
رم ایتالیا ۲۳ ژوئن ۲۰۲۵
تفاوت آزادی با دموکراسی و فعال سیاسی با کنشگر مدنی: وقت بازتعریف نقشها در نبرد با استبداد
در این روزهای سرنوشتساز، که نفسِ تاریخ در سینهی ایران حبس شده، در میانهی خروشِ خشم و امید، متأسفانه شاهد صحنهای دردناک در شبکههای اجتماعی هستیم: حملهی بیرحمانهی برخی هواداران افراطی به رهبرانِ دو جناح، بیآنکه درک دقیقی از مسئولیتها و جایگاههای متفاوت آنان داشته باشند.
رهبران سیاسی و پیشگامان مدنی، هر یک نقشی یگانه و ضرورتی انکارناپذیر در مسیر رهایی ملت دارند. یکی زبانِ دیپلماسی در محافل بینالمللی است، دیگری پژواک درد مردم در خیابانهای ایران. اما در روزگاری که دشمن در کمین است و ایران، زخمی و تشنهی وحدت، اینگونه خُرد کردنِ چهرههای اثرگذار، نه نشانهی دلسوزی، که زخم زدن بر پیکر زخمی جنبش آزادیخواهی ملت ایران است.
به جای آنکه رهبران را در برابر هم قرار دهیم، باید آنان را دو بال یک پرواز بدانیم؛ پروازی بهسوی آیندهای آزاد، آباد و انسانی. نباید بگذاریم اختلافنظرها، جای همدلی را بگیرد، یا جوهر نقد، به مرکب تخریب بدل شود.
این مقاله را با درد و دغدغه نگاشتهام، به امید آنکه فریادی باشد برای هوشیاری، آوایی برای اتحاد، و یادآوریای برای همهی آنان که دل در گرو آزادی ایران دارند: اکنون، بیش از همیشه، باید به جای تفرقه، دست در دست هم بگذاریم و از چهرههای جنبش، چه در سنگر سیاست، چه در میدان مبارزهی مدنی، چون شمعهایی فروزان در شب تاریک میهن پاسداری کنیم.
تا وقتی اپوزیسیون ایران، همچون پازلی ناقص و واژگون، هر قطعهاش در جهتی متفاوت ایستاده باشد، رویای آزادی فقط در قاب اشک و حسرت خواهد ماند. این حقیقت تلخ را باید با صدای بلند فریاد زد: ما نه بر سر دشمن، که با خود در جنگیم. گویی هنوز نمیدانیم «آزادی» یعنی شکستن زنجیر، و «دموکراسی» یعنی ساختن خانهای نو، بر ویرانهی سلطه، نه در آن.
در هیاهوی تبعید، هرکس پرچمی برافراشته و راهی میپیماید، بیآنکه دریابد، ابزار این نبرد، یکپارچگیست. فعال سیاسی، آنکس است که در بازی قدرت مهره میچیند؛ کنشگر مدنی اما، صدای بیصدایان است، زبان جامعهای است که در زیر فشارهای رژیم اسلامی خرد شده ،اما هنوز میخواهد زیستنی انسانی داشته باشد. هر دو شریفاند، اما جایگاهها یکی نیست. کارزار براندازی، نیاز به هر دو دارد ، به سیاستمداری که راه نشان دهد و به مدنیای که وجدان جمعی را بیدار نگه دارد.
در سالهای اخیر، این دو نقش گاه با هم خلط شدهاند؛ فعالانی که خود را کنشگر مدنی جا زدهاند تا از مسئولیتهای سیاسی بگریزند، و کنشگرانی که به نام اخلاق، از مشارکت فعال در مبارزه با رژیم طفره رفتهاند. نتیجه؟ شکاف، سردرگمی، و ناامیدی در بدنه جامعه.
شاهزاده رضا پهلوی،شخصیتی که می تواند نیاز امروز به آزادی از استبداد را بسازد. اما او نیز تنهاست، اگر دیگران، او را نه چون سرمایه، که همچون رقیب ببینند. در کنار او، چهرههایی چون شیرین عبادی و نرگس محمدی، ستونهای مقاومت مدنیاند؛ زنانی که با گوشت و استخوان خود، تاوان ایستادگی بر حق را پرداختهاند.
اما مسئله این است: صدای رضا پهلوی، صدای نرگس محمدی، فریاد عبادی، هیچکدام به تنهایی کافی نیست، اگر که از هزار دهان دیگر، نغمهای دیگر برخیزد. هر روز بیانیه، هر ساعت مناظره، هر دقیقه جنگ لفظی؛ و در این میان، آنکه پیروز است، نه ما، که هیولای جمهوری اسلامیست. او از تفرقه ما جان میگیرد، از درگیری ما قدرت میسازد، و از ناآگاهی ما، سلاح میتراشد.
ای کاش میفهمیدیم که «آزادی» و «دموکراسی» یکی نیستند. آزادی، مرحلهایست که در آن قفلها میشکنند، دهانها باز میشوند و دیوارها فرو میریزند. اما دموکراسی، ساختنیست، با زمان، تجربه، رقابت سالم و نهادسازی. با فروپاشی رژیم اسلامی و رفع موانع آزادی، مسیر بهسوی رقابتهای سالم سیاسی هموار خواهد شد، مسیری که در گذر زمان، به دموکراسی خواهد انجامید. پس نیازی نیست که امروز، در خلأ آزادی، ادای دموکراسی درآوریم و از پیشساختهای حزبی، جدلهای انتخاباتی و رقابتهای زودرس، نردبان خیالی بسازیم.
اکنون، وقت یکی شدن نیست ، وقت کامل شدن است. هرکسی باید بداند در کدام جبهه ایستاده: در میدان سیاست یا در سنگر مدنیت. و اگر هرکدام کار خود را با بلوغ، فروتنی و باور به دیگری انجام دهد، روزی خواهد آمد که نامها کنار هم، نه در رقابت، که در پیروزی خوانده شوند: از رضا تا نرگس، از شیرین تا بینامترین شهیدان وطن.
فقط اگر امروز بفهمیم که دشمن، ما نیستیم. دشمن، جای دیگریست.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
مومنت مومنت
فكر كنم جماعت زيادي از اپوزيسيون سنتي خوشحالن كه دوباره به تنظيمات كارخانه اي برميگردن. اطلاعيه ميدن... إبراز تاسف ميكنن.. يه كمپين هايي ميذارن يه روزهايي براي اعتراض به اعدام و دفاع از حقوق بشر تعيين ميكنن. خلاصه به اون حاشيه ي امن و مالوف باز ميگردن. در اين مدت هم كه كم كار نكردند تظاهرات ضد جنگ راه انداختن توضيح دادن كه با داشتن زاويه ي جدي در برابر جمهوري اسلامي فعلا مشكل اصلي رژيم اشغالگره و همه ي فريادها رو بايد بر سر اون كشيد. حالا هم ميزنن به پشت هم و خسته نباشيد ميگن. به هم جايزه ميدن كه خوب رضا پهلوي رو سر جاي خودش نشوندن... مسخره اش ميكنن و خلاصه در فيس بوك همه چي داره به حال عادي برميگرده.
انگار به اون الگوي از پيش تعيين شده عادت كرده بوديم. حكومت جاني.. مردم قرباني و اپوزيسيون پاي منبر خوان و تعزيه گردان. يك سري دلنوشته نويس هم داريم كه با زيباترين جملات ممكن همه رو ميذارن كنار هم و به زباله دان تاريخ ميسپرن از اوني كه ميكشه تا اوني كه سركوب ميكنه و اوني كه براي قدرت دندان تيز كرده. اين وسط فقط مردم قابل ستايش هستند، البته اگر خوب و خنثي باشن. خوبي رو كه نميشه ثابت كرد..
دشمن جای دیگری است.
بادرود و خسته نباشید
کاملا درست نوشته اید و کماکان تشریح و بسط مفیدی کرده اید هر چند یک مقدار مفاهیم مخدوش میباشد در هر صورت از جایی باید شروع کرد
دقیقا حق با شماست و چون شما طرفدار سلطنت و رهبری رضا پهلوی می باشید من از شما استدعا دارم که این کار مهم را از خودتان و رضا پهلوی شروع کنید لطفا سری به نوشته و گفته های رضا پهلوی و وحید بهمن، قاسم نژاد و ووو. بزنید تا دلیل فرار باقی مانده مردم یعنی همان تعداد کمی که شماها میگویید (نا قابل ده میلیون در مقابل هفتاد ملیون شماها)!!!! که با رضا پهلوی و از برنامه و گفتمان نداشته اش متوهم می باشند و دوری می جویند را در یابیدو فهم کنید.
با احترام
In reply to دشمن جای دیگری است. by محمد رضا
با سلام جناب محمد رضا، اگر…
با سلام
جناب محمد رضا، اگر برای شما امکان دارد کاندیدای خود را که بتواند کشور را برای دوره گذار رهبری کند با ارایه دلایل بیان کنید شاید کمکی به انتخاب درست و مورد قبول مردم باشد.
افزودن دیدگاه جدید