مقدمه: تاریخچهای از نقض سیستماتیک حقوق بشر در جمهوری اسلامی
از زمان تأسیس جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷، نقض حقوق بشر به یکی از ویژگیهای بارز این حکومت تبدیل شده است. جمهوری اسلامی نهتنها مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر را نادیده گرفته، بلکه قوانین و ساختارهای خود را بر پایه محدود کردن آزادیها و سرکوب مخالفان بنا نهاده است. آزادی بیان، حق تجمع، برابری جنسیتی، و حقوق اقلیتهای مذهبی و قومی در این نظام بهطور مستمر نقض شدهاند. در دهه نخست حکومت، سرکوب خشونتآمیز مخالفان سیاسی و اعدامهای گسترده، بهویژه اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، چهرهای خشن از حکومت را به نمایش گذاشت. این سرکوبها با اعمال تبعیض سیستماتیک علیه زنان، سرکوب اقلیتهای قومی مانند کردها، بلوچها، و عربها و همچنین نقض گسترده حقوق اقلیتهای مذهبی نظیر بهاییان، اهل سنت و دراویش همراه بوده است.
در سالهای اخیر، با گسترش اعتراضات مردمی، بهویژه در دی ۱۳۹۶، آبان ۱۳۹۸، و جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱، نقض حقوق بشر وارد فاز جدیدی شده است. نیروهای امنیتی با شلیک مستقیم به معترضان، شکنجه و قتل در بازداشتگاهها، و استفاده گسترده از مجازات اعدام به سرکوب اعتراضات پرداختهاند. این اقدامات نهتنها بازتابدهنده نگاه امنیتی حکومت به هرگونه اعتراض است، بلکه نشاندهنده ماهیت اقتدارگرایانه آن است که هیچ صدای مخالفی را تحمل نمیکند. نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران نه بهصورت اتفاقی، بلکه بهشکلی سیستماتیک و برنامهریزیشده انجام میشود؛ گویی حفظ بقای حکومت، وابسته به سرکوب آزادیها و انکار کرامت انسانی است.
انتقاد از سازمانهای بینالمللی حقوق بشری: بیعملی در برابر نقض حقوق بشر در ایران
با وجود مستندات گسترده، شهادتهای مستقیم قربانیان، و گزارشهای متعدد درباره نقض فاحش حقوق بشر در ایران، عملکرد سازمانهای بینالمللی حقوق بشری در مواجهه با جمهوری اسلامی همواره مورد انتقاد بوده است. سازمانهایی مانند عفو بینالملل، دیدهبان حقوق بشر، و دیگر نهادهای مشابه گرچه با انتشار گزارشهای مستند و جامع، تخلفات حکومت ایران را بارها محکوم کردهاند، اما تأثیر واقعی این تلاشها در جلوگیری از تداوم نقض حقوق بشر بسیار محدود بوده است. این سازمانها اغلب به صدور بیانیههای محکومیت یا درخواستهایی برای اصلاحات بسنده کردهاند که هیچگونه سازوکار الزامآوری برای تغییر رفتار حکومت ایران به همراه نداشته است. در نتیجه، این اقدامات برای حکومتی مانند جمهوری اسلامی که به اصول اولیه حقوق بشر بیتوجه است، عملاً بیاثر بودهاند.
یکی از چالشهای عمده در کارکرد این سازمانها، اتکای بیشازحد آنها به ابزارهای دیپلماتیک و عدم توانایی در پیشبرد اقدامات قاطع و الزامآور است. زبان دیپلماتیک که معمولاً در بیانیهها و گزارشهای آنها به کار گرفته میشود، در حالی که مردم ایران در خیابانها هدف گلوله قرار میگیرند، معترضان زیر شکنجه کشته میشوند، و مجازاتهای سنگینی چون اعدام برای بیان عقیده اعمال میشود، بههیچوجه متناسب با شدت بحران نیست. این ضعف در اعمال فشار مؤثر، جمهوری اسلامی را جسورتر کرده است تا به نقض حقوق بشر ادامه دهد و سرکوب خود را بدون نگرانی از پاسخگویی بینالمللی تشدید کند.
مشکل دیگری که این سازمانها با آن مواجهاند، تأثیرپذیری از منافع سیاسی و اقتصادی کشورهای قدرتمند است. در بسیاری از موارد، واکنشهای این سازمانها به وضعیت حقوق بشر در ایران تحت تأثیر روابط ژئوپلیتیکی و اقتصادی کشورهای قدرتمند با جمهوری اسلامی قرار گرفته است. به عنوان مثال، برخی از کشورهای غربی که عضو شورای حقوق بشر سازمان ملل هستند، به دلیل منافع اقتصادی یا سیاسی از اعمال فشار واقعی بر جمهوری اسلامی خودداری میکنند. این رویکرد منفعتمحور، باعث شده که بسیاری از مصوبات حقوق بشری علیه ایران تنها در سطح تئوری باقی بمانند و به اقدامات عملی مانند تحریم مقامات مرتبط با نقض حقوق بشر یا ارجاع پروندههای جنایت به دادگاههای بینالمللی منجر نشوند.
علاوه بر این، سازمانهای بینالمللی حقوق بشری اغلب در ایجاد ائتلافهای قوی میان دولتها و نهادهای جهانی برای فشار بر جمهوری اسلامی ناکام بودهاند. برای مثال، با وجود گزارشهای مستند درباره کشتار آبان ۱۳۹۸ یا سرکوب گسترده جنبش زن، زندگی، آزادی، هیچ سازوکار الزامآوری در سازمان ملل یا نهادهای مرتبط ایجاد نشد که مقامات جمهوری اسلامی را پاسخگو کند. این بیعملی، نه تنها اعتماد مردم ایران به این سازمانها را کاهش داده است، بلکه به جمهوری اسلامی فرصت داده که با خیال آسوده به سرکوب و جنایت ادامه دهد.
یک مشکل ساختاری دیگر در عملکرد این سازمانها، عدم تطبیق اولویتهایشان با نیازهای واقعی قربانیان در ایران است. در حالی که مردم ایران تحت بدترین شکل از سرکوبهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار دارند، بسیاری از نهادهای حقوق بشری وقت و منابع خود را صرف مسائلی با اولویتهای پایینتر کردهاند. این موضوع باعث شده که شکاف میان مطالبات مردم ایران و اقداماتی که این سازمانها انجام میدهند، روزبهروز بیشتر شود.
همچنین، نبود همکاری مستمر و قوی میان این سازمانها و فعالان حقوق بشری ایرانی نیز از عوامل کاهش تأثیرگذاری آنهاست. بسیاری از فعالان ایرانی در تبعید یا داخل کشور، مستندات ارزشمندی از نقض حقوق بشر ارائه کردهاند که میتوانست به اقدامات قاطعتری منجر شود. با این حال، سازمانهای بینالمللی اغلب در ایجاد یک چارچوب همکاری مؤثر با این فعالان کوتاهی کردهاند و فرصتهای زیادی را برای اعمال فشار واقعی از دست دادهاند.
شاید یکی از بزرگترین انتقاداتی که به این سازمانها وارد است، عدم استفاده از ظرفیتهای قانونی موجود برای ارجاع پروندههای نقض حقوق بشر در ایران به مراجع قضایی بینالمللی است. در حالی که دادگاههای بینالمللی یا حتی دادگاههای ملی در برخی کشورها میتوانند مقامات جمهوری اسلامی را به دلیل جنایات علیه بشریت محاکمه کنند، سازمانهای حقوق بشری هنوز نتوانستهاند این امکان را بهطور مؤثر پیگیری کنند. نمونههایی مانند محاکمه حمید نوری در سوئد نشان میدهد که چنین اقداماتی نهتنها ممکن است، بلکه تأثیرات بسیار مهمی در جلب توجه جهانی به نقض حقوق بشر در ایران دارد.
در مجموع، سازمانهای بینالمللی حقوق بشری اگرچه در مستندسازی و اطلاعرسانی نقض حقوق بشر در ایران کارنامهای قابلقبول دارند، اما در تبدیل این مستندات به اقدامات قاطع و الزامآور علیه جمهوری اسلامی ناکام بودهاند. این سازمانها باید با بازنگری در استراتژیهای خود، از ابزارهای مؤثرتری مانند تحریم مقامات، ارجاع پروندهها به دادگاههای بینالمللی و جلب حمایت دولتها برای ایجاد فشار واقعی استفاده کنند. اگر این رویکرد تغییر نکند، نقض حقوق بشر در ایران همچنان بدون مجازات ادامه خواهد یافت و اعتماد مردم به نهادهای بینالمللی بیشازپیش کاهش خواهد یافت.
انتقاد از اپوزیسیون ایران: ضعف در ایجاد همبستگی و فشار بینالمللی
اپوزیسیون ایران در مواجهه با بحران حقوق بشر در کشور، عملکردی کمتر از انتظار داشته است. یکی از مهمترین ضعفهای این جریان، عدم توانایی در ایجاد یک جبهه متحد و هماهنگ علیه جمهوری اسلامی است. در حالی که مردم ایران تحت سرکوب سیستماتیک قرار دارند، اختلافات ایدئولوژیک، قومی، و سیاسی میان گروههای مختلف اپوزیسیون مانع از تشکیل یک صدای واحد شده است. این پراکندگی، نه تنها توانایی اپوزیسیون در جلب توجه جامعه جهانی را کاهش داده، بلکه باعث شده جمهوری اسلامی با بهرهگیری از این تفرقهها، مشروعیت خود را حفظ و سرکوب را با هزینه کمتری ادامه دهد.
اختلافات ایدئولوژیک میان گروههای مختلف اپوزیسیون، از چپگرایان تا سلطنتطلبان، و از ملیگرایان تا فدرالیستها، مانع از تمرکز بر اهداف مشترک مانند مبارزه با نقض حقوق بشر شده است. این گروهها اغلب به جای اولویت دادن به مسائل حیاتی مانند آزادی زندانیان سیاسی یا توقف اعدامها، بر اختلافات تاریخی یا سیاستهای بلندمدت خود تأکید کردهاند. در نتیجه، تلاشها برای ایجاد همبستگی و جلب حمایت جهانی به شدت ضعیف شده است. اپوزیسیونی که نتواند خود را حول یک هدف مشترک متحد کند، نمیتواند توقع داشته باشد که جامعه جهانی نیز به صورت جدی به بحران حقوق بشر در ایران واکنش نشان دهد.
یکی دیگر از ضعفهای کلیدی اپوزیسیون، عدم استفاده مؤثر از پلتفرمهای حقوق بشری بینالمللی است. در حالی که جمهوری اسلامی با توجیهات سیاسی و مذهبی خود تلاش میکند جنایاتش را مشروع جلوه دهد، اپوزیسیون نتوانسته از ظرفیت نهادهای بینالمللی حقوق بشری برای افشاگری و پیگیری قضایی این تخلفات بهرهبرداری کند. به جای ارائه مستندات دقیق و سازماندهی تلاشهای هماهنگ برای تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی، بسیاری از گروههای اپوزیسیون به فعالیتهای محدود و پراکنده پرداختهاند. این خلأ، فرصتهای زیادی را برای جلب حمایت کشورهای دموکراتیک و سازمانهای حقوق بشری از دست داده است.
فقدان برنامهریزی استراتژیک در اپوزیسیون نیز یکی دیگر از مشکلات عمده است. بسیاری از گروهها و چهرههای مخالف، به جای طراحی راهبردهای بلندمدت و تأثیرگذار، اغلب به اقدامات نمادین و واکنشی بسنده کردهاند. برای مثال، در زمان بحرانهایی مانند اعتراضات سراسری یا سرکوب خشونتآمیز، واکنشهای اپوزیسیون معمولاً محدود به صدور بیانیه یا فعالیتهای رسانهای بوده است. در حالی که انتظار میرود در چنین شرایطی، اپوزیسیون با ارائه شواهد مستند از جنایات جمهوری اسلامی به مراجع بینالمللی یا سازماندهی تجمعات بزرگ در خارج از کشور، توجه افکار عمومی جهانی را جلب کند.
نکته دیگر، عدم تعامل سازنده و مستمر اپوزیسیون با قربانیان و فعالان داخل ایران است. بسیاری از گروههای مخالف در خارج از کشور، به دلیل فاصله جغرافیایی و گاه ایدئولوژیک، ارتباط چندانی با فعالان داخلی که بار اصلی مبارزه را به دوش میکشند، برقرار نکردهاند. این قطع ارتباط باعث شده که اپوزیسیون از تحولات میدانی و نیازهای واقعی مردم فاصله بگیرد و نتواند نمایندهای مؤثر برای قربانیان نقض حقوق بشر باشد. همچنین، این موضوع موجب کاهش اعتماد مردم ایران به اپوزیسیون شده است.
اپوزیسیون ایران همچنین در بهرهبرداری از رسانههای جهانی برای برجسته کردن جنایات جمهوری اسلامی ضعیف عمل کرده است. در حالی که حکومت ایران از ابزارهای تبلیغاتی گسترده برای کنترل روایتها استفاده میکند، اپوزیسیون نتوانسته است صدای قربانیان را به شکل مؤثری به گوش افکار عمومی جهانی برساند. عدم حضور مستمر و منسجم در رسانههای بینالمللی و عدم ایجاد روایتهای قوی و اقناعکننده درباره نقض حقوق بشر در ایران، فرصتهایی طلایی را برای فشار بر جمهوری اسلامی از بین برده است.
علاوه بر این، اپوزیسیون در جلب حمایت دولتها و نهادهای تأثیرگذار جهانی نیز ناکارآمد بوده است. در حالی که گروههای مخالف در دیگر کشورها، مانند آفریقای جنوبی در زمان آپارتاید، موفق شدند ائتلافهای قدرتمندی از دولتها و سازمانهای بینالمللی ایجاد کنند، اپوزیسیون ایران هنوز نتوانسته است چنین پویاییای را رقم بزند. به جای استفاده از دیپلماسی عمومی و شبکهسازی با دولتهای دموکراتیک، بسیاری از گروههای اپوزیسیون به رقابتهای داخلی یا تلاشهای محدود و فردی بسنده کردهاند.
برای رفع این مشکلات، اپوزیسیون ایران باید به سرعت در جهت ایجاد همبستگی، طراحی راهبردهای منسجم، و بهرهگیری از ظرفیتهای جهانی حرکت کند. تأسیس یک شورای مشترک که بتواند اختلافات داخلی را کاهش دهد و اقدامات مؤثر و هماهنگ برای مبارزه با نقض حقوق بشر انجام دهد، از ضروریات است. همچنین، اپوزیسیون باید از ظرفیت رسانهها و سازمانهای حقوق بشری به شکلی مؤثرتر برای جلب توجه بینالمللی استفاده کند. تنها از طریق همبستگی و برنامهریزی استراتژیک است که میتوان فشار لازم را بر جمهوری اسلامی وارد و حمایت جهانی را جلب کرد.
راهکارهای مقابله با نقض حقوق بشر در ایران
برای مقابله با نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر در ایران، لازم است که مجموعهای از اقدامات هماهنگ، چندجانبه و مستمر در عرصه داخلی و بینالمللی دنبال شود. این راهکارها باید همزمان به مستندسازی، آگاهیبخشی، ایجاد همبستگی داخلی و فشار جهانی بر جمهوری اسلامی بپردازند. بدون چنین رویکردی، تلاشها برای توقف این نقضها پراکنده و ناکارآمد باقی خواهند ماند.
اولین گام ضروری، مستندسازی دقیق و حرفهای نقض حقوق بشر در ایران است. سازمانهای حقوق بشری، فعالان داخلی و خارجی، و اپوزیسیون باید با همکاری یکدیگر، تمامی موارد نقض حقوق بشر، از شکنجه و اعدامهای غیرقانونی گرفته تا سرکوب اعتراضات و تبعیضهای سیستماتیک، را ثبت و مستند کنند. این مستندات باید بهصورت حقوقی و با رعایت استانداردهای بینالمللی تهیه شوند تا قابل ارائه در مجامع بینالمللی و دادگاهها باشند. ارائه این شواهد به نهادهایی مانند شورای حقوق بشر سازمان ملل، دیوان بینالمللی کیفری (ICC)، و حتی دادگاههای ملی کشورهایی که صلاحیت جهانی دارند، میتواند ابزاری قوی برای پاسخگو کردن مقامات جمهوری اسلامی باشد. چنین اقداماتی زمینهساز اعمال تحریمهای هدفمند علیه افرادی است که مستقیماً در نقض حقوق بشر دخیل هستند و پیامدهای ملموسی برای سرکوبگران به همراه خواهد داشت.
گام دوم، ایجاد اتحاد میان گروههای اپوزیسیون ایران است. یکی از بزرگترین نقاط ضعف جریان مخالف جمهوری اسلامی، نبود همبستگی و اتحاد میان گروههای مختلف است. این اختلافات ایدئولوژیک و سیاسی، فرصتهای زیادی را برای جلب حمایت جهانی و افزایش فشار بر جمهوری اسلامی از بین برده است. اپوزیسیون باید از طریق گفتوگوهای فراگیر و تعیین اهداف مشترک، به ویژه در زمینه حقوق بشر، به یک جبهه واحد دست یابد. اتحاد بر محوریت حقوق بشر میتواند پایهای قوی برای جلب حمایت دولتها، سازمانهای بینالمللی، و افکار عمومی جهانی فراهم کند. تجربه کشورهایی مانند آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید نشان میدهد که اتحاد گروههای مخالف نقش کلیدی در بسیج جهانی علیه حکومتهای سرکوبگر دارد.
سومین اقدام حیاتی، تقویت فشارهای بینالمللی بر جمهوری اسلامی است. در این زمینه، اپوزیسیون و فعالان حقوق بشری باید بهصورت فعال و منسجم با دولتهای دموکراتیک و نهادهای بینالمللی همکاری کنند. این فشارها میتوانند شامل تحریم مقامات مرتبط با نقض حقوق بشر، تعلیق ایران از مجامع بینالمللی مانند سازمانهای ورزشی یا فرهنگی، و ارائه پروندههای جنایات جمهوری اسلامی به دادگاههای بینالمللی باشند. تلاش برای برگزاری جلسات اضطراری در شورای امنیت یا تصویب قطعنامههای الزامآور در مجامع بینالمللی نیز از ابزارهای مؤثر است. ایجاد ائتلافی از کشورهای دموکراتیک برای حمایت از مردم ایران، میتواند تأثیرات سرکوب در داخل کشور را کاهش دهد و جمهوری اسلامی را در انزوای بیشتری قرار دهد.
چهارمین راهکار، آگاهیبخشی جهانی از بحران حقوق بشر در ایران است. در دنیای امروز، رسانهها و شبکههای اجتماعی ابزاری بسیار قدرتمند برای جلب توجه افکار عمومی هستند. کمپینهای گسترده رسانهای که از تصاویر، مستندات، و روایتهای قربانیان استفاده کنند، میتوانند جنایات جمهوری اسلامی را در سطح جهانی برجسته سازند. حضور فعال در رسانههای بینالمللی، برگزاری نشستهای خبری، و شرکت در کنفرانسهای حقوق بشری میتواند آگاهی عمومی درباره نقض حقوق بشر در ایران را افزایش دهد و حمایت جهانی از مردم ایران را جلب کند. این کمپینها باید با روایتهای قوی و احساسی که نشاندهنده عمق فاجعه است، همراه باشند تا توجه مخاطبان را به خود جلب کنند.
یکی دیگر از اقدامات مهم، تشکیل دادگاههای نمادین یا ویژه برای بررسی جنایات جمهوری اسلامی است. سازمانهای حقوق بشری با همکاری وکلای بینالمللی و حقوقدانان مستقل میتوانند دادگاههایی برای بررسی نمادین جنایات این حکومت تشکیل دهند. این دادگاهها، حتی اگر قدرت اجرایی نداشته باشند، میتوانند به مستندسازی جنایات و افشای گسترده آنها کمک کنند. نمونه موفق چنین اقدامی، دادگاه مردمی آبان است که در آن شواهد مربوط به سرکوب اعتراضات آبان ۱۳۹۸ بررسی شد. برگزاری چنین دادگاههایی نه تنها به افزایش آگاهی عمومی کمک میکند، بلکه فشار روانی و سیاسی بر مقامات جمهوری اسلامی را افزایش میدهد و نشان میدهد که اقدامات آنها بیپاسخ نخواهد ماند.
در نهایت، تقویت همکاری میان مردم داخل و خارج از ایران ضروری است. ارتباط مستمر میان فعالان داخل ایران که با خطرات جدی روبرو هستند و اپوزیسیون خارج از کشور، میتواند به افزایش اثرگذاری اقدامات منجر شود. اپوزیسیون باید صدای قربانیان داخل کشور باشد و از خواستههای واقعی مردم دفاع کند. در این راستا، ایجاد شبکههایی برای انتقال اطلاعات و هماهنگی میان داخل و خارج از کشور میتواند به تدوین راهبردهای عملی و مؤثر کمک کند.
مقابله با نقض حقوق بشر در ایران مستلزم تعهد و تلاشهای هماهنگ در تمامی این زمینهها است. تنها از طریق اقدامات مستمر، منسجم، و چندجانبه است که میتوان جمهوری اسلامی را در برابر جنایات خود پاسخگو کرد و حقوق پایمالشده مردم ایران را بازگرداند.
نتیجهگیری
جمهوری اسلامی در طول چهار دهه حکومت خود، نشان داده است که به هیچ اصل حقوق بشری پایبند نیست و برای حفظ قدرت خود، از هیچگونه سرکوب و جنایتی ابا ندارد. اما کوتاهی سازمانهای بینالمللی حقوق بشری و ضعف اپوزیسیون در ایجاد فشار مؤثر بر این حکومت، به تداوم این وضعیت کمک کرده است. برای نجات مردم ایران از این چرخه سرکوب و جنایت، لازم است که هم اپوزیسیون ایرانی و هم جامعه جهانی اقدامات قاطع و هماهنگتری را در پیش گیرند. تنها از طریق اتحاد، مستندسازی دقیق، و فشارهای هدفمند میتوان به این حکومت نشان داد که نقض حقوق بشر بیپاسخ نخواهد ماند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
عقیده مند و مداخله در سیاست بودن به معنای رجل سیاسی بودن نیست
مجدّدا درووود بر خانم عادلخانی گرامی!
موجز و مختصر.
منظور من از «قوام الدّوله» که خطای تایپی است همان رجل سیاسی و زیرک به نام «احمد قوام السلطنه» است.
فقط خواستم توضیحی تکمیلی نیز به مطلبم بیفزایم. احتمالا مثل همیشه، حرفهای من به تریح قبای کثیری برمیخورد؛ بویژه آنانی که ریش و پشم خودشان را در عرصه مثلا «سیاست»، سفید کرده اند و هنوز سرجنبان معرکه اند. از عمر حکومت فقاهتی و مدّعیان مخالف آن، تقریبا نیم قرن است که میگذرد. اگر «اپوزیسیون ایرانی»، حسب تمام ادّعاهای کائناتسوزشان، ارزنی لیاقت داشتند، مطمئن باشید که آخوندها هرگز نمیتوانستند نیم قرن تمام بر ایران با اینهمه جنایات و مسائلی که در داخل و منطقه و جهان پیش آوردند، دوام بیاورند و همچنان مصدر جنایت و غارتگری و سرکوب باشند و آنقدر به اوج بی شرمی و رذالت ارتقا یافته باشند؛ طوری که جرات کنند از زبان سید علی خامنه ای ادّعا کنند که به یمن توفیقات الهی، قرنهای قرن نیز دوام خواهند آورد.
برای اینکه شاید شما و دیگرانی که احتمالا اخمهایشان را در هم کشیده اند و زیر لب غرغر میکنند، بدانید و دریابید که من، حرفی را در باره گرایشهای اپوزیسیون زده ام که خودشان در فاصله نیم قرنه از لحاظ نظری و پراکتیکی بارها و بارها با حالتی رسواگرانه اثبات کرده اند، مثالی را جهت تفهیم موضوع ذکر میکنم. فرض کنید اپوزیسیون فقاهتی، انسانیست که اصلا رانندگی بلد نیست. من به تمام آنانی که تصوّر میکنند اپوزیسیون خارج نشین، یه پخی هست، فرصت یکساله میدهم که اپوزیسیون [= همان شخصی که رانندگی بلد نیست] به مدّت یک سال تمام از صبح تا شب از لحاظ تئوری و پراکتیکی آموزش بدهید و در موقع تمرینات پراکتیکی به جاده هایی بروند که هیچگونه ترافیکی ندارند، ولی تمام علائم و نشانه های راهنمایی و رانندگی را دارند. در آن جاده ها فقط ماشین تعلیمی و شخص مشمول رانندگی یادگرفتن و مربی رانندگی در طول یکسال تمام هر روز از ساعت هشت صبج تا پنج بعد از ظهر تمرین کنند. اگر بعد از یکسال آموزش و توضیح و تشریح و انتقاد و تدریس متوجّه شوید که شخص نامزد رانندگی یاد گرفتن، اصلا انگار نه انگار که در عمرش ماشین سوار شده باشد، من از شما و دیگران میپرسم که شخص مشمول را باید چه خطاب کرد؟. تازه این را نیز در نظر داشته باشید که شخص کاندید رانندگی یاد گرفتن اصلا در طول این یکسال آموزش، وارد جاده های ترافیکی واقعی [= دامنه سیاست واقعی در عرصه ارگانهای کشوری] نشده است.
اپوزیسیون ایرانی بعد از نیم قرن مقیم کشورهای آزاد بودن و از نزدیک، شاهد تحوّلات سیاسی و نقش و حضور و شیوه های رویارویی کنشگران احزاب در دامنه کشورداری باختر زمینیان، هنوز که هنوز است حضرات ایرانی بر همان مدار استبداد عقیدتی و از خود متشکّر بودنهای ازلی- ابدی و همچنان طلبکار مردم ایران بودن در حال سیر کردن مالیخولیائی هستند. هنوز که هنوز است حضرات برغم اینهمه ادّعاهای سیّارات و ستارگان و کهکشانها نابود کن نتوانسته اند در فاصله نیم قرنه، مجتمی از نمایندگان خودشان را در جایی گردآورند و با یکدیگر در باره مسائل مشاجراتی، بحث منطقی کنند تا مردم ببینند و بفهمند که انگار یه عده ای الفبای زبان کشورداری و سیاست را دارند یاد میگیرند. فراموش نیز نکنید که حضرات هنوز وارد «ترافیک کشورداری» اصلا و ابدا نشده اند و مسئله به حول و حوش تمرین در جاده های آموزشی میچرخد.
سئوال من از شما و آنانی که صد در صد اخمهایشان را در هم کشیده اند و زیر لب غر غر کرده اند و هچنان فحش نثارم میکنند، اینست که آیا نباید چنین اپوزیسیونی را که مسبّب نیم قرن دوام حکومت فقاهتی است، «بیسواد و ناکارآمد و مفعول و فاقد ابتکار و بی ایده و ذلیل و دنباله رو و حقیر و بی مایه» خطاب کرد؟. اگر نه؟.این گوی و این میدان. هر کس مرد میدان است، بیاید دلایل منطقی ردیف کند و هرگز در صدد توجیه و تفسیر و تشریح و اتّهام و رجزخوانی و لیچارگویی نیز برنیاید. دلیل منطقی و برهان متّقن و قاطع داشته باشید.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
از حدّاقل تا حدّاکثر امکانها
درووود بر خانم عادلخانی گرامی!
تحشیه ای نامتعارف بر دیدگاه و مواضع بیدارفهمی شما
«اعلامیه حقوق بشر»، مانیفستی است که حاصل بیش از دو هزار و اندی سال مبارزات و اندیشیدنها و سنجشگریهای فیلسوفان و متفکّران و نویسندگان و شاعران و هنرمندان و نقّاشان و دولتمردان و سازمانها و گروهها و گرایشها و اتّحادیّه ها و انجمنهای گوناگون در طول تاریخ تحوّلات اجتماعی و فرهنگی و غیره و ذالک مردم جهان است. کاربست اجرایی آن از کشوری به کشور دیگر فرق میکند و تضمین اجرای مفاد آن به سیستم کشورداری و فرهنگ مردم و نقش دولتمردان و نهادهای هر کشوری منوط است. وجود اعلامیه جهانی حقوق بشر برای تمام آنانی که سرنوشت یا به عبارت دیگر؛ «قدرت و اقتدار سیستم کشورداری» را به چنگ میگیرند، به این معنا نیست که مفاد آن، صد در صد به گونه تاییدی-تصدیقی از طرف حاکمان وقت اجرا و تضمین خواهد شد. چنین تصوّری خبط آشکار است؛ هر چند الزام وفاداری و تاکید مبرم بر تضمین مفاد آن در صدر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی گرایشهای مختلف باشد.
کشورهای مختلف، بیش از هر چیز در فکر تامین منافع خودشان هستند و مسائل کشورهای دیگر را در حیطه مسائل خودشان محسوب نمیکنند و بر این عقیده اند که مسائل فرهنگی و داخلی کشورها به امورات داخلی و کشوری ما مربوط نمیشود؛ بلکه مسئله ای داخلیست. این درست به ان میماند که شما در زندگی خانوادگی و خصوصی خودتان با فامیل و آشنا و اقوام، طور دیگری رفتار میکنید تا فرض کنیم مردم محله و شهر و استان و کشور خودتان. شما میتوانید در حدّ تذکر و تایید و تشویق و تاکید، نظراتتان را بگویید، ولی دخالت مستقیم در زندگی دیگران نمیکنید؛ مگر اینکه منافع شما یا فک و فامیل شما در معرض خطر باشند. تا زمانی که چنین اتّفاقی نیفتاده است، شما رفتارتان به قول معروف به میخ و به نعل زدن است یا به زبان غربیها، «رفتار دیپلماتیک». بنابر این، درد و چاره میهن را نمیتوان به حکومتهایی واگذار کرد که به منافع ملّی و مردم خودشان اولویّت اول را میدهند نسبت به وضعیّت ممالک و مردم دیگر در اقصاء نقاط جهان.
آنچه در ایران به نام «حکومت جمهوری اسلامی» از تقریبا نیم قرن پیش در صدر امور اجرایی مملکت تثبیت شده است بر شالوده «مبانی عقیدتی اسلامیّت و نصوص قرآنی و سیره محمّد ابن عبدالله و ائمه و مجتهدین و مراجع تقلید و غیره و ذالک» تکیه دارد؛ نه بر شالوده مفاد «اعلامیه جهانی حقوق بشر». دست اندرکاران عقیدتی اسلامیّت طبق آنچه تا امروز نوشته و منتشر و اظهار کرده اند، نه تنها پشیزی برای مفاد لایحه حقوق بشر، قائل نیستند؛ بلکه آن را گونه ای اسلحه در دست قدرتمندان جهانی به شمار می آورند که در تضاد و خصومت با مبانی عقیدتی آنهاست.
بحث حقوق بشر، مبحث «تصویر انسان در جهان و کیهان» است؛ یعنی اینکه انسان به طور عام در جهان و کیهان، چه رفتاری باید نسبت به همنوعان و دیگر موجودات داشته باشد تا شایسته نام «انسان» باشد. وقتی که به «انسان» از چارچوب ادیان کتابی و ایدئولوژیهای برآمده از آنها، نگاهی عمیق و ژرف بیندازیم، آنگاه میتوان دلایل رفتاری/موضعی/اجرایی؛نظری تمام مومنان به ادیان کتابی و ایدئولوژیهای برآمده از آنها را به عیان دید و در مدّ نظر داشت.
وقتی که صحبت از حقوق بشر میشود، تمام متفکّران و فیلسوفان و حقوقدانان از «تصویر انسان» بحث میکنند. در فلسفه حقوق از تهیه و اجرا و لغو و توسعه و غیره و ذالک قوانین صحبت نمیشود؛ بلکه از «تصویر انسان». این نکته ایست که هیچ ایرانی کنشگر و تحصیل کردن تا امروز، متوجّه آن نبوده و نیست متاسفانه و بدبختانه.
برای آنکه بتوان رفتارهای به شدّت خصمانه و خون ریزانه و سبعیّت دژخیمانه مومنان به ادیان کتابی و ایدئولوژیهای برآمده از آنها را که بعضا بیرق «علمی!» را نیز بر پیشانی خود دارند، به حالت خنثی واگرداند و مومنان به آنها را به ارجمندی انسانی و خدایی خودشان آگاه کرد، فقط سنجشگری نظری مبانی عقیدتی مومنان و مقیّد کردن آنها به رعایت حقوق دیگران کفایت نمیکند؛ بلکه بیش از هر چیز باید به بازشکافی و توضیح و تشریح «تصویر انسان که برخاسته از فرهنگ باهمستان مردم» باشد، همّت کرد. در فرهنگ ایران میتوان به تصاویری مثل: «جمشید جم، فریدون دادگر، ایرج مهرورز و دیگر تصاویر برخاسته از فرهنگ باهمستان ایرانیان» پرداخت که به کرّات در دیوانهای «شاعران ایرانی» از آنها سخن گفته شده است تا بتوان نم نم به تلطیف کردن و کم رنگ کردن تصاویر هولناکی چیره شد که برخاسته از ادیان کتابی و ایدئولوژیها هستند و با حضورشان، جامعه را به کشتارگاه آدمیان تبدیل کرده اند. بحث حقوق بشر، مبحث نظری ساده و روزمره نیست؛ بلکه مبحث اندیشیدن فلسفی در دامنه چفت و بست «فرهنگ و تاریخ و اخلاق رایج و گسترده بر ذهنیّت مردم» است. این تا اینجا.
حال اشاره ای کنم به آنچه که شما و کثیری دیگر از آن به نام «اپوزیسیون» سخن میگویید. کلمه اپوزیسیون در باره ایرانیان، اسم جمع است و طیف کثیری را مشمول میشود. امّا گر بخواهیم آن را محدود کنیم به کسانی که بیرون از مرزهای میهن هستند، آنگاه بحث ناهمبستگی آنها به حول و حوش محور تاریخچه شکلگیری آنها و مهمتر از همه ذهنیّت و اعتقادات آنها مربوط میشود. فاجعه گروهها و تشکیلات و حزبها و سازمانهای سیاسی از دوران پهلوی اول تا فاجعه 1357 و پس از آن تا همین امروز در این است که کنشگران و فعّالان گرایشهای سیاسی، هیچگونه «دانش و بینش سیاسی و تاریخی» نداشتند و هنوزم ندارند یا به عبارت بهتر از «فلسفه سیاست»، کوچکترین شناخت پیش پا افتاده نیز ندارند؛ ولی به شدّت در امور سیاسی مداخله و موجب مصیببتهای هولناک هم برای خودشان، هم برای جامعه ایرانی تا امروز بوده اند. اپوزیسیون در ذهنیّت و زبان گرایشهای سیاسی ایرانی به معنای این است که «حاکم و محقّ» به حکومت بر ایران و مردمش، فقط «تشکیلات» ما می باشد و بس. آنها هیچگاه خلاف معنای «اپوزیسیون» در سرزمینهای مادری که همانا «باخترزمینیان» باشند، خودشان را به حیث بخشی از جامعه ایرانی نمیدانند؛ بلکه خودشان را به حیث تمامیّت مردم ایران میدانند که محقّ و مجاز هستند به نام همه، دست به هر کاری بزنند بدون هیچگونه پاسخگویی و مسئولیّت پذیری. اپوزیسیون ایرانی به دلیل آنکه هرگز از دل و ژرفای رویدادهای جامعه ایرانی ریشه نگرفته اند، خود به خود نمیتوانند خودشان را بخشی از «پازل جامعیّت باهمستان ایرانی» بدانند تا بخواهند یا در صدد این باشند که دست به دست همدیگر بدهند و عوامل شرارت را که حاکم اقتلویی بر میهن و مردم شده اند از اریکه قدرت، عزل و خنثی و بی اثر کنند تا آنانی که لیاقت کشورداری را دارند به مقامهای مملکتی دست یابند و مصدر خدمتگزاری به مردم و توسعه و پیشرفت وطن شوند.
گرهگاه هرگز لاینحل گرایشهایی که خودشان را اپوزیسیون اتکیت زده اند، به این معضل خانمانسوز آغشته است که هیچکدامشان «گشوده فکر و سنجشگر تارخچه کرد و کارهای خود» نیستند و بدتر از همه، فاقد دانش کشورآرایی هستند و از تاریخ و فرهنگ ایران؛ سوای کلیّات پیش پا افتاده و میلیاردها بار نخ نما و پوسیده و متعفّن شده، کوچکترین شناخت دبستانی و آگاهی صنار سی شاهی و ریشه ای و مغز دار ندارند. به ندرت میتوان کنشگر سیاسی را پیدا کرد که بتواند بدون هیچ کژفهمی فاجعه بار، «ابیاتی» از دیوانهای شاعران ایرانی را روخوانی کند؛ چه رسد به فهم و درک آنها. تازه این فقط یک طرف قضیه است. طرف دیگر قضیه، فقدان آگاهی اساسی آنها از تاریخ تحوّلات فرهنگی و تاریخی و کشوری و باخترزمینیان مزید بر علّت است که ناکارآمدی آنها را شدّت و غلظت میدهد. به همین دلیل نیز نزدیک به نیم قرن است که کوچکترین گام مثبت نتوانسته اند برای خودشان و مردم ایران بردارند و مدام نسبت به رویدادهای میهنی و مواضع همدیگر فقط کنشها و کنشهای بسیار ابلهانه تا امروز داشته اند. از میان اینهمه مدّعو نمیتوان ده نفر را پیدا کرد که در ادغام آنها با همدیگر بتوان «یک هزارم استعداد و شعور و آگاهی اشحاصی امثال خلیل ملکی و قوام الدّوله و امیر کبیر و وزیران بسیار دانای درگذشته ایرانی» را به دست آورد.
فجایع ایران را زمانی میتوان مختوم کرد که مدّعیان بتوانند در آغار، خودشان را به «حیث ایرانی بودن بشناسند و بفهمند» و در صدد همبستگی با هم بر آیند بدون آنکه بخواهند حذف و نکبت و ذلّت و خفّت و خواری همدیگر را آرزومند شوند و از راه کنشها و واکنشهای به شدّت احمقانه و ابلهانه خودشان، به دوام و سیطره حاکمان اقتلویی، فرصت بدهند تا حکمرانان نالایق الهی بتوانند همچنان به کشتارگری و غارتگری فعّال مایشاء باشند.
مسئله حقوق بشر، در آغاز این است که هر ایرانی؛ بویژه مدّعیان عرصه های مختلف، خودشان را به حیث «انسان»، حسّ کرده و فهمیده باشند و انسان نیز موجودیست که خطاها و اشتباهات میکند و از خطاهایش اگر گشوده فکر و حسّاس و آماده آموختن باشد، میتواند بیاموزد و به مرور زمان، فرهیخته و فرزانه و موثّر واقع شود؛ اگر هم نه که تا مرگروزش احمق شیّاد میماند و در چنگال اعتقادات و ایدئولوژی حاکم بر ذهنیّتش برده اسیر خواهد ماند و بر دوام ذلّت خودش و خفّت مردم و واپسماندگی میهن با ادّعاهای آنچنانی شبانه روز همّت بی دریغ خواهد کرد!.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
افزودن دیدگاه جدید