رفتن به محتوای اصلی

● یادداشت‌ها و مقالات ابوالفضل محققی

ابوالفضل محققی
سند ویکن را بطرف "مورا" ترک می کنیم جاده ساحلی بسیار زیبا، یک طرف جنگل های بی پایان ، طرف دیگر دریاچه سیلیان خسته از تب وتاب شبانه بستر حریر جمع کرده وبربستری از آبی لاجورد در زیر آفتاب گرم…
ابوالفضل محققی
باز در راهیم این بار سرمد نیز بر جمعمان افزوده شده .مقصد هنوز نامعلوم ! گفتن چنین چیزی برای یک سوئدی غیر قابل باور است برای کسانی که از یکسال قبل برای سفر برنامه می ریزند بلیط می خرند هتل رزرو می…
ابوالفضل محققی
در زندگی هر کدام از ما چهره هائی ظاهر می گردند.دستت را می فشارند در چشمانت به مهر خیره می شوند ودر قلبت جای می گیرند .قلب این غرقه در خون که با هر تپش جان می بخشدوزندگی را در سرتاسر وجود جاری می کند…
ابوالفضل محققی
اتوبان بسیار خلوت است اتوبانی خوش ساخت وعالی که میتوان با حداکثر سرعت رفت .اما این جا حداکثر سرعت یکصد وبیست است .هیچ کس این سرعت را نمی شکند حتی اگر جاده بتمامی خلوت وفاقد دوربین باشد.
ابوالفضل محققی
آیا هنوزتوهم وامید آن داریم که با باد دادن خرمن های کهنه که خوب می دانیم جز خس وخاشاکی بر خرمن گاه نمانده! گندمی حاصل کنیم ومردمی را که جز پوست استخوانی بر آن ها نمانده بار دیگربه بوی نان بفریبیم و…
ابوالفضل محققی

شب هنگام بود که دوست تکابیم "رسول ولی زاده" زنگ زد و گفت:" حاضری مانند سال های قبل ده روزی از زندگی بدزدیم و گشتی در کوه های نروژ بزنیم"؟کمرم بشدت درد میکرد طوری که…
ابوالفضل محققی
حوادث خود را بر تسلسل خاطراتم تحمیل می کنند حوادثی که هر بار بخاطر می آورم وحشتم می گیرد واز بیاد آوریش پشتم می لرزد. طبق معمول بچه ها را صبح با سر وصدا روانه کودکستان کردیم و خود راهی محل
ابوالفضل محققی
شاید بزرکترین قدرت آدمی توان عادت کردن اوست "از میان سخت ترین کارها یکی را بر گزین عادت آن را بر تو آسان خواهد کرد ".
چنین شد که ما هم کم کم به زندگی در غربت در آن مجموعه ساختمانی…
ابوالفضل محققی
آقای حجاریان نگاه شما به مبارزه اجتماعی در جامعه امروز ایران بیان گر این است که یا نمی دانید و یا نمی خواهید قبول کنید که طبقه متوسط درایران در زندگی روزانه وچهل سال فرسایش جسم وروح در این حکومت فاسد…
ابوالفضل محققی


نوشته ام رو پایان است دلم می خواهد چشمانش را به آرامی بربندد تا از آنها عبور کنم وآرام گیرم! اما حس های غریبی من را بر آن می داردکه بر سرنوشت اوکه جدا از سرنوشت صد ها مبارز سیاسی…
ابوالفضل محققی
گفتم "فکر کنم ما قبلا همدیگر را جائی دیده ایم "؟اندکی این پا و آن پا کرد اخلاقش این گونه بود نمی توانست نه بگوید! با اندکی تردید گفت بله !
خندیدم خودش بود همان پسر چشم آبی زندان…
ابوالفضل محققی
واقعیت این است که برایم نوشتن ازبهزاد بسیارسخت است .بارها تلاش کردم چهره اورا آن چنان که هرباربیادش می آورم و در خاطره هایم می گردانم ترسیم کنم.کاری سخت مشگل!
یک بار از معصویت وپاکیزگی…
ابوالفضل محققی
نمی توان از مهاجرت در افغانستان نوشت واز زندگی در کابل بی آن که از کارتیه سه سخنی بمیان نکشید عبور کرد.خانه ای که نبض جوان زندگی با شور و آرزودر هم می پیچید ودرهم پیوندی با خانواده هامجموعه مهاجرت…
ابوالفضل محققی

افغانستان برای تک تک ما مدرسه جالبی بود بخصوص برای من که دستم را در دو بخش کار در روزنامه حقیقت انقلاب ثور و سازمان جوانان باز گذاشته بودند.
مصاحبه با مردم رفتن به برخی بخش های نزدیک…
ابوالفضل محققی

مکرویان محل زندگی خانواده ها بود .مجرد ها در ساختمان کارتیه سه اسکان داده می شدند دانشجویانی هم که بدانشگاه معرفی و مشغول تحصیل می گردیدند در خوابگاه دانشجوئی که در افغانستان لیلیه گفته می
ابوالفضل محققی
اندکی از مرز فاصله می گیرم وبکابل بر میگردم .تا دوباره بعد از پایان پلنوم وسیع با یارانی که ازمرز گذشتند وبه ایران باز گشتند باز گردم. بازگشتی دردناک!و دردناک تر از آن مسئولیت نوشتن یاد نامه اعدام…
ابوالفضل محققی

همراه با جا افتادن دفترسازمان بخش مربوط به مرزهم جا افتاده بود .اما بخاطر حساس بودن کار این بخش که وظیفه ارتباط گیری با تشکیلات داخل کشور، آمدن و بردن افراد از ایران وبلعکس ، سازماندهی دیدار…
ابوالفضل محققی
"
آرام آرام داشتیم جا می افتادیم .بازارهای خرید را یاد می گرفتیم! بخصوص محل لباس های دست دوم را چرا که لباس دست اول تهیه اش برایمان هم گران بود وهم مشکل. براحتی تمام استفاده از لباس دست…
ابوالفضل محققی
توافق نامه بیست وپنج ساله با چین با خود حرف وحدیث های زیادی بهمراه آورده است .حرف وحدیث هائی که صناری برای رهبر ارزش ندارد و باعث خنده درونی او می گردد .توافق او از آن دسته گفته ها، نوشته ها…
ابوالفضل محققی
هراسی که روزهای اول از غربت و تنهائی بود با اضافه شدن تعداد اعضای سازمان ورفتن برسرکاروتماس بیشتربا جامعه ومردم،همراه حمایت همه حانبه مهماندارنمان جای خود را به آرامش وهماهنگ شدن با محیط ت
ابوالفضل محققی
ازمکرویان بیرون می آیم سری به روزنامه حقیقت انقلاب ثور می زنم . برای تهیه گزارشی از زندگی جوانان به مقابل فروشگاه بزرگ افغان می روم.می خواهم از یک کلوپ بیلیارد گزارشی تهیه کنم .در جریان مصاحبه با…
ابوالفضل محققی

آرام آرام داشتیم جا می افتادیم جوان بودیم وهیچ تجربه ای از این نوع زندگی که بر ما تحمیل شده بود نداشتیم.اما رابطه دوستانه خانواده باهم وحضور چند رفیق نیک نفس در آغاز کار بسیار یاری رسان بود .…
ابوالفضل محققی
تلویزیون از جمله وسایلی بود که داده می شد .همانطور که نوشتم خانم گوگوش هم با ما وارد افغانستان شد وبعد از مدتی تعدادی از ما به بینندگان این هنرمند تبدیل شدیم که عمدتا نقشی نوستالژیک ویاد آور روز های…
ابوالفضل محققی
تصمیم بر فرستادن جوان ها بدانشگاه یکی از درست ترین وانسانی ترین تصمیمات کمیته کابل بود .حال وقتی به این جوان ها بر خورد می کنم نوعی رضایت درونی بخشی از سختی راه طی شده را کم
ابوالفضل محققی
از سفر ذهن بر میگردم .مردی خنده رو درمقابلم با مسئولیتی بزرگ نشسته است .
می گویم "خوشحالم که سازمان ما را می شناسید .امروز جوان های این سازمان چه آن ها که اخراجی دانشگاه ها هستند وچه…
ابوالفضل محققی


در هیچ تظاهرات موضعی نبود که انور شرکت نکند و تمام آنچه که داشت در طبق اخلاص نگذارد .اواسط سال پنجاه شش بود من عضو نیمه علنی ونیمه مخفی یک خانه تیمی مربوط به سازمان چریک های فدائی…
ابوالفضل محققی
هنوز تعداد افراد سازمان کم بود وزندگی در هتل عملا وقت زیادی در اختیار ما قرار می داد .ازجمع سه خانواده اولی که به افغانستان رفته بودیم. همسر یکی از دوستان پزشگ بود وهمسران دوتن دیگرمان دانشچویان رشته…
ابوالفضل محققی

اندیشه شعله است ، کلمه آتش است وقتی اندیشه وز این دو را در هم می آمیزدطوفان درمی گیرد .در این چند روزچنین طوفانی برخاسته است .خشم فرو خورده سالیان با احساس همدردی یک ملت در هم آمیخته تا…
ابوالفضل محققی
به هتل آریانا بر میگردم جائی که حال خانه موقت ما شده بود با مهمان داران بسیار مهربان آقای فراهی رئیس هتل آقای جابر سر پیشخدمت و اکثر کارکنان هتل که با ما وبچه های ما بیش از حد مهربانی می کردندومرتب…
ابوالفضل محققی
می خواهم به ادامه داستانم به سال های مهاجرت بر گردم. اما دوچشم سیاه ، زیبا،وحشت زده و غمگین راه بر من می بندند "نمی توانی داستان مادر هراتی را تمام کنی بی آنکه مرا بخاطر نیاوری! بی آنکه نشانی…
ابوالفضل محققی
روزنامه حقیقت برایم این امکان را بوجود آورده بود که بیشتراز رفقای دیگر با جامعه در تماس نزدیک قرار گیرم .تماسی که تا حدودی می توانست زیر پوست شهر، برخی صدا ها
ابوالفضل محققی
نامش را بیاد نمی آورم؛ بیائید نامش را " ملاله " بگذاریم، نامی مرسوم در افغانستان. زنی سیه چُرده با صورتی استخوانی و چشم هائی قیرگون. هیکل نحیفی داشت شاید چهل و پنج یا پنجاه سال. گیس های…
ابوالفضل محققی

پریاندار فرمانروای مستبد کورنت که با اتکا مردم فرودست به فرمانروائی رسیده بود .در آغاز فرمانروائی خویش فرستاده ای پیش تراسیبول فرمانروای ظالم ملط فرستاد تا از وی بپرسد که چگونه قادر میشود…
ابوالفضل محققی
گروه دوم بطورعمده تمام تغیر وتحول را از طریق جنبش های بدون حشونت مردمی و یافتن راه هائی که حکومت ناگزیر از عقب نشینی و تن دادن به خواست مردم متحد ویک پارچه شود می بینند ونقش بسیارکمی برای اپوزیسیون…
ابوالفضل محققی
اندکی از دیگر وقایع فاصله می گیرم تا بتوانم خاطراتم را در روزنامه حقیقت انقلاب ثور بپایان برسانم.
عصر بود که آقای کاوون تعدادی از افراد هیئت تحریریه را به اطاقی که جلسات صبح روزنامه برگزار…