بژزگترترین و پیچیدهترین مشکل جهان معاصر!» حدس بزنید چه کسی این عبارت را به کار برد و مشکل موردنظر او چه بود: گوینده موردبحث تونی بلر، نخستوزیر اسبق بریتانیا، بود که یک دهه پیش به ابتکار آمریکا بهعنوان «هماهنگکننده» برای «حل مشکل اعراب و اسرائیل» اعلام شد.
نیاز به یادآوری نیست که بلر با یک بودجه سالانه دو میلیون دلاری برای حل مشکل، نتوانست حتی نیمقدم به پیش بردارد و «ماموریت تاریخی» او برای صلح در مه زمان محو شد. چند روز پیش اما آقای بلر بار دیگر دعوت شد تا طرح پرزیدنت دونالد ترامپ برای حل مسئله فلسطین را در چارچوب یک برنامه ۲۰ مادهای عملی سازد. آیا بلر این بار موفقتر از بار اول خواهد بود؟
پاسخ من منفی است. نخست بگویم که من با آنکه همواره هر نوع چپگرایی را حتی در شکل «کوکاکولا لایت» آن که بلر میفروخت، خریدار نبودم، نسبت به بلر نظر خوبی داشتم، زیرا حزب کارگر انگلیس را از بنبست مارکسیسم بیرون آورده بود. اما بلر پس از کنارهگیری از نخستوزیری، سنت ریشهدار سیاستمداران انگلیس را کنار گذاشت. بر اساس آن سنت، نخستوزیران و دیگر مقامات برجسته دولتی پس از بازنشستگی، به شهر یا روستای زادگاه خود برمیگشتند، خاطرات مینوشتند، در کارهای خیریه شرکت میکردند و گاهبهگاه مورد مشورت مقامات لاحق قرار میگرفتند. همه آنان با یک خط قرمز روبرو بودند: دوری از پولسازی با استفاده از شهرت سیاسیشان.
در دوران دانشجویی در لندن، یک روز در صف اتوبوس در استرند، هرولد مکمیلان، نخست وزیر سابق، را دیدم که چتربهدست در انتظار اتوبوس است. درست مثل یک شهروند عادی، بدون محافظ و دنگوفنگ. صف کشیدگان نیز از حد یک لبخند شناسایی به سوی او فراتر نمیرفتند. جانشینان مکمیلان در سمت نخستوزیر یعنی سر آلک داگلاس هیوم، هرولد ویلسون، جیمز کالاهان، ادوارد هیت و مارگارت تاچر، آن سنت را ادامه دادند. جانشین بلر بهعنوان نخستوزیری از حزب کارگر گوردون براون بود. او نیز در پایان خدمت سیاسی از زیر نورافکنها خارج شد، بیآنکه به «مسابقه موشها» برای پولدار شدن بپیوندد.
بنیاد» یا «اتاق فکر» است. اینجا نیز معیاری برای سنجش محصولات که قاعدتا میبایستی به سود جامعه باشد، وجود ندارد. به طور مثال در دوران جنگ سرد دهها بنیاد و اتاق فکر در اروپای غربی و آفریقای شمالی سرگرم کرملینشناسی بودند، اما امروز با بررسی محصولات آنان در حتی چهار دهه میتوان دید که چیزی جز اوهام و حدسیات و تبلیغات پوچ تولید نکردند. از این بدتر، بیش از ۹۰ درصد از تولیدات آنان مطالبی بود که میشد با خرید یک روزنامه معتبر پیدا کرد.
یک شیوه دیگر در چارچوب همان صنعت، برنامهریزی برای آینده کشورهای بلوک شرق بود که هزاران نفر را در آمریکا و اروپا، در استخدام داشت. این صنعت پس از سقوط بلوک شرق، بازار جدیدی در خاورمیانه به دست آورده است. برای برنامهریزی برای آینده ایران و اکنون برای آینده اسرائیل و فلسطین و کمی جلوتر برویم، کل خاورمیانه.
در سالهای جنگ اتحاد شوروی و مجاهدین افغان نیز شاهد گسترش «بیزینس» پولسازی از طریق سیاستبازی بودیم. بعضی سیاسیون سر کار برای حفظ اطرافیان بیخاصیت خود، آنان را برای نوشتن رساله یا پیپر درباره موضوعات گوناگون به کار میگرفتند. نوچه یک وزیر انگلیسی، فرانسوی یا آلمانی میتوانست با نوشتن یک پیپر ۱۰ تا ۱۲ صفحهای بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار دلار به جیب بزند. شعبه دیگر همین بیزینس را در عراق دیدیم. دها پیپر درباره آینده و گذشته عراق نوشته شد و چکها نقد شد. یکی از جالبترین آنها پیپری بود که یک دوست پل برمر، حاکم آمریکای عراق، درباره «مدفن احتمالی حضرت ابراهیم در جنوب عراق» نوشت. نویسنده قبل از آزادی عراق یکی از کسانی بود که گاهگاه تعطیلات آخرهفته را به اتفاق برمر، به ماهیگیری در فلوریدا اختصاص میدادند.
البته یکی از فواید دموکراسی این است که برای هر نوع پولسازی یک کلاه شرعی، نه ببخشید کلاه شرعی خاص حکومت اسلامی است، یک روبنای قانونی اختراع میکند.
صنعت موردبحث البته در تمامی دانشگاههای غربی نیز گسترش یافته است. ثروتمندان یا دولتهای کشورهای نفتخیز با پرداخت میلیونها دلار کرسیهای استادی و استادیاری را برای نورچشمیهای خود میخرند. در سالهای اخیر حتی گردانندگان کارتلهای مواد مخدر نیز از این طریق به دنیای آکادمیک غرب راه یافتهاند و گاه دکترای افتخاری نیز دریافت میکنند.
البته تیغ زدن دولتهای پولدار تاریخ طولانیتری دارد. یادم میآید که وقتی اسپیرو اگنیو، معاون طردشده پرزیدنت ریچارد نیکسون، به تهران آمده بود تا بهاصطلاح عرض احترام کند، مرحوم اسدالله علم، وزیر دربار وقت، با یک چشمک گفت: ایشان هم آمده ما را تیغ بزند! یک تیغزننده دیگر کرمیت روزولت، نوه رئیسجمهوری تئودور روزولت، بود که در افسانههای مربوط به ۲۸ مرداد در نقش بتمن جا افتاده بود. یک روز همراه با یک روزنامهنگار ارمنی هممیهن خودمان به دفتر کیهان آمد، با پیشنهاد تهیه کتابهای نقاشی برای شرح زندگی محمدرضا شاه و انقلاب سفید. (اگینو و روزولت دست خالی برگشتند!)
اما ویتوریو امانوئل، وارث سلطنت ایتالیا، کنستانتین، وارث سلطنت یونان، و لکا، وارث سلطنت آلبانی، غالبا با لبخند رضایت تهران را ترک میکردند.
برای موفقیت در پولسازی به اسم سیاست، لازم است که از یک نام شناختهشده استفاده کنید. این میتواند ژاک دولور موریس مان، از مقامات پیشین اتحادیه اروپا باشد، یا کنراد آدناوئر، صدراعظم پیشین آلمان، یا حتی فردریش ابرت، رئیسجمهوری بدفرجام وایمار.
در «جهان اسلام»، اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، نام موردنیاز شما باید متعلق به شخصی باشد با ریش بلند و عمامه هفت متری؛ مثلا دانشگاه امام خمینی یا پژوهشکده آیتالله مصباح یزدی یا اگر اخوان المسلمینی باشید، بنیاد مولانا مودودی و خیریه شاه صوفی فرید پوری.
جوامع انسانی از آغاز پیدایش، نیازمند سیاست بودند. سیاست بهعنوان هنر اداره آن جوامع، رفع تضادها و عنادهای درونی و امنیت در برابر تهاجم بیگانه. اما سیاست به صورت یک شغل یا تجارت پس از قرنها، ظاهر شد. در دموکراسی آتن، گردانندگان یا حکمرانان برای یک سال از میان شهروندان [فقط مردها. زنان، بردگان و بیگانگان به کنار] انتخاب میشدند و دستمزدی هم دریافت نمیکردند. یکی از دلایل مخالفت سقراط با دموکراسی که به مرگ او منجر شد، این بود که او الگوی پادشاهی اسپارت را میپسندید؛ الگویی که در آن گروهی از زبدگان و در راس آنان یک پادشاه کشور را اداره میکردند و دستمزد نیز میگرفتند.
در روم باستان، در دوران جمهوریت، سناتورها و کنسولها حقوق میگرفتند. در نتیجه سیاست ویژه کسانی بود که ثروت شخصی داشتند یا از راههای دیگر پول در میآوردند. مثلا کراسوس، عضو مثلث حکمرانی با سزار و پمپئی، یک بنگاه آتشنشانی داشت و گاهگاه بخشی از شهر را آتش میزد تا با خاموش کردن آن پول درآورد.
در بریتانیا، اولین دموکراسی بهاصطلاح مدرن، نمایندگان پارلمان حقوق نمیگرفتند. در نتیجه فقط زمینداران یا بازرگانان بزرگ به مجلس راه مییافتند. در ایران خودمان، نمایندگان مجلس شورای ملی تا تقریبا دو دهه پس از مشروطیت حقوق نمیگرفتند. در زمان رضاشاه کبیر بود که حقوق نمایندگان تعیین و تثبیت شد. در فرانسه، روسایجمهوری و وزرا حقوق نداشتند. تنها در سالهای ۱۹۳۰ میلادی بود که افشاگری روزنامهها از فقر و مسکنت بیوه پرزیدان لوبرن سبب شد که ترتیبی تازه برای اعطای حقوق بازنشستگی سیاستمداران داده شود.
با این حال وسوسه فساد هرگز سیاستمداران را ترک نکرد. اگر برای ارزیابی فساد یک منحنی رسم کنیم، میبینیم که این منحنیها در دو یا سه دهه گذشته به بالا گرایش داشته است. امروز فهرست جهانی شفافیت نشان میدهد که تنها ۲۰ یا ۲۵ کشور کموبیش عاری از فساد هستند. در بسیار کشورها از جمله ایران جمهوری اسلامی، فساد به یک شیوه زندگی تبدیل شده است.
بعضی سیاستمداران یا فعالان سیاسی پس از بازنشستگی سیاست را بهکلی کنار میگذارند و علنا به دنبال پول میروند. جان میجر، نخستوزیر اسبق بریتانیا، از این زمره است. او پس از کنارهگیری به گروه سرمایهگذاری کارلایل پیوست و همواره کوشیده است که کمترین دخالتی در امور سیاسی نداشته باشد. بعضی دیگر مانند آنتونیو گوترش، نخستوزیر اسبق پرتغال، پس از بازنشستگی در پی مشاغل مهم بینالمللی میروند. گوترش دبیرکل سازمان ملل شد.
در سطوح متوسط و پایین، میلیونها تن در سراسر جهان بهعنوان فعال سیاسی یا فعال حقوق بشر از این راه نان میخورند، اما آیا میتوان فعالیت سیاسی یا حقوق بشری را یک شغل دانست؟
مهدی فتاپور، یکی از فعالان تاریخی چریکهای فدایی خلق، میگوید پس از سالها متوجه شد که بهعنوان یک کادر حزبی، تبدیل میشود به مهرهای در بازی رهبران حزب. میگوید: «تصمیم گرفتم درسم را بخوانم تا خودم کسی بشوم و پس از آن بهعنوان فردی که برای تبلیغ عقایدش حقوق میگیرد، به فعالیت سیاسی برگردم.» در احزاب چپگرا، فعالان حرفهای را آپاراچیک میخوانند، یعنی عوامل دستگاه. آپاراچیک لازم نیست خودش کسی باشد یا تخصص روشنی نشان بدهد، اما او زیر نام یک حزب یا یک گروه اقدام سیاسی میتواند قانون اساسی بنویسد یا لغو کند، برنامه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بسازد و بخشی از پولی را که جمع کرده است، صرف تخریب منتقدان کند.
اپوزیسیون بهعنوان یک صنعت یا «بیزینس» در بسیار کشورها هزاران تن، گاه دهها هزار تن، را در استخدام میگیرد و در بعضی موارد حتی ثروتمند میسازد، اما هرگز در تغییر روند تاریخی جوامع اثرگذار نبوده است. آن روند را توده مردم و در میان آنان افرادی که خودشان کسی هستند و نانشان را از شغلهای گوناگون به دست میآورند، تعیین میکنند.
آیا فعال سیاسی یا فعال حقوق بشر یا فعال سکولاریسم هویت شرافتمندانهای است؟ پاسخ آری است، به شرط آنکه دکان نباشد.
برگردیم به تونی بلر. طرح جدید ترامپ ممکن است بر ثروت بلر بیفزاید، اما او هرگز نخواهد توانست، حتی اگر بخواهد، «بزرگترین مشکل جهان» را حل کند. این خط و این نشان!
بلر اولین شخصیت سیاسی برجسته بریتانیا بود که سنت آمریکایی پولسازی پس از سیاست را وارد انگلستان کرد. پوشش این برنامه یک موسسه بهاصطلاح مشاورهای در امور سیاسی و اقتصادی بود که در طی یک دهه، نخستوزیر پیشین را در ردیف میلیاردها قرار داده است. پس از بلر، همه جانشینان او بهعنوان نخستوزیر در همان مسیر قرار گرفتهاند. امروز دیوید کامرون و بوریس جانسون، به عنوان مثال، برای یک ساعت دیدار بین هزار تا یک هزار و ۵۰۰ پوند طلب میکنند.
به عبارت دیگر، انگلستان عصاقورتداده که با همه معایبی که داشت، هرگز سیاست را یک مرغ تخم طلایی نمیپنداشت، اکنون قابلخریداری است. جیمز بیکر، وزیر خزانهداری پرزیدنت ریگان و وزیر خارجه پرزیدنت جورج بوش پدر، در یک شام در هیوستون تگزاس پس از کنارهگیری، به حاضران گفت: حالا برویم کمی پول بسازیم. او نیز با ایجاد یک موسسه پژوهشی توانست ثروت هنگفتی جمع کند. ثروتی که ۱۰۰ سال خدمت سیاسی نمیتوانست به وجود آورد.
پول و سیاست همواره دوقلوهای گاه در دعوا با یکدیگر بودهاند. در جهان بهاصطلاح شرقی، پول با به دست آوردن قدرت سیاسی به سوی شما سرازیر میشود. در جهان بهاصطلاح غربی، بدون پول نمیتوانید به قدرت برسید، اما همین که به قدرت رسیدید، صندلی شما در قطار پولسازی بعد از بازنشستگی رزرو شده است.
این سبک پولسازی همانطور که در بالا گفته شد، در آمریکا اختراع شد، اما اکنون در تمامی کشورهای بهاصطلاح دموکراتیک دیده میشود. در حال حاضر رهبر بزرگترین حزب فرانسه، خانم مارین لوپن، و وزیر فرهنگ و هنر فرانسه، خانم رشیده داتی، متهماند که مبالغ قابلتوجهی از بودجه اتحادیه اروپا یا بودجه کارخانه رنو را به جیب زدهاند.
از این بدتر نیکولا سارکوزی، رئیسجمهوری اسبق، به جرم گرفتن مبالغی نامعلوم از معمر القذافی، دیکتاتور مرحوم لیبی، به پنج سال زندان محکوم شده است. یک وزیر و یک مشاور پیشین او نیز بهعنوان شریک جرم راهی زندان خواهند شد.
آمیزه پول و سیاست، این کوکتل خطرناک، به شکلهای گوناگون دیده میشود. در ایالات متحده، سادهترین کار تشکیل یک «کمیته اقدام سیاسی» است که از معافیت مالیاتی برخوردار است و میتواند از کمکهای داوطلبانه همگان بهرهمند شود؛ کمکهایی که دهندگان را از بخشی از مالیاتشان معاف میکند. کمیته اقدام سیاسی ظاهرا با هدف کمک به بهبود جامعه و ژرفسازی گفتمان فرهنگی، سیاسی و اجتماعی تشکیل میشود، اما هیچ معیاری برای سنجیدن کیفی کارش در دسترس نیست
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
مشق نویسی برادران دو قلو
صرف نظر از حکایتهایی که آقای طاهری برای توجیه و پُر رنگ کردن حرفهای خودش از هر گوشه ای دستچین میکند، باید عرض کنم که سوای برداشتهای سطحی و میل باب خویشتن بودن، به اصل قضیه و مسئله و پسزمیینه های آن، هیچگاه عنایت نداشته و اصلا تدقیق به مسئله نمیشود؛ بلکه سطحیاتی را در ذهنیّت کشکولی خودش جمع آوری میکند برای پر ملاط کردن «مطالبی» که مینویسد و ره به هیچ دهکوره و ویرانه متروکه ای نمیبرند.
از جمله حرف بی پایه «مخالفت سقراط با دمکراسی»، نقض غرض است و بی اطّلاعی آقای طاهری از تاریخ و فرهنگ یونان و تفکّرات افلاطون. خلاف صحبت آقای طاهری باید عرض کنم که افلاطون به خانواده ای ثروتمند و آریستوکرات اهل آتن تعلّق داشت که پدرش مدّعی بود رگ و ریشه اش به نسل اسطوره پوزایدون [= خدای دریاها و رودخانه ها و زلزله ها و اسبها] میرسد و سلاله مادریش نیز به مستبدین رادیکال معروف به «گروه سی نفره جبّاران» و سیاستمداران برجسته آتن و حتّا سولون میرسید. وضعیّت افلاطون در چنین خانواده ای بر سراسر تفکّرات فلسفی و ایده های او در خصوص سیاست موثر بودند. بعد از مرگ سقراط، به دلیل جنگهای داخلی و کشمکشهای قدرت که در یونان بود و شیرازه جامعه یونانی را داشت از هم میپاشانید، افلاطون تلاش کرد که مابین آریستوکراتی جامعه یونانی و تجربیات مردم یونان که در «آثار همر واتاب داشتند»، پلی ارتباطی مابین حکومتگران و مردم برپا کند؛ آنهم تحت نام «ایده نیکی/ τὸ ἀγαθόν/to agathon» و وظیفه سیاستمداران را کاربست و تضمین و تامین نیکی در تمام عرصه های اجتماعی و کشوری میدانست. کامیاب و ناکامیاب بودن و میزان تاثیر پذیرفتن افلاطون از بُنمایه های فرهنگ ایران در مقوله پروراندن «ایده نیکی» بحث دیگریست که اینجا جایش نیست فعلا.
من خواستم فقط اشاره ای کرده باشم به اینکه آقای طاهری فقط سطحیاتی را خوانده و شنیده است بدون آنکه عمیق در باره چند و چون آنها کاوشگری کرده باشد. برای آقای طاهری، «سیاست»، هیچ معنای انسانی به منظور پرداختن به مشکلات باهمزیستی و تلاش برای بهبود وضعیّت اجتماعی و کشورداری نیست؛ بلکه فقط استخری به شمار می آید که جاه طلبان ماجرا جو حضور پیدا میکنند تا برای رقابت با همدیگر به منظور کسب «پول و قدرت و مقام» با یکدیگر مسابقه دهند. رویهمرفته تمام قلفمرسایهایی برادران دوقلو [= آقایان امیر طاهری + علیرضا نوری زاده] را که بر روی هم بریزید، نمیتوان از میان آنها چیزی دندانگیر برای گلاویز شدن با اینهمه مصایب وطنی پیدا کرد. آچمز و بیسواد بودن طیف تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی در فاصله تقریبا نیم قرن گذشته تا امروز نشان داده و اثبات کرده است که ما ایرانیان عمرا به «اندیشیدن در باره معضلات و مسائل میهن و مردم خود» توانمند و مستعد نیستیم. به همین دلیل نیز طیف آخوند و فقیه و مجتهد جماعت که از قدیم الایّام مصدر «احکام شریعت» بوده اند تا امروز توانسته اند بر ذهنیّت و روح و روان و هستی و نیستی ما ملّت گل و بلبل، حاکم مطلق بمانند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
مشق نویسی برادران دو قلو
دروووود!،
گپی از پشت میکروفون ترانه های کوچه و بازاری: «یه روز که داشتم تو کوچه میرفتم، به زیر لب دلی دلی میکردم ..!.
همانطور که قبلا هم نوشته ام، آقای طاهری کما فی السّابق، خواننده را به تورهای مسافرتی میبره و در باره اماکن و اشخاص، نطق میکنه. ایشون و برادر دو قلویش، آقای «علیرضا نوری زاده»، دو روی یک سکّه اند که زیاد حرف میزنند، امّا هیچ نتیجه ای از حرفهایشان نمیتوان گرفت و حتّا نمیتوان فهمید که بالاخره حضرات از اینهمه قلمفرسایی به چه نتایجی هم برای خودشان، هم برای ملّت ایران میخواهند برسند.
سوخت و ساز وقت و قلم این دو نفر مرا یاد مسابقه «مشاعره در رادیو» به همّت زنده یاد «مهدی سهیلی» می اندازد که حریفان جمع میشدند و «ر بده، د بده، ث بده، خ بده، ک بده، گ بده، م بده الی آخر» میگفتند تا بالاخره به یه بن بستی برسند. هیچکس نیز از میان اینهمه شمشیر زنیهای رو کم کنی به مغزش خطور نمیکرد تا از خودش یا از مجری محترم بپرسه که منظور فلان شاعر از سرودن این یا آن بیت، چه چیزی بوده است و چه میخواسته بگد یا چه تجربه ای داشته است؟ و ما از سرایش او، چه چیزی می آموزیم یا اصلا به چه در د ما میخورن اشعار او در این وضعیّت وانفسا؟. مسئله برای حضرات مجری و مشارکین فقط سرگرمی و به قول خودشان «برنامه سازی» برای تفریح و مطایبه و خوشی شنوندگان بوده است؛ ولا غیر.
آقای طاهری با نوشتن این مطلب خواسته است به خواننده تفهیم کند که «سیاست»؛ کلا دنیای بازار مکّاره ایست که آدمهای «بیزینسی و طمّاع پول» به حیطه اش پا میذارند و در گود کشمکشهای روزگار، برای رو کم کنی، کباده و میل و چرخیدن میزنند؛ آنهم مطابق ریتم و ضرب گرفتن «عمو سام». حسب دیدگاه آقای طاهری و امثال ایشون، «کلّ سیاست، دکانداری و کلاهبرداری و مادر قحبگی است به معنای اصیل پراکتیکی و تئوریک و فلسفی آن». آقای طاهری، همانطور که گفتم، هیچ حرفی برای گفتن ندارد. نه فکری از خودش دارد، نه ایده ای. نه حتّا نظری برای راهگشایی و بیرون رفتن از بن بست فاجعه بار جامعه ایرانی.
ایشون تمام دست اندرکاران دنیای سیاست را، قماربازانی میداند که هر کجا پا بدهد، «داوی» به پا میکنند و عده ای میبرند و عده ای میبازند. مردم کشورها نیز، تماشاچیان «داو قماربازی حضرات» هستند. مواضع آقای طاهری، به دیدگاه «چرچیل» محکوم و میخکوب هستند که گفته بود: «همه آدمها را میشه خرید. فقط قیمتشان متفاوت از یکدیگر است». من امّا اگر چرچیل را از نزدیک میشناختم به او میگفتم که از آدم با هوشی مثل شما، بعیده که چنین حرف ابلهانه ای بزنید!. اگر میپرسید چطور مگه؟. جوابش میدادم که جمله شما را باید اینطور تصحیح کرد: «خیلی از آدمها هستند که میشه آنها را با پول خرید. فقط قیمت خریدشان متفاوت از یکدیگر است حسب کیفیّت کارشان و در خدمت گرفتنشان». و سپس تاکید میکردم که امّا همه آدمها، مادرفروش نیستند و هستند کسانی که وجدانی بیدار دارند و حاضر نیستند ارجمندی و بزرگواری خود را به سکّه های رایج بفروشند، هیچگاه و هرگز.
(.... ادامه)