پیشه وری - استالین- بحرین

دیروز شعبون خان اومده بود کافه ایران گلوبال. نظرش را از این حکایت بحث وحید بهمن و مهدی نصیری پرسیدم. گفت بحث خوبی بود ولی تعجب کردم. گفتم از چی شعبون خان؟ گفت نمیدونم این چند ساله که ما مردیم چی به سر ایرون اومده. ترک این رقمی ندیده بودم. اینقده بی خ...یه! راستش کلی بروبچه های زورخونه من در خیابان شاهپور نزدیک پارک شهر بچه های تبریز و اردبیل و مراغه بودن یکی از یکی مرد تر. اصن باورم نمیشد تو ترکا این قدر نامرد پیدا بشه. گفتم کجا ندیده بودی شعبون خان؟ گفت تو ایران گلوبال! گفتم چطو؟ گفت ده دفه به این نامردا گفتی جواب حرفاتو بدن در مورد لت و پار شدن عمال پیشه وری توسط مردم با غیرت تبریز هی خودشونو زدن به اون راه. یکی از هند گفت اون یکی از کوهستان یکی دیگه از رضاشاه گفت و اون یکی دست به دامن فرشته شد. بعد یه اخ تف انداخت زمین و گفت: توووووووووووووف به این روزگار! گفتم خودتو ناراحت نکن شعبون خان.. عرقتو بزن. شعبون خان آخرین پک به سیگارش زد و در حالی که داشت تو زیر سیگاری سیگارشو خاموش میکرد گفت: صمد رو میشناختی؟ گفتم کدوم صمد؟ گفت... صمد بهرنگی.. گفتم آها.... آره.. ماهی سیاه کوچولو. گفت آره همون .. خعلی مرد بود. ماهی سیاهو باسه تهرونیا ننوشت که! باسه همه بچه های ایرون نوشت. باسه ترکا، فارسا، کردا.. برا همه. میومد تهرون به زورخونه ما هم سر میزد. دوباره دستشو باز کرد گفت میل میزد به این بزرگی. یه ایران پرست واقعی بود و عاشق آذربایجان. بچه های محفلش تو تبریز هم عاشق ایران و آذربایجان بودن. دامون، خشکباری، رضایی که تو تئاتر هم بودن. یونس نابدل، مناف فلکی .. بچه های پاک ترک و عاشق ایران. این دوتا آخری به ترکی هم شعر میگفتن و اشعارشون راحت چاپ میشد و تشویق هم میشدن. کتابهای صمد رو کانون پرورش فکری شهبانو چاپ میکرد بعد این نامردای ساکن ایران گلوبال...درسته که ما و محفل صمد در دو جبهه مخالف بودیم اما هردو عاشق ایران خانوم بودیم. اونا واسه ایران جون دادن مام واسه ایران جونمونو گرفتیم دست مون. قسمت ما این بود که تو غربت بمیریم. اگه اونا سوسیالیسم میخواستن واسه ایران بود و اگه ما شاه میخواستیم واسه ایران بود. بچه های محفل صمد روح شون شاد. اگه اینجا زنده بودن خشتک هرچی نامرده به سرشون میکشیدن. میشناسم شون که میگم. بعد از این حرف شعبون خان آخرین جرعه عرق 55 رو سرکشید و گفت توووووووووووووف به این روزگار... و دوباره رفت به آسمان.

از فرشته جون.. پرسیدم نازنین.. خوشگل خانوم.. ترک تبریزی بدست آرد دل ما را اگر پاسخ این سوال را بدهد:
نظرت در مورد این که مردم تبریز قبل از رسیدن ارتش عمال پیشه وری را آش و لاش کردند چیست؟
جواب نداری ساکت باش بچه پر رو! چرا میری سراغ خوشگلای تبریزی قربون قد و بالاشون بشم من... آخه که چه نازن. دختر ترکهای تهران که حرف نداشتن.. خیلی ناز.. یکی از یکی ناز تر.
یک بار نظر یکیشونو در مورد پیشه وری پرسیدم من گفت باز لاچین حشیش زد؟ با تعجب گفتم مگه حشیشیه؟ گفت قبلا شیشه میزد فتیله رو کشید پایین رو حش. اینه که زیاد تحویلش نگیر اون که خودش میگه آدم نیست. بیا من خودم قربونت میرم. خلاصه الان با مارال جون رفتیم چاتانوگا سگی 55 سفارش دادیم با مقداری خیارشور و کالباس آرزومان.
آی آدم ها... آی آدم ها.. یکی آن بیرون آدم نیست.. نمیدانم چیست. فقط زوزه می کشد ... خواب پیشه وری می بیند. ارتش... ارتش .. وحشت!! فررار.. اون کیه؟ مثل یک روح.. شبح.. روی شانه هایش درجه ارتشی دارد.. ارتش روس، آنطرف ارس.. در را باز کرد... چی میگه به من؟ «سنی گتیرن، سنه دییر گت!» آخ... آی آدم ها ... اردنگ... آی آدمها.. آی آدم ها... چه کسی اردنگ خورد و شنید «سنی گتیرن، سنه دییر گت!»؟
آی بچه پررو ها.. آی بچه پررو ها...

از حضرات می پرسم نظرشان در مورد این که مردم تبریز قبل از رسیدن ارتش عمال پیشه وری را آش و لاش کردند چیست؟ در پاسخ با وقاحت رطب میخورند و دیگران را منع می کنند و با نام های مجعول و مستعار مینویسند و معترض میشوند که تو مجهول الهویه هستی، ....... ( از اینجا ببعد با رنگ شش و هشت بخوانید) ... ستاره دااااار هستی، تو نام مجعول هستی، خیلی خجووووول هستی، چقده مامانی هستی، داداش کیانی هستی، هندی کوهی هستی، کولی مانی هستی، فارس روانی هستی، بیاه ... ها.. .. حالا قر ... حالا بشکن آه آه.. ماشالله ... سکینه دایی قیزی نای نای....
خب.. نازنینان.. قر و قمیش هاتونو اومدین؟ بالاخره میگین نظرتون راجع به این که قبل از رسیدن ارتش قوم و خویش هاتون زدن خائنین پیشه وری را لت و پار کردند و ارتش آمد بقیه تونو از چنگ مردم خشمگین بیرون کشید چیست؟ نظرتون در مورد این عبارت که باید با طلا بر سردر ورودی تبریز نوشت چیست: «سنی گتیرن، سنه دییر گت!»
لطفا پاسخ با رنگ سکینه دایی قیزی که عید نزدیکه کمی حال کنیم:
آه آه بیاه .. ها ها.... با بشکن .. قر و اطوار:
«سنی گتیرن، سنه دییر گت!» بالام جان، «سنی گتیرن، سنه دییر گت!» عزیز جان ، «سنی گتیرن، سنه دییر گت!»، مش قوربان، «سنی گتیرن، سنه دییر گت!» مش بابا جان..
