
ابتدا بگویم هیچ جنگی برنده ندارد، جنگ باخت کامل است و مصایبی غیرقابل حل پدید می آورد. بخصوص جنگهایی که پایه ایدئولوژیک دارد و جنگ اسراییل و جمهوری اسلامی از این جنس است.
در اینجا از دو منظر بیرونی و درونی به جنگ اسراییل و جمهوری اسلامی میپردازم. ابتدا از منظر بیرونی!
آنچه در این سه روز گذشته بر سر ما آمد، جنگی ناخواسته و مصیبت مضاعفی بود که فقط یک باعث و بانی دارد: جمهوری آخوندی. وگرنه چرا اسراییل به پاکستان یا عربستان یا کویت حمله نمیکند! چرا اسراییل باید به ایران حمله کند!
اگر صادقانه در جستجوی پاسخی باشیم، باید آن را در ساختار توتالیتر مذهبی جمهوری اسلامی و نیز در عبارت آرمان فلسطین بجوییم؛ یعنی آنچه که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی پنجاه و هفت آغاز شد و در تمام این چهل و شش سال از منظر ملایان حاکم، بر منافع و مصالح ملی اولویت داشته است. جمهوری اسلامی با این آرمان پیوسته نگران هویت خود بوده و نه حتی منافع فلسطین و فلسطینی . همانطور که این رژیم هیچگاه نگران اقلیت مسلمان معترض در چین و روسیه و دیگر اقلیتهای محروم و مظلوم در جهان نبوده است. همچنین جمهوری اسلامی هیچ زمان رویکرد ملی گرایی نداشته و ندارد. حتی در مقایسه با دیگر ساختارهای اقتدارگرا و توتالیتر که خواهان شکوه و عظمت ملی کشورشان با تعاریف خود بوده اند، این حاکمان هیچ رویکرد و اهدافی برای این امر نداشته اند که هیچ، در مقام عملی و نظری به سیاستهای ضد ملی و امت گرایانه خود پیوسته اقرار کرده اند.
نشانه های محافظت از آرمان فلسطین در سلولهای رژیم هویداست. آن را در این چند دهه روی بیلبوردها و تابلو و میدان و دیوارهای شهرها و در سیاستهای عملی او در حمایت از حزب الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی دیده ایم. روزشمار نابودی اسراییل برای جمهوری اسلامی نه تنها جزو هویت اوست بلکه از سوی دیگر، ابزاری است برای بیان بی توجهی او به آینده کشور تحت حاکمیتش و البته سرکوب گسترده معترضان داخلی. در این سالها آن همه سرمایه کشور، خرج تحرکات رژیم پشت مرزهای اسراییل شد، از ساختن تونل و تامین مهمات تا تقویت قوای نیابتی در سرتاسر منطقه خاورمیانه.
اکنون اسراییل بعد از سالها اجرای نقشه و برنامه در خاک ایران، پیش از آن شمارش معکوس کذایی و پیش از با خاک یکسان شدن همان یک بند انگشت کشورش، آمده است تا ملاها را بر سر جایشان بنشاند. اسراییل پس از قطع کردن دستهای زالو صفت رژیم در منطقه، اکنون به سروقت حکومتی جنایتکار و بدون پایگاه مردمی آمده است، همین جنگی که رخ داده و ما در مقابل آنیم یعنی مواجهه ای مستقیم با همه تباهی اراذل و اوباش جمهوری اسلامی و لاف و گزاف و حیلهگریهایش. آتشی که دامنه آن میتواند به مردمان بی دفاع و سرمایه های ملی ایران آسیب برسد.
اکنون در مقابل نابود شدن بخشهایی از کارگزاران این حکومت خودکامه مذهبی، اینانی که دستور حمله و کشتار فجیع جوانان و نوجوانان را به وحشیانه ترین شکل اجرا کرده اند و طبیعت و سرمایه های ملی را بطور سیستماتیک نابود کرده اند، آیا باید بی احساس بود؟ اینهایی که مجاهد کورکور را در روزهای گذشته بیگناه به دار کشیدند تا قاتلی برای قتل حکومتی یک کودک، کیان پیرفلک معرفی کنند. چه روایتهای تکراری و لو رفته ای! حکومتی که هر اعتراض محدود و خیابانی یا در فضای مجازی را با انگ به خطر انداختن امنیت ملی و همکاری با دول متخاصم به اشد اشکال مجازات کرده است و اکنون زیر بارش بمبها، از وحشت قیام گسترده مخالفانش تا بن دندان مسلح بر سر چهار راه ها و میدانها می ایستد . همانها که باعث تبعید و مهاجرت گسترده ایرانیان ، همپای کشورهای جنگزده، از دل دریا و کوه و کمر شدند. دیگر بماند فقر عامدانه و نابود شدن طبقه متوسط و تعطیلی مشاغل و اصناف و کارخانه ها.
اما این جنگ از منظر درونی.
تلاش برای رهایی از چنگال جمهوری مرگ آفرین آخوندی طی پنج دهه و به قیمت سنگینی، برای ما بی نتیجه ماند. علل آن بسیار است و شاید خشونت و سرکوب و زندان و اعدام گروه های اجتماعی مختلف، بخشی از این دلایل باشد. نقطه کلیدی وضعیت جنگی اکنون برای ما مخالفان، فقط مواجهه با جنگ طلبی این حکومت نیست، بلکه تعیین تکلیف با مسبب این جنگ است که ما را پیش از این جنگ سه روزه با اسراییل در این چند دهه به بلایای مختلف دچار کرده است. این جنگ به شکل کارمایی، تکرار وضعیتی شوم است که چند نسل ایرانی را سوزاند و مملکت را با بحرانهای عدیده ای که گاه غیرقابل حل بنظر میرسد، مواجه ساخت.
اما آنچه در فضای اجتماعی فارسی زبان در جریان است نوعی جنگ کلامی و حساب کشی قدیمی است که هیچ ربطی به موقعیت خطرناک کنونی و سرنوشت وطن ندارد. چراکه باز به بهانه آرمان فلسطین و اسراییل ستیزی و حتی یهودستیزی، بسیاری از بازماندگان انقلاب پنجاه و هفت و پیروان و متحدانش را دور هم جمع کرده است. اینجاست که چهره های آشنایی امثال عبدالکریم سروش و فرخ نگهدار و ملی مذهبی ها و نهضت آزادی ها و چپهای غزه ای و سایرین به هم می رسند و فریاد وا وطن سر می دهند، همانها که چشم بر حقایق وطن دوخته اند و دور از فقر و وحشت و نومیدی زیستن در وطن، یک جانبه به دنبال تکرار شعارهای خود هستند. مردمان
در روزهای گذشته در کنار پروپاگاندای رژیم و شبه مخالفانش، از دل مردم ایران این صدا نیز شنیده شد که یا مرگ، یا آزادی! بنظر میرسد اکنون فرصتی است که باید برای جنگی که نه مردم آن را به وجود آورده اند و نه نظرشان در ادامه جنگ، اثرگذار است. به این جنگهای زبانی بپردازیم و روایت واژگونی را از دل آن کشف کنیم: اینکه چرا کسانی به ظاهر مخالف ، در این شرایط حاضر بجای خطاب قرار دادن بانیان حقیقی این جنگ، به دنبال سرزنشگری و معلم اخلاق شدن برای دیگران هستند؟ آیا آنها به واقع خواهان عبور از این لاشه متعفن هستند یا خیر؟ آیا یکبار شده که برای همیشه در این موقعیت خطیر و مهلک اکنون، برای سرزمین و مردم خود کنار یکدیگر بایستند و اقدام لازم برای سرنگونی را پیشه خود سازند؟ مسلما تکان دادن پرچم الله اکبر آخوندیسم جز به معنای ایستادن پشت اقتدار نداشتهی آخوندها هیچ مفهوم دیگری ندارد. این و دیگر رفتارهای تکراری تنها برای تجدید عهد با انقلابی فلاکتبار است و ایستادن در کنار آخوندیسم متلاشی و نه چیز دیگر. همین پرچم خرچنگ نشان، نشانه نیم قرن مصیبتی است که بر این سرزمین رفته و نیاز به گفتن ندارد.
اکنون حمله اسراییل به حکومت ملاها، وحشتی است برای جان بیگناهان که به یقین بدون آسیب نخواهند ماند و البته فرصتی است برای بیدار شدن از این خواب چند دهه، خواب کش مکش بر سر قدرت، ناامیدی و تکرار بازیهای اصلاح طلبانه!
زمانه اقدام است، برای تمامی کسانی که نومید از وطن گریختند یا ناتوان در مملکت ماندند. اینجاست فرصت تغییر، تغییر آنچه در شان فرهنگ کهن و تاریخ روزگار ما نبوده است. اکنون رژیم در معرض سقوط قرار دارد اما سقوط آنها را هنوز باور نکرده ایم، هنوز هستند کسانی که میخواهند سایه شوم این رژیم را حکومت و ملی گرایی و وطنپرستی تفسیر میکنند. با شنیدن صدای مردم داخل کشور بنظر میرسد که دیگر تاریخ مصرف گفتمان پنجاه و هفت تمام شده است. گفتمانی که حاصلش نه آزادی بود و نه دموکراسی و نه حداقل زندگی معمولی . دیگر در این بزنگاه خطرناک روایتهای واژگون کار نمیکند، چراکه حاوی قصه ای است که هیچ ربطی به ایرانی معاصر و مصایب ایران ندارد.
این جنگ و موشکها، آینه ای مقابل ما میگیرد تا ریشه این سرنوشت را بشناسیم، تا بدانیم کجا بازی را فریب خورده ایم، کجا تن داده ایم، کجا میهن را فدا کرده ایم، کجا برای منافع اندک خود، بهای سنگینی از خود و دیگران را هدر داده ایم.
شاید باید گفت پشت این جنگ، انتظاری همگانی خفته است تا از این بیهودگی تن دادن به ظلم و گم شدگی در غبار تاناتوسی این چند دهه ، راهی به بیرون پیدا کنیم! حالا پشت اداهای نه به جنگ و گریه برای کودک غزه، پشت تکیه دادن به آسایش غربی و بیشرم خواندن هموطن گرفتار، یکبار بیایید صادق باشیم و با اتحاد نیروهای مردمی از کشتن ضحاک و ایادیش بگوییم، شرممان می آید که مثل مردم کف خیابان های ایران از این لحظه مرگ یا آزادی حرف بزنیم؟ ترسمان از چیست، خراب شدن آسایشی که با فلاکت وطن به آن تکیه میدهیم؟!
این کارمای ماست که با این روی بزک شده، نمیتوان آزادی را انتظار کشید. الان وقتش است که به مجراهایی برای براندازی فکر کنیم و از این سیاهچاله آخوندی عبور کنیم. یادمان باشد که همین گفتمان پنجاه و هفتی، عمری بر سر معترضان کوبید که ساکت باشید وگرنه ایران تجریه میشود یا به فلاکت سوریه دچار میشود. دریغ از آنکه آنها مردمان را از چیزی می ترساندند که خودشان پایه گذار و نماینده آن بودند.
در نهایت باید گفت، هیچ نظام توتالیتری بدون جنگ و دخالت بیگانه از میان برداشته نشده، نمونه آن سرنگونی حکومت ویشیها در فرانسه یا در آلمان هیتلری. حتی در اتحاد جماهیر شوروی که جنگی در میان نبوده، با دخالت و برنامه ریزی بلند مدت جهان غرب به فروپاشی منجر شد. آنچه برای ما اهمیت دارد در میان رفتار جنون آمیز این دو حکومت، آزادی مردم ایران و نگهداری از خاک و مرز و عزت ماست
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
خامنه ای- و رضا شاخ -و…
خامنه ای- و رضا شاخ -و خلخالی- و موسوی -و فرح دیبا- همه ترک تبار هستند. فارس هایی همچون منتظری / و کردها یی مانند عبدالله مقتدی/باید در هزاره آینده بر فلات ایران حکومت کنند !
در آینده حمل اسامی مانند اوغلی موغلی ممنوع خواهد بود و باید به ترکستان تبعید گردند.
In reply to خامنه ای- و رضا شاخ -و… by ناشناس
آدرس غلط نده،
سالام
جناب بی نام،
خامنه ایی،رضاشاه، فرح،
اینها فقط تورک زاده هستند،
هیچ فرقی بین این افراد با محمودافشار،
محمدعلی فروغی،حجت کلاشی،وحیدبهمن ،
ندارند،
ازشکم تورک زاده شدن دلیل بر تورک بودن نیست،
مهم سیستمی را اداره کردن است،که ساختارهای
حکومتی آن نژادپرستی پان فارسی وآنهم ازبدترین شکلش استعماری است.
اگر متن ومقالات من رابخوانی،
من ازسیستم فدرال،کنفدرال حرف میزنم
به گوش خر آیه یاسین نمی خوانم،
شما باخامنه ایی،
هیچ فرقی ندارید،
برای ما شما بهتر هستید،تا خامنه ایی،
چون شما حرف دلت را رک و راست میگویی،
ولی آنها متاسفانه درسایه استعمارگران ،
اربابان پان فارس فاشیست خوابیده ،عوامفریبی
میکنند.
هژمونی تورکان قبول دارید،بسمه الله
سالام
درست از اواسط حکومت قاجار،استعمارگران پان فارس وپان ایرانیست پان فارس نشان را بلای جان مردم ایران کرده وآنهارا حمایت ودر قدرت نگه داشته است،
تمام گرفتاری مردم وملل ایران وحتی منطقه پان فارس ساخت استعمارگران غربی بوده وبه همه در لفافه
ایران ،وطن،پرچم ،اسلام
خیانت کرده اند،
به این اتینیک فقط باید حاکمیت کرد،
واینها باید همچون فاشیست های ایتالیا وراسبستهای آلمان محدود وتحت کنترل
باشند.
اگرایران دموکرات،همراه بادموکراسی واقعی میخواهید،بسمه الله،
ما سیستم کنفدرال خواسته
ودراین سایت از اولین روزهای تشکیل این درخواست رامطرح کرده ام،
الان هژمونی تورکان ،صاحبان اصلی این کشور بایدباشند.
ما ازتمام ملل ایران،ازبرادران عرب،بلوچ،لر،تورکمن ،استفاده و خودگردانی مناطق اتینیکی را به خودآنها
واگذارخواهیم کرد.
اگر هرنیرویی غیر ازاین رابخواهد،فقط خودرا خسته و مارا در رسیدن به آرمانهای انسانی خود معطل
خواهندکرد.
درنهایت آنها تجزیه طلب خواهندبود.
بهمین دلیل ،پیشنهاد میکنم،
دنبال دزد زاده،باستانگراها،
پان فارسهای هزار دست وپای اختاپوس های اجنبی
نبوده و ما نخواهیم گذاشت
موفق بوده وبازهم ۵۰ سال
افزودن دیدگاه جدید