
پرسش: آیا اگر پیش تر از سال ۱۳۵۷ آزادیهای سیاسی، فعالیت احزاب و سازمانهای ایدئولوژیک وجود میداشت، میتوانست از سقوط نظام پهلوی جلوگیری کند؟
این مقاله در رابطه با انتشار ویدیویی جمعبندی بسیار خوب کیانوش توکلی در ایران گلوبال «چگونه خود سوخته ایم ...» به عنوان یک نگاه احتمالا تکمیلی در همان راستای استدلال کیانوش نگاشته شده است
پاسخ من نه است. به باور من، برعکس، چنین فضایی حتی میتوانست به سقوط زودتر رژیم پهلوی منجر شود. برای درک بهتر این موضوع، باید شرایط تاریخی و ترکیب نیروهای سیاسی آن دوران را در نظر گرفت.
▪️پس از جنگ جهانی دوم، با گسترش نفوذ شوروی و شکلگیری بلوک شرق، ایدئولوژی کمونیستی در جهان اعتباری کاذب بهدست آورد. این جریان خود را راهحل نهایی برای معضلات جهانی مانند جنگ، گرسنگی، بیکاری و نابرابریهای اجتماعی معرفی میکرد — دستکم در تبلیغات و پروپاگاندای آن زمان. در این فضا، بسیاری از جوانان، بهویژه در کشورهای در حال توسعه، مجذوب نقش احزاب کمونیستی در شکست فاشیسم و ساخت نظم نوین جهانی شده بودند. این جاذبه، هژمونی فکری چپ را در سطح بینالمللی گسترش داد.
▪️در ایران نیز با پیروزی بلشویکها در روسیه و تاثیر مستقیم آن بر سمت گیری نگرش ایرانی به نوع چپ ، تجربه انقلاب مشروطه و افت و خیز های این ایدیولوژی برای درک جامعه ایران ، به دوری و نزدیکی هایی بین آرزوها و واقعیت های جامعه ایران ، آزمایش های بیشتر تلخی بود که از چپ رویا پرداز به چپ کودتا گر با نفوذ و تشکیل سازمان مخفی نظامی در درون ارتش ملی پیش رفت ... اگر چه به جهات فیزیکی شکست خورد اما تا آستانه نکبت اسلامی ۵۷ به جهات تاثیر ایدیولوژیکی پیشتاز بود .
▪️آری کمونیسم در سطح جهانی رو به افول بود، اما اثرات آن همچنان در ایران زنده بود ، گفتمان چپگرایانه در فضای سیاسی کشور نقش پررنگی داشت.
نبود زیرساختهای اجتماعی برای رشد لیبرالدموکراسی و همچنین ناتوانی در نقد و افشای عقبماندگیهای ایدئولوژیهای سکتاریستی چپ ، باعث شد ، جامعه مذهبی و سنتی ایران در نوعی همپوشانی در ائتلاف با مذهب ضدامپریالیست برادر ناتنی خود را بیابد
این همرسانی و ترکیب در خدمت رساندن «ارتجاع سیاه» به قدرت سیاسی بسیار مؤثر واقع شده بود .
مفاهیم و شعارهای چپ بهراحتی بومیسازی شد: "طبقه زحمتکش" به "مستضعفان" بدل شد، "خلق" به "امت" تبدیل گشت و...
در نتیجه، "ارتجاع سرخ" در آغوش "ارتجاع سیاه اسلامی" فرو رفت و مهلکترین ترکیب علیه آینده ایران را شکل داد.
به همین دلیل، اگر پیش از سال ۱۳۵۷ فضای باز سیاسی وجود میداشت، احتمالاً ائتلاف این دو جریان با سرعت و سازمانیافتگی بیشتری نظام پهلوی را به زیر میکشید.
▪️ آنچه میتوانست در برابر این اتحاد واپسگرا مقاومت کند، نه صرفاً آزادی احزاب ایدئولوژیک، بلکه حضور فعال، آگاهانه و سازمانیافته طبقه متوسط در عرصههای مدنی، کاری، تعاونی، شورایی، آموزشی و... بود، و قطعا جذب و تشکیل الیت فرهیخته در دستگاه رهبری کشور .
مشکل اصلی، غیبت نهادهایی بود که بتوانند طبقه متوسط را به نیروی مؤثر در حاکمیت ملی تبدیل کنند. تأکید صرف بر آزادی احزاب ایدئولوژیک، که گاه بهعنوان ضعف ساختاری نظام پهلوی مطرح میشود، نمیتوانست راهحلی برای این خلأ باشد. آنچه میتوانست مصونیت جامعه را در برابر نیروهای مخرب ایدئولوژیک فراهم کند، نهادسازی و تقویت ساختارهای اجرایی و مشارکتی با تکیه بر طبقه متوسط بود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
نقش تعیین کننده ی قدرتها در تغییرات سیاسی ایران
قدرت های جهان در شرائط بحرانی مثل بعداز جنگ اول جهانی و شروع جنگ دوم جهانی رضا شاه را آوردند و بردند.
بعداز تصویب قانون ملی شدن نفت همان ها که رضا شاه را خلع کردند و او را به جزیره موریس تبعید کردند و افسران طرفدار هیتلر مثل تیمسار منوچهری ( بعدا تغییر نام داد آریانا !!) و تیمسار فضل الله زاهدی همراه با مهند س شریف امامی و آیتالله کاشانی از تبعید بازگشتند و مثل تمام دنیا مورد نوازش غربی ها قرا رگرفتند. در سال ۱۳۲۹ دشمنی آنها با قانون ملی شدن نفت عمده شد و در عرض ۳ سال کودتای ضد قانون ملی شدن توسط پینوشه ایران اجرا شد.
محمد رضا شاه تقویت شد تا مجلس بله قربان گو راه بیاندازد.طنز تاریخ بود که محمد رضا شاه با تمام خدماتی که در ۲۵ سال به غرب کرد وقتی در عالم هپروت خواست با افزایش قیمت نفت در آمد نفتی کشور را بالا برد و در بحران مالی جهانی گیر کرد .قدرتهائی که او را آورده بودند از ترس اتفاقات پیش بینی نشده مثل کودتای چپ گرایان در افغانستان خیلی راحت او را کنار گذاشتند.
چیزی بنام مشروطه پایمال شده
وضعیت فاجعه بار کنونی را نمیتوان فقط به گردن شاه انداخت و شاه بخشی از مشکل بود.
نقش مخرب جریان چپ پس از شهریور 20 ونقش متاسفانه ضد ملی تشیع ومهمتر از همه
دشمنی سه نهاد بالا با مشروطه و حکومت قانون بستر هرج ومرج سال57 را فراهم آوردند.
ایران خوشبختانه دو شانس ویا موقعیت تار یخی بدست آورده یکی با کودتا روبروش و دیگری
عمری 37 روزه داشت.
عدم باور و دشمنی دربار و ارتجاع سرخ وسیاه با مشروطه راامروز ما بهتراز سالهای 20 تا 57
درک میکنیم. گذشت زمان اکنون ثابت کرد اگر در ایران شاه فقط سلطنت میکرد واداره کشور بدست
احزاب و رجال منتخب مردم انجام میگرفت، این سیاست تاامروز میتوانست تداوم پیدا میکرد .
سعادت و رفاه مردم در گرو آن بود که جریان چپ به این باور میرسید که پویایی فقط در دمکراسی
عملی میشود و نه در آروزهای غیر عملی و سر ازسیبری در آوردن.
شانس دوم بختیار بودکه از همه سو موردحمله قرار گرفت چرا که مشروطه را تعطیل کرده بودند و
شادروان بختیار تنها درسنگر مشروطه خواهان سنگرگرفته بود.
افزودن دیدگاه جدید