
در این روزهای خون و آتش، شماری از فعالین سرشناس مدنی، با نیتی پاک اما نگاهی سادهاندیشانه، بانگ بر توقف جنگ میزنند. میگویند صلح! میگویند کشتار بس است! آری، صلح زیباست، صلح آرزوی هر دل بیدار است… اما کدام صلح؟ صلحی که زخمهای یک رژیم زخمی را فرصت التیام دهد؟ صلحی که جلاد را دوباره بر تخت سرکوب بنشاند؟
فعال مدنی باید فریاد مردم باشد، اما نه فریادی کور. او باید بداند که اکنون لحظهٔ تعیین سرنوشت است، نه عقبنشینی! رژیمی که امروز زخمیست، فردا اگر مجال یابد، همان زخم را با کشتاری هولناک تسکین خواهد داد. چه سادهدلاند آنان که میپندارند توقف جنگ، مسیر دموکراسی را هموار میکند. آیا فراموش کردهایم؟سالها فعالیت مدنی نه راه را به آزادی نردیکتر کرد و نه دموکراسی، این رژیم با صلح نمیماند، با ترس میماند!
آری، دموکراسی با توپ و تفنگ نمیآید؛ اما راه آزادی را توپ و تفنگ میگشاید. راه را خون شهیدان باز میکند. آزادی، گوهری نیست که طومارش را در کنفرانسهای مدنی بنویسند.
فعالین مدنی بخوبی می دانند که دموکراسی را هموطنانمان در یک پروسه طولانی با رقابت های آزاد سیاسی در یک کشور آزاد و بدون حضور دیکتاتوری مذهبی باید رقم زنند.
اما امروز، طنین انفجارها در گوش میپیچد، اما شاید این، طلیعهٔ فقط آزادیست،آزادی از دست یک جلاد ۴۶ ساله که از خون جوانان وطن تغذیه می کند. جنگی که اگر بهدرستی پایان یابد، به پایان رژیم خواهد انجامید. و آنگاه، مردم ما، خود، بینیاز از گلوله، بنای قانون و آزادی و در نهایت دمکراسی را خواهند ساخت.
آری، شاید جنگ زیبا نیست... اما آزادی زیباتر است. و چه بسا راه به آن، از همین آتش بگذرد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید