مزار محمدرضا شاه واقع در مسجد الرفاعی قاهره است که به «مسجد سلطنتی» هم معروف است چرا که آرامگاه خاندان سلطنتی مخلوع مصر نیز به شمار میرود. این مسجد را حکام مصر زمانی که هنوز نماینده امپراتوری عثمانی به شمار میرفتند ساختند، درست روبروی مسجد قرن چهاردهمی سلطان حسن؛ تلاشی برای تداعی خودشان با تاریخ غنی اسلام. خاندان سلطنتی مصر ۲۷ سال پیش از ایران در انقلاب ۱۹۵۲ «افسران آزاد» سرنگون شد اما چرخ سیاست چنینبود که دومین رئیس جمهوری انقلابی مصر دوست و همراه نزدیک سلطنت باستانی ایران شود و حتی پس از سرنگونی آن، میزبان پادشاه ایران و نهایتا میزبان پیکر او.
دیدار رسمی فرح پهلوی از قاهره از دیدار با دوستان قدیمیاش آغاز شد. جهان سادات، همسر انور سادات، همان رئیسجمهور انقلابی که پس از انقلاب ایران به پهلویها پناه داد و گفت تا همیشه کنارشان میایستد، امسال به دلیل بیماری نتوانست در مراسم حضور یابد. فرح پهلوی دیدار خود را مطابق معمول از مزار انور سادات در مدینه نصر یا پیروزشهر آغاز کرد، محلهای از قاهره که نامش را به مناسبت «پیروزی» جمال عبدالناصر و همکارش، انور سادات، در سال ۱۹۵۲ گذاشتهاند. توقف بعدی وی مسجد رفاعی و بازدید از آرامگاه محمدرضا شاه پهلوی بود.
در قاهره که قدمی بزنی، خیلی از دورهگردان و مردم محل تا بفهمند ایرانی هستی صحبت از فرح میکنند و نشانی مسجد رفاعی را میدهند. سفرهای سالانه فرح پهلوی بارها مورد توجه مردم عادی قرار گرفته و خیلی از آنها خاطرهای از این سفرهای سالیانه دارند.
تاریخیترین سفر فرح پهلوی البته در زمانی بود که جمهوری اسلامی هنوز سر کار نیامده بود و محمدرضا شاه نیز زنده بود. در دی ماه ۱۹۵۷ که شاه ایران را ترک کرد، هواپیمای خانواده سلطنتی او و همسرش را به فرودگاه بینالمللی اسوان در جنوب مصر برد و همانجا بود که انور و جهان سادات از زوج سلطنتی ایران استقبال کردند. یک سال و اندی بعد که شاه پس از مدتها سرگردانی میان چند قاره درگذشت، او در مسجد الرفاعی به خاک سپرده شد تا روابط دیپلماتیک ایران و مصر قطع شوند. چرخ زمانه چنان بود که انور سادات خود یک سال بعد، در اکتبر ۱۹۸۱، به دست انقلابی مصری جوانی به نام خالد اسلامبولی به قتل برسد. یعنی او نیز قربانی همان اسلامگرایانی شده بود که تاج و تخت دوست ایرانیاش را سرنگون کرده بودند. در تهران نام خیابان وزرا را به «خیابان خالد اسلامبولی» تغییر دادند تا خاری در چشم روابط دو کشور باشد. روابط دیپلماتیک ایران و مصر از آن سالها تا کنون هنوز قطع مانده و مصر تنها کشور عمده عربی است که هیچوقت در جمهوری اسلامی سفارت نداشته. گرچه روابط مختلف تجاری بین دو کشور همیشه ادامه داشته و ایران نیز همچنان باغ بزرگی در قاهره دارد که نقش حافظ منافع آنرا بازی میکند.
آغاز روابط دیپلماتیک کشور اما درست به ۴۰ سال قبل از انقلاب یعنی اواخر حکومت رضاشاه میرسد. در بهار ۱۹۳۹ بود که روابط تهران و قاهره، که آن زمان هر دو کشورهای سلطنتی بودند، به سطح سفارت ارتقا پیدا کرد. اولین سفیر مصر در ایران، یوسف پاشا ذوالفقار بود، قاضی مصری که دخترش، صافیناز ذوالفقار با ملک فاروق اول، پادشاه وقت مصر، ازدواج کرده بود تا او ملکه فریده لقب بگیرد و یوسف پاشا هم بشود پدرزنِ پادشاه. یوسف پاشا اما زمانی که به ایران رفت وظیفهای مهمتر از سفیرهای معمولی داشت. او میرفت تا تدارک ازدواجی را ببیند که میتوانست تاریخ خاورمیانه را دگرگون کند: فوزیه فواد، خواهر ۱۹ ساله ملک فاروق و نوه خدیو اسماعیلِ شهیر، قرار بود با ولیعهد جوان ایران، محمدرضا، ازدواج کند.
چند ماه پس از این ازدواج، جنگ جهانی دوم درگرفت. ملک فاروق مثل بسیاری دیگر حکام خاورمیانه نیمنگاهی به آلمان نازی داشت تا شاید بتواند در کنار آن مقابل دو قدرت استعماری اصلی منطقه، انگلیس و فرانسه، قد علم کند. روابط گسترده تهران و برلین باعث میشد سفیر مصر از فرصت حضور در ایران استفاده کند تا با سفرای دول محور تماس بگیرد. گفته میشود او حتی جزئیات حمله انگلیس و شوروی در شهریور ۱۳۲۰ را به محض اطلاع به سفارت آلمانها در ایران رسانده. نتیجه این حمله اما این بود که رضا شاه خلع شد تا محمدرضا پادشاه ایران شود و ملکه فوزیه، حالا ملکه ایران بشود.
از تمام روایات از این برمیآید که فوزیه دل خوشی از ایران نداشت. از دلایل اصلی آن ناخوشی این بود که او از مصری آمده بود که شاید پیشرفتهترین کشور کل وقت خاورمیانه بود که اقدامات مدرنسازی را بیش از یک قرن پیش آغاز کرده بود. یعنی زمانی که حکومت قاجار در ایران تازه پا گرفته بود، خدیوهای مصر کوس خودمختاری از امپراتوری عثمانی زده بودند و نسبت به عثمانیها و قاجارها اصلاحات موفقتری داشتند. فوزیه در خاطرات خود از عقبماندگی ایران نسبت به بندر اسکندریهای که در آن بزرگ شده بود گلایه میکند. در نهایت ازدواج این دو طولی نکشید و در سال ۱۹۴۸ از یکدیگر طلاق گرفتند.
طلاق خود ایران و مصر اما در پی به قدرت گرفتن ناصر آمد، زمانی که او پرچم ناسیونالیسم عربی و انقلابی را در منطقه بلند کرد و با پادشاهیهای منطقه مقابله کرد و با نزدیک شدن به دولتهای چپگرایی همچون شوروی و یوگسلاوی در مقابل آمریکاییهایی قرار گرفت که در جنگ سرد روابط نزدیکی با تهران برقرار کرده بودند. خصومت شاه با ناصر جای تعجبی نداشت، بخصوص که او یکی از مهمترین الگوهای خود در دنیای سیاست را محمد مصدق میدید، نخستوزیر ایران که با مقابله با امپراتوری بریتانیا به شخصیتی محبوب در منطقه بدل شده بود و هنگام سفر به مصر با استقبال گسترده نیروهای ضداستعماری در این کشور روبرو شده بود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید