هموطنانی که در این برنامه شرکت کرده بودند، طی یکیدو روز آینده عازم مونیخ خواهند شد تا در «همایش ملی برای نجات ایران» که در تاریخ ۲۶ ژوئیه برگزار میشود، شرکت کنند. محور اصلی این برنامه، حمله و سیاهنمایی علیه میرحسین موسوی و مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق است. با این حال، نوک اصلی حمله متوجه میرحسین است. چرا؟ زیرا او اخیراً بیانیهای منتشر کرده که در آن منشوری روشن و شفاف از مطالبات ملی ارائه داده است؛ آنهم در چه زمانی؟ زمانی که امید به سرنگونی جمهوری اسلامی از مسیر جنگ با اسرائیل، فروپاشی امنیتی درونی، و خیزش عمومی مردم، رنگ باخته و جای خود را به نوعی یأس و انفعال در میان بدنهی تحولخواه جامعه داده بود.
در چنین لحظهای از تعلیق و تردید، بیانیهی میرحسین موسوی وارد صحنه شد و خواستار برگزاری رفراندومی برای تشکیل مجلس مؤسسان و تدوین قانون اساسی جدید گردید؛ حرکتی که نهتنها از فروپاشی ذهنی جامعه جلوگیری کرد، بلکه بستری مفهومی و اخلاقی برای بازتعریف فرآیند گذار به دموکراسی فراهم ساخت؛ نه از طریق دخالت خارجی، بلکه با مشارکت مستقیم مردم در تعیین سرنوشت خویش، برای گسستی کامل از جمهوری اسلامی و حرکت به سوی نظمی سکولار و دموکراتیک.
در مورد دگردیسی موسوی ـ نخستوزیر دههی نخست و تاریک انقلاب ـ و تحولات بعدی در اندیشه و مواضع او، هموطنان را به بررسی مستندات و منابع موجود در فضای مجازی ارجاع میدهم. نمیتوان نقش او بهعنوان نخستوزیر در آن دوران را نادیده گرفت؛ این یک واقعیت تاریخی است. با این حال، هنوز روشن نیست میزان دخالت مستقیم او در تصمیمگیریهای امنیتی و قضایی آن دوره تا چه اندازه بوده است. موسوی تاکنون دربارهی اعدامها روشنگری نکرده و شاید شرایط حصر یا سایر محدودیتها مانع از این کار شده باشد. این سؤالی است بیپاسخ که همچنان جای بحث و گفتوگو دارد، نه آنکه دستمایهی تخریب کامل شخصیت او قرار گیرد.
اظهارات این سه هموطن، مرا به یاد دادگاههای نمایشی رهبران حزب توده در تلویزیون جمهوری اسلامی انداخت؛ جایی که برای اعتراف به خیانت و همکاری با کا.گ.ب و شوروی سابق، با یکدیگر مسابقه میگذاشتند که چه کسی خائنتر است، و حتی کار را به جایی میرساندند که سابقهی خیانت خود را به پدر و پدربزرگ نسبت دهند. این سه نفر نیز در سیاهنمایی علیه موسوی، رقابتی مشابه به راه انداختهاند. تماشای دقیق این برنامه را به هموطنان توصیه میکنم، برای ثبت در حافظهی جمعی؛ نه برای آیندهای دور، بلکه برای ماههای پیشِ رو که کشور ما در آستانهی تحولات بزرگی قرار دارد.
در پایان، فقط از شاهزاده رضا پهلوی تعجب میکنم: آیا نباید نسبت به اینگونه رویکردهای غیراخلاقی در میان برخی از نزدیکان و هواداران خود واکنشی نشان دهد؟ اگر میرحسین موسوی نیز، با روشی متفاوت، خواهان همان دگرگونی بنیادینیست که او ادعای آن را دارد، پس چرا این سکوت در برابر تخریب و بداخلاقی سیاسی ـ آنهم در این سطح از سقوط اخلاقی؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
خجالت کشیدن کار خوبی است برای شما
من شاید در دو تظاهرات ضد سلطنتی شرکت کردم. ولی روزیکه اوباش شپشوی نا آگاه و جوراب به سر به سازمان پیشاهنگی شهرمان حمله کردند و هیزمی برپا کرده ..... و فلوت و ترومپت و جاز و پیانو و ویولون را سوزاندند.... فهمیدم که من با آنها نیستم و بدین دليل رفتم دنبال دشمنان این اهرمنان که مجاهدین بودند و فداییان .... چون من و صدها هزار مثل من که جوان بودیم و شورشی.... متوجه شدیم که عجب کلکی خورده ایم و میخواستیم بمانند هر جوانی زودتر به خواسته خودمان برسیم. لذا ...جزب اضداد آخوندها شدیم که فداییان باشند و مجاهدین و از هز گروه و سازمانیکه دشمن آخوند بود خوشمان میامد....ولی در طی پروسه مبارزاتی متوجه شدیم که همه اینها توگند از آب در آمدند... آنقدر که من من کردندو از همان اول دور محوری جمع نشدند. اینرا مردم ایران هم به شکلی لطیف تر انجام دادند: رای دادن به خاتمی .... داستان موسوی و غیره . حالا آقای موسوی که بقول آقای محسن کردی دوران طلایی خمینی را که در آن ده ها هزار جوانان میهنمان به دار کشیده شدند...را آرزو میکند...زمان زیادیست که در افکار جوانان واژگون شده. انقلاب سبز مرده و موسوی دنبال رهایی خویش.
حد و اندازه ندارد
حد و اندازه ندارد
این عبارت «اطرافیان شاهزاده» مرا به یاد عبارت «اطرافیان شاه» میاندازد. همین آقای نوری علا و ایرج مصداقی همین امروز هم «از برخی اطرافیان شاهزاده» می نالند. و امروز اقای ایرج اروجی امروز هم از آقایان نوری علا و ایرج مصداقی به شاهزاده شکایت می برد. به عبارت دیگر توقع همه یکسان است: چرا شاهزاده سیاست هایش را مطابق نظر من پی نمیگیرد. اگر به آقای اروجی باشد که به شاهزاده رهنمون خواهند داد که نظر به این که موسوی نیز همان راه شاهزاده را پیش گرفته است، شاهزاده همه اعتبارش را در کاسه تقدیم میرحسین کند که میخواهد به دوران طلایی امام باز گردد. شما که اینقدر راحت اهل منطق هستید از میرحسین دعوت نمی کنید تا از شاهزاده و طرح او حمایت کند؟ اگر میرحسین امروز با نظارت و فرمان وزارت اطلاعات سخن از مجلس موسسان به میان می آورد که از شاهزاده گرفته تا کوچکترین گروههای اپوزیسیون دهه هاست که این ندا را میدهند. چرا موسوی بجای پشتیبانی از این گروه ها گفت میخواهد به دوران طلایی امام باز گردد؟ آیا شما به کسی که چنین آرمانی را بر زبان رانده و امروز دارد از آب گل آلود ماهی میگیرد اطمینان می کنید؟ البته که اطمینان میکنید! چرا که راه شما و همان چندصد نفری که آن بیانیه را امضا کرده اند رسیدن به دوران طلایی امام است. برخی تان دلتان برای شکنجه های همکاران لاجوردی تنگ شده. آن کتک خوردن ها و شلاق ها که به کف پای اینها میخورد به اسم در کردنش میارزد. چه افتخاری! دیروز شلاق بخورد کف پایت و امروز به پابوس میرحسین بروی و بگویی بیچاره میرحسین خبر نداشت که من شکنجه میشوم. چطور بچه های 14 ساله ای که رژیم اعدام کرد از شکنجه ها خبر داشتند میرحسین خبر نداشته باشد؟ محمد نوریزاد هم سالهاست که صحبت از مجلس موسسان می کند و همانجاست که میرحسین بدون آن که مسئولیت و مقامی مانند میرحسین در دوران طلایی امام داشته باشد. چرا امضاهایتان را صدتا صدتا به حمایت از او کنار هم نگذاشتید؟ خیلی ساده به این دلیل که نوریزاد از پهلوی ها ذکر خیر میکرد. خداوند نسل سیاست ورزی هرچه آدم دو رو و پشت هم انداز و شامورتی باز وسط باز است از زمین بردارد.. آمین!