
در جواب به کامنت گذاران حرفه ای
عزیزی از راه دور تلفن می زند ."ابوالفضل تو که حسن را انسان شکوهمند نامیدی چرادر برابر هجوم کامنت گذارانی که برخی آگاهانه ،برخی حرفه ای وبرخی از سر نا آگاهی با ترادژی حسن ومحسن برخورد کرده اند برخورد نمی کنی؟
می گویم فکر می کنی بر خورد من با این افراد تغیری در نقطه نظر آنها وخوانندگانی که خود باید سره از ناسره تفکیک کنند می گذارد؟ مکثی می کند ،"میدانی قلبم آتش می گیرد وقتی برخی کامنت ها را می خوانم که اکثراهمان کامنت گذارانی هستند که سال هاست از طریق کامنت گذاری وایراد گرفتن بر هر نوشته فرقی نمی کند در کدام عرصه باشد بعنوان عقل کل وارد می شوند بنظر خود نقد می کنند حال آن که خود کوچکترین شناختی از ابعاد وعمق مسئله طرح شده ندارند. برای این دسته از کامنت گذاران حرفه ای مسئله طرح شده ،آنالیز ونتیجه گیری درست منطبق بر یک بررسی عمیق از کم وکیف آن مطرح نیست .مهم این است که نشان دهند عقل کلی هستند که فراتر ازنویسنده می بینند و عمیق ترازاو درک می کنند .کسانی که هرگز حتی یک نمونه از نوشته های آنها را که خود راسا امری را مورد کنکاش قرار دهند حلاجی کنند ونتیجه گیری نمایند نمی بینی !همیشه ایراد می گیرند. اظهارفضل می کنند بی آن که حتی اندک زمانی صبر برای روشن شدن مطلب داشته باشند .کسانی که گویا بزرکترین مبارزه شان همان ایراد گرفتن است ،زیرسوال بردن واز آن طریق کوبیدن نویسنده .نگاهی به همین کامنت های نهاده شده بر همین نوشته اخیر در رابطه با حسن ومحسن بینداز! ابعاداین نا آگاهی کامنت گذاران منتقد به عمل کرد حسن را در خواهی یافت .باز خیل همیشگی بسیاری از آن هارا خواهی دید که تئوری های مشعشع می دهند.از قانون ،از آسایشگاه های روانی که بخوبی از چنین کودکانی نگهداری می شود سخن می گویند.بدون آن که چیزی از کاراکتر عمیقا انسانی و جوانمردی حسن ،از ابعاد بیماری هر روز تشدید شونده محسن ،از رنج عظیم وروزانه مادر وپدر وابعاد کار بزرگ آنها در چهل دو سال نگاه داشتن مثل دسته گل محسن آگاه باشند . کسی که نمی دانند این پدر ومادر چه میزان از خود گذشتگی نشان دادند و ببهای سخت گرفتن بر خود ومحروم کردن خویش از هر گونه استراحت چنان فضای آرامی برای محسن ایجاد کردند که اودر آرامش وعشق حاصل از مهر چهل دوسال زندگی کرد ورضایت خود را با لبخندی آرام بیان کرد . فضائی آرام بخش برای کودکی که میزان بیماری وپرخاشگری او به اندازه ای بود که در نخستین امتحان برای سپردن او به مرکزنگهداری در کشور آلمان حتی درهمان سال های کودکی که کودکی بیش نبود با بستن دست وپای او به تخت همراه بود .دیدن چهره وحشت زده ودر ماندگی کودکی که زیبائی فرشتگان داشت.چنان انقلاب روحی در این پدر ومادر ایجاد کرد که قابل تصور نیست. هیچکس قادر نیست آن ضربه روحی ودرد عمیق پیچیده در وجود این پدر ومادر را درک کند . پدر ومادری که نگاهشان نه تنها به کودک خود بل برتمام کودکان از سر مهر بود وعشق وتلاششان در جهت برپائی یک جامعه انسانی. آنها تصمیمی بس بزرگ را بر اساس کاراکتر انسانی وعاطفی خود گرفتند و چهل دوسال براین تصمیم انسانی خود فدا شدن در وجود کودک ایستادند.
آقایان کامنت گذار بی خبر از آن چه که در این چهل واندی سال بر این خانواده رفت ،بی خبر از شخصیت حسن وفریده همین طور روتین و کلاسه بندی شده در این مورد خاص نظر می دهند . بجای فریده نیز در مسند قضا می نشینید و نسبت به رنج عظیم او وآینده او پیشگوئی کرده وقضاوت می کنند.حداقل یکبار با خود فکر کنند که زندگی چه میزان پیچیده است وانسان پیچبده تر.برای بررسی این گونه رفتارهای موردی هیچ چهار چوب و قانون عمومی وجود ندارد وجواب نمی دهد .چنین عملی باید در مشخصات ویژه خود با شناخت از کاراکتر فرد و پروسه طی شده که باید در بطن آن باشی قابل بررسی است .آن هم نه برای همه ."
می گویم بگذاریم اندکی این درد ،این هیچان، این فضای ساخته شده پیرامون این تراژدی ،فروکش کند. عناصر اتفاقی قاطی شده در این ماجرا که کاری جزتیره کردن و ابر آلود کردن فضا با تیر های زهر آکین خود ندارند از صحنه قضاوت گری خارج شوند .تا فریده عزیز که می دانم با وجود درد عظیم حادث شده بر وجود نازنینش در این مورد سخن خواهد گفت ووسیمای پاک مردی را که پابپای او در این نیم قرن رنج برد اما عشق ورزید و درخت دوستی بردل ها نشاند را روشنتر خواهد کرد.در مورد مردی که وجودش سراسر عشق بود .مردی که طی سال ها در وجود پسرش مستحیل شده بود. او خود محسن بود با او لبخند می زد با او درد می کشید وبا او حال می کرد."این آقا محسن ما دوست دارد با کتانی های خود بخوابد با سیبی همیشه بر دست حال کند .نگاه کن چقدر با محبت بتو می نگرد ؟" وخنده بلند حسن وقتی که رضایت خاطر محس را فراهم می ساخت و او دست بر گردنش می افکند .این خانواده کوچک طی سال ها بیک دیگر بدل شده بودند .عشق ومهر آز آن ها ترکیبی ساخته بود که در آن به زندگی معنا می دادند. کافی بود روزی مهمان آن خانه شوی از نزدیک نظاره گر سختی نگاه داشتن محسن گردی وچگونگی رفتار این دو جسم وروح عاشق با فرزند را بینی . حسن طی این چهل وچند سال بیشتر از تمامی ما ها خواند .در بحر وابعاد پیچیده زندگی، چه از طریق رنج وفداکاری روزانه وچه از نگاه صد ها نویسنده بر زندگی نظر کرد. او تجسم زنده سیزیف بود تجسم پرومته ای که عشق به روشنائی ،تعهد به انسان اورا در موقعیت خائیده شدن جگر نه خود بلکه فرزند مستحیل شده در وی قرار داده بود .او نظاره می کرد بر زنی که عاشقانه او دوست داشت واحترام می نهاد.زنی صبور که طی سالها با متانت وعشق همراه او بود .می توانم دغدغه بلاوقفه مردی عاشق چون حسن عرب زده را درک کنم . مردی که هفت شهر عشق را گشت تا به خوان هفتم رسید .خوان رهائی اما نه رهائی خود بل رهائی موجودی که چهل دوسال در قلب وروح خودنگاهش داشت ،زندگی بخشید.حال هر دو پیر شده در یک جسم بودند یک نیمه که پدرباشد در هراس از آنچه که در انتظار این کودک این نیمه بربالیده در وجودش بود . حسن را به چنین نتیجه گیری سخت وتلخی رساند .فداکردن خود ببهای کاستن از درد عمیق فرزند و آینده تاریکی که در انتظار او بود. تاریخ مشحون از این تزاژدی هاست . تراژدی پدرانی که زنان ودختران خود را از ترس اسیری وافتادن بدست دشمن قربانی می کردند و سپس خود بر قلب دشمن می زدند.شاید معنای زیبائی زندگی در همین فنا شدن آگاهانه نیز باشد .درتناقض پنهان شدن در بطن هر پدیده.در بطن هرانسان که عمیقا بر زندگی می نگرد .
تلفنی با فریده صحبت می کنم. ما همدیگر را بخوبی درک می کنیم از این فاصله دور می توانم آن چهره آرام در ظاهراما پیچیده در درد را تجسم کنم .صدایش آرام است آمیخته با اندوه. ستایش می کنم شخصیت خلل ناپذیر اورا در مصاف با سختی های زندگی و آواریکه حال بر سرش فروریخته . "ابوالفضل جان هیچ چیز به اندازه این قضاوت های عجولانه و نادرست افراد در مورد حسن مراعذاب نمی دهد . آن هائی که قضاوت می کنند حتی خبر از یک روز زندگی ما ندارند .حسن را نمی شناسند . تو از شکوه مند بودن او نوشتی! من با این انسان شکوهمند زندگی کردم .مردی که قلبی بزرگ اما به پاکی قلب یک کودک داشت."گریه امانش نمی دهد . ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید