
یازده روز از حمله نظامی گسترده به خاک ایران و مواضع رژیم جمهوری اسلامی میگذرد. در داخل کشور پروپاگاندای رسانههای رسمی، قطعی اینترنت و تلفن، صدای انفجار و آمبولانس و سایهی ترس بر شهرها حاکم است. در عین حال، زمانه ما با برخورداری از مدیای بزرگتری در سوشال مدیا به مخالفان و حامیان رژیم امکان حضور و بیان نظر و اطلاع رسانی داده است.
امروز دوم تیرماه است. در تاریخ نه چندان دور، در روزی مثل امروز دوم تیر ۱۲۸۷، محمدعلیشاه قاجار، مجلس شورای ملی را به توپ بست. تصمیمی از سر استیصال برای حفظ ساختار سلطنت مطلقه قاجار، با تکیه بر بریگاد قزاق و حمایت بیقید و شرط روسیه. اکنون، بیش از یک قرن بعد، جمهوری اسلامی، که یک ساختار تمامیتخواه مذهبی است، بعد از دههها سرکوب خشونت بار، خود زیر بمباران قرار گرفته، با مدرنترین جنگافزارهای غربی و از سوی کشوری که آرزو داشت آن را از روی زمین محو کند.
اما این یادآوری تاریخی چه پیامی برای ما دارد؟
به یادمان می آورد که در تاریخ صد و پنجاه ساله اخیر گویی برخی حوادث تکرار شده اند، مثلا ساختار بسته و ماهیت عقب مانده رژیم جبار آخوندی به ساختار بسته و واپسگرای قاجار شباهت دارد و چه بسا از آن با توجه به جهان مدرن، عقب مانده تر هم به نظر می آید. این امر همچنین یادآور حضور و نفوذ دولتهای بیگانه و تاثیر آنها بر سرنوشت کشور است و از سوی دیگر، تلاش تاریخی مردم در پس راندن نظامهای تمامیت خواه و حضور و نفوذ قدرتهای خارجی. در واقع رژیم آخوندی، تداوم منطقی حکومت قاجار است و این روزها، من را به یاد انقلاب مشروطیت می اندازد.
محمدعلیشاه قاجار، با کلیت جنبش مشروطه و بخش عمده قانون مشروطه و متمم آن و خواسته های مشروطه خواهان موافق نبود، وقایع پی در پی آن دوران منجر به قلع و قمع آزادیخواهان و اهالی مجلس شد. او مجلس شورای ملی را با کمک یگان قزاق به فرماندهی کلنل لیاخوف به توپ بست و بسیارانی از آزادیخواهان را سرکوب و خاموش کرد. او خواهان تداوم سلطنتِ بیپاسخگوی خود بود و این امر را به کمک روسها پیش می برد.
اکنون از آن تاریخ، جهشی کنیم به صد سال بعد و حاکمیت رژیم آخوندی که در تداوم تفکر مشروعه امثال شیخ فضل الله نوری بود و نه مشروطه. جمهوری اسلامی نیز طی بیش از چهار دهه، با کشتار وسیع مخالفان و برخی از موافقان خود، زیر و زبر کردن مفاهیم مدرن، سلب اختیارات از مجلس، تعطیلی مطبوعات و رسانه های آزاد، کنترل شدید زندگی و آزادی های فردی، حبس روزنامهنگاران، حذف دگراندیشان، سانسور، نبود احزاب و سازمانهای غیر دولتی، حذف انتخابات آزاد، سرکوب اعتراضات نشان داد که هیچ نوع تغییر و بهبودی در کارش نیست.
اما انسدادهای داخلی چگونه به حمله خارجی ختم میشود؟
در جریان استبداد صغیر، مجلس نابود شد، مطبوعات خاموش شدند، و مشروطهخواهان به سلاح متوسل شدند. بدون خشونت و خفقان داخلی، جنگ بیرونی شاید ضروری نمیشد. اگر محمدعلی شاه از روسها برای سرکوب مخالفان کمک گرفت، مشروطه خواهان دست کمک به دامان انگلیس دراز کردند.
رژیم آخوندی به واسطه کمک روسیه و چین و کره شمالی، اتاق فکری نظام های توتالیتر بلوک شرق در سرکوب و انجماد مردم، و نیز با شرکت در جنگهای تروریستی در گوشه و کنار منطقه و به کمک نیروهای نیابتی سرکوبگر، هر نوع اعتراض طبیعی مردم ایران برای حقوق اولیه زندگی خود را با خشونت تمام خاموش کرد. امروز نیز پس از دهها سال سرکوب، اعدام، تبعید، فقر، فساد سیستماتیک، و انزوای جهانی، ایران به نقطهای رسیده که تغییر و محو سازی آن دیگر از مسیرهای عادی ممکن نیست.
اما اکنون ما مانده ایم و تداوم این جنگ و سرکوب و اعدامهای رژیم، بلاتکلیفی مردم و تلاش بخشی از انقلابیون پنجاه و هفتی برای گیج سازی و روایتهای واژگون و البته تلاش اپوزیسیون برای استفاده از فرصت در نابودی این سیاهچاله چهل و هفت ساله. بنظر میرسد در شرایط کنونی، شناخته شده ترین و قدیمی ترین چهره در این بین شاهزاده رضا پهلوی، همچنان در این صحنه خواسته های واضحتری داشته باشد. مسلما سنگ اندازی های آگاهانه و آلترناتیوسازی های موسمی و سرکوب شدید داخلی و همسویی دولتهای غربی در این مسیر، موانع جدی برای براندازی و موفقیت اپوزیسیون و قاطبه مردم ناراضی در داخل کشور بوده است.
حمله اسراییل و همکاری امریکا با او در این مسیر، امری پیش بینی پذیر در این چهل و چند سال بوده است و مسلما جان بیگناهان و ذخایر ملی ما را هم به خطر می اندازد اما این فرصت پر مخاطره، برای تمام کردن حاکمیت اراذل و اوباش بر ایران به ما امکانی میدهد. مسلما این ما، عموم مردم را شامل میشود؛ گذشته از آن بخشی از مخالفان رژیم آخوندی یعنی طیف بزرگی از چپهای داخل و خارج کشور که بقای این رژیم را به تلاش رضا پهلوی برای عبور از این دوران وحشت ترجیح میدهند و همچنان بنظر دشمنان قسم خورده پهلوی ها هستند و گویی در تمام این سالهای سیاه حکومت آخوندی در حال مبارزه با پهلوی ها بوده اند و نه رژیم حاضر.
آنچه این یادآوری تاریخی همچنان به یادمان می آورد؛ مطلق گرایی و تعصب ایرانی است. ما مردمانی صفر و صدی هستیم، با تعصب دوست یا دشمن کسی میشویم و این امر بارها ما را متوقف کرده است. مسئولیت فردی ما در حال حاضر داشتن انتظارات معقول و واقعی از توانهای موجود است و نه توهم" بالاخره یک نفر یک روز می آید" . اگر به واقع، خواهان نجات خود و سرزمینمان از این کابوس چهل و هفت ساله هستیم که پیوسته اندیشه ای آخرالزمانی آن را هدایت کرده است، ناچاریم از این همه توهم و شعار و دشمنی دست برداریم، به فکرهموطنان خود باشیم، مردمانی که جان و زندگی خود و عزیزانشان در این دوران سیاه نابود شده است. برای داشتن احزاب آزاد، آزادی فردی و اجتماعی و سکولاریسم و خواسته های روشن و معقول بکوشیم.
دوم تیرماه همچنین به یادمان می آورد که از باغشاه تا بوشهر، از قتل صوراسرافیل تا دختران شجاع خیابانهای تهران، از حبس نمایندگان مجلس تا حبس جوانان نخبه دانشگاه ها؛ تاریخ ایران پر از لحظاتی است که تمامیتخواهی نهتنها فرصت هر نوع اصلاح آن را از بین می برد، بلکه امکان بقا را هم از خودش میگیرد.
مردم ایران میان ترس و خشم، سکوت و فریاد، هنوز زندهاند. هنوز آرزو می کنند یک زندگی عادی داشته باشند. یادمان باشد تا وقتی ساختارهای تمامیت خواه زندهاند، یا توپ نصیب ما میشود یا بمب تنها پایان محتمل آنها بنظر میرسد
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید