رفتن به محتوای اصلی

هفتم اکتبر – فتنه ۵۷ اسرائیل - قسمت دوم

هفتم اکتبر – فتنه ۵۷ اسرائیل - قسمت دوم

از تهران تا اورشلیم: تکرار تاریخ در تخریب رهبران ملی‌گرا!‌ 
(به بهانه سالگرد هفتم اکتبر)

 

به قلم: یاشار استهبان نژاد

در تاریخ معاصر خاورمیانه، گویی هرگاه رهبری با نگاهی ملی گرایانه و استقلال ‌طلب بر سر کار آمده، ائتلافی نانوشته از قدرت‌های جهانی، رسانه‌های وابسته و مخالفان داخلی برای تضعیف و تخریب او شکل گرفته است. محمدرضا شاه پهلوی در ایران دهه‌ پنجاه خورشیدی و بنیامین نتانیاهو در اسرائیل امروز، دو نمونه‌ بارز از این سرنوشت مشترک هستند؛ دو رهبر از دو ملت باستانی که هر دو خواستند ملت خود را در مسیر اقتدار، توسعه و امنیت ملی نگاه دارند، و هر دو قربانی همان ماشین تبلیغاتی شدند که استقلال سیاسی را برنمی‌تابد.  

ملی‌گرایی در برابر وابستگی
محمدرضا شاه پهلوی، همچون پدرش رضا شاه، ایران را میراث یک تمدن بزرگ می ‌دانست. او به روشنی می‌دید که بدون نوسازی اقتصادی و نظامی، کشوری با آن پیشینه تاریخی نمی‌ تواند در جهان مدرن بقا یابد. اصلاحات ارضی، گسترش آموزش و حق رأی زنان در چارچوب «انقلاب سفید شاه و ملت»، همگی در راستای ساختن ایران نو بود؛ ایرانی که وابسته به بیگانگان نباشد.  
بنیامین نتانیاهو نیز از همان آغاز کار سیاسی‌، خود را وارث میراث تاریخی ملت یهود می ‌دانست. او برخلاف بسیاری از سیاستمداران غربی، از واژه‌هایی چون «ملت برگزیده» یا «اورشلیم جاودان» آنهم نه به قصد تعصب، بلکه به‌ عنوان نماد استقلال ملی استفاده می ‌کند. چه در توسعه فناوری و استارت‌آپ‌ها، چه در حفظ توازن اقتصادی در دوران جنگ، هدف او همان بود که محمدرضا شاه دنبال می‌ کرد: خودکفایی در جهانی وابسته.
 
ارتش؛ ضامن صلح و بقا
هر دو رهبر یک باور مشترک داشتند: بدون ارتش قدرتمند، صلح ممکن نیست. محمدرضا شاه در دهه ۱۳۵۰، ارتش ایران را به یکی از مدرن‌ترین نیروهای نظامی جهان بدل کرد. نیروی هوایی ایران با جنگنده‌های پیشرفته و ناوگان دریایی مدرن، نه برای کشورگشایی بلکه برای دفاع از ثبات منطقه تجهیز شده بود. 
نتانیاهو نیز همین منطق را دنبال کرد. او می ‌دانست که اسرائیل، کشوری کوچک در محاصره دشمنان قسم‌ خورده است، و بقای آن تنها با ارتشی منظم، فناوری پیشرفته و روحیه‌ ملی ممکن است. برنامه‌هایی چون «گنبد آهنین» و «پرتاب‌گر داوود» در دوران او به اوج رسید و صنایع دفاعی اسرائیل را به یکی از صادرکنندگان مهم فناوری نظامی جهان تبدیل کرد.

غرور ملی و ریشه‌های تمدنی
محمدرضا شاه به ایران باستان عشق می‌ ورزید. جشن‌های ۲۵۰۰ ساله، بازسازی آثار تاریخی و معرفی فرهنگ ایران به جهان، تلاشی بود برای بازگرداندن غرور ملی. او می ‌خواست جهانیان بدانند که ایران، پیش از نفت و سیاست، صاحب فرهنگی است که ستون‌های تمدن بشری بر آن استوار است.  
نتانیاهو نیز از تبار همان اندیشه است. از پدرش، بنزیون نتانیاهو، تاریخدان یهود، آموخت که بقای ملت در گرو حفظ حافظه تاریخی است. تأکید او بر به رسمیت شناختن اورشلیم به‌ عنوان پایتخت اسرائیل، نه حرکتی مذهبی بلکه نمادی سیاسی از استقلال ملی است. او وقتی در کنار دونالد ترامپ از تصمیم آمریکا برای انتقال سفارت به اورشلیم سخن گفت، چهره‌ اش آمیخته از همان غروری بود که در چشمان محمدرضا شاه هنگام اجرای جشن‌های تخت جمشید دیده می ‌شد.  

صلح ‌طلبی و دروغ جنگ ‌طلبی
یکی از بزرگ‌ ترین تحریف‌های تبلیغاتی علیه هر دو رهبر، اتهام «جنگ‌ طلبی» بود. محمدرضا شاه بارها در برابر تحریک‌ های عراق در دهه ۱۳۵۰ خویشتنداری کرد. در ماجرای درگیری مرزی سال ۱۳۵۲، با وجود پیروزی برق‌ آسای ارتش ایران، فرمان عقب ‌نشینی صادر کرد و با امضای قرارداد الجزیره، فصل تازه‌ ای از صلح در خلیج فارس را رقم زد. او نه کشورگشا بود و نه طالب خونریزی؛ ارتش را برای حفظ صلح می ‌خواست، نه قدرت ‌نمایی.  
نتانیاهو نیز بارها در برابر فشار داخلی برای واکنش‌ های شدید، راه گفت‌وگو را آزمود. از دست دادن برادرش در عملیات «انتبه» او را بیش از پیش به این باور رساند که صلح واقعی تنها با امنیت واقعی ممکن است. امضای «پروتکل الخلیل»، «پذیرش آتش بس با حماس در سال ۲۰۱۲» و حمایت از ابتکار «صلح عربی»، همه نشان از آن دارد که او نیز، مانند محمدرضا شاه، صلح را، نه در ضعف، بلکه در قدرت می ‌جوید.  

 ماشین تخریب شخصیت
تخریب شخصیت، حربه‌ ای است که تاریخ بشر آن را بارها دیده است. در راستای تخریب شخصیت بود که محمدرضا شاه را به رشوه‌ خواری و اشرف پهلوی را به فساد اخلاقی متهم کردند، بی ‌آنکه سندی معتبر ارائه دهند. در اسرائیل نیز مخالفان داخلی و رسانه‌های جهانی، نتانیاهو و خانواده‌ اش را با سیل اتهامات مشابه رو به ‌رو کردند؛ از فساد مالی گرفته تا سوءاستفاده از منابع دولتی. هدف از تخریب داخلی و جهانی این دو رهبر تاریخی ایران و اسرائیل، فقط و فقط فرسایش مشروعیت ملی و جلوگیری از رشد محبوبیت آنان بود.  

رسانه، سوء استفاده از احساسات عمومی و تحریف واقعیت
در هر دو برهه، رسانه‌های داخلی و خارجی نقش موتور اصلی تخریب را بازی کردند. در سال‌های منتهی به انقلاب ۵۷، مطبوعات غربی با انتشار تصاویر اغراق ‌آمیز از «کشتار ۱۷ شهریور» یا حادثه «سینما رکس» فضا را علیه شاه شعله ‌ور کردند. همانگونه که امروز، تصاویر احساسی از غزه، بدون اشاره به منشأ حملات یا استفاده حماس از غیر نظامیان به‌ عنوان سپر انسانی، افکار عمومی را علیه دولت اسرائیل تحریک می‌ کند. در هر دو روایت، حقیقت قربانی احساسات هدایت‌ شده گشت.

تکرار سناریوی براندازی
اما این هر دو رهبر، هدف همان بازیگران جهانی شدند: دمکرات‌ های آمریکا، دولت‌های انگلیس، فرانسه و آلمان (غربی) در دهه ۱۹۷۰ علیه شاه؛ و امروز همان کشورها علیه دولت نتانیاهو. در هر دو مقطع تاریخی، رسانه‌های غربی با لحنی به ظاهر انسان‌ دوستانه و به بهانه ترویج «حقوق بشر» اما در عمل با اهداف سیاسی و تخریب گرایانه، رهبران ملی‌گرا را به دیکتاتوری، فساد و نقض حقوق بشر متهم کردند.  
در ایرانی پیش از انقلاب، سازمان ‌های حقوق بشری از ۱۱۰ هزار زندانی سیاسی گفتند؛ رقمی که بعدها حتی از سوی مخالفان شاه هم تکذیب شد و به ۳ هزار تنزل یافت، از ۱۶۰ هزار کشت و زخمی در سال ۱۳۵۷ گفتند که تا به حال حتی هزار تای این رقم ثابت نشده است. 
امروز نیز، در مورد جنگ غزه، همان منطق تبلیغاتی تکرار می ‌شود: آمارهای نجومی از تلفات غیر نظامیان بدون سند دقیق، نادیده گرفتن آغازگر واقعی خشونت یعنی حماس، فراموش کردن قربانی های واقعی این حادثه شوم یعنی مردم اسرائیل، و از همه مهمتر «جایزه ترویج خشونت و خونریزی» دادن به حماس یعنی به رسمیت شناختن دولت فلسطین از سوی کشورهای اروپای متحد. 

نتیجه: تکرار تاریخ در عصر رسانه
محمدرضا شاه پهلوی و بنیامین نتانیاهو، هر دو قربانی نبردی شدند که در آن گلوله‌ها از جنس خبر، تیتر و تصویر بود. هر دو با وجود تفاوت در زمان و مکان، یک ویژگی مشترک داشتند: ایمان به استقلال ملی، توسعه بومی، و نپذیرفتن نقش یک «دولت مطیع» در نظم تعیین شده جهانی.
تاریخ نشان داده است که تلاش در راستای استقلال سیاسی و اقتصادی، همیشه گناهی نابخشودنی برای قدرت‌های جهانی بوده است. از تهران تا اورشلیم، سرنوشت رهبران ملی‌گرا، هنوز هم در آیینه تکرار می‌ شود با همان واژه‌ها، همان اتهام‌ ها، با تظاهرات جوانان و نوجوانانی که چشم بسته و ناآگاه علیه آنها به خیابان ها آمدند، و در اوج همان سکوت سنگین وجدان تماشاگر جهانی. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

انتشار از:

گفتگوی روز

تصویر

تصویر

تصویر