
یکی از ویژگی های جریان های سیاسی ایران که عمدتا ایدولوژیک هستند غرق شدن در مفاهیم انتزاعی و نگاهشان نسبت به گذشته است . برجسته کردن مسائلی که زمانی نسبتا طولانی برآنها گذشته!اما از نظرآنها روشن کردن این مسائل چراغ راه آینده است. آینده ای که با معیار وملاک های گذشته به آن می نگرند، خط کشی می کنند و نتیجه می گیرند . خط کشی های خود را بی نقص وملاک برای مبارزه می دانند. ملاک هائی که بسیار فاصله با معیار های نسل جوان امروز ایران و آینده ای دارد که این نسل خواهان آن است.
باد دادن خرمن های گدشته ، پیش کشیدن مسائلی که هیچ جذابیت و کششی در بین نسل جوان امروزندارد و مشغولیت ذهنی آن ها تشکیل نمی دهد. اما چه باک که نسل ما هنوز خود را سر آمد در تشخیص نیک وبد مسائل جاری در جامعه می داند و نقش مبصر کلاسی را بازی می کند که هیچ شاگردی حتی فرزندان خودشان نیز حاضر به نشستن در آن نیستند. کلاسی که صرفا کارش کنکاش در گذشته است و صادر کردن دستور عمل هائی با همان سبک وسیاق گذشته با همان فرمول های تکراری .
کلاسی خالی که با وجود خالی بودنش هر گز تولیت داران مدرسه را بفکر نمی اندازد که چرا حتی یک دانش آموز از نسل جدید در این کلاس ها حضور ندارند و تمام شرکت کنندگان این کلاس ها همان افراد ثابتی هستند که سال هاست بر سر وکله هم می زنند . جدا می شوند،قهر می کنند وباز می گردند بی آنکه نیم نگاهی به تحولات سریع وتغیر در زندگی ونوع نگاه نسل جدید نسبت به مسائل سیاسی واجتماعی داشته باشند .
فاصله نسلی طولانی بین نسل ما ونسل امروز ایران بوجودئ آمده .نسلی که در بیشتر عرصه ها با نسل ما متفاوت هستند.نسل امروز عمدتا نسلی است که حساب دو دو تای زندگی خود را دارد و تلاش می کند به زندگی نه بصورت آرامانخواهان دهه پنجاه، بلکه مانند یک هم نسل خود در اروپا وآمریکا نگاه کند. نگاهی که خانواده های متوسط وحتی بسیاری از خانواده های کم در آمد جامعه هم راستا با فرزندانشان نسبت به آینده دارند.
کافیست نگاهی به دگرگونی نگاه خانواده ها نسبت به نوع پرورش کودکان در محیط خانواده و جامعه و تفاوت آن نسبت به پنجاه سال قبل بیدازیم. نگاهی واقعی به زندگی و آینده کودک از زمانی که کودک بدنیا می آید . اکثر خانواده ها "بگذریم از امر ازدواج وفرزند آوری که به معضل بزرگ جامعه بدل گردیده"اگر در ید خانواده باشد که هزینه یک کودکستان خوب، دبستان ودبیرستان خوب رابپردازد.از همان کودکستان تلاش خانواده این است که کودکشان بگونه ای بزرگ شده و آمادگی بگیرد که بتواند پذیرش یک دانشگاه یا موسسه خارجی را گرفته واز ایران خارج شود. پذیرش دوری اما امید به رهائی فرزند از جهنم جمهوری اسلامی.
این همه مدارس خصوصی و کلاس های فشرده زبان نقششان تدارک چنین برنامه ای است . حتی بسیاری از خانواده های کم در آمد نیز با قرض وغوله ،با تلاش خود جوان ها تلاش دارند که فرزندشان از ایران خارج شوند.امری که امروز بصورت مهاجرت وسیع جوانان تحصیل کرده ایرانی از کشور نمود پیدا می کند. بخش دیگری از جوانان هم که راه در رفتنی از جمهوری اسلامی ندارند در صف مخالفان رژیم قرار می گیرند و تلاش می کنند در همین جامعه بسته مذهبی فضائی اروپائی بسازند.شیوه زندگی و چگونگی روابط اجتماعی خود را بر آن اساس را تعریف کنند. که بیشتر المان های غربی دارد. نگاه رئال به زندگی ،به پول ،به رابطه جنسی ،از رابطه آزاد دختر وپسرگرفته تا نوع پوشش که سر منشا اعتراض به حجاب اجباری ومقاومت در برابر تحمیل آن ! ازموسیقی و زندگی امروزتا جا انداختن فرهنگ کافه نشینی وتغیر ذائقه غذائی. چگونگی هم ساز شدن با کام های زمان معاصر وظاهر شدن در سیمای مدرن قرن حاضر. هم از این روست که بسیار مسائل که از دید ما پرداختن به آنها بسیار لازم تلقی می شود و مورد حساسیت ماست از نظر این نسل نه تنها مهم نیست بلکه مغایر با سبک زندگی ونگاه آن ها نسبت به مبارزه سیاسی ،اجتماعی و نوع قضاوت ما نسبت به افراد وچگونگی شکل مبارزه است . می ماند بخش دیگری از جوانان و نوجوانان ادامه دارد ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
لعنت خدا بر مسئول کمنت و بر…
لعنت خدا بر مسئول کمنت و بر کیانوش توکلی!
چنان کامنت زیر را سانسور و نقطه چین کرده که یادم رفت چه نوشته شده بود.
ولی حداقل نصف نکات تبلیغی-ترویجی در کامنت جان سالم بدر بردند از دست این شمالی قلیه ماهی خوار!
کنار سبزه بنشینیم.
قارداش !
این چه سئوال غیردیالکتیکی و پوپولیستی است که طرح میکنی !؟
..........
فکر کنم یکروز به ظاهرشدن خمینی در ماه ، و وجود دروازه غاز تمدن بزرگ شاه ،هم اینجا مقاله خواهی نوشت.
ای پدر "سوسیالیسم واقعن موجود" بسوزد، که ..............
بابا ! چرا شما مانند هزاران تن دیگر، فرار و فرود، تاریخ و سرنوشت را نمی پذیرید؟ و تتمه آبرو را هم میخواهید ببرید؟
ما هم ، وطن و خاک و زن و بچه و شغل و خویشان و دانشگاه و خانه و بیمه بازنشستگی و نامزدی و معشوق و سلامتی و عمر و کبوترهای ملقی مان را از دست دادیم، ولی خم به ابرو نمی آوریم، و میگوییم پایان شبه سیه، سفید است!
دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما کاشتیم تا دیگران بخورند!
یک سکوت شرافتمندانه به از پاشیدن زباله های زندگی و سرنوشت به اطراف است.
چنین گفت زردشت !
افزودن دیدگاه جدید