شل گفتی نه!
نزدیک به 40 سال قبل که تازه به سوئد آمده بودم سیل مهاجران به سوئد سرازیر نشده بود و سوئدی ها با مهاجرین بسیار دوستانه و مهربانانه رفتار میکردند. ما را در آپارتمان هایی با وسایل کامل زندگی قرار داده و خرج زندگی مان را هم میدادند تا ما بتوانیم استارت زندگی در سوئد را بزنیم. یک ماهی از آمدن ما گذشته بود که در همسایگی ما در ساختمان کناری هم یک خانواده آفریقایی با چهار پنج تا بچه قد و نیم قد ساکن شدند. خانواده شلوغ و شادی بودند و همسایه های سوئدی شان هم با آنها گرم می گرفتند هرچند زبان هم را نمی فهمیدند فقط پدر خانواده به زحمت چند کلمه انگلیسی بلغور میکرد. یک روز عصر پدر خانواده به همسایه سوئدی اش که اتوموبیل جا داری داشت گفت که فردا شنبه ساعت 10 صبح قصد دارد با خانواده به شهری در ده کیلومتری محل اقامت شان بروند و از همسایه سوئدی خواهش کرد آنها را برسانند. مرد سوئدی پاسخ داد که او کاری در آن شهر ندارد و به آن شهر نخواهد رفت. همسایه آفریقایی گفت این فاصله 15 دقیقه هم نیست و دوباره از مرد سوئدی خواست که او را برساند. مرد سوئدی با لبخندی گفت نه نمیتوانم و برای آن که مرد آفریقایی بیشتر اصرار نکند خداحافظی کرد و رفت. روز بعد من و یکی دو ایرانی دیگر در آفتابی دلچسب روی نیمکت چمن روبروی ساختمان مشغول بحث های سیاسی و گپ بودیم که دیدیم ساعت 10 صبح مرد آفریقایی و خانواده اش شال و کلاه کرده جمع شدند جلوی خانه مرد سوئدی همسایه و زنگ خانه را زدند. مرد سوئدی بیرون آمد و پرسید چه کار دارید؟ مرد آفریقایی گفت آمده ایم ما را به شهر ببری. مرد همسایه که مقداری هم کفری شده بود و رنگش هم از عصبانیت سرخ شده بود گفت من که دیروز به تو گفتم که تو را نمی برم؟ مرد آفریقایی گفت میدانم که گفتی اما میدانم که منظوری نداشتی و حالا بیا ما را ببر به شهر. مرد سوئدی که حیرت کرده بود به آرامی گفت نه! و مرد آفریقایی شروع کرد به اصرار و خواهش با لبخند و گاه محکم و مرد سوئدی همچنان با عصبانیت امنتاع می کرد. عاقبت مرد آفریقایی گفت تو که نمیخواستی ما را ببری چرا همان دیروز نگفتی؟ مرد سوئدی حیرت زده به او خیره شد و گفت من دیروز دو بار جلوی همه به تو گفتم که این کار را نخواهم کرد. مرد آفریقایی گفت بله اما فقط دوبار گفتی و محکم هم نگفتی!
شاید تا همین جا خواننده گرامی متوجه گیر قضیه شده باشند: اختلاف فرهنگی و کج فهمی! بعد ها مشخص شد که در فرهنگ مرد آفریقایی تنها پاسخ منفی ساده همسایه سوئدی در چنین وضعیتی کفایت نمی کند بلکه مرد سوئدی باید تاکید و حتا تهدید میکرد که من تحت هیچ شرایطی و هیچ وضعی تو را به شهر نخواهم رساند و فردا هم اگر جلوی خانه من پیدایت شود تکه بزرگه ات گوشت خواهد بود. البته من کمی در این مورد برای مزاح غلو کردم ولی واقعیت این بود که مرد آفریقایی واقعا یک نه ساده برایش کفایت نمی کرد و این فرهنگ او بود و اختلاف فهم و فرهنگ بین سوئد و کشوری که مرد از آنجا می آمد.
در میان خانواده و اقوام ما رسم است که وقتی مهمان می آید و پذیرایی میشود پس از چند بار صرف چای وقتی از او برای چای بیشتر سوال میکنیم تشکر میکند و میگوید خیر و قضیه تمام میشود. صحبت ها گل می اندازد و پس از مثلا یک ساعتی یکی از اعضای خانواده میزبان هوس چای میکند و از مهمان می پرسد چای میخوری؟ مهمان پس از کمی مکث می گوید: ام.. نه.. مرسی. میزبان - نه همیشه اما اگر کمی صمیمی باشد - با کمی چاشنی صمیمیت پاسخ میدهد : «شل گفتی نه» و یک چای برای خودش و یکی هم برای مهمان می آورد و مهمان با لبخندی چای را همراه میزبان صرف میکند.
***
آیا شاهد «اکتبر سیاه» خواهیم بود؟
در گفتگوهای صلح بین آمریکا و اسرائیل و حماس قرار شد حماس خلع سلاح شود و گروگان ها و اجساد باقی مانده شان را پس بدهد. حماس پس از گرفتن تضمین که پس از صلح مورد حمله قرار نخواهد گرفت با این توافق موافقت کرد اما در عین حال گفته بود سلاح های سنگین را پس خواهد داد اما سلاح های سبک را پس نخواهد داد و برای حفظ نظم نیاز دارد. طرفین سر این قضیه به نتیجه کامل نرسیدند و قضیه عمدا مسکوت ماند. حالا که صلح برقرار شده حماس سر پس دادن اجساد بازی در می آورد و همچنین عده ای از مردم غزه، احتمالا 35 نفر را به اتهام همکاری با اسرائیل دستگیر و اعدام صحرایی کرده است. در کنار این رذالت حماس و این که باجگیری با توسل به اجساد کشته شده ها غیر شرافتمندانه هست اما حماس مشخص کرد که نگه داشتن سلاح سبک برای حفظ نظم ظاهر قضیه است. حماس میخواهد قدرت سیاسی را به کمک سلاح سبک نگه دارد و انتخابات سیاسی آینده در غزه را نیز تحت تاثیر قرار دهد. حماس میداند که مورد نفرت مردم غزه است و بصورت دمکراتیک قادر به حفظ قدرت نخواهد بود. مردم فقط به دلیل تهدید همین سلاح های سبک که دست حماس است جرات ندارند در این شرایط بر علیه حماس تظاهرات کنند و یکی دو تظاهرات کوچک که شد با تهدید حماس برچیده شد. غربی ها میخواهند که حماس وجود نحس اش را از غزه ببرد اما حماسی ها به تاسی از علی خامنه ای و لجاجت او برای ماندن بر سر قدرت در ایران همچنان به تحریک علی خامنه ای نحسی می کنند و به طرف اسرائیلی و آمریکایی جواب سربالا میدهند. در حالی که برای هر اهل سیاستی که به تجربه تاریخی 40 سال اخیر آگاه باشد مشخص است که عاقبت حماس چه خواهد شد. یاسر عرفات و سازمان مان آزادیبخش فلسطین نیز در سال 1970 در اردن از این نحسی ها کردند و هنوز خاطره سپتامبر سیاه از یادها نرفته است. بنظر میرسد که حماسی ها نیز تن شان برای یک مورد مشابه مثلا اکتبر سیاه میخارد.
?You understand me
دونالد ترامپ قبل از آن که سیاستمدار باشد یک معامله گر و یک بنگاهی معاملات املاک است. یک بنگاهی با آدم های گوناگون با مشاغل و اخلاق و فرهنگ های گوناگون در تماس است و این تجربه به درک فرد بنگاهی از طرف مقابل بسیار کمک می کند. از همین روست که ترامپ در یک کنفرانس خبری در پاسخ سوال خبرنگاری که از او در مورد خلع سلاح حماس پرسید خیلی جدی پاسخ داد که ما در مذاکرات با حماس توافق کردیم که حماس باید سلاح را زمین بگذارد و اگر چنین نکند با متوسل به زور خواهیم شد و وقتی خبرنگار برای مطمئن شدن خواست دوباره سوال کند دوباره حرفش را تکرار کرد و گفت ?You understand me
این «یو آندرستند می»، با نگاه و زبانی تهدید آمیز خطاب به خبرنگار پیامی است برای گوش حماس. کارگزار بنگاه معاملات ملکی ما در بنگاهش با این گونه افراد کم سروکار نداشته و زبان آنها را می فهمد و میفهمد که چگونه باید جدی بودن تهدیدات را به آنها فهماند.
خانم ایپریل گلاسپی (April Glaspie)، سفیر وقت ایالات متحده در عراق، و دیدار او با صدام حسین در ژوئیه 1990 یک نمونه خوبی برای نشان دادن تفاوت کلامی و فهم از جملات بین یک خاورمیانه ای و یک غربی است. در آن دیدار، خانم گلاسپی به صدام حسین گفته بود که ایالات متحده "هیچ نظری در مورد منازعات اعراب با اعراب، مانند اختلافات مرزی شما با کویت، ندارد" و "این مسئله یعنی اختلافات مرزی شما با کویت با آمریکا مرتبط نیست." صدام حسین این جملات را به عنوان "چراغ سبز" برای حمله به کویت تفسیر کرد و گمان برد که آمریکا در صورت حمله واکنش نظامی نشان نخواهد داد. آنجا لازم بود خانم ایپریل گلاسپی راست تو چشای صدام براق میشد و میگفت: یو آندرست تند می؟ آنوقت صدام میگفت: یس مام.. کامپلیتلی تا تهشو فهمیدم. و میتمرگید سرجایش. بعدها آمریکایی ها نزد خود گفتند که درست که صدام ما را نفهمید اما ما باید صدام را می فهمیدیم و با پس گردنی به او حالی میکردیم که خیال کویت را از سرش بدر کند. یادم هست که آن زمان دوستان جمهوریخواه آرزومندانه بسیار مینوشتند که «عراق دیگر افغانستان طالبان نیست که آمریکا به راحتی بتواند از پس صدام حسین بر بیاید». امیدوارم نویسندگان آن مقالات یادشان بیاید که چه گفتند.
در گفتگوهای صلح بین آمریکا و اسرائیل و حماس قرار شد حماس خلع سلاح شود. حماس گفته بود سلاح های سنگین را پس خواهد داد اما سلاح های سبک را پس نخواهد داد بلکه برای حفظ نظم نیاز دارد. طرفین سر این قضیه به نتیجه کامل نرسیدند و قضیه مسکوت ماند. حالا که صلح برقرار شده حماس عده ای از مردم غزه، احتمالا 35 نفر را به اتهام همکاری با اسرائیل دستگیر و کشته است. دقایقی پیش داشتم اخبار را نگاه می کردم. از قرار حماس دارد سر بازپس دادن اجساد گروگان های اسرائیلی بازی در می آورد و خرد خرد اجساد را تحویل میدهد. اسرائیل تهدید کرده که دوباره خشونت را از سر خواهد گرفت. بگذریم از این که چقدر این کار حماس و باجگیری حتا با توسل به اجساد کشته شده ها غیر شرافتمندانه هست اما حماس مشخص کرد که نگه داشتن سلاح سبک برای حفظ نظم ظاهر قضیه است. حماس میخواهد قدرت سیاسی را به کمک سلاح سبک نگه دارد و انتخابات سیاسی آینده در غزه را نیز تحت تاثیر قرار دهد. حماس میداند که مورد نفرت مردم غزه است و بصورت دمکراتیک قادر به حفظ قدرت نخواهد بود. مردم فقط به دلیل تهدید همین سلاح های سبک که دست حماس است جرات ندارند در این شرایط بر علیه حماس تظاهرات کنند و یکی دو تظاهرات کوچک که شد با تهدید حماس برچیده شد. غربی ها میخواهند که حماس وجود نحس اش را از غزه ببرد اما حماسی ها به تاسی از علی خامنه ای و لجاجت او برای ماندن بر سر قدرت در ایران همچنان نحسی می کنند و جواب سربالا میدهند. در حالی که برای هر اهل سیاستی که به تجربه تاریخی 40 سال اخیر آگاه باشد مشخص است که عاقبت حماس چه خواهد شد. همان گونه که یاسر عرفات و سازمان مان آزادیبخش فلسطین را از اردن اخراج کردند همین بلا سر حماس هم خواهد آمد. حال باید دید که آیا حماس معنای دو یو آندرستند می را می فهمد یا نه. و این چیزی نیست که مترجم گوگل برایش حل کند.
بازیگر انگلیسی نقش کارآگاه پوارو اثر اگاتا کریستی در جایی گفت من در تمام سریال ها یک مکالمه بیش از همه تحت تاثیر قرار گرفتم و این مکالمه را یکی از نقاط برجسته کار آگاتا کریستی میدانم: خانم فلانی که شوهرش به قتل رسیده بود داشت با هیجان در مورد قتل همسرش حرف میزد و پس از مدتی از پوارو پرسید: آیا سخن مرا می شنوی؟ پوارو پاسخ داد: بله سخن شما را میشنوم اما دارم به مفهوم جملات شما فکر میکنم.
چند بار باید آمریکا تهدید کند تا اینها بفهمند که باید تهدید حتا توخالی اش را جدی گرفت آن گونه که اسرائیل میگیرد. این وسط تنها جمهوری اسلامی نبود که از آمریکا سیلی خورد. قبلا ردیف کردم صدام و قذافی و از همه معروف تر شان هیتلر! این ابله عقیده داشت که در صورت حمله به لهستان انگلستان و فرانسه از جای شان تکان نخواهند خورد و با استالین لهستان را بلعیدند. بعد که ژاپنی ها به پرل هاربر حمله کردند با اعلان همبستگی با ژاپن به آمریکا اعلان جنگ داد و دست روزولت را برای ورود علنی به جنگ اروپا باز گذاشت. یک بار برای همیشه ما اهل خاورمیانه باید یادبگیریم که اگر در کشورهای خودمان دوی علی گلابی و تهدید توخالی داریم در کشورهای غربی از این بازی ها ندارند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!