
تاریخ بارها نشان داده که صلحی که بر پایهی مصلحت و معامله با ظالمان بنا شود، سرانجامی جز فریب ندارد. امروز، دونالد ترامپ، رئیسجمهوری که برای دومینبار پا به کاخ سفید گذاشته، در همان مسیری گام نهاده که سازش را به آزادی ترجیح میدهد؛ مسیری که پایان آن، نه نجات ملتها، که تحکیم جایگاه ستمگران است.
سیاست خارجی ترامپ؛ صلح بینالمللی یا بیتوجهی به دموکراسی داخلی؟
دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، سیاستی خاص و متفاوت با بسیاری از اسلاف خود در پیش گرفته است؛ سیاستی که نه بر گسترش دموکراسی و آزادی درون کشورها، بلکه بر کاهش تنشها و توافقهای مستقیم میان دولتها استوار است. به بیان دیگر، او در پی صلح میان کشورهاست، نه صلح و آزادی در درون آنها.
بر خلاف سنت دیرینهی سیاست خارجی آمریکا که ترویج ارزشهای لیبرال مانند حقوق بشر، آزادی بیان و دموکراسی را در اولویت قرار میداد، ترامپ بیشتر به توافقهای معاملاتی، کاهش تعهدات نظامی و پرهیز از درگیریهای پرهزینه توجه دارد. در این رویکرد، معیار موفقیت، کاهش درگیری مستقیم و حفظ منافع ملی است، نه الزاماً بهبود وضعیت حقوق بشر در کشورها.
نقد اصلی بر این سیاست آن است که نادیدهگرفتن مسائل داخلی کشورها میتواند به تقویت رژیمهای استبدادی، نقض حقوق بشر و تضعیف نهادهای دموکراتیک منجر شود. صلحی که صرفاً میان دولتها برقرار میشود و مردم را نادیده میگیرد، صلحی ناپایدار و سطحی خواهد بود.
در نهایت، سیاست خارجی ترامپ بیشتر به صلح میان دولتها بها میدهد تا صلح و آزادی میان ملتها. این دیدگاه شاید در کوتاهمدت از منظر منافع ملی آمریکا قابل دفاع باشد، اما در بلندمدت، بیتوجهی به اصول بنیادین دموکراسی میتواند پیامدهای خطرناکی برای جهان و حتی خود آمریکا بههمراه داشته باشد.
ترامپ با افتخار اعلام میکند که دیگر نمیخواهد آمریکا "پلیس جهان" باشد. اما پشت این شعار فریبنده، نوعی بیاعتنایی محض به سرنوشت ملتهایی نهفته است که زیر چکمههای دیکتاتورها خُرد میشوند. او با رهبر کره شمالی دست داد، پوتین را تحسین کرد، از زلنسکی روی گرداند و با جولانی رهبر جهادی سوریه ملاقات کرد و اکنون در حاشیهی خلیج فارس، در سکوتی سنگین، در حال معاملهای دیگر با رژیم اسلامی ایران است.
در عمان، جایی که بوی نفت و سکوت سیاست در هم آمیخته، گفتوگوهایی در جریان است که هدفشان نه نابودی تهدید، بلکه مهار موقتی آن است. ترامپ خواهان توافقی است که رژیم اسلامی را نجات میدهد، بیآنکه کوچکترین تغییری در ماهیت سرکوبگر آن ایجاد شود. توافقی که لبخند بر لب حاکمان تهران مینشاند، اما داغی تازه بر دل مادران دادخواه میگذارد و اعدام های روزمره بیش از پیش ادامه دارد.
و این نخستین نمایش "دیپلماسی معاملهمحور" ترامپ نیست. در سفر اخیر خود به قطر، گویا پیشنهادی حیرتانگیز مطرح کرده: بازپسگیری کنترل پایگاه هوایی بگرام در افغانستان از رژیم قرونوسطایی طالبان، در ازای لغو بخشی از تحریمها علیه این گروه. پایگاهی که روزی قلب حضور نظامی آمریکا در منطقه بود، اکنون به مهرهای در شطرنج منافع بدل شده است؛ بیآنکه رنج دختران افغان، استخوانهای مدفونشده در دره پنجشیر، یا حق تحصیل، آزادی و زندگی مردم افغانستان کوچکترین اهمیتی داشته باشد.
در کنار این بازی سیاسی، آنچه تلختر است، امید بیپایه بخشی از اپوزیسیون ایران به بازگشت ترامپ است؛ آنانی که گمان بردند با کمپین زدن برای بازگشت او به قدرت، رژیم اسلامی فرو خواهد ریخت. اما این رؤیا، چیزی جز خیالی شیرین و بیریشه نبود. ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری با خروج ناگهانی از برجام و حالا دست دراز کردن برای توافقی دیگر، نشان داد که دغدغهاش آزادی مردم ایران نیست، بلکه تنظیم دوبارهی قواعد بازی با حاکمان تهران است.
آیا هنوز میتوان به چنین مردی دل بست؟ مردی که برای فرار از هزینههای درگیری، با هر دیکتاتوری دست دوستی میفشارد؟ آیا زمان آن نرسیده که باور کنیم راه نجات این ملت، نه از مسیر انتخابات در واشنگتن، بلکه از دل بیداری مردم در خیابانهای ایران میگذرد؟
ترامپ، صلح میان دولتها را میخواهد، حتی اگر به قیمت خفگی ملتها تمام شود. این صلح، سرابی بیش نیست؛ نه عدالت میآورد و نه کرامت انسانی. صلحی که با چشمپوشی از جنایت خریداری شود، خود به جنایتی دیگر بدل میشود.
به آنان که هنوز در رؤیای نجات از بیرون بهسر میبرند، باید با صدای بلند گفت: هیچکس برای آزادی ما نخواهد جنگید، اگر ما خود نجنگیم. هیچ امضایی، آزادی را تضمین نمیکند، اگر خون دل نسازیم.
هیچ توافقی، امید را به سرزمینی بازنخواهد گرداند که فرزندانش چشم به دست بیگانه دوختهاند.
بگذارید امید به حملات نظامی بیگانگان را به انحصار مجاهدین خلق واگذاریم؛ گروهی که در داخل کشور منفور و در خارج آوارهاند. اما پس از عدم هماهنگی و ائتلاف در صفوف اپوزیسیون و انسداد جنبش «مهسا» و فرو کش کردن شعار «زن، زندگی، آزادی»، بار دیگر بیگانگان جنگ طلب، امیدشان را به سوی سازمان مجاهدین خلق بر گردانده اند.
زمان آن رسیده که از رؤیا برخیزیم. دشمن در بیرون نیست؛ ضعف در درون ماست. و تا زمانی که به خود نیاییم، ترامپها خواهند آمد؛ با لبخندهایی پر از فریب و دستانی آلوده به معامله با ستم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
لطفا تشریف بیارید
محضرمبارک جناب آقای دکتر بهرام فرخی. بهرام آقا! لطفا تشریف بیارید. دست شاهزاده را بگیرید، بر سر امت شهید پرور شیعه یه اثناالعشری کفن بر تن، صلوات الله علیه و صلم، نواده پر افتخار حضرت کوروش کبیر شاه شاهان، بزرگ ارتشداران، ذلل الله، خدای خدایگان، لشگر شایگان، به میمنت چاه مبارک جمکران، یادگار دیدار مبارک رئیس جمهور پر افتخار ایرانشهری های باسواد، حضرت دکتر محمود احمدی نژاد دامش افاضاتو، در کنف حمایت ایزد منان اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، از انزوای غربت بملک مولغاوایتان تشریف بیارید، تا با منت گذاردن بر گردن بردگان به خیش بسته شده، با شکوه تاجگذاری و پاسداری از کیان حضرت محمد رضا شاه پهلوی آریامهر، شاه شاهان و افتخار فنا ناپذیر تمدن دروازه های دو هزار و پانصد ساله حصیر آباد و حلبی آیاد، مخصوصا دروازه پر افتخار دورقوز آباد و یوخسول آباد، یاد و خاطره ایرانشهری های متمدن را در خاطره ها زنده کرده، ورود معظم تان مایه شادی و هلهله امت واحد گردد. باشد که در معیت امدادهای غیبی چاه مبارک جمکران، بر تخت صدارت جلوس کرده مدام العمر بر ما شاه شوید. بهرام جان! لطفاتشریف بیارید. با تشکر و التماس دعا.
مومنت مومنت
این دیوار را در هم بشکن! (انگلیسی: Tear down this wall!) چالشی بود که رونالد ریگان رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا در سخنرانی خود در ۱۲ ژوئن ۱۹۸۷ در کنار دروازه براندنبورگ برلین غربی ایراد کرد و از میخائیل گورباچف دبیر کل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی خواست دیوار برلین را تخریب کند
افزودن دیدگاه جدید