رفتن به محتوای اصلی

از گوادلوپ تا کاناناسکیس؛ باز هم بر سر سفره‌ای که ما را بر آن نشانی نیست؟

از گوادلوپ تا کاناناسکیس؛ باز هم بر سر سفره‌ای که ما را بر آن نشانی نیست؟

زمستان ۱۳۵۷، در اقامتگاه خلوت و گرمِ رئیس‌جمهور فرانسه، والری ژیسکار دستن، در جزیره‌ی گوادلوپ، نشستی برگزار شد که بی‌سروصدا، اما سنگین‌تر از هر انقلاب خیابانی، مسیر تاریخ ایران را تغییر داد. کنفرانس گوادلوپ؛ جایی که چهار قدرت بزرگ غرب " آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان غربی" در غیاب صدای ملت ایران، تصمیمی گرفتند که سرنوشت ما را برای دهه‌ها زیر سایه‌ی استبداد مذهبی فرو برد.

آنان، به‌نام مقابله با شوروی و حفظ منافع خود، به این نتیجه رسیدند که دیگر نباید از دولت شاهنشاهی پشتیبانی کنند، و در عوض، باید آیت‌الله خمینی را به عنوان آلترناتیو مورد حمایت قرار دهند. اما آنچه نصیب مردم ایران شد، نه آزادی بود و نه عدالت. تنها یک دیکتاتوری خون‌آشام این‌بار در جامه‌ی دین ، بر سر کار آمد؛ دیکتاتوری‌ای که نه خدا را می شناخت و نه مردم را آزاد گذاشت.

اکنون، ۴۶ سال گذشته است. سال ۲۰۲۵، در سکوت کوهستان‌های آرام کانادا، در دهکده‌ی کاناناسکیس، بار دیگر قدرت‌های جهانی گرد هم آمده‌اند. این بار برای جمع‌بندی یک بحران: جنگی که با حمله‌ی سهمگین اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای رژیم اسلامی آغاز شد و حال، آینده‌ی منطقه را در آستانه‌ی دگرگونی قرار داده است.

در کاناناسکیس، از امنیت جهانی سخن می‌گویند، از نظم نوین خاورمیانه، از پایان جنگ و شاید آغاز صلح... اما باز هم، آن‌که باید در مرکز این گفت‌وگوها باشد، غایب است: ملت ایران و نمایندگان واقعی‌اش.

مبادا فریب واژه‌های رنگ‌وبار دیپلماتیک را بخوریم. آنچه پشت درهای بسته‌ی این نشست می‌گذرد، می‌تواند نقطه‌ی آغاز فصلی نو باشد یا تکرار همان کابوس گوادلوپ. اگر قدرت‌های جهانی تصمیم گرفته‌اند برنامه‌ی هسته‌ای رژیم ایران را متوقف کنند , که باید چنین کنند , این پایان نباید بهانه‌ای شود برای بخشش دوباره‌ به رژیمی پوسیده، یا تنفس مصنوعی در رگ‌هایش.

نباید اجازه داد نام ملت ایران، همچون مهره‌ای بی‌جان در بازی شطرنج قدرت‌ها جابه‌جا شود؛ نه به بهای جان بی‌گناهان، نه به قیمت تکه‌تکه شدن وطن.

ایرانیان! دیگر زمان تماشا گذشته است. تاریخ، با تلخی، اما با صداقت، به ما آموخته که آینده را نمی‌توان به دست بیگانگان سپرد. همان خیانتی که در ۵۷ با سکوت و سادگی‌مان پذیرفتیم، نباید در ۲۰۲۵ تکرار شود.

این‌بار باید در میدان بود: نه فقط در خیابان، که در رسانه‌ها، در مهاجرت، در شبکه‌های جهانی، در سیاست و اندیشه. صدای ما باید در گوش تصمیم‌سازان جهانی طنین بیندازد. سکوت امروز، خیانت به فرداست. بی‌تفاوتی، همدستی با ظلم است.

رژیم جمهوری اسلامی ، این غده‌ی چرکین بر پیکر ایران ،امروز در آستانه‌ی سقوطی اجتناب‌ناپذیر ایستاده است. مبادا توافقی در حاشیه‌ی نشست‌ها، دوباره جان تازه‌ای در پیکر نیمه‌جانش بدمد. مبادا که معامله‌ای پنهان، بار دیگر او را چون ماری زخم‌خورده در کمین بگذارد، برای بلعیدن نسلی دیگر.

مردم ایران! برخیزید! سرنوشت‌تان را خود رقم بزنید. نه با جوهر توافق‌نامه‌های قدرت‌های بیگانه، که با قلم اراده‌ی ملی‌تان. این‌بار، نام شما باید در سرفصل آینده باشد، نه در حاشیه‌ی آن.

از گوادلوپ تا کاناناسکیس، باید این تجربه را به فریاد گفت:
تاریخ را ملت‌ها می‌سازند، نه کنفرانس‌های پشت درهای بسته.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

دارا گلستان

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

نظرات رسیده

آنا یعقوبیان:

Anna Yaghobian
جناب فرخی گرامی،
بی‌تردید کنفرانس گوادلوپ، که در زمستان ۱۳۵۷ برگزار شد، یکی از نقاط بحث‌برانگیز تاریخ معاصر ماست. اما بزرگ‌نمایی نقش آن در سقوط حکومت شاه و شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی، نوعی ساده‌سازی ماجراست که نه تنها به پیچیدگی‌های واقعی تحولات آن دوران بی‌اعتناست، بلکه ناخواسته، نقش فعال و پررنگ مردم ایران در انقلاب ۵۷ را حذف می‌کند.
در گوادلوپ، رهبران آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان گرد هم آمدند تا در مورد بحران‌های جهانی، از جمله وضعیت ایران، گفت‌وگو کنند. اما هیچ سند رسمی و قابل اتکایی وجود ندارد که نشان دهد در آن‌جا تصمیمی برای جایگزینی شاه با آیت‌الله خمینی گرفته شده باشد. حتی منابع آمریکایی چون خاطرات جیمی کارتر، برژینسکی و اسناد سیا نیز به چنین جمع‌بندی‌ای اشاره نمی‌کنند. سیاست غرب در آن مقطع، درگیر تناقض و سردرگمی بود، نه توطئه‌ای دقیق و طراحی‌شده.
تصویر ارائه‌شده در نوشته‌ی شما که ملت ایران در سال ۱۳۵۷ تنها «مهره‌ای بی‌جان» در معادله‌ی قدرت‌ها بود، با واقعیات آن دوران همخوان نیست. مردم ایران، با همه‌ی گوناگونی اندیشه‌ها و انگیزه‌ها، نقش فعالی در شکل‌گیری و پیشبرد انقلاب داشتند. فراموش نکنیم که اگر رژیم شاه سقوط کرد، بخشی از آن به دلیل نارضایتی عمومی، فساد گسترده، سرکوب سیاسی، و نبود آزادی‌های بنیادین بود.
نگرانی شما از تکرار تجربه‌ی گوادلوپ در کاناناسکیس قابل درک است. اما برای حضور مؤثر در میدان سیاست جهانی، ما نیازمند تحلیل دقیق، روایت مستند و تکیه بر توان اجتماعی خود هستیم، نه بازتولید روایت‌هایی که بر پایه‌ی "اگر"ها و "شاید"ها بنا شده‌اند. هشدار به ملت، زمانی اثرگذار است که با اطلاعات درست همراه شود؛ در غیر این صورت، تنها فضای ذهنی توطئه‌زده‌ای را بازتولید می‌کند که خود به تضعیف کنشگری منجر می‌شود.
در این روزها، آنچه بیش از هر زمان دیگری نیاز است، ساختن بدیلی دموکراتیک، آگاه، و ریشه‌دار است. بدیلی که بتواند به‌جای تقبیح تصمیم‌گیری‌های پشت درهای بسته، خود را به‌گونه‌ای سامان دهد که قدرت چانه‌زنی ایرانیان در سپهر جهانی افزایش یابد.
جناب فرخی، هشدار شما به‌جا و تلنگرآمیز است. اما برای آن‌که تکرار تاریخ به سرنوشت بدل نشود، باید با ابزار خرد، اسناد دقیق، و روایت منصفانه، وارد میدان شد. آینده، نه با نفی گذشته بلکه با فهم دقیق آن ساخته می‌شود.
با احترام، آنا یعقوبیان

پ., 19.06.2025 - 22:59 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید