جمله ای خواهم ساخت
با حروفی ازجنس آب
از جنس نور
از جنس آتش
ازجنس گل سرخ
با شاخه هائی اززیتون تاج گلی خواهم ساخت
برای مهسا ایستاده بر بام ایران
با چشمانی زیبا ، مسحور کننده وغمگین
خیره شده بر افق
جمله ای خواهم ساخت از جنس
حروفی جادوئی برزبان نسیمی،
آنگاه که شریعت مداران
در بازار شامش پوست می کندند
حروفی ازجنس خون که حلاج وضوبر آن میکرد.
بابک بر رخسار می کشید.
جمله ای خواهم ساخت
چونان خواندن چکاوکی در دل شب
نعره ببری در دیلمان
اهتزاز بیرقی بر دستان یک زن ،
ایستاده بر سکوئی در میدان انقلاب
رقص شور انگیز یک مرد در بلوچستان
پیام گردی از فراز دار
که شادی برای مردم آرزو میکرد.
حرفی از جنس رنگین کمان
در دست های یک کودک
در سوک یک مادر
نشسته در تنهائی تلخ یک سلول در زنجان
درستایش زندگی
یک بوسه
یک رقص
افتخارمرگ در میدان
می خواهم ازحروفی با بهائی چنین سنگین
جمله ای بسازم
در رسای
آزادی ! ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!