رفتن به محتوای اصلی

سخنی با هموطنانم در غربتی پایان‌ناپذیر

سخنی با هموطنانم در غربتی پایان‌ناپذیر
به نام آزادی، به نام ایران

 

 

ای هموطنان دردمند و تبعیدیانِ وطن‌پرست!
در این روزهای ملتهب و سرنوشت‌ساز، که قلب ایران زخمی‌تر از همیشه می‌تپد، و آسمان وطن تیره‌تر از هر زمان بر سر مردم ما سایه انداخته، سخنی دارم با شما؛ با شما که سال‌هاست از خانه رانده شده‌اید، اما ایران هنوز خانه دل شماست؛ با شما که در هوای سرد تبعید، گرمای ایران را چون چراغی در دل نگاه داشته‌اید؛ با شما که هر شب در رؤیاهایتان هنوز چهره دوستان و اقوامتان ، عطر کوچه‌های کودکی، و نام خلیج همیشه فارس را می‌شنوید.

ما مردمی هستیم که چهل‌وشش سال، چهل‌وشش سالِ بلند، زیر یوغ یک رژیم خون‌خوار و ارتجاعی جان کندیم؛ رژیمی که نه تنها ایران را به بند کشید، بلکه شرافت، انسانیت، زن، کودک، اقلیت‌های دینی، قومی و جنسی را یکجا به مسلخ برد. از به‌دار کشیدن دگراندیشان تا سنگ‌سار مادران؛ از گلوله به سینه‌ی جوانان بی‌سلاح در خیابان‌ها، تا طناب دار بر گردن نویسندگان و معترضان خاموش؛ این همه را دیده‌ایم. و جهان نیز دیده است. و سکوت کرده است.

اما امروز، تاریخ دوباره تکان خورده است.

اکنون، پس از دهه‌ها ترور و صدور جنگ و ناامنی به منطقه و فراتر از آن، پس از دهه‌ها پرچم‌سوزی و شعار مرگ بر این و آن، پس از گروگان‌گیری دیپلمات ها و شهروندان خارجی، و باج‌گیری هسته‌ای، جامعه جهانی سرانجام به نقطه‌ی انفجار رسیده است. کاسه صبر جهانیان لبریز شده، و دولت اسرائیل، با تصمیمی سرنوشت‌ساز برای نجات خویش، به قلب اختاپوس زده:

ضرباتی کوبنده و حساب‌شده که در عرض چند شب، زیرساخت‌های هسته‌ای و موشکی، و مراکز فرماندهی سپاه پاسداران را درهم کوبیده است. فرماندهان بلندپایه کشته شده‌اند و ساختار امنیتی رژیم دچار لرزش شده است. و در این میان، ما فرزندان ایران، قلب‌مان از دو سو می‌تپد: از یک سو، کورسوی امید به رهایی، و از سوی دیگر، اندوه جان‌های بی‌گناهی که به خاک افتاده‌اند.

بر اساس گزارش‌ها، نزدیک به ۲۵۰ تن از هموطنان غیرنظامی‌مان جان باخته‌اند. آتش و دود و قطع اینترنت، و بی‌خبری مطلق از عزیزان‌مان در داخل کشور، زخمی‌ست که در تبعید هم می‌سوزاند. اما این رنج بی‌پایان، اگر به درستی هدایت شود، شاید درهای آینده‌ای تازه را بگشاید.

در همین اثنا، مذاکراتی در جریان است. برخی بازیگران بین‌المللی، از جمله بخشی از جناح ماگا در دولت ترامپ و برخی کشورهای اروپایی ،شاید به دنبال معامله‌ای دوباره با رژیم باشند؛ معامله‌ای برای مهار موقت موشک و اورانیوم، اما نه برای آزادی مردم ایران. مانند زمانی که صدام حسین پس از شکست در جنگ اول خلیج فارس، زنده ماند و خشم خود را بر سر کردها و شیعیان عراق خالی کرد، این‌بار نیز خامنه‌ای می‌تواند جان سالم بدر برد و انتقام را از نسل جوان ایران بگیرد.

احتمال دوم، روی کار آمدن یک رژیم نظامی است: کنار زدن خامنه‌ای توسط حلقه‌ای از نظامیان، و تشکیل حکومتی مشابه آنچه در پاکستان و مصر و ترکیه دیده‌ایم. یعنی مشت آهنین، توافق پنهانی با قدرت‌های بزرگ، و مرگ کامل رویای آزادی و دموکراسی در ایران.

و اما گزینه سوم...

گزینه سوم، راهی‌ست که هنوز می‌تواند ما را نجات دهد: براندازی کامل رژیم اسلامی با اراده مردم ایران و حمایت جامعه جهانی؛ راهی که نه به معامله با دیکتاتور می‌انجامد، نه به کودتای پنهان نظامیان، بلکه به گشودن دروازه‌های آزادی. این گزینه، که اکنون با حمایت تلویحی دولت اسرائیل و بخشی از جمهوری‌خواهان سنتی در آمریکا به میدان آمده، یک فرصت تاریخی بی‌سابقه برای ما فراهم کرده است.
اما یک حقیقت را باید بدانیم: حتی اگر این رژیم ساقط شود، بدون یک طرح روشن برای آینده، ایران به ورطه آشوب و خلا قدرت خواهد رفت. و اینجاست که ما ، ایرانیان خارج از کشور ، مسئولیتی سنگین داریم.

اکنون پرسش اصلی این است:
ما، تبعیدیان، روشنفکران، فعالان سیاسی و مدنی، چهره‌های فرهنگی، مدعیان آزادی‌خواهی ،چه کرده‌ایم برای روز پس از رژیم اسلامی؟ چه طرحی داریم برای نجات ایران پس از سقوط؟ کدام رهبر؟ کدام شورای انتقالی؟ کدام نقشه راه؟

در داخل و خارج، چهره‌های بسیاری هستند که شایستگی دارند در آینده نقش‌آفرینی کنند. اما در این لحظه، در میان همه نام‌ها، فقط یک نام است که هم در داخل ایران شناخته‌شده و هم در جهان مورد احترام است: شاهزاده رضا پهلوی.

او نه برای سلطنت که برای رهایی ایران ایستاده است. او چهار اصل بنیادین را بارها با صراحت اعلام کرده:
۱. حفظ تمامیت ارضی ایران،
۲. سکولاریسم و جدایی دین از حکومت،
۳. تعهد به حقوق بشر و دموکراسی،
۴. انتخابات آزاد برای تعیین نوع حکومت آینده ، چه جمهوری، چه پادشاهی ، توسط رأی مردم.

اگر او را نمی‌پسندید، اگر نام دیگری در ذهن دارید، اگر گزینه‌ای دارید که از او شایسته‌تر است، اکنون زمان آن است که نام او را اعلام کنید، نه فردا.
یا یک رهبر را انتخاب کنیم، یا شاید بتوانیم یک شورای انتقالی تشکیل دهیم ، همین امروز، نه ماه‌ها بعد.
جهان برای تصمیمات بی‌پایان ما فرصت ندارد.
قدرت های جهان در حال حاضر "منافع و امنیت ملی و ثبات "در منطقه را پیش نظر دارند،"حقوق بشر و دموکراسی" را خود مردم ایران باید تلاش کنند تا نهادینه شود.

اگر تعلل کنیم، راه‌حل اول یا دوم به ما تحمیل خواهد شد. و آن وقت، فرزندان‌مان از ما خواهند پرسید: «در آن لحظه که می‌توانستید کشور را نجات دهید، چرا ساکت ماندید؟»

بیایید از اختلافات شخصی، حزبی و ایدئولوژیک بگذریم. ایران امروز در آستانه یک تحول تاریخی‌ست. اگر این فرصت را از دست بدهیم، شاید دیگر هیچ‌گاه تکرار نشود. ما چهل‌وشش سال منتظر چنین لحظه‌ای بوده‌ایم. چهل‌وشش سال خون، شکنجه، تبعید، تحقیر. اکنون زمان آن است که آن انتظار به پایان برسد.

ای هموطنان عزیز!


اگر امروز نجنبیم، تاریخ ما را نخواهد بخشید.
نه تنها تاریخ، که فرزندان‌مان، آینده‌مان، و وجدان‌مان.
پس برخیزیم. گرد هم آییم. رهبری انتقالی برگزینیم.
و با صدایی بلند و واحد به جهان اعلام کنیم:

ایران دیگر نمی‌خواهد قربانی باشد. ایران دیگر نمی‌خواهد در زنجیر باشد.
ایران می‌خواهد آزاد باشد. با عزت. با رأی مردم. با صلح. با شکوه.

این آخرین فرصت ماست. آن را دریابیم.

با احترام،
یک ایرانی در غربت،
هم‌صدا با میلیون‌ها دل خسته اما امیدوار.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

ناشناس

جناب فرخی یک هموطن ایرانی من هم شما را هموطن نمی داند!

شما هموطن رضا اورشلیمی و نتانیاهوی کودک کش هستید!

اگر پاس اسرائیلی هم ندارید، می توانید فورا تقاضا بدهید!

ی., 22.06.2025 - 14:05 پیوند ثابت
اسماعیل مرادی

عنوان مقاله
ضرورت نگاه واقع‌بینانه، نه تمرکز بر فرد

نقدی بر تحلیل جناب فرخی: ضرورت نگاه واقع‌بینانه، نه تمرکز بر فرد
نوشته جناب فرخی، هرچند با نیت مسئولانه برای برون‌رفت از بحران ایران تدوین شده، اما در برخی موارد به‌گونه‌ای ناخواسته در مسیر تحلیل‌هایی گام نهاده است که نه‌تنها به اتحاد کمک نمی‌کند، بلکه می‌تواند در فضای پرتنش امروز، زمینه‌ساز چنددستگی و تکرار تجربه‌های تلخ گذشته شود. از جمله مواردی که نیاز به بازاندیشی دارد، تاکید بر لزوم معرفی یک چهره واحد به‌عنوان «رهبر» و تمرکز بر شخصیت شاهزاده رضا پهلوی است.

۱. تمرکز بر رهبری فردی؛ تجربه‌ای پرهزینه در جامعه‌ای متکثر
در تاریخ معاصر ایران، تلاش برای تحمیل یک رهبر فردی در بزنگاه‌های تحول‌خواهانه، بارها نتیجه‌ای معکوس داده است. جامعه ایران، به‌ویژه در چهار دهه اخیر، دگرگون شده و به سطحی از آگاهی سیاسی و تنوع فکری رسیده که دیگر بازگشت به الگوهای فردمحور ممکن نیست. جنبش "زن، زندگی، آزادی" نشان داد که عمق اعتراضات امروز نه متکی بر چهره‌ها، بلکه برخاسته از خواست جمعی برای آزادی و کرامت انسانی است.

در همین راستا، تجربه‌ی پروژه «وکالت» که با تمرکز بر چهره‌ای خاص و حذف دیگر نیروها پیش رفت، نه تنها موجب انسجام نشد، بلکه به شکاف و خاموشی تدریجی یک جنبش اصیل منتهی گردید. منشور مهسا نیز که با حذف صدای بخش بزرگی از فعالان اجتماعی و سیاسی تدوین شد، با بی‌اعتمادی عمومی و انزوا مواجه شد. این رویدادها، هشداری هستند درباره تکرار تجربه‌هایی که تمرکز بر فرد را جایگزین ساختار و برنامه می‌کنند.
در چنین فضایی، تأکید جناب فرخی بر رضا پهلوی به‌عنوان «تنها گزینه شناخته‌شده و قابل اتکا»، هرچند ممکن است از سر خیرخواهی باشد، اما ناخواسته در تضاد با اصل پذیرش تکثر در اپوزیسیون و جامعه ایران قرار می‌گیرد. در جامعه‌ای با گوناگونی سیاسی، قومی، جنسیتی و نسلی، اتکا به یک چهره واحد نه تنها چالش‌زا، بلکه از اساس ناپایدار و ناممکن است.
۲. مخاطرات تحلیل‌های هدایت‌شده؛ ضرورت هوشیاری در برابر پروژه‌های امنیتی
تجربه سیاسی ما نشان داده که نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، بارها کوشیده‌اند با مهندسی افکار عمومی، فضا را به سمت دوقطبی‌های مخرب سوق دهند. این پروژه‌ها معمولاً با برجسته‌سازی چهره‌ای خاص آغاز می‌شوند و سپس با مجموعه‌ای از تخریب‌های برنامه‌ریزی‌شده ادامه می‌یابند تا هم آن چهره بی‌اعتبار شود و هم کل جنبش اپوزیسیون ضربه بخورد.
در چنین شرایطی، حمایت‌های مشکوک و اغراق‌آمیز از شخصیتی مانند رضا پهلوی، که از سوی برخی چهره‌ها مانند مهدی نصیری، که سابقه‌ی نزدیکی به نهادهای امنیتی دارند، مطرح می‌شود، خود می‌تواند نشانه‌ای از مهندسی فضای سیاسی باشد. این حمایت‌ها، به‌جای تقویت گفتمان تحول‌خواهی، به ابزاری برای دو قطبی‌سازی و انشقاق بدل شده‌اند.
با این‌حال، باید تأکید کرد که رضا پهلوی می‌تواند به‌عنوان یکی از چهره‌های حاضر در میان اپوزیسیون ایران، نقشی مثبت ایفا کند؛ مشروط بر آن‌که این نقش در قالب یک مشارکت جمعی و در کنار دیگر نیروهای دموکراسی‌خواه تعریف شود، نه به‌عنوان تنها مسیر یا رهبر بلامنازع. متأسفانه، پروژه‌هایی چون «وکالت»، منشورهای تک‌صدایی، و فعالیت‌های گروه‌های حاشیه‌ای تندرو که به نام حمایت از او عمل می‌کنند، در واقع به تخریب این ظرفیت کمک کرده‌اند.
۳. جهان و توهم حمایت از آلترناتیو واحد
تحلیل جناب فرخی درباره آمادگی جهان برای حمایت از یک آلترناتیو مشخص نیز نیازمند بازبینی است. واقعیت روابط بین‌الملل نشان می‌دهد که قدرت‌های جهانی در سیاست خارجی، نه بر مبنای ارزش‌های دموکراتیک، بلکه با تکیه بر منافع امنیتی و ژئوپلیتیک خود تصمیم می‌گیرند. حتی اگر روزی از یک چهره یا گروه حمایت کنند، این حمایت نه به دلیل تعهد به آزادی و حقوق بشر، بلکه به دلیل اطمینان از کارآمدی آن نیرو در تأمین منافع است.
نمونه‌هایی مانند همکاری غرب با طالبان در افغانستان، و یا احمد الشرع در سوریه، به‌روشنی نشان می‌دهند که ترجیح قدرت‌های بزرگ، همواره ثبات و مدیریت بحران به شیوه‌ی مقتدرانه است، نه لزوماً دموکراسی و مردم‌سالاری. بنابراین، تلاش برای یک‌دست‌سازی اپوزیسیون صرفاً به امید جلب حمایت بین‌المللی، راهبردی آسیب‌زا و دور از واقعیت‌های میدانی است.
۴. مسیر پیشنهادی؛ سازوکار دموکراتیک، نه رهبری فردی
برای عبور از بحران کنونی، راه‌حل نه در تمرکز بر یک چهره، بلکه در ایجاد ساختارهای مشارکتی، شفاف، و فراگیر است که نمایندگی واقعی از اقشار و نیروهای گوناگون جامعه داشته باشند. اگر شورای گذار یا نهادهای مشابه با مشارکت همه جریان‌های باورمند به دموکراسی شکل گیرند، خواهند توانست اعتماد عمومی را جلب کرده و مسیر انتقال قدرت را هموار سازند.
پیشنهادهای مشخص برای این مسیر:
1. تشکیل کنگره یا همایش ملی با حضور طیف‌های مختلف اپوزیسیون دموکراسی‌خواه؛
2. رد تمرکز بر رهبری فردی و تاکید بر تصمیم‌گیری شورایی و ساختاری؛
3. شناسایی و روشنگری درباره پروژه‌های نفوذی و تلاش برای مقابله با دو قطبی‌سازی مصنوعی؛
4. تمرکز بر تدوین برنامه سیاسی، منشور مشترک، و نقشه راه آینده به‌جای چهره‌سازی فردی.

جمع‌بندی
تحلیل جناب فرخی، هرچند از دغدغه‌ای صادقانه برای نجات ایران از وضعیت موجود سرچشمه می‌گیرد، اما برخی از راهکارهای پیشنهادی ایشان در عمل می‌تواند زمینه‌ساز تکرار اشتباهاتی شود که پیش‌تر نیز هزینه‌های سنگینی به جنبش‌های مردمی تحمیل کرده‌اند.
جامعه ایران امروز نیازمند سازوکارهای دموکراتیک، مشارکتی، و ساختارمند است؛ نه بازتولید رهبری فردی، که خواسته یا ناخواسته راه را برای تفرقه، بی‌اعتمادی و مهندسی‌های امنیتی باز می‌کند. تنها در پرتو پذیرش تکثر، گفت‌وگوی آزاد، و شکل‌گیری نهادهای مشارکتی است که می‌توان به آینده‌ای آزاد، عادلانه و پایدار برای ایران امیدوار بود.
با احترام، اسماعیل مرادی

جمعه, 20.06.2025 - 11:42 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید