رفتن به محتوای اصلی

مونیخ ۲ و همه دارایی پهلوی!

مونیخ ۲ و همه دارایی پهلوی!

در روز شنبه چهارم مرداد ۱۴۰۴ یک گردهمایی تحت عنوان «همایش همگرائی ملی برای نجات ایران» به ابتکار و دعوت رضا پهلوی در شهر مونیخ برگزار شد. در شب قبل از این همایش، هم شاهد تظاهراتی از سوی نیرو‌های پهلوی طلب در میدان مرکزی شهر بودیم. در این یادداشت گزارش‌گونه، سعی می‌کنم به برخی از جوانب مثبت و منفی این اکسیون بپردازم.

۱- بنا بر تخمین‌های بی‌طرفانه، در تظاهرات شب شنبه جمعیتی بین ۵۰۰ تا ۷۰۰ نفر شرکت داشته‌اند. اقلیت بسیار کوچکی از حاضرین از شهر مونیخ بودند و بقیه بر اساس شواهد میدانی و گزارش اقای پهلوی، از کشور‌های مختلف، از استرالیا تا آمریکای شمالی و همه کشور‌های اروپایی به مونیخ آمده بودند تا بخش قابل بسیج دارایی میدانی جریان پهلویست را به نمایش بگذارند. تظاهرکنندگان شعار‌های همیشگی خود نظیر «رضا شاه روحت شاد»، «کینک رضا پهلوی»، «جاوید شاه»، «مرگ بر سه فاسد؛ ملا، چپی، مجاهد» را سر می‌دادند و در کنار پرچم شیر و خورشید، پرچم فیروزه‌ای دربار پهلوی و پرچم اسرائیل را هم حمل می‌کردند.

نظر به تدارکات وسیعی که برای این تجمع به عمل آمده بود، می‌توان آن را تظاهراتی به لحاظ کثرت حاضرین، بسیار ناموفق و به لحاظ محتوای شعار‌ها، مطلقا بی‌ربط با شعار «همکاری ملی برای نجات ایران» دانست.

۲- نشست روز شنبه اما، برخلاف تظاهرات جمعه کیفیت و برنامه دیگری داشت. در این همایش حدود ۳۰۰ تا ۳۵۰ نفر شرکت داشتند. مراسم در سالن مجللی که بوسیله تشکل محلی «حلقه مونیخ» یا «مونشنر سیرکل» تهیه شده بود، با پخش سرود شاهنشاهی (شاهنشه ما زنده بادا، باید به فررش جاودان!…..) و زیر شعار محوری «ایران را پس می‌گیریم!» آغاز شد. بر اساس فیلم‌های موجود، هنگام پخش سرود مذکور، همه حاضران به پا خاستند و خاطره سینما‌های دوران پهلوی دوم و اجباری بودن برخاستن در هنگام پخش سرود را زنده کردند و به همه بینندگان میزان «ملی و فراگیر» بودن گردهمایی را خاطر نشان نمودند!

۳- نشست مونیخ ۲ به شدت حرفه‌ای و مدرن، بر اساس اصول «مارکتینگ» و «برند سازی» برنامه‌ریزی شده بود و همه‌چیز، با نظمی عالی و بدون وقت تلف شده، به اجرا در آمدند. بخش‌های مختلف برنامه از سخنرانی تا موسیقی و اجرا‌های زنده، تا پیام‌های تصویری و تا اعلام وفاداری زندانیان و آسیب‌دیدگان حامی پهلویسم، به گونه‌ای سنجیده و‌ هارمونیک عرضه شدند. به گونه‌ای که برخی از حاضران، بار‌ها از شوق یا اندوه گریستند. در همه بخش‌ها، همه چیز طبیعی بود. احساسات و سخنان، شاید تمرین شده بودند، اما فیک نبودند.

۴- در این همایش، آقای پهلوی همه سرمایه قابل انتقال خود در خارج از کشور را که درصد بالایی به شمار می‌رود، به صحنه آورد. تیم پهلوی موفق به دریافت پیام از زندان، خانواده‌های زندانیان طرفدار پهلوی‌ها، خانم عبادی و گوگوش شد و درجریان نشست هم، علاوه بر کسانی از طیف‌های حامی سلطنت نظیر نوری علا، افرادی از اقوام مختلف ایرانی، اغلب با لباس‌های محلی، در کنار شماری از زندانیان رها شده و آسیب‌دیدگان خیزش مهسا و برخی از اعضای خانواده زندانیان و جان‌باختگان، به ایراد سخن پرداختند.

شماری از خلبانان ارتش شاهنشاهی که با مو‌های سپید و سلام‌های نظامی به آقای پهلوی، خاطرات حامیان پنجاه و هفتی محمدرضا شاه را زنده کردند.

حضور شماری از کادر‌های سابق حزب توده و سازمان اکثریت که به اردوی حامیان رضا پهلوی پیوسته‌اند، به تکمیل پازل «همگرایی ملی» کمک کرد.

۵- ارائه رئوس برنامه‌های مربوط به دوره گذار، دوره صد روز اول پس از سرنگونی ج.ا. و دوران سازندگی پس از استقرار نظام جدید، بوسیله شماری از کارشناسان، بخشی از برنامه نشست بود. این پرفورمنس، گرچه یک برنامه محتوایی نبود و هیچ چیز برای گفتگو، عرضه نکرد، اما یک برنامه تبلیغاتی قوی بود که به رد اتهام بی‌برنامه بودن پهلوی‌گرا‌ها در نزد مخاطب عام کمک می‌کرد، بدون آنکه بتواند «برنامه داشتن» را برای نخبه‌گان سیاسی اثبات کند.

۶- نشست مونیخ با مشخصاتی که به اختصار بدان‌ها پرداختم، نه نشستی برای مشورت، گفتگو، رای‌گیری بر سر اسناد «همکاری ملی برای نجات ایران» بود و نه اساسا سازوکاری بدین منظور داشت. این نشست، دو هدف مهم را پی گرفته بود:

اول- «بیعت» با آقای پهلوی به عنوان «رهبر انقلاب ملی ایران» که به خوبی انجام شد. جدای از، افتادن یک هواخواه به پای شاهزاده و مدیحه‌سرائی‌های امثال علیرضا نوری‌زاده، تقریبا همه کسانی که به جایگاه رفتند، سخنان خود را با حمد و ثنای «خاندان ایران‌ساز پهلوی» آغاز کردند و با اعلام بیعت با رضا پهلوی، پایان دادند. تنها دو - سه تن از سخنرانان از این قاعده مستثنا بودند. این افراد احتمالا به عنوان مدرک و سند برای اثبات فراگیر و ملی بودن گردهمایی، در درون آن بر خورده بودند.

دوم- تولید محتوا برای تبلیغات! در این زمینه هم همایش بسیار موفق بود. رضا پهلوی بعد از رسوایی ناشی از همراهی با بمباران ایران بوسیله اسرائیل و فراخوان به قیام در پناه آتش ارتش اسرائیل و ریزش شدید محبوبیتش در داخل کشور، به یک دوپینگ تبلیغاتی نیاز داشت تا روحیه خود را باز یابد. همایش، این وظیفه را هم به خوبی انجام داد.

۷- رضا پهلوی که بدون همسرش یاسمین و آجودان مخصوصش، امیر حسین اعتمادی و به اتفاق دخترش، نور پهلوی وارد سالن شد، در تمام مدت همایش در ردیف اول و در بخش مدعوین جای گرفت و جز پاسخ به ابراز احساسات، سخنی بر زبان نیاورد.

۸- سخنرانی اختتامیه همایش که بوسیله آقای پهلوی ایراد شد، شامل دو بخش بود. در بخش اول که فی البداهه و بدون نوشته ایراد شد، او از هوادارانش خواست که برای نامیدن او از هیچ عنوانی جز «پدر» استفاده نکنند و توجه داشته باشند که او علاقه‌ای به داشتن هیچ مقامی بعد از پیروزی ندارد و تنها دغدغه او، رهبری دوران گذار، برگزاری انتخابات آزاد و سپردن کشور بدست صاحبان آن است و همین صاحبان، شکل نظام آینده را که ممکن است جمهوری یا پادشاهی باشد، تعیین خواهند کرد.

در بخش مفصل سخنرانی که از روی کاغذ قرائت شد، آقای پهلوی با تاکید، مدعی شد سقوط رژیم بسیار نزدیک شده است و او برای گذار و دوران‌های تثبت و شکوفایی کشور برنامه دارد و کسی نباید نگران خلا قدرت ناشی از سرنگونی نظام ج.ا. باشد. او اعلام کرد که علاوه بر مسیر تماسی که با انتشار «کیو آر» کد در تلویزیون ایران اینترنشنال برای نیرو‌های نظامی و امنیتی، ایجاد کرد، به زودی از وب سایتی رونمایی خواهد کرد که امکان تماس همه ایرانیان با دفتر او و مسولین مربوطه را فراهم می‌آورد. او پیشتر در مصاحبه با پولتیکو مدعی شده بود که شمار مرتبطین نظامی، دولتی و امنیتی از ۵۰ هزار نفر گذشته است. در این سخنرانی او اعلام کرد که به مقادیر متنابهی از اطلاعات ذی‌قیمت از طریق این مرتبطان دست یافته که در بانک‌های طلاعاتی خاص مورد پردازش و بهره برداری قرار خواهند گرفت.

آقای پهلوی همچنین از تشکیل دو نهاد اجرایی و راهبردی زیر رهبری خودش خبر داد و یادآور شد که کار نهاد اجرایی پس از سرنگون کردن رژیم پایان می‌یابد و نهاد راهبردی وظایف پارلمان موقت را برعهده خواهد گرفت.

رضا پهلوی حملات شدیدش را روی شخص خامنه‌ای متمرکز کرد و از جمله، او را به خاطر آنکه نتوانست از آسمان کشور در مقابل جنگنده‌های «کشور کوچک اسرائیل» دفاع کند، به باد سرزنش گرفت! او به روی خود نیاورد که خودش مشوق این حملات بود و با تصور پیروزی اسرائیل و قیام مردم در پناه آتش ارتش اسرائیل، وعده پرواز پیروزی به تهران را هم داده بود!

آقای پهلوی سخنرانی خود را با این شعار به پایان برد:
ما ملت کبیریم!
ایران را پس می‌گیریم!

در یک جمع بندی کلی:
همایش مونیخ ۲ یک برنامه تبلیغاتی قوی، حرفه‌ای و موثر بود. فضای همایش به بوی بسیار تند ناسیونالیسم اقتدارگرا آلوده بود. حضور شماری افراد بدون نمایندگی از اقوام ایرانی، نمی‌‌توانست این بوی تند را بپوشاند.

این همایش، مراسم «بیعت» مونیخ ۱ را که به دوازده گروه کوچک سلطنت‌طلب محدود بود، تا حدودی گسترش داد، بدون آنکه از محدوده پهلویست‌ها خارج شود و تمایل ملیون و جمهوریخواهان را جلب کند. معدود افراد با پیشینه چپ، که روی تغییر رفتار پهلوی شرط بسته بودند، جز تکمیل کردن پازل تبلیغاتی، دستاوردی نداشتند.

رضا پهلوی همه همّ خود را بر پذیراندن نقش خود به مثابه رهبر انقلاب ملی متمرکز کرد و تلویحا اذعان نمود که بدون حمایت جمهوریخواهان، او شانسی برای رسیدن به این هدف ندارد. او این بار به جد کوشش کرد تا به هواداران متعصب و افراطی خود بفهماند که باید دست از شعار‌هایی از جنس «کینگ رضا پهلوی» بردارند تا راه برای پیشرفت او به سوی اهدافش ناهموار نشود.
 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
فیسبوک‌ نویسنده

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

محسن کردی
محسن کردی

عنوان مقاله:
آقای حامد

طولانی بودن کامنت

شما معترضید که چرا کامنت ها طولانی تر از خود مقاله است. من فکر میکنم دلخوری شما بیشتر از پیام درون کامنت ها بخصوص کامنت های مخالفان است تا طولانی شدن کامنت. اگر کامنت موافق نظر آقای پورمندی بود فکر نمی کنم شما گلایه میداشتید. اگر میخواهید خودتان را بشناسید به شما می شناسانم تان!!!! کسی که امروز تحمل نظر مخالف را ندارد در درونش آدم دیکتاتوری است که فرار از واقعیت را بجای رویارویی با آن ترجیح میدهد. نظیر چنین آدم هایی میشوند علی خامنه ای و خمینی و صدام و هیتلر. من هم از برخی بحث ها فرار میکنم به دلیل این که جر می کنند نه بحث. بحث کردن نزد کسانی معنا پیدا می کند که باهم بر سر واقعیاتی که در جامعه سیاسی در جریان است هم فهمی داشته باشند. یعنی چه؟ یعنی اگر آماری در دست نیست.. اما آدم تیزبین و بی غرض و مرض از آنچه در اطرافش می گذرد می فهمد که مردم جمهوری اسلامی را نمیخواهند. اما همین آدم، هنگامی که با مخالف خود روبرو میشود تیزبینی و مشام سیاسی اش را کنار میگذارد و خود را مضحکه میکند و میگوید آمار و مدرک بده. این دوگانگی مخصوص آدم های ناتوانی است که شجاعت پذیرفتن شکست در نظراتش را ندارد. کسی که شکست میخورد انسان حقیری است. چرا که کارش را به جایی رسانده که در نظراتش به مرحله شکست برسد. و این شکست تعریف خودش را دارد.
اجازه بدهید پیرامون این «شکست» کمی بیشتر دقت کنیم. اگر نگاه فرد فعال سیاسی به مصالح جامعه و کشورش باشد، بر اساس آن مصالح، نظرات سیاسی و مشی سیاسی اش را بر می گزیند. شاهزاده یک نمونه مشخص در این مورد است. او پس از درگذشت پدرش اعلام کرد که به قانون اساسی مشروطه وفادار است و نیز تاکید کرد که پادشاهی زمانی معتبر خواهد بود که در مقابل مجلس سوگند ادا شود. بدین ترتیب بدون آن که خود را پادشاه بخواند نشان داد که به پادشاهی نیز پشت نکرده است. درحالی که اگر مثل شما یا آقای پورمندی فکر میکرد، همان زمان تاجگذاری هم میکرد و خود را پادشاه میخواند و میرفت به دنبال زندگی اش و لج میکرد و میگفت تا همه نیروهای سیاسی اپوزیسیون به حضورش نرسند و او را پادشاه نخوانند حاضر به پشتیبانی از تلاش های اپوزیسیون بر علیه جمهوری اسلامی نیست. از آن فراتر می توانست بگوید تا روزی که مردم ایران طوماری مبنی بر پشیمانی و عذر تقصیر بخاطر جفای به پدرش به حضورش تقدیم نکرده باشند حاضر نیست قدمی در راه آنها بردارد. شاید بخندید به این سخن. اما من نظرم این است که اگر پورمندی یا مسعود رجوی ولیعهد ایران بودند این کار را میکردند. نیازی نیست طرف را حتما به جای رضاپهلوی بنشانید که درک کنید که چه رفتاری میداشت. اگر تجربه زندگی داشته باشید آدم ها را با یک نگاه به کارنامه و نوشته شان میفهمید همان گونه که من شما را از همین چند خطی که نوشتید تحلیل روانی کردم بدون آنکه نیاز باشد حتا روانشناس باشم. من از یک روانشناس شما را بهتر می فهمم چرا که یک روانشناس الزاما از سیاست زیاد نمیداند و نمیتواند مابین خطوط را بخواند اما من در این مورد مدعی هستم که ختم روزگار هستم و آدمم را خوب میشناسم و تحلیش میکنم. اما رضاپهلوی نه مسعود رجوی است و نه پورمندی و هیچ عقده ای در دل ندارد و از لحاظ روانی آدم سالمی است. او مصالح مردم ایران را در نظر میگیرد و بنا بر مصلحت ایران عمل می کند. در جایی که او نشسته همراه با مردم و بنا به نیاز جامعه به پشتیبانی از جنبش سبز روبان سبز به دست مدتها می گردد و عکس و ویدیویش همه جا هست. چنین کاری از امثال پورمندی یا جنابعالی بر نمی آید. چرا که شما اگر جای رضاپهلوی بودید در مورد جنبش سبز می گفتید اول آمار و مدرک بیاورید که چند درصد از مردم ایران جنبش سبز را قبول دارند. کسی که چنین آماری میخواهد آدم صادقی نیست و بسیار وقیح هم هست که چشم در چشم کسی مثل من که مو را از ماست بیرون می کشم میدوزد و شامورتی و دلقک بازی سیاسی در می آورد و من تحمل تبهکار سیاسی را ندارم و به او بی احترامی می کنم چرا که با نظراتش به من و خوانندگانش توهین میکند و ما را خر فرض میکند! نه.. برای بسیاری موارد نیازی به مدرک و آمار نیست کافیست که انسان خودش را به نفهمیدن نزند. و یا تمایل مردم را نوستالژی به حساب نیاورد. و تازه نوستالژی هم باشد مگر چیز بدی است؟ شما هم آقای حامد.. سعی کنید خودتان را بشناسید و با خودتان روراست باشید. دستکم جلوی آینه بایستید و به خود بگویید فلان فلان شده.. میخوای جلوی سلطنت طلب شامورتی بازی در بیاری در بیار.. اما برای من - یعنی خودت- نامربوط به هم نباف. اگر اینقدر شهامت داشته باشید.. امثال شما و پورمندی که دستکم جلوی آینه با خودتان روراست باشید شاید بتوانید انسان صادقی برای سیاست ورزی باشید. وقتی تا این حد از ناصادق بودن با خودتان و خوانندگان مطلب تان میرسید دیگر امثال شماها با سلطنت طلبان بی کله که هالو را انگشت می کنند تفاوتی ندارید و احترامی بر نمی انگیزید. من اینها را مینویسم برای آنکه شاید تلنگری شود که بخود بیایید. پورمندی اگر شهامت و شجاعت داشته باشد مثل خمینی که مرد بود و شجاع.. میتواند بگوید اگر همه مردم بگویند آری من میگویم نه. اینجوری من برای او بیشتر احترام قائل خواهم بود دستکم به عنوان یک آدم یک دنده و لجوج اما صادق... تا این که اینجا شامورتی بازی در بیاورد و سخن از آمار و مدرک بکند.
این ایراد شما که سخن از 70 درصد و ایرانیان ساکن مونیخ آوردید نیز یک شامورتی بازی است و این که میدانم که عقل شما میرسد که چون 70 درصد ایرانیان مونیخ نیامدند معنایش این نیست که 70 درصد مردم ایران به نظام پادشاهی بی علاقه هستند. همین مسعود رجوی تان یا حامد اسماعیلیون تان که همیشه هزاران نفر را جمع میکند... همین آدم اگر بیاید و از ایرانیان مقیم مونیخ دعوت به گردم هم آیی بکند .. بشرطی که با کارت شناسایی که به ماموران حفاظت آلمانی اجازه بازرسی داده شود که واقعا اهل مونیخ هستند به شما قول میدهم که تعداد شان به 50 نفر هم نرسد. اما آیا این معنایش عدم علاقه مردم به نظام جمهوری است؟ شما اگر به جای من میبودید میگفتید بله نشان از عدم علاقه به جمهوری است. اما من مثل شما و پورمندی برای جرزنی سیاسی و پلیمیک وجدان سیاسی خود و دین به مردمم را زیر پا نمیگذارم و پاسخ صحیح را میدهم که این که 50 نفر شرکت کردند معنایش این نیست که فقط یک درصد مردم ایران جمهوری میخواهند. اینها را تنها برای شما ننوشتم.. نوشتم بلکه دو نفر دیگر هم که مثل شما فکر میکنند وجدان شان بیدار شود.. نگاهی جلوی آینه به خود بیاندازند و صداقت سیاسی پیشه کنند.

ی., 03.08.2025 - 10:26 پیوند ثابت
حامد

عنوان مقاله:
گزارش

بادرود به دوستان
من معمولا کمنت ها را میخوانم چون خیلی از جواب ها را در مورد یک مقاله پیدا میکنم و آشنایی با نقطه نظرات هم هست.
متاسفانه بعضی از کمنت ها پرت و پلا یا نشان از خالی شدن …هست.
گزارش اقای پورمندی جالب بود و در کنارش تمایلات فکری ایشان را هم میشد دید که آن هم جذابیت خودش را دارد.
سوالم این جاست چطور کمنت یک مقاله میتواند چندین برابر یک مقاله باش!!؟؟
بهتر نیست کوتاه و ساده برای من غیر آکادمیک هم بنویسید؟
یا به جای کمنت
خودتان مقاله بنویسید.
در خاتمه سوالی است که همواره دارم
دوستان پادشاهی خواه تا انجا پیش میروند که ۷۰ درصد مردم را پادشاهی خواه میدانند و حتی اقای مصداقی در مورد شکست اتحادهای قبلی از زیاده خواهی همراهان شاهزاده نام برد و مثال شرکت اقتصادی را آورد.
که موافق منطقش نیستم.
مونیخ دارای ۵۰ هزار ایرانی هست و ۷۰ درصد آن میشود ۳۵۰۰۰ نفر در حالی که تعداد حداکثر شرکت کننده در میتینگ ۷۰۰ نفر بود و نصف آن هم مهمان؟؟!!!
ممنون

چ., 30.07.2025 - 11:06 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله:
گفت و شنود بار آور

درووود!
گفتاری گوتاه؛ ولی شایان تامّل!
متاسفانه در جامعه ایرانیان، موضوعی به نام «گفت و شنود» از بهر دست یافتن به شناخت متّقن و مستدل و دندانگیر به ندرت پیش می آید و جزو نایابها و گوهر شبچراغیست که گمشده و پنهان است. اکثرا سعی میکنند که عقاید شخصی خود را تا میتوانند به شکلهای مختلف، توجیه و رتوش و تلقین و در نهایت، معتبر و مُبرّا از سنجشگری جلوه دهند و به کرسی بنشانند.

تا زمانی که «عقاید شخصی»، برای هر فردی، اولویّتهای اساسی را دارند، هیچگاه در جامعه ایرانیان، مسائل و مُعضلات اجتماعی و کشوری به گستره «پُرسمانهای فکری و فلسفی» تبدیل نمیشوند تا بتوان از نتایج اندیشیدنها و پرسشگریها و سنجشگریها به «نتیجه ای خردمندانه و کارگشا» برای حل و فصل مسائل و معضلات کشوری و اجتماعی راه پیدا کرد. فاجعه جامعه ایرانی، دامهائیست که «عقاید شخصی» ایجاد کرده اند و راه را بر هر نوع «گفت و شنود» بار آور و کارساز مسدود و ناممکن کرده اند.
هر گاه ایرانیان مدّعو آموختند که چگونه میتوان و باید از مرز «عقاید شخصی و جانبداریهای خودپسند/گروه پسند/تشکیلات پسند/قوم و قبیله و طایفه پسند و امثالهم» با آگاهی و مسئولیّت برگذشت و فاصله گرفت، آنگاه میتوان امیدوار بود که شاید زمینه های «گفت و شنود» بار آور، نم نم در جامعه ایرانی شکل بگیرد و راه به دهکوره ناکجامفقودی ببرد. شاید و احتمالا؛ در غیر اینصورت، آش و کاسه فجایع میهنی، همین خواهد بود که تقریبا نیم قرن تمام است به قوّت و شدّت خودشان پابرجا هستند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

س., 29.07.2025 - 06:25 پیوند ثابت
ع.ب.تورک اوغلو

In reply to by فرامرز حیدریان

عنوان مقاله:
سن بیر مانقوردسان

سالام
منجه سن بیر مانقوردسان،بیر عوضی کی حتتا
آقای توکلی یه دستور وئریر سن ،منی قوروپدا
قویماسون فعالیت ائدئم.
سن و ابوالفضل محققی ایکوزده تورکه خائن سوز،سیز تورک علیه نه فعالیت ائدیرسوز،
باستانگرا،،فردوسی پرست،شاگردسیدجواد
طباطبایی ،احمدکسروی منه لازیم دوویر
روضه اوخییا،
سن حتمن گئت چنگیز اتماتوفین ،عصرین
قئدئر اوزونولوق کیتابین تاپ اوخیی،
سن ،بیر ساتقین و خائن سن،
توکلی نین شرفی سن نن یوزلر برابر چوخ دی.
سیز تورک دوشمنی سوز،
سنون یئرون اردوگاه اجباری ایش یئری دی،
من درد،تورک ایرانام،من وجدان تورک لرم،
من بیر گوزگی تئکین ،صاف وصداقتلی فعال لام،
سنی بوردا ،نئچه آدلارنان ،گورموشم،
من یک وجدان سالم و یک آیینه سالم برای فعالین سیاسی وایران عزیز،
افشا کننده ذات پلید تفکرات ،خیانت کارانه هستم،مگر دنیای مجازی ارث پدری تعدادی میباشد،که برای تفکرات خیانت کارانه خود دستور برای حذف من میکنند،
اگرحرفی کسی دارد،نوشته های من رابخواند،
اگر توان شنیدن واقعیت راندارد،
گروه راترک کند،نه دستور حذف مخالف رادهد،
من کرم های درون درخت را نابودمیکنم،
سعادت برای همه و منطقه میخواهم،
باتفکرات اجنبی پرور ج

د., 28.07.2025 - 21:20 پیوند ثابت
محسن کردی
محسن کردی

عنوان مقاله:
دیوانگان سیاسی

هر اهل سیاست الزاما از عقل سالم برخوردا نیست و قدرت تفکیک ندارد

مطابق آمار وزارت بهداشت جمهوری اسلامی با همه سرپوشی که میکند 75 درصد مردم ایران نیاز به مشورت روانی و خانوادگی دارند و در 25 مورد مشورت روانپزشکی ضروری است. به باور من آمار مشکل روانی بسیار بیش از اینهاست. در میان اهل سیاست کسانی بخصوص در تبعید که زمین زیر پایمان شل است، به باور من درصد بالایی از مشکلات روانی رنج میبرند. اگر در ایران فقط حکومت مشکل اهل سیاست در داخل است، در خارج اصلا سیاست مشکل اهل سیاست است. سیاست و سیاست ورزی به جان و روان شان آسیب زده. در میان اهل سیاست در خارج از کشور مشکلات خانوادگی با داخل کشور تفاوت دارد. بندرت شده است که ایرانی اهل سیاست در داخل کشور طلاق را تجربه کند بخاطر سیاست بلکه بخاطر امور دیگری بوده. اما در میان اهل سیاست کم نبودند که دچار مشکلات روانی شدند و زندگی شان از هم بخاطر سیاست پاشید. هیچ مشاور خانوادگی نتوانست در میان زن و شوهر صلح بیافریند چرا که هیچ مشاور خانواده و روان درمانگر دوره درمان روح آسیب دیده از سیاست را ندیده بود و برای همین نتوانست کمکی بکند. بله.. به باور من در میان ما اهل سیاست بسیاری مان از روان رنجوری در رنج هستیم. به مجاهدین بنگرید. از میان همه ما زندگی مان را در سیاست باختیم، اینها از هم بیشتر لت و پار شدند. اگر ما چماقی خوردیم اینها خمپاره سیاست زندگی شان را از هم پاشید و کلا از انسانیت و احساسات طبیعی انسانی خالی شان کرد.
من فکر میکنم آدم عاقلی هستم. سیاست هایم را بر اساس منطق و ضروریات زمانه می سنجم و رفتار میکنم. هم ضد شاه شدنم، هم جمهوریخواه شدندم و سپس بسیار زود همراه شاه شدنم از سر عقل بود و هرگز و هرگز مانند نویسنده این مقاله اجازه ندادم که تابوها قلم مرا بچرخانند بلکه منطق همواره قلم مرا چرخانده است. در یک جا ماندن و فقط یک سیاست را برای حفظ لجبازی شخصی پی گرفتن نه تنها خیانت به خود بعنوان انسان سیاسی است، بکله خیانت به یک ملت و کشور است. در اثر خودپسندی و تابو به آنچه که میتواند در راه نجات کشورت ثمربخش باشد حمله کنی چیزی بجز خود زنی نیست چرا که دیرتر به آغوش ایران ات باز میگردی. ولی اگر راه گرانبها را بگذاری و به اصول وفادار باشی و در نتیجه در خارج و در تبعید بپوسی و به پوسیدن کشورت و مردمت تن در دهی، باید آن اصول که بهش وفاداری را بریزی در توالت تاریخ و سیفون را بکشی. اگر چنین قدرتی نداری آدم واپسمانده ای هستی، یک ربات هستی که به حافظه اش یک برنامه ضد شاهی دانلود کرده اند و این ربات را حتا اگر در ایران پادشاهی که مردمانش مثل مردمان قطر و دوبی در رفاه و نعمت زندگی کنند بجای سجده شکر تازه شروع می کند و دلش برای آن پاکستانی و فیلیپینی فلک زده ای میسوزد که دارد در خانه اینها کلفتی می کنند و خیابان های شان را تمیز می کند. و حالا آن پاکستانی و کلفت بدبخت ماهی چقدر درآمد دارد؟ 4000 دلار. اهل سیاست مفلوک ما چقدر در آمد دارد؟ هیچی بابا.. اغلب شون هنوز نتونستن شلوارشونو بالا بکشند. زور بزنند ماهی 2 تا 4 هزار دلار بیاد دستشون تازه کلی هم فیس و افاده دارند. بعد اینها برای کلفت فیلیپینی و کارگر پاکستانی که در قطر و امارات کار می کند پستان به تنور می چسبانند. اول تو برو نظر آن کارگر و کلفت را بپرس ببین اول جواب سلامت را میدهند؟ اون یکی هنوز حرف از طبقات میزند. وقتی میگن فسیل 57 تی یک دلیل منطقی پشت آن نهفته است.
به قول آن بیمزه.. سیز ساغ من سلامت ساغ اولا سن جان ابوالحسن. اینها توهین نیست. اگر بوی توهین از این مطالب میاید تقصیر نویسنده نیست. عملکرد طرف مقابل است که زیر دامنش را باد میزنم و بوی گند فعالیت چند دهه اش همه جا را بر میدارد.

د., 28.07.2025 - 17:23 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله:
موثّر شدن؛ نه فراری دادن

درود بر آقای کردی گرامی،
مختصر و مفید.
این صحبتها جنبه توبیخ و شماتت و اخطار و هشدار دهی نیستند؛ بلکه فقط تذّکّری مودبانه هستند. همونطور که خودتان و دیگرانی که تا امروز، مطالب مرا پیگیری کرده اند و شاید همچنان پیگیری میکنند، میبینند که من محکم، حرفهایم را میزنم و به هیچ احدی توهین مستقیم و حرفهایی رنج آور نمیزنم و تحقیرش نیز نمیکنم. اگر هم در جایی لحن قلمم تند شده است، رعایت مرز و حدّ خودم را کرده ام.

من با بسیاری از دیدگاههای «آقای پورمندی» و کسانی همچون ایشون، موافق نیستم. ولی دلیلی نمیبینم که اختلاف نظر باعث شود که مثلا به او یا همنظران او توهینها کنم. این کار اولا از لحاظ حقوقی، مستحق مُجازات است و از طرف دیگر، هیچ تاثیری بر ذهن و نگرش و بینش دیگران ندارد. ما ایرانیها به قول مادرم: «اندک رنج» هستیم و با کوچکترین حرف تلخی، به هم میریزیم.
شما میتوانید تمام انتقادهای خودتان را بدون هیچ تحقیر و شماتتی، محکم بر زبان برانید؛ نه به این امید که حریف را از میدان در کنید و فراری دهید؛ بلکه به این امید که او را بیانگیزانید تا در مواضع و نظراتش تجدید نظر کند و وسعت بینش و کار عملی خودش را گسترش دهد و بالیده و پروریده شود. هیچکس، مادرزاد، سیاستمدار نیست؛ بلکه در پروسه گلاویزیها و میادیتن مختلف کشمکشهاست که پخته و پروریده و سیاستمدار میشود. فرض کنید که آقای «پورمندی» نیز از آن دسته کنشگران است که همچنان در حال تمرین و خطاست. همین.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

د., 28.07.2025 - 14:27 پیوند ثابت
مش قاسم

والله دروغ چرا بعضی از همشهریهای ما که مال خود غیاث‌آباد نیستند...جوری میگن شاهنشاه آریامهر آدم مذهبی بوده زیارت مکه و مشهد میرفته...
انگار ننه شون مارلین دیتریش و باباشون هیو مارستون هیفنر سردبیر مجلهٔ پلی‌بوی بود یا ابجیشون اختر خواهر آسپیران غیاث‌آبادی بودند ...! آره بابام جان

د., 28.07.2025 - 12:55 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله:
حرفی برای گفتن داشتن

دروود بر کیانوش عزیز،
چند کلام مختصر.
من نمیدانم این شخص «تورک اوغلی» کیست و منظورش از اینهمه پرت و پلاگوییها چیه. این شخص. به شما، بارها توهین کرده است و شما سکوت و تحمّل کرده اید. بارها به دختر شما توهین علنی کرده است و شما سکوت و مدارایی کرده اید.

به هر کسی که در چارچوب ذهنیّت شابلونی اش نگنجد، انواع و اقسام انگهای «پانفارسیسم و پان ایرانیسم» و امثال این خزعبلات را چسبانده که هیچ ما به ازایی در تاریخ و فرهنگ ایران ندارند تا حرف خودش را فقط تبلیغ و ترویج کنه. من نمیدانم کیانوش عزیز چرا باید انرژی خودت را صرف کسانی کنی که هیچ حرفی برای گفتن ندارند. ایشون میتوانند دهها سایت به نام خودش داشته باشه و هر چیزی که دلش میخواهد در سایتهایش بنویسد و منتشر کنه؛ اگه واقعا حرفی برای گفتن داره.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

و امّا خطاب به آقای تورک اوغلی،
آغا جان! سن تورک دئییل‌سن، یالاننان تورک‌لیغی اوزونه یاماخ ایله‌ یرسن. حقیقی تورکلر باغیرلی، دللی و ایراندوز دیرلر. هئچ میلّت تورکلر قدَر ایرانا و ایرانلی‌لارا باغلی اولماییب.
تورکلر ایرانین تریخینده هر طرفیندن خدمت ائله‌یبلر. اما او تورکلر کی، آدم‌لاری قیرغینا وردیلر و خلقین جانینا دوشوب، اونا ایرانلی تورک دئمه‌ک اولماز؛ اولار یا ایشغالچی ایدیلر، یا تالانچی. نه فرق ائدیر تورک اولار، یا فارس، یا عرب، یا گیلک، لور، کورد یا مازنی – زولم ائله‌یَن، زولم‌کار‌دی.
بو کینه، نفرته چالیشماق‌لاری قالدیر. اگه واقعه‌دان اصیل تورکسن، اؤز اوزولوغونان فخر ائله و باشقاسینا باخما. گت، هاردان گلیبسَن، اونا گؤره یاشا و اوزلوغونو یاشات. دوشمن‌چیل‌لیک‌له گؤز اوسته اولماق اولماز.

خؤشحال و بئختیار
فرامرز حیدریان

د., 28.07.2025 - 12:05 پیوند ثابت
کیانوش توکلی
کیانوش توکلی

جناب ع.ب.تورک اوغلو گرامی / باور کن که جتاب فرامرز حیدریان همان تبریزی ستاره دارنیست . دفعه دیگر این را تکرار کنید ؛ کل کامنت جذف می شود

د., 28.07.2025 - 10:02 پیوند ثابت
ع.ب.تورک اوغلو

In reply to by ناشناس

عنوان مقاله:
حیدریان ،تبریزی ستاره دار،

سالام جناب حیدریان ،
آقای حیدریان ویکی از نویسندگان اینجا هردو
باستانگرایی چپی دارند،
جناب حیدریان مطالعات زیادی کرده اند،
بازی های مختلف سیاسی رابلدهستند،
مرحوم تبریزی ستاره دار،به چه علتی دگردیسی
کرد،نمی دانم،
دوستان نگاه کنید،
ازتورکان ایران افراد عجیب غریبی درمی آد،
البته تا آنجاکه سوادمن جواب میدهد،
سیدحسن تقی زاده،احمدکسروی ،سیدجوادطباطبایی،تقی ارانی،حیدریان،پیمان عارف،
ابولفضل محققی، وحیدبهمن،تیمورتاش،حجت کلاشی،روزگار عجیبی داریم،
اینها افراد منفی وضدخود هستند،
دوستان بنظرشما چرا اینگونه افراد از تورکان وتورک زادگان ایران پرورش داده میشود؟

د., 28.07.2025 - 09:01 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله:
نام و نامیده

دروود بر شحص ناشناس،
توضیحی سرراست بدون حواشی و تحشیه بر تحشیه.
دورانی که مبارزه ایدئولوژیکی و کشمکشهای عقیدتی/مذهبی/فرقه ای/سازمانی/حزبی و غیره خیلی داغ و پر هیاهو و مملوّ از قیل و قالهای هل من یزیدی بود، سالیان سال است که به خاک سپرده شده است. امروزه روز، بحث بر سر «افکار و ایده هایی» است که محصول کاوشها و تامّلات و پرسشها و سنجشگریهای فردی و جمعی باشند. این سئوالی که شما مطرح کرده اید، سال گذشته، خود «آقای پورمندی» از من پرسیده بود؛ آنهم در همین سایت ایران گلوبال که من پاسخ درخور را نیز به آقای پورمندی دادم. شما اگر آثار مرا خوانده بودید، اصلا ضرورتی نداشت که چنین سئوالی را مطرح کنید، زیرا پاسخهای خودتان را میتوانستید از لابلای آثارم پیدا کنید. امّا هم برای شما و هم برای دیگرانی که ممکن است، هیچ مطلبی از مرا نخوانده باشند به هر دلیلی که میخواهد باشد، توضیحی مختصر میدهم.

من تنها ایرانی روی کره زمین هستم که برای نخستین بار، بیست و هشت سال پیش مطرح کردم و با صدای رسا و کاملّا شفّاف گفتم و مستدل بیان کردم که: «اگر زمامداران جمهوری اسلامی [ولایت فقیه] بتوانند بُنمایه های فرهنگ باهمستان ایرانیان را تامین و تضمین کنند، آنگاه برای همیشه و ابد، جاذبه تئوریهای دمکراسی و سیستمهای شناخته شده کشورداری از دامنه مباحث جامعه ایرانیان ناپدید خواهند شد». برای من سیستمهای کشورداری به هر نامی و برچسبی که میخواهند باشند – جمهوری، جمهوری پارلمانی، پادشاهی، سلطنت مطلقه، پادشاهی مشروطه، سلطنت پارلمانی، جمهوری لیبرال، جمهوری سوسیالیستی، پادشاهی سوسیال دمکراسی و غیره و ذالک - به خودی خود، هیچ چیزی را ثابت نمیکنند، سوای عین نامگذاری بر میدانی، کوچه ای، خیابانی، مکانی و غیره. اصل برای من، «پرنسیپها و اصول و شالوده ها» هستند. صرف شعار دادن و تبلیغ و ترویج مفاهیمی مثل: «دمکراسی، حقوق بشر، انتخابات آزاد، سکولاریسم، لائیسیته، جدایی دین از حکومت، آزادیهای فردی و اجتماعی و امثال این ایده آلها»، هرگز و هیچگاه دلیل بر این نمی شوند که گرایشی واقعا و اساسا و اصولا و پرنسیپا به آنها وقعی مینهد یا تمایلی قلبی و کلیدی برای واقعیّت پذیری و تامین و تضمین آنها دارد. تا زمانی که مدّعیان در موضع «قدرت اجرایی» قرار نگرفته باشند و مصدر تلاش و بیداری برای اجرای آنچه ادّعا میکنند نشوند و گامهای شایسته و بایسته بر ندارند، به هیچ شعارنده ای نباید اعتماد و اطمینان کرد؛ ولو مادرتان باشد.
مفاهیم ایده آلی در کشورهای باختر زمینی هر کدامشان دست کم از پیامدهای دو هزار سال «پیکارهای فکری و فلسفی و هنری» بوده اند که در یک صد و پنجاه سال اخیر به طور تق و لقی توانسته اند در قوانین اساسی عبارتبندی شوند و نم نم در جامعه شکل بگیرند. بررسی علیحده «تاریخ دمکراسی» در تک تک کشورهایی مثل «فرانسه، آلمان، انگلیس، امریکا، حتّا سوئیس و امثالهم» نشان میدهد که مردم جوامع فوق با چه کشمکشها و درگیریهای خونین و فراز و نشیبهایی گلاویز بوده اند تا سرانجام به حدّاقلی از «تفاهم در جامعه خود و نسبت به کشورهای همسایه» دست پیدا کرده اند. یعنی وضعیّتهایی که اصلا ثبات ابدی ندارند و هر لحظه میتوانند به بلایای خواسته و ناخواسته مبتلا شوند. تاریخ گذشته ایران را کلّا به کناری نهید. از یکصد سال پیش تا امروز، کدام ایرانی توانسته است مطلبی در باره ایده های دمکراسی، حقوق بشر، سکولاریسم، لائیسیته، انتخابات آزاد، آزادیهای فردی و اجتماعی، لام تا کام، کلامی فلسفی و عمیق نوشته و در اختیار دیگران گذاشته باشد. نام بیرید لطفا و ذکر کنید آثارشان را.؟ من امّا برای هر کدام از مفاهیم ایده آلی میتوانم در تک تک کشورهایی که ذکر کردم، دهها متفکّر و فیلسوف و هنرمند و پژوهشگر را نام ببرم که آثار اساسی و کلیدی در باره مفاهیم ایده الی، اندیشیده و عبارت بندی کرده اند. یعنی آنچه که در کشورهای مغرب زمینی، واقعیّت تقریبا ملموس دارد، پشتوانه اش «تفکّر و فلسفیدنهای ممتد» بوده است و همچنان هست؛ نه شعاردهی تو خالی و جار و جنجالهای پا در هوا. مختصر بگویم. من با شکل و نوع و اتیکت، اصلا مشکلی ندارم. اگر همین امروز و ساعت، سیستم کارگزاران «ولایت فقیه»، عزم خود را جزم کنند که «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان» را در هر گوشه و کناری از مملکت، اجرا و تامین و تضمین کنند، مطمئن باشید که من، نه تنها بر کارگزاران، آفرینهای ممتدد خواهم گفت؛ بلکه به همعزمی و همپایی با آنها همسو و همدل خواهم شد. بحث من از روز اول، «پرنسیپها و اصول و شالوده ها» بوده اند؛ نه ظاهرسازیهای توجیهی و شعاری و بی پشتوانه فکری و فلسفی و بی ربط با تجربیات عمیق تاریخی و فرهنگی مردم ایران.
هنوز که هنوز است از میان اینهمه مدّعیان کنشگری با شعارهای بی ربط به تاریخ و فرهنگ ایران نمیتوان «ده نفر» نماینده را پیدا کرد که شهامت داشته باشند در کنار یکدیگر بایستند و علنا جلسه ای بگزارند و دیدگاهها و برنامه های خود را برای عموم مردم ایران در درون مرزها و بیرون مرزها مطرح کنند. هر کسی فقط دنبال به کرسی نشاندن خط مشی خودش است بدون آنکه بخواهد به دامنه «مسابقه شرافتمندانه» گام بگذارد. اگر فرضا شما ادّعا میکنید که هالتر یکصد و پنجاه کیلویی را میتوانید یک ضرب بر فراز سر خودتان نگه دارید، من نه به شما میخندم، نه تحقیر و تمسخرتان میکنم.؛ بلکه میگویم این گوی و این میدان. بیازمایید ادّعای خودتان را تا «مدال طلا» را ملّت ایران به گردن شما بیاویزد؛ زیرا لیاقت آن را دارید. بنابر این، شعار بی شعار. مرد میدان همآوردی شدن است که «آفرینگویی من ایرانی» را شعله ور میکند؛ بدون آنکه به مرام و مسلک و تیپ و سابقه و غیره و ذالک شما اعتنایی داشته باشم. اصل، مایه دار بودن و اصالت و هنرمندی و استعداد و توانمندیهای شماست که برای من، دلیلی متّقن جهت تایید و تصدیق هستند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

د., 28.07.2025 - 06:38 پیوند ثابت
ناشناس قبلی

In reply to by ناشناس

با سلام
یعنی در سال۵۷ انقلابیون به ًً لائیسیته، جدایی دین از حکومت، سکولاریسم و آزادیهای فردی و... ًً اعتقاد داشتند؟ و بعد از اینهمه فاجعه با حمایت ازپیشنهاد نخست وزیر دوران طلایی سعی در تحقق جدایی دین ازحکومت دارند؟. جالب بود.

د., 28.07.2025 - 02:48 پیوند ثابت

عنوان مقاله:
پاسخ

آقای حیدریان! شما می نویسید که «دمکراسی، انتخابات آزاد، قانون اساسی، لائیسیته، جدایی دین از حکومت، سکولاریسم و آزادیهای فردی و اجتماعی و امثال این خزعبلاتی که در جامعه ایرانی، هیچگونه پشتوانه فلسفی و فکری عمرا نداشته اند و هنوزم ندارند.» خب، به فهم من، مشروطه خواهان ایران همین به قول شما « خزعبلات» را باور داشتند. پس شما لطفا ابتدا سنگ هایتان را با مشروطه خواهی وا کنید و بجای پریدن به همه، ابتدا تکلیف خودتان را با خودتان روشن کنید و مشخص کنید که کجا ایستاده اید و با خودتان چند- چندید. شما که نه جمهوری را قبول دارید، نه مشروطه و نه حکومت اسلامی را ، احتمالا باید در میان نظام های فاشیستی، مطلوب خود را بیابید!

ی., 27.07.2025 - 22:24 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله:
چگونه یاید و میتوان خانه تکانی ذهنی کرد؟

صحبت من در باره گزارش ژورنالیستی شما نیست؛ بلکه به اصل مطلبی میپردازم که در گزارش شما مابین سطور، تلالوئی دارد و به چشم خیلیها نمی آید.

= شما و من و کثیری از ایرانیان، مورّخ نیستیم. اساسا ایران در هیچ دوره ای از تاریخش، در معنایی که از «مورّخ» استنباط میشود، هیچ مورّخی نداشته است و هنوزم ندارد. تحصیل در رشته «تاریخ» حتّا در عالیترین سطوح دانشگاههای معتبر جهانی به معنای بی قید و شرط، «مورّخ» بار آمدن نیست. بنابر این، اگر تمام تاریخ ایران را فعلا به کناری نهیم و بخواهیم فقط در باره تاریخ دوران «سلسله پهلویها» سخن بگوییم، هیچکدام از ما ایرانیان نمیتواند به ضرس قاطع در باره چیزی نظر بدهد که اصلا صلاحیت ندارد. امّا هر کدام از ما ایرانیان، محقّ و مُجاز هستیم که فقط «تجربیات فردی خودمان» را از دوران «سلسله پهلویها» تحریر کنیم. صداقت داشتن و صمیمی بودن در گفتن حقایق و احترام به وجدان فردی خود را برای توضیح و داوری شخصی در باره دوران پهلویها، مورّخان آینده – اگر از ایران و ایرانی بقایی ماند – بررسی و سنجشگری و حقّ مطلب را بی شک در باره مخالفان و موافقان دوران پهلویها ثبت خواهند کرد. من شخصا برای دیدگاههای کسانی که حکمهای قطعی حسب تمایلات «عقیدتی/ایدئولوژیکی/مذهبی/سیاسی-رقابتی و امثالهم» در باره دوران پهلویها صادر و ابلاغ و تبلیغ کرده اند و همچنان میکنند، پشیزی ارزش قائل نیستم؛ ولو گویندگان و تحریر گران از «نامدارترین و استادترین استادان دانشگاههای جهان و مبارزترین و هل من یزیدترین کنشگران سیاسی» باشند. آنچه برای من نوعی در مقام «ایرانی» از ارزش کلیدی برخوردار است و اولویّت برای قضاوتها محسوب میشود، «درک و هنگامشناخت دوران تاریخی و نتایج اقدامهای اجتماعی و کشوری شاهان پهلوی برای ایران و مردمش» هستند که معیار قضاوتند؛ نه امیال و تمایلات و ذهنیّتهای شابلونی/ایدئولوژیکی مخالفان و حتّا موافقان سلسله پهلویها.
2- اینکه شاهزاده «رضا پهلوی»، کیست و چیست و در تصوّراتش چه میگذرد و اطرافیان و هواداران و دوستداران و مخلصان و چاکران و مشاورانش کیستند و چه مقاصد و اهدافی را در آخرین نتایج دنبال میکنند، بحث ثانویست و به اصل «اقدامات عاجل و ضروری او»، هیچ ربطی ندارند. میتوان هر دو بُعد را جداگانه در باره شان نظر داد و سنجشگری کرد و سپس از جمعبندی نظرات سنجیده به نتیجه شایان تامّل رسید و قضاوت قطعی کرد. ولی هر کدام را علیحده در نظر گرفتن برای کوبیدن یا بالاندن یکی بر دیگری، خبط و غرض است.
3- شما و کسانی امثال شما که سالهاست خود را «کنشگر عرصه سیاست» میدانید، کدام «کانسپ کلیدی و راهگشا و مایه دار و اجرایی» را تا کنون «اندیشیده اید»؛ طوری که بتواند جامعیّت مردم ایران را با خودتان همپا و همسو کند؟. آیا صرف «اعتقاد داشتن به مدلی دیگر از نوع سیستم کشورداری» که با اصل قضیه «کشورداری و میهن آرایی»، هیچ سنخیّتی ندارند و به خودی خود نیز، گویای هیچ چیزی نیستند، میتواند دلیل متّقن و مستدل برای تضمین اجرایی چیزهایی باشد که نه تنها در «– به قول شما یا دیگران در سیستم پادشاهی، نه حتّا در سیستم ولایت فقیه تحت کاور «جمهوری اسلامی»، نه صد در صد در سیستم کمونیستی-سوسیالیستی، نه در سیستمهای دیگر» به وقوع نپیوسته اند، در «سیستم جمهوریخواهی» شما و دیگرانی مثل شما، حتما و قطعا به وقوع خواهند پیوست؟. تضمین شما چیست؟. تمنّا میکنم حرفهای رایج و نخ نما شده را [دمکراسی، انتخابات آزاد، قانون اساسی، لائیسیته، جدایی دین از حکومت، سکولاریسم و آزادیهای فردی و اجتماعی و امثال این خزعبلاتی که در جامعه ایرانی، هیچگونه پشتوانه فلسفی و فکری عمرا نداشته اند و هنوزم ندارند] ردیف نکنید که بیشتر «تف سر بالا» هستند تا پاسخ متّقن. شما چگونه میخواهید «چیزی» را واقعیّت پذیر کنید که هیچ شالوده هایی ندارد؟. شالوده جمهوریخواهی شما بر کدام «پرنسیپها» استوارند؛ طوری که بتوانند تمام «تناقضات و تضادها و کشمکشها و تنشها و حوادث و ناگهانیها و غیر منتظره ها و تلاطمهای غافلگیرانه» را تاب آورد و کوچکترین آسیبی و تمایزی و تبعیضی و آزار و خونریزی در حقّ و حقوق ایرانیان موجب نشود و پاسخگوی معضلات و مشکلات باشد؟. «پرنسیپها» کدامینند و منشاء و حقّانیّت/صلاحیّت/لژیتیماتسیون خود را از کجا میگیرند آقای پورمندی گرامی؟.
4- چرا شما و کثیری امثال شما تصوّر میکنید که «سیاست»؛ یعنی اعتراض متمادی به رقیبان و اگر پا بدهد «حذف تمام عیار آنها»؟. چرا اگر «دیگران پا پیش نمیگذارند»، شما به دلیل پرنسیپ سیاست که همان «باهمازمایی و باهمعزمی» است، گامی پیش نمیگذارید؟. چرا ابتکار باهمایی را شما و امثال شما به عهده نمیگیرید؟. چرا دیگران که خود را گرایشی/تشکیلاتی/جبهه ای به حقّ میشمارند، جرات آن را ندارند تا گامی ابتکاری را برای کاری کارستان کردن، بردارند؟. چرا در میان اینهمه تشکیلات مدّعو نمیتوان یک «چهره/شخصیّت/رجل سیاسی» را پیدا کرد که نه تنها حدّاقل برای جهانیان شناخته شده باشد؛ بلکه در انظار ایرانیان به طور کلّی، صنّار سی شاهی اعتبار داشته باشد؟. چرا؟. علّتش چیست آقای پورمندی گرامی؟.
5- من سر آن ندارم که بحث کنم با شما و دست آخر نیز به هیچ دهکوره ای راه نبریم. من میخواهم بدانم که مشکل شما به طور کلّی چیست و برای برونرفت از این «بن بست و پیچش هلاک کننده و فاجعه بار تاریخ ایران و مردمش»، چه ایده و فکر کارگشایی دارید که در ذهن و بر روی برگ کاغذ نماند؛ بلکه در واقعیّت اکنون و اینجا، اجرا شدنی و نتیجه بخش باشد؟. ایده و کانسپ شما چیست آقای پورمندی؟. همانطور که گفتم به شعارها و اعلامیه های ایکس و ایگرگ کاری نداشته باشید، به شخص خودتان و تجربیات فردی و آنچه در مغز خودتان میگذرد، تکیه کنید و ایده و کانسپ و فکر کارگشاینده خودتان را بیان کنید. فرض کنید که نه شاهزاده ای وجود دارد، نه میر حسین موسوی، نه ایکس و نه ایگرگ. بلکه فقط شما هستید و واقعیّت لخت و عریان میهن و مردمش در مقابلتان. ایده شمای نوعی چیست؟. ناگفته نگذارم که سیستم فقاهتی در هیچ بُعدی از ابعادش، به هیچ وجه من الوجوه، نه در گذشته، نه اکنون و نه در آینده، هرگز و هیچگاه، جای دفاع ندارد. هیچ انسان با شعوری، از «جمهوری اسلامی ایران»، دفاع نمیکند و نخواهد کرد؛ سوای آنانی که از وجود و دوام آن، به امتیاز و منفعت رسیده اند و همچنان در حفظ امتیاز و منفعت خودشان به دوام حکومت فقاهتی اعتقاد و ایمان دارند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

ی., 27.07.2025 - 21:32 پیوند ثابت
ناشناس

با سلام اقای پورمندی
این دشمنی عمیق شما با اقای رضا پهلوی کم کم شما رااز یک فعال سیاسی بصورت یک فرد عصبی که کسی به نظراتش اهمیتی نمیدهد وبیشتر باعث خنده میشود در می اورد. اخرین مرحله برای شما تبدیل شدن به یک فرد قابل دلسوزی که در دنیای خیالی خود زندگی می کند خواهد بود. قبل از رسیدن به ان نقطه متوقف شودید.
با احترام

ی., 27.07.2025 - 21:04 پیوند ثابت