
مورچگان را چو بود اتفاق ...
هیچ شده بیتی از شعری ،یا مثلی مثل سوزن گرامافون های سابق تو ذهنتون بیفتد.مرتب چرخ بخورد وتکرار شود ؟
طوری که از بیخوابی شبانه کلافه تان کند ؟
برای من بخصوص این اواخر زیاد پیش می آید.چند روز است این بیت شعر سعدی
"مورچه گان را چو بود اتحاد
شیرژیان را بدرانند پوست"بار دیگر بعد از
این در رفتن اسد در یک بازه یازده روزه ،البته چه عرض کنم راهپیمائی یازده روزه که منجر به سقوط او گردید روی دور افتاده و تکرار می شود .
"مورچگان را چو بوداتفاق ....."
آخ که چه پوستی از اسد و فراتر از اسد از پدر خوانده دریدند .
هرگز چهره پدر خوانده را تا این میزان ترس خورده وعصبانی ندیده بودم .حق هم دارد سرنوشت اونیز چیزی مشابه سرنوشت اسد است . بدتر از اسد !چرا که ام الفساد تمام این درگیری ها ،این ترور ها ونابسامانی اوست وهمه از گور اوبرمیخیزد .
بهرحال آن روزهم زیاد دور نیست که شاهد یک اتحاد ،یک خیزش سراسری وشکل گیری یک اپوزیسیون مورد قبول مردم باشیم . شاید سقوط خامنه ای بسیار زود تر از آنچه که فکر می کنیم اتفاق بیفتد. هی تکرار می کنم "شیر ژیان را بدرانند پوست ."
به او که هنوز پوست شیرژیان را بر تن دارد "البته دیگر بیشتر به شیر گر گرفته کلیله دمنه شبیه است تا شیر ژیان " نگاه می کنم . گرفتار حمله لشگری از مورچگان شده خودش را به زمین می کوبد ،نعره می کشد،راه فرارپیش می گیرد اما فایده نمی کند.
محوطه ای بزرگ که مردم مثل مور وملخ در حرکتند. همه دور بری ها در حال فرارند "کجاست حاج قاسم ؟که کمکمان کند حداقل مخفی گاه درست حسابی پیدا کنیم . هی مسخره ام کردید که زیاد دشمن دشمن می کنم خب الان ببیند. حاج قاسم کجائی؟"
خنده دار است حداد عادل را می بینم که بافور دردست با زیرشلورای راه راهی که از بس کنار منقل زانو زده!زانو انداخته.با فرم بدنی که گردن لک لکیش آنرا مفلوک تر کرده است "آقاژان شی شده بمن بگید؟می دوداما جسمش یاری نمی کند گوشه ای می نشیند یک لنگی یمنی که نمی دانم از کجا ظاهر شد روی سرش می کشد.داخل یک کوچه باریک ناپدید می شود.
. صدها چهره آشنا ونا آشنای حکومتی از برابر دیدگانم می گذرند خاتمی امام جمعه درحالی که چشمانش از حدقه در آمدش جلوتر از خودش حرکت می کنند با جثه گنده اش تنوره کشان ، تنه زنان پشت درختی می پیچد از منظر دیدم خارج می شود .اما هنوز له له زدنش را می شنوم.
جنتی با دو بازوی استخوانی عبایش را مانند بال خفاش به دو طرف گشوده ، زوزه کشان در بالای سر جمعیت سراسیمه در پرواز است .
نمی دانم این سرلشگر فیروزآبادی که مدت هاست مرده از کجا پیدایش شد؟ روی یک بلوک سیمانی نشسته با عقال فلسطینی اش مرتب عرقش را پاک می کندو به هرکسی که از مقابلش می گذرد می گوید ."دستم بگیر تا بلند شوم."
قالی باف با لباس خلبانی، با یک عینک آفتابی که شبیه خلبان های امریکائیش کرده بایک تخت خواب صورتی رنگ نوزاد بطرف یک هواپیمایی شکاری که از دور می توان تشخیص داد در حال دویدن است.
صدیقی در حالی که اشگ هایش از نوک دماغش سرازیرشده دست هایش را بالا گرفته می گوید "من روضه خوان بیچاره ای بیش نیستم.من کجا بالا کشیدن زمین های مردم کجا ؟ اجازه بدهید بر گردم ابهر همان جا جلوی در شازده کبیر روضه علی اصغر بخوانم .علم الهدا که جائی نیافته داخل یکی از خانه های عفاف مخفی شده .همه می خندند عجب جائی؟
پانا رامائی در مقابلم هست .دیدنی است.کر فرمان کور را نمی خواند
خامنه ای عمامه ،عبا ولباده از دست داده بایک زیر پوش بلند سفید که بیشتر شکل کفن است روی یک صندلی شکسته نشسته با تضرع تکرار می کند "نه این انسانی نیست! شما نمی توانید این طوربا یک آدم !با جسمی ناقص! این برخورد را بکنید!پس حقوق بشرچه شد ؟ نه آقا این انسانی نیست کجاست این ظریف فلان فلان شده که تماسی بگیرد. سرانجام مثل فیلم های کارتونی دست ها رابالا گرفته می گوید تسلیم.
خنده ام میگیرد
امان از بیخوابی .امان از گیر کردن یک بیت شعردر ذهنی که پیوسته در فکراتحاد وقدرت متحد شده مردم است و سقوط دیدنی این رژیم .
امان از میدان دادن به خیال که حوصله بحر می پزد.
امان از مورچه های متفق هجوم آورده بر شیرگر.زمانه چه بازی هائی دارد زودتر از آنچه فکر میکنی اتفاق می افتد.باید برای شریعتمداری آگهی تسلیتی بفرستم .بکدام آدرس؟ ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
جناب محققی گرامی، ابوالفصل…
جناب محققی گرامی، ابوالفصل عزیز،
فرمایش شما کاملا درست است! این اتفاق باید حول یک محور مشترک یا بهتر از آن حول محورهای مشترک باشد.
حداقل و مینیمم محور می تواند این باشد:
عدم حذف دیگران. هر کس و همه باید به اندازه سهم و وزن سیاسی خود در ایران و سیاست ایران آینده سهم داشته باشد. ایران به تمام و یکایک ایرانیان تعلق دارد!
جریانات لندن را (که در همین گذشته نزدیک) مشاهده می کنم، تنها و تنها ترس بر من غالب می شود که دوباره عده ای انحصارگرا و حزب فقط ... جزب ... بخواهند امور را قبضه کنند. یعنی هنوز خبری نشده و هنوز به قدرت نرسیده، در فکر حذف دیگران هستند.
با درود به جنابعالی و دیگر عزیزان
افزودن دیدگاه جدید