تقسیم عادلانه ثروت ❗
مفهوم «تقسیم عادلانه ثروت» در اصل فرمولبندی ناقصی است که ریشه در تفکر چپ کلاسیک دارد؛ آرمانهایی که در بسیاری موارد با واقعیات زندگی در تضادند. این نگرش نوعی ایدئولوژیگرایی است که میکوشد روند رشد سرمایه و پیشرفت را مهار کرده و آن را به نفع نیروهای کمکارآمدتر مصادره کند.
در سوی دیگر، این دیدگاه با نوعی حس عدالتخواهی و همدردی با اقشار کمدرآمد یا بیدرآمد همراه است ، احساسی انسانی اما در ماهیت خود ایستا، که مانعی ایدئولوژیک در برابر پویایی سرمایه و گسترش بازار آزاد ایجاد میکند.
البته همهچیز در واقعیت نسبی است و هیچ نظام اقتصادی یا سیاسی نمیتواند بهصورت مطلق عمل کند؛ مگر در نمونههای بستهای چون کوبا، کره شمالی یا روسیه پیش از فروپاشی.
آنچه میتواند عدالتخواهی را در کنار توسعه پایدار سرمایهداری ممکن سازد، ایجاد سازوکارهای دموکراتیک برای سازماندهی نیروی کار و تشکیل نهادهای سیاسی و اجتماعی است که بتوانند در برابر یکهتازی سودجویی سرمایهداری، نیرویی بازدارنده و اصلاحگر باشند.
در این میان، نقش احزاب چپ نوین، سندیکاها و اتحادیههای کارگری تعیینکننده است. هدف، محدود کردن رشد و پویایی بازار آزاد نیست؛ بلکه یافتن تعادلی پایدار میان منافع جمعی و منطق بازار است. این دیگر تقسیم عادلانه ثروت نیست بلکه فراتر از آن .
به عنوان مثال، در جامعهای که اکثریت آن به آموزش رایگان، خدمات درمانی رایگان و حملونقل عمومی ارزانقیمت نیاز مبرم دارد، سخن گفتن از «تقسیم عادلانه ثروت» بیمعناست. در اینجا جامعه برای بقا ناگزیر است به نفع اکثریت تصمیم بگیرد. این وضعیت به نوعی دولتگرایی میانجامد که در تعامل و همکاری با بخش خصوصی و تحت تأثیر احزاب سیاسی با گرایش چپ نوین یا سوسیالدموکراتیک، توازن میان منافع سرمایه و منافع عمومی را برقرار میکند.
این فرآیند، دیگر صرفاً «تقسیم عادلانه ثروت» نیست؛ بلکه تلاشی آگاهانه برای حفظ و تداوم حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه بهعنوان یک کل است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
جنگاوران زره پوش
درووود بر آقای اسدی گرامی،
موجز و گذرا و ضربتی!
مباحثی مثل «ثروت»، «دادگزاری»، «برابری» و «تقسیم عادلانه» و امثالهم، مباحث تازه ای نیستند. من کلا نمیپدازم به اینکه تفاوتها و تضادها را توضیح بدهم؛ هر چند خیلی مهم و اساسی و کلیدی هستند. ولی فرض را بر همین برداشت عادی میگذارم. و چند سخنی میگویم.
«عدالت»، یک مفهوم اسلامیست و معنای آن در باره «سیطره و حاکمیّت تمام عیار الله بر اجتماع»صحبت میکند. یعنی جامعه ای که تحت سیطره الله و اوامرش باشد، جامعه ایست طبق اعتقادات اسلامی، کاملا عادلانه. نمونه اینگونه جامعه ها همان جامعه ایران در تحت قیمومیّت ولی فقیه است که تجسِم تمام عیّار «عدالت» است و بس. آن بحثی که مارکس در باره «گرشتییشکایت/Gerechtigkeit»، مطرح میکند، ریشه ای عمیق در احساس و تجربه بشری دارد که در ابتدا به صورت «حقّ و ناحقّ» مطرح شد و سپس فیلسوفان و متفکبران و حقوقدانان نامدار تلاش کردند که احساس بسیار پیچیده بشری را در محاسبات مادّی تعریف و تثبیت کنند. بنابر این بین «حقوق اجتماعی و احساس گرشتیشکایت» تفاوتی بزرگ وجود دارد و انسانها همواره این حس غریب را دارند که در حقّ آنها، دادگزاری نشده است. به همین دلیل نیز در کشورهای غربی گفته میشود که انسان میتواند فقط به حقوقش برسد بر روی کره زمین، ولی «گرشتیشکایت» در دنیای دیگر. این مسئله را با قوانین قیراطی و سختگیرانه نمیتوان حلّ و فصل کرد. اساسا پروسه کار و تولید ثروت و مازاد سرمایه و غیره و ذالک، مباحثی هستند که از راه ایده گرشتیشکایت نمیتوان به چند و چون آنها پرداخت. خطای عظیم «مارکس» که باعث نکبتها و ذلالتها و خونریزیها و خفّتهای سرسام آور در یکی دو قرن اخیر شد، در این بود که «مسئله تفاوت گرشتیشکایت و حقوق اجتماعی» را نمیتوانست از یکدیگر تمییز و تشخیص دهد. به دلیل آنکه ذهنیّتی به شدّت تلمودی و رمانتیک و شاعرمنشانه داشت و حتّا شعرهای رمانتیک نیز میسرود و در رشته حقوق نیز درس خوانده بود و از عمق اعتقادات یهودی اش و ذهنیّت اشاتولوژیکی که داشت در پرداختن به مقولات اقتصادی، آمد تمام دم و دستگاه ارزشهای اخلاقی و حقوقی را به مفاهیم اقتصادی تزریق و تحمیل کرد و سناریوی فجایعی را تنظیم کرد که عواقبش هنوز گریبانگیر جوامع است؛ مخصوصا جامعه فلک زده ایرانی با این مومنان عقب مونده فکری اش و اسیر ضریح حضرت مارکس!.
مباحث اقتصادی را نمیتوان از چارچوب ایده آلها برانداز کرد؛ بلکه ایده آلها را میتوان به حیث معیارهایی در نظر گرفت که راه را برای اندیشیدن در باره چگونگی تقسیم ثروت عمومی و کار و غیره و ذالک به نفع رفاه رضایت بخش همه انسانها به کار بست. تبدیل جامعه به قطبهای جنگنده از محصول ذهنیّتهائیست که تفاوت ایده آلها را با واقعیّتها نمیدانند.
مشکل چپ ایدئولوژیکی ایرانی در این نهفته است که از دامنه ارزشها به دامنه واقعیّتها مینگرد و فقط حکمهای محکوماتی صادر میکند و نابود شوندگی؛ نه اینکه واقعیّتها را بفهمد و بگوارد و حسب ارزشها به تلطیف و تعدیل و بهینه سازی آنها همّت کند. ذهنیّت ایدئولوژیکی، جنگاوری زره پوش است برای نابود کردن؛ نه اندیشنده ای راهگشاینده برای ساختن و آباد کردن.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان