوری این است که حقیقت، قدرتی است که حتی در تاریکترین لحظات نیز راه خود را خواهد یافت.
اما پرسش کلیدی اینجاست: چگونه میتوان از این موجهای گذرا به ساختاری پایدار برای تغییر دست یافت؟ شاید پاسخ در پیوند بیشتر میان این شجاعتهای فردی و ایجاد شبکههای منسجم برای همبستگی باشد.
In reply to صور اسرافیل در حیاط دانشگاه علوم تحقیقات تهران by David Parsian
سپاسگزار تحلیل واقع بینانهُ…
سپاسگزار تحلیل واقع بینانهُ شما هستم.
بلاگردان، عنوان جالبی است…
بلاگردان، عنوان جالبی است. در فرهنگ ایرانی، به خیلی چیزها نقش بلاگردان می دهند. بحث این گفتار زیبا و موشکافانه خوبست. فرانک مستوفی بازهم نکاتی را شکافته و راه گفتگوی خلاقی را راه انداخته است. ولی برخی از دوستان ایرانی توجه کنند که دارند ناخواسته، دو دستگی نامیمون تازه ای را شاید با ترفند کثیف آخوندی علم میکنند: ما همه ایرانی هستیم و دشمن مشترک ما یاغیان و غارتگران مسلمانی هستند که در هر رژیمی به این کسب پرسود پرداخته اند و ایران را به ویرانی کشانیده اند.. اگر به نیازهای مردم ایران بپردازیم و همدیگر را از وجود آنها آگاه کنیم، برا مبارزه با دشمنان ایران به یگپارچگی میرسیم و راه پیروزی را برای خود و آیندگان هموارمیکنیم.
In reply to بلاگردان، عنوان جالبی است… by جواد پارسای
پاسخ به دوست دانا و استاد عزیز جواد پارسای
سپاسگزارم از توجه و پیام شما، امیدوارم آنانکه باید بیطرفانه با موضوع مقالهها و نویسندگانشان روبرو شوند پیام شما رو بدرستی درک کنند. امروز ایران ما در خطر نابودیست و چه خوبست بدانیم با چه ترفندهایی در این ۴۵ سال تفرقه و شکاف انداختهاند بین ما...
درباره اینکه مردم چه…
درباره اینکه مردم چه میخواهند حجاب تنها موردی است که چندان اهمتی ندارد الان شما چون به ایران سفر نکردین و سالها خارج نشین بودین خبر ندارین اکثریت بی حجاب هستن و دیگه کسی کاریشون نداره و عادی شده ولی زنان خیلی خواسته های جدی و مهم دارن که شماها درکی ازش ندارین. حجاب چندان مهم نیست خیلی چیزا وجود داره مثله حق حضانت فرزد ولی شما براندازها و سیاسی های خارن نشین میگید صدای ما هستین اما نمیدونید ما چی میخوایم. ……. نظرم را جلب کرد کسی که …… و تکلیفش با خودش مشخص نیست، ….میدهد بلکه با جامعه خارجی بتواند یکی بشود!
چطور میتوانی به ایران و ایرانی کمک کنی وقتی خود نیاز به کمک داری!
به قول معرف این خود نشانه اندیشه شترگاوپلنگ است!!
In reply to درباره اینکه مردم چه… by ناشناس
پاسخ
دوست ناشناس گرامی، من هم تازه متولد نشدم و از کودکی به خارج نیومدم. ۵۰ سال از عمرم در کشورم زندگی کردم و نیک میدانم دغدغهی مردم بخصوص زنان حجاب نیست. مقالهی من در مورد ساختارشکنی و تابوشکنی آهو دریایی بود که پایههای حکومت دینی را لرزاند، دست کم از نظر دوربین کشورهای غرب که همواره یک قاب مذهبی از زنان ما دیدهاند. موضوع مهم دوم کیانوش سنجری و خودکشی او بود که بنظر من حکومت میخواست جامعه پسلرزههای شجاعت دخترعلوم تحقیقات را فراموش کند که تا اندازهای موفق شد. سوم اینکه شما وقتی نویسنده را نمیشناسید لطفن بهتان ندانستگی نزنید. من خودم برای همین قوانین و محرومیتهای مادرانه و زنانه کشورم را ترک کردم. درضمن هیچ انسانی نمیتواند با نوشتن کتاب و مقاله به هموطنانش در ایران کمک کند، آنطور که شما در ذهن دارید و من نیز هیچ کجای متن چنین ادعایی نکردهام.
بسیار جالب و منطقی بود…
بسیار جالب و منطقی بود. دیدگاهی که همه به درکش محتاجیم. متشکرم
افزودن دیدگاه جدید