هاها.. مش بابا.. یادش بخیر. تهران اون قدیما یه همسایه ترک داشتیم درست کنار خونه ما من و داداشا تابستونها روی پشت بام میخوابیدیم. خونه اونا یک طبقه بود خونه ما دوطبقه. مش بابا و خانومش یه هفت هشت تا بچه داشتند و داستان همچنان ادامه داشت. اما قسمت باحالش برای ما اونجا بود که نصفه شب که بچه ها خواب بودن صداهای شهوت انگیزی از پشت بام اونا بلند میشد که بماند ما در آن نوجوانی چه حالی میشدیم.. (اهل دل هاش میدونن). آخرش که تموم میشد و معمولا هم عجله داشتند که بچه ها بیدار نشن زود تموم میشد خانمش با همون لهجه شیرین ترکی بهش میگفت: مش بابا چیف چردی؟ (مش بابا کیف کردی؟) و ما کلی یواشکی و زیر زیرکی می خندیدیم. روبروی خونه ما یک کبابی بود مال مش یعقوب حدود چهل ساله با ته ریش و کلاه عرق گیر مشکی همیشه به سرش اهل میانه بود. هر دفعه که زن مش بابا میزایید این یه نق میزد که مش بابا چرا میگه جلوگیری حرامه هی بچه پس میندازه اینا رو کی میخواد نون بده. کبابی 20 متر مربعی مش یعقوب با تعداد کمی صندلی و میز تقریبا پاتوق هم بود و مش یعقوب با بچه ها خیلی رفیق بود. تو کوچه فوتبال با توپ پلاستیکی میزدیم گاهی سر نوشابه کوکاکولا و اگر دم غروب بود سر کباب کوبیده با نون سنگک و ریحون. به مش یعقوب میسپردیم نوشابه ها را بگذاره داخل فریز. یک ساعت بعد در آن تابستان های داغ که می آمدیم نوشابه ها به اندازه ای خنک شده بود که مقدار کمی هم یخ داخل نوشابه دیده میشد و خیلی حال میداد. مش یعقوب خیلی لهجه داشت و ما بچه ها گاهی که بحث مون میشد با لهجه ترکی مش یعقوب باهم بحث میکردیم. وقتی مشتری می آمد داخل کبابی مش یعقوب و سفارش میداد مش یعقوب می پرسید: موخویو .. یا ...موبویو؟ مشتری ها میدانستند منظور مش یعقوب چیست اما گاهی مشتری هایی بودند که بار اولشان بود و هاج و واج می ماندند و نمی فهمیدند منظور مش یعقوب چیست. ما هم که سالها عادت کرده بودیم با مهربانی به مشتری میگفتیم مش یعقوب میپرسه کباب رو اینجا تو مغازه میخواین بخورین یا میخواین ببرین خونه؟ مش یعقوب مشتری های زیادی داشت چون هم با سلیقه بود و هم کبابش حرف نداشت و مغازه شیک و تمیز. اسم بچه هاش هم مایه سرکوفت تو رجز خوانی بچه ها به همدیگر بود. اسم پسرهای مش یعقوب ایرج و تورج بود که ما به بچه هایی که اسامی مذهبی داشتند مثل حسن و اکبر و اینها میگفتیم خاک بر سر اینم اسمه؟ بابات باید از مش یعقوب اسم میپرسید که اسمتو چی بزارن و مش یعقوب که خودش گاهی شاهد بود با بچه ها کلی میخندید.
یک همچین محله خوب و مهربانی داشتیم ما رنگ و وارنگ. نه.. من هرگز باور ندارم که مردم آذربایجان قلب شون با بقیه مردم ایران نیست چون اینها را به چشم خودم دیده ام. و شماها موجودات کریه و نفرت آوری هستید که اینقدر خاک به چشم این مردم شریف می پاشید.

ناظر نوشته است: جناب کیانی عزیز، آقای لاچین هرگز نگفته که ما تورکها خودمان را آدم بحساب نمی آوریم. شما نوشته او را درست ملتفت نشدید.
چرا جناب لاچین.. اتفاقا شما نوشته او را درست متوجه نشدید. من ندیدم هرگز.. یک ایرانی در اینجا حرفهای توهین آمیزی خطاب به لاچین یا دیگری بزند که او خودش را آدم حساب نمی کند. شماها بارها ما فارس زبان ها را سیک هندی و نظفه فلان و هرچه لایق خودتان است بار ما کرده اید. ما به این لفظهای توهین آمیز اعتراض کرده ایم. ما نگفته ایم لاچین آدم نیست. اما وقتی خودش بارها و بارها اینجا میگوید فارسها ما را آدم حساب نمی کنند.. و هرچه ما قسم ایه که والا تالا بخدا به پیر به پیغمبر تو آدمی! به جان مادرم لاچین جان تو آدمی! این آدم اصرار دارد که ما میگوییم تو آدم نیستی. عقل سلیم میگوید این آقا دلش میخواهد من به او بگویم تو آدم نیستی.. یا رودربایستی به کنار.. خیلی ساده آرزو دارد به او کسی در اینجا بگوید تو خری! تا او همان را پیراهن عثمان کند که ببین.. ببین.. به من گفت خر! و دلیلی برای جدایی آذر بایجان بیاورد. لذا.. عزیز دل برادر.. میخواهید استقلال پیدا کنید راه باز جاده دراز کسی جلویتان را نگرفته مگر مردم آذربایجان. بروید آنها را راضی کنید. دیگر چرا خود را از مقام آدمیت پایین می آورید؟ به سازمان ملل شکایت کنید. از ترامپ خواهش کنید آذربایجان را جدا کند مثل غزه و همه تان ثروتمند شوید. ما که بخیل نیستیم. سرزمین ایران بسیار پهناور است. به قول خودتان پر از کویر و کوهستان. ما که جای زندگی کم نداریم. اگر مردم آذربایجان از شما حمایت کردند چه کسی میتواند جلویتان بایستد؟ مشکل ما نیستیم. این که مینویسم که مردم آذربایجان پیشه وری را لت و پار کردند مشکل شماست نه ما. دیگری می آید میگوید که مگر تو نماینده مردم آذربایجان هستی؟ منظورش این است که میدانم حق با توست و مردم تبریز فرقه را لت و پار کردند اما جان مادرت به ما نگو عذاب وجدان میگیریم سکته می کنیم. نه عزیز.. من نماینده مردم آذر بایجان نیستم. اما این دلیل نمیشود که نظرم را نگویم. مگر شماها که هی حرف از فدرالیسم و جدایی و تجزیه میزنید نماینده مردم آذربایجان هستید؟ هنگامی که نظام فدرال را برای سراسر کشور توصیه می کنید مگر نماینده مردم بلوچ هستید یا مردم اصفهان؟ شد کسی از شما ایراد بگیرد که از طرف مردم ایران حرف نزن؟ تا زمانی که فارسی مینویسید و خود را ایرانی میدانید حق دارید در مورد ایران و استان های آن نظر بدهید. و اگر خود را ایرانی نمی دانید بسیار بسیار شکر میخورید در مسائل داخلی ایران دخالت می کنید شما چنین حقی ندارید.
در پاسخ ان که گفت پس چرا ارتش آمد به آذربایجان به دو دلیل:
1- ارتش ظفرمند ایران حق دارد در هر گوشه این آب و خاک حضور یابد و بیگانه پرستان را به آنطرف مرز فراری دهد. نیروهای پیشه وری آذربایجان را داشتند جدا میکردند کاری از مردم بر نمی آمد البته که ارتش باید به طرف تبریز بیاید. مگر ارتش هند است که حق نداشته باشد؟ پیشه وری نوکر بیگانه برای خودش نیروی انتظامی و دستگاه نظامی درست کرده بود و ارتش آمد بساطش را بهم ریخت. ارتش به خوزستان و مشهد هم میرود اشکالش کجاست؟ چه حرفی میزنید! بعد هم ارتش به داد خائنین رسید که مردم تبریز بیش از آن لت و پارشان نکنند. لابد از پدران و پدربزرگان تان داستانش را شنیده اید؟ یا تکرار کنم؟

آقای لاچین. شما بارها ابراز کرده اید که در سرزمین و فرهنگی که من و اجدادم تنها بخاطر (( تورک )) بودن " آدم " حساب نمی شویم مشکل شماست. سایر هم میهنان آذربایجانی چنین عقیده ای ندارند. اگر شما خودتان خودتان را آدم حساب نمی کنید مشکل شماست. تنها استدلال نادرست شماها جوک های ترکی بوده نه بیشتر. بیشتر این جوک ها هم خود ترک ها که مثل شما عقده ندارند ساخته اند. حتا امروز هم ترک ها برای خودشان جوک میگویند چون مردمان شوخی هستند فقط میگویند به فارسها رو نمیدهیم که این جوک ها را بگویند. اما این که مردم آذربایجان خود را آدم ندانند بسیار مسخره است. شما و اجدادتان اگر خود را آدم نمیدانید تقصیر سایر آذری ها و دیگر مردمان ایران چیست؟ خب بروید آدم شوید کسی جلوی تان را نگرفته.
از این ها بگذریم. شما بحث را منحرف میکنید. من نوشتم که همشهری های تبریزی شما عمال پیشه وری را آش و لاش کردند. شما برای فرار از این واقعیت مدون تاریخی در پاسخ می گویید که شما و اجدادتان آدم نیستید. این را میدانم که آدم نیستید برای همین نمیتوانید مثل آدم بحث کنید. این را بارها اثبات کردید در اینجا. سخن چیز دیگریست. سخن این است که در مقابل این که مردم تبریز فرقه چی ها را آش و لاش کردند چه دارید بگویید؟ مشکل شما این است که نمیتوانید با این واقعیت کنار بیایید و یک نقطه سنگین در ذهن شماست. شما میخواهید آذربایجان را جدا کنید تا انتقام پیشه وری و عمالش را که لابد از اجداد شما بودند را از بقیه مردم تبریز بگیرید و آدم کشی براه بیاندازید. از حالا دارید مقدمه برایش می چینید که دلیل این خونریزی های آینده را توجیح کنید که فارسها برای ما جوک میساختند، ما را آدم حساب نمیکردند. نه برادر.. خودت بیا آدم شو ما جلوت رو نگرفتیم. این همه ترک در این سایت هست یکی از یکی متشخص تر و حتا خواهان جدایی آذربایجان هستند اما خود را مثل تو غیر آدم - میدانی که منظورم چیست؟ - حساب نمی کنند و حرف شان را میزنند. شخصیت داشته باش! حرفهای کودکانه ردیف نکن. دستکم بگو مثلا مردم تبریز ناآگاه بودند که فرقه چی ها را تار و مار کردند. یا بهانه دیگر. یک سخن محکمه پسند. اگر در کودکی آزار دیده ای و یا در بزرگسالی جایی بعلت ترک بودن تحویل گرفته نشدی مثلا مثل سپهبد باتمان قلیچ در ارتش به درجه بالا نرسیدی و خیال کردی آدم نیستی.. این یک مشکل روانی است برادر. راهش جدایی آذربایجان نیست راهش رفتن به نزد روانپزشک و روان درمانی است.

اما شما یک بحثی مثل آدم کردید که امر مثبتی است. در مورد شاهان پهلوی فرمودید حکومتی های که نه مشروعیت دارد و نه از طرف حقوق بین المللی , قانونی حساب می شود. این هم باز پرت و پلا گویی است. ناچارم درس های دوران دبستان را به شما یادآور شوم. هنگامی که کشوری در کشور دیگری سفارت باز می کند یعنی آن کشور را به رسمیت شناخته و مشروع است. معیار مشروعیت پهلوی ها لاچین نام مستعار نیست.
واقعیتش تعجب میکنم از میزان وقاحت شما که چرا خودتان را وارد مقوله ای میکنید که نه سوادش را دارید و نه توان استدلال. بنظر میرسد کهنسال شده اید و متوجه حرفهای تان نیستید. بسیار کودکانه خود را وارد مسائل بزرگترها می کنید. بهتر است این آخر عمری به باغچه برسید، به سر نوه ها دست محبتی بکشید و روحیه آدم حساب نکردن خود را هرگز به آن ها منتقل نکنید تا تبدیل به فرزندان برومند آذربایجان و ایران عزیز بشوند و نزد هم میهنان شان از داشتن پدربزرگی مثل شما سرافکنده نباشند. سن قیز من سلامت. .. درست گفتم؟ شرمنده ترکی همین چند کلمه را از شما یاد گرفتم.

آقای لاچین. کتابها و منابعی که شما معرفی می کنید همه مغرض هستند و بی اعتبار مثل خود شما که اصلا استدلال بلد نیستید. خوب دوست عزیز، ارتش قهرمان ایران آمد که شما خائنین را که داشتید به دست مردم تبریز تکه تکه میشدید نجات داد. آیا مردم تبریز اعضای فرقه را به قتل رساندند یا خیر؟ نکند این را هم فارهای کوه نشین هندی کردند؟ شما جرات ندارید اعتراف کنید که این مردم تبریز بودند یعنی فامیل ها و اقوام و همشهری های شما که عوامل فرقه را کشتار کردند. ارتش آمد شما فرقه چی ها را نجات داد. خیلی نمک نشناس هستید بخدا. بشکنه دست اون ارتش که نمک ندارد. بله ارتش ایران از ارتش شوروی که قوی ترین ارتش زمان خودش بود میترسید خوب که چه بشود؟ آن سرهنگ شوروی نباید به پیشه وری تشر میزد که کسی که تو را آورده همان هم میگوید که برو؟ این چه ننگی است که پیشه وری از استالین کسب تکلیف کند؟ وحید بهمن بهرحال پیشه وری را ماست مالی کرد که بگوید خودی جلوی استالین نشان داد. بهرحال خائن خائن است و تفاوتی بین پیشه وری و لاچین و تورک اوغلو ندارد. ارتش آمد آذربایجان عزیز را از دست شما دشمنان خاک ایران و دشمنان تمامیت ارضی ایران بیرون بکشد و موفق شد. حالا هی شما کتاب بیاورید و مقاله بیاورید در اصل موضوع تفاوتی نمی کند که شماها از استالین دستور میگیرفتید. از میرزاکوچک خان گرفته تا شیخ خیابانی و پیشه وری همه تان سر و ته یک کرباس و دشمن ایران و ایرانی هستید. آن توافق نامه بین پیشه وری و دولت قوام یک کلک مرغابی بود که سر پیشه وری کلاه بگذارند چون آن زمان پیشه وری از پستان استالین شیر میخورد. به محض این که ارباب گفت سنی گتیرن، سنه دییر گت ! پیشه وری دمش را گذاشت لای پایش و گریخت و بقیه فرقه چی ها هم به دنبالش و چیزی بجز لعن و نفرین مردم آذربایجان را با خود نبردند.

آدم سفله که بلاهت خود را بخوبی در سیاست نشان میدهد کسی است که هنگامی که صحبت از حکومت پیشه وری میکرد میگفت حکومتی مستقل و ملی بود. وقتی وحید بهمن می گوید قبل از رسیدن ارتش مردم تبریز داشتند فرقه چی ها را قلع و قمع میکردند و ارتش به داد بقیه فرقه چی ها رسید و از دست مردم خشمگین نجات شان داد چون با تاریخ مدون روبرو شده و حرفی ندارند ولی نمیتوانند از خشم ساکت بمانند میگویند: مسعود بهنود گفت سلطنت گند زد. شاه خانم بازی هم زیاد کرده. چه ربطی دارد به این حقیقت که فرقه چی ها را مردم تبریز قلع و قمع کردند و این اثبات میکند که همه دروغ پردازی های پانترک جماعت نقش بر آب میشود. برای ضدیت با وحید بهمن به یادتان بیاورم که شاه یک ویلا در سن موریتس داشت و آنجا اسکی هم میکرد. ضمنا توالت کاخ سعد آباد توالت فرنگی بود اینها را هم بگذارید جزو گندهایی که شاه زد. گودرز را کنار شقایق نشاندن از رسوایی فرقه چی جماعت و پانترک جماعت نمی کاهد. بچه وقیح .. وقیح است کاریش نمیشه کرد. حالا میاد یک لینک میگذاره از ایلان ماسک و میگوید او در کنار ترامپ آبروی محمدرضاشاه را برد. مضحکه ها!