سر مار و هندسه قدرت در خاور میانه!
در سالهای اخیر اسرائیل با بهرهگیری از فناوریهای اطلاعاتی و نظامی پیشرفته بارها نشان داده است که در صورت اراده میتواند در عرض چند دقیقه پنبه ساختار های فرماندهی رژیم اسلامی را در عمق خاک ایران بزند . موید این ادعا عملیات برق آسایی بود که ده ها چهره نظامی و اطلاعاتی رژیم را از میان برداشت.
اما پرسش بنیادین همچنان باقیست چرا اسراییل آنچنان که حود وعده داده است، «سر مار » را نمیزند!؟ چرا ضربه نهایی را آنگونه که انتظار میرود وارد نمی آورد؟ پاسخ را باید نه در میدان نبرد بلکه در لایههای ژئوپلیتیک و اقتصادی قدرت جست. در منطق روابط بینالملل میان دشمن واقعی و دشمن مفید تفاوت ظریفی وجود دارد. ایران کنونی برای بسیاری از قدرتهای جهانی بیش از آنکه تهدیدی بالقوه باشد تهدیدی مفید است تهدیدی که حضور نظامی غرب در منطقه را توجیه میکند و به ماشین عظیم فروش تسلیحات جان میبخشد.
از منظر اقتصادی بقای رژیم فعلی به اصطلاح تندرو در ایران به ایالات متحده آمریکا و متحدانش اجازه داده است برای دههها توازن ترس را به کالایی راهبردی تبدیل کنند. ترسی که عربستان، امارات، قطر و دیگر دولتهای عربی را به خرید صدها میلیارد دلار سلاح و فناوریهای امنیتی سوق داده است. بدیهی است کل این ساختار با فروپاشی این تهدید فرو میریزد، زیرا این کشورها وقتی دیگر احساس خطر نکنند دیگر نیازی به چتر امنیتی حامی قدرتمندی چون آمریکا ندارند. بنابراین میتوان گفت که برای برخی بازیگران جهانی باقیماندن رژیمی تضعیف شده و همچنان تهدید کننده در ایران، سودمندتر از جایگزینی آن با نظامی لیبرال، ملیگرا و منادی صلح و ثبات در منطقه است. لذا این مار ترسناک باید زنده بماند تا ترس از آن نیز همچنان توضیح دهنده استمرار مبادلات سودآور بین این کشورها و آمریکا و اروپا باشد. اما این مار باید زخمی و ضعیف و قابل کنترل باشد بدانگونه که هرگز قدرت نیش زدن نداشته باشد.
در این هندسه پیچیده است که قدرت سیاست تبدیل به هنر ظریفی شده است، هنر حفظ بیثباتی کنترل شده! بیثباتی ای که گرچه برای ملتها رنج آور است اما برای صاحبان صنایع نظامی، شرکتهای انرژی و طراحان نظم جهانی، منبعی پایان ناپذیر از ثروت و نفوذ به شمار میرود. بنابراین باید پذیرفت که در جهان امروز توازن و حفظ نظم نه بر عدالت بلکه بر منافع استوار است. مار زخمی سود آور تر از مار مرده است، زیرا تا زمانی که زهر او در خیال دیگران جاریست، بازار مبتنی بر ترس نیز گرم است و چرخه قدرت میچرخد.
مار زخمی در درون
اما این مار زخمی تنها در مرزهای سیاست خارجی نفس نمیکشد، در درون مرزهای ایران نیز زهر خود را در تار و پود جامعه پخش کرده است. نظامی که بر پایه رانت، تبعیض و فساد ساختاری دوام یافته، جامعه ای را شکل داده است که در آن شکاف طبقاتی به شکافی ارگانیک بدل شده است. یعنی احساس بیارزشی، بیآیندگی و بیمعنایی زندگی در میان اکثریت مردم چنان عادی و طبیعی شده که انگار همه بر جبری بودن و استمرار آن گردن گذاشته اند. در این آشفته بازار در یک سو اقلیتی قرار دارند که از این آشفتگی نهایت بهره را میبرند، کسانی که ثروت، قدرت و رانت را میان خود تقسیم کرده اند و از تداوم وضعیت موجود تغذیه میکنند. برای آنان اصلاح به معنای تهدید است نه نجات. این طبقه کوچک اما قدرتمند چه در نهادهای رسمی و چه در اقتصاد پنهان حافظان وضع موجودند، نه از سر اعتقاد بلکه از سر منفعت.
از سوی دیگر طبقهای قرار دارد که زمانی ستون فقرات جامعه مدرن ایران بود، طبقه موسوم به طبقه متوسط. این طبقه که حامل ارزشهای عقلانیت، پیشرفت و مسئولیت اجتماعی بود اکنون زیر فشار تورم، بیثباتی شغلی و ناامیدی از آینده در حال تحلیل رفتن و ذوب کامل است. اندکی از آنان توانستهاند به طبقه مرفه بپیوندند اما اکثریت شان به طبقه پایین جامعه سقوط کردهاند. آنان میان ترس از فروپاشی و آرزوی تغییر گرفتار مانده اند.
وضعیت طبقات فرودست جامعه از طبقه متوسط اسفناکتر است. در حالی که نظام تبعیض و فساد همچنان بزرگتر و قویتر شده و به حیات خود ادامه میدهد، آنان در فقر، بیعدالتی و بیصدایی دست و پا میزنند و تریبونی برای سازماندهی و تشکلی برای مطالبه گری ندارند.
اما پرسش اصلی همچنان باقیست، چه باید کرد؟
در تاریخ ملتها گاه مبارزه مستقیم ممکن نیست اما مبارزه منفی میتواند کارا باشد. مبارزه منفی به معنای امتناع از همکاری با نظام تبعیض و نافرمانی مدنی هماهنگ. تحریمهای اجتماعی و اقتصادی از پایین و بازسازی شبکههای کوچک همبستگی مدنی ابزارهایی هستند که قدرت نرم جامعه را زنده نگه میدارند. اگر این قدرت با خرد و استمرار هدایت شود حتی بدون خشونت میتواند نظامهای توتالیتر و استبدادی بظاهر قدرتمند را از درون تهی سازد. مسلماً در این مسیر نقش اپوزیسیون تعیین کننده است، اما نه اپوزیسیونی که اسیر رقابتهای کودکانه و شعارهای تکراریست. اپوزیسیونی که بخواهد موثر باشد باید اخلاق، برنامه و مردم باوری را جایگزین جاهطلبی کند. تا زمانی که نیروهای مخالف به جای جدال با یکدیگر بر سر تثبیت رهبری خود، برای منافع ملی و بازگرداندن کرامت انسانی ایرانیان متحد نشوند، هیچ تغییر پایداری رخ نخواهد داد. ایران امروز بر سر دوراهی تاریخ ایستاده است، یا جامعهای خواهد شد که « در انتظارگودو » مینشیند و در سکوت زیر چرخ دندههای نظام رانتی له میشود یا ملتی که با عقلانیت، همبستگی و مقاومت منفی زهر مار را بیاثر میکند. همان گونه که در تاریخ نشان داده شده سقوط هیچ قدرتی با انفجار آغاز نمیشود بلکه با تدبیر، همت و پشتکار و ترک برداشتن دیوار ترس رخ میدهد.
مسئولیت اپوزیسون در مبارزه مدنی
در شرایطی که فشار اقتصادی افسار گسیخته زندگی میلیونها ایرانی را به لبه پرتگاه برده است. مردم ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند راهنمایی، آموزش و سازماندهی مدنیاند و نه شعار و وعدههای تکراری. اپوزیسیون اگر مدعی نمایندگی درد مردم است باید از گفتار انتزاعی و برنامههای رسانهای صرف فراتر رود و به صحنه عمل مدنی و آموزشی پا بگذارد. جنبش آزادی بدون آگاهی و هماهنگی اجتماعی به خشم بیثمر مبدل میشود و هیچ خیزشی بدون سازمان و آموزش نمیتواند پایدار بماند. اکنون زمان مسئولیت پذیری اپوزیسیون فرارسیده است. از اپوزیسیون انتظار میرود به جای اینکه بنشیند و منتظر باشد تا گرانی و تورم و بیعدالتی کارد به استخوان مردم برساند و « انفجار خودجوش » روی دهد ( که خیالی است باطل )، راههای مبارزه منفی و مدنی در برابر گرانی و بیعدالتی را آموزش دهد و با برنامه ریزی دقیق سعی کند اعتماد مردم را جلب و آنان را به خیابان بیاورد. اینکار احساس همذات پنداری با اپوزیسیون را در مردم زنده و تقویت کرده و زمینه را برای اعتمادسازی و هماهنگی بیشتر فراهم کرده و نهایتا موجب ظهور رهبری، تشکل، و سازماندهی مبارزات مردمی خواهد شد. برای آنکه مردم به اپوزیسیون خارج اعتماد کنند و حرفها و وعدههای آینده آنها را جدی بگیرند باید آستین هارا بالازد و بصورت روشن، ملموس و منسجم وارد میدان عمل گردید، نه اینکه فقط به دادن شعار بسنده کرد! در این راستا می توان به راهکارهایی برای ترویج رفتارهای اعتراضی فردی و جمعی غیر خشونت آمیز در برابر فشار اقتصادی و حمایت از شبکههای محلی و صنفی برای همبستگی اجتماعی و آموزش راههای ایمن اعتراضی واقعی بعنوان تاکتیکی برای رسیدن به استراتژی اعتماد سازی و همراه نمودن جامعه و به حرکت در اوردن آن اشاره گرد.
اعتماد مردم از وعده دادن صرف بدست نمیآید، بلکه از همراهی واقعی و ملموس در زندگی روزانه مردم ساخته میشود. اگر اپوزیسیون در این لحظه تاریخی نتواند در کنار مردم بایستد مشروعیت اخلاقی خود را در وجدان عمومی جامعه به کلی از دست خواهد داد. وقتی اپوزیسیون در مقابله با گرانی، بیعدالتی و فساد، ( در کنار بحث در محافل آکادمیک و رسانه ای) پیشنهادها یا آموزشهایی عملی ارائه کند، مردم را نسبت به اینکه اپوزیسیون واقعاً نهادی درد آشناست و نه صرفاً شاکله ای خنثی و نمادین خوشبین می سازد.
لذا از رهبری اپوزیسیون انتظار دارد که در این برهه حساس سره را از ناسره تشخیص داده و اقدام عاجل نماید چرا که فرصتها همچون ابرها در گذرند. موقعیت ها هر روزه تکرار نمی شوند، اگر لحظه عمل را درنیابیم شانس رسیدن به مقصود را از دست می دهیم. محمد رهایی 2025/10/13
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!