رفتن به محتوای اصلی

«روند خوفناک اعدامهای هفتگی در زندان رجایی شهر»؛ نامه زندانی سیاسی سعید اقبالی
25.03.2022 - 09:16
تفسیر از:
نسیم امیری

کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام پنجشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۱، زندانی سیاسی سعید اقبالی در نامه ای پیرامون روند خوفناک اعدامهای هفتگی در زندان رجایی شهر نوشته است که اعدامها روزهای چهارشنبه صورت میگیرد و صدای ماشینهای مرگ شبهای سه شنبه در بند ۴ (جایی که وی محبوس است) به گوش می رسد. سعید اقبالی تاکید کرده اