
پایان یک عصر، آغاز افقی نوین
حزب کارگران کردستان (پ ک ک)، در بهار ۲۰۲۵ به حیات سیاسی و نظامی خود پایان داد. حزبی که از دهه ۱۹۷۰ میلادی نقشی پررنگ در سیاست و مقاومت کردها ایفا کرد، اکنون پرچم مبارزه مسلحانه را بر زمین گذاشته است. این تصمیم، گرچه نشانه شکست راهبردی پ ک ک است، اما در عین حال میتواند آغازی برای بازتعریف سیاست آزادی کردها باشد.
واقعیت این است که اعتراف به شکست، خود مستلزم شجاعت است، اما تعمیم این شکست به آرمانهای رهاییبخش مردمان کرد، و بی افق گذاشتن آنها، خطاست.
پ.ک.ک پس از نیم قرن مبارزه سیاسی، نظامی و ایدئولوژیک، به جایی رسید که بدرستی اسلحه را زمین گذاشت. اکنون پرسش کلیدی اینست که: آیا انحلال بزرگترین تشکل نظامی و سیاسی کردها در خاورمیانه بمعنای پایان آرمانهای آزادیخواهانه است ویا در کف جامعه، سلاح اندیشه و فرهنگ جایگزین نبردهای چریکی در قندیل و .. می شود؟
در بیانیه پایانی دوازدهمین کنگره پ ک ک آمده است: «ما اطمینان کامل داریم که مردم ما تصمیم انحلال پ ک ک و پایان دادن به روش مبارزه مسلحانه را بهتر از هر کس دیگری درک کرده و بر اساس ساخت جامعه دموکراتیک، به وظایف دوره مبارزه دموکراتیک عمل خواهند کرد…».
در این بیانیه، تأکید بر «خودمدیریتی دموکراتیک»، «پیشاهنگی زنان و جوانان» و «سازماندهی بر اساس زبان، هویت و فرهنگ خویش» آشکار است. اما واقعیت اینست که آرمانهای بیانشده در بیانیه انحلال، فاقد نیروی فاعل سیاسی می باشد. پ ک ک پایان یافت، بیآنکه بدیلی سیاسی، ساختاری و راهبردی روشن برای ادامه مسیر به جای گذارد.
ماهیت دولت ترکیه و تاریخ سرکوبهای آن علیه کردها، قابل چشمپوشی نیست. سخن گفتن از ساختن «جامعه دموکراتیک» در بستر جمهوری اردوغان، همانقدر ناممکن است که امید به اصلاح دموکراتیک در دل نظام اسلامی حاکم بر ایران توسط برخی گروه ها وجود داشت. در شرایط کنونی، انحلال پ ک ک، پیامهایی فراتر از تغییر تاکتیکی با خود دارد: شکست سیاست قومگرایانه، ضرورت بازتعریف هویت کردها و تبیین جایگاه آنها در انقلاب «زن زندگی آزادی» است.
می توان «خودمنحلی» پ ک ک را با انحلال حزب توده در دهه ۶۰ ایران مقایسه کرد؛ اما برخلاف آنکه حزب توده در پی سرکوب، دچار فروپاشی شد، پ ک ک در اوج ضعف استراتژیک و شکست تدریجی، خود مسیر انحلال را برگزید. با اینحال، همین «خودمنحلی» میتواند فرصتی باشد برای گشودن راهی تازه توسط نسل تازه نفس و نواندیش؛ راهی که نه از دل ملیگرایی قومی، بلکه از بطن جنبش منطقهای «زن زندگی آزادی» و سیاست شهروندی میگذرد.
مسئله کرد در ترکیه، سوریه و عراق، در چهارچوب نظم موجود حلناشدنی است و در ایران کردها از ستون های انقلاب سوم هستند. درک تاریخی و فرهنگی کردها از تاریخ خود، همواره در پیوندی عمیق با سرزمینی بوده که «خانه پدری» آنهاست؛ خانهای که نام آن ایران است.
این اندیشه همواره تنومندتر می شود که مرزهای کردها با ایران، برای پیوند مجدد فرهنگی و تمدنی از میان برداشته شود. این پیوند، نه در جغرافیا، بلکه در کرامت انسانی، عدالت اجتماعی، برابری جنسیتی و برابرحقوقی شهروندی معنا مییابد.
گفتمان «زن زندگی آزادی»، حلقه مفقودهای است که میتواند سیاست کردی را از بنبست قومگرایی نجات دهد و آن را در چشمانداز جمهوری شهروندی، لائیک، سوسیال، دموکرات و خودمدیریت، بازسازی کند. بازگشت به خانه پدری، یعنی بازیافتن ریشههای تمدنی، پیوند آن با انقلاب «زن زندگی آزادی» و یاری به دمکراتیزاسیون منطقه است.
اکنون که پروژه دولتسازی قومی در ستاد رهبری پ.ک.ک شکست خورده، زمان آن فرارسیده که سیاست کردی از انزوای جغرافیایی به همبستگی منطقهای گذر کند. راه آینده، نه در تجزیه و گریز، بلکه در همافزایی مبارزات دموکراتیک در سراسر منطقه و از جمله در ایران است.
آزادی کردها، دیگر جداییپذیر از آینده ایران نیست؛ همانگونه که شکوفایی ایران، بدون مشارکت آزاد و آگاهانه کردها، ممکن نخواهد بود.
زن زندگی آزادی
اقبال اقبالی
هفدهم ماه مه ۲۰۲۵
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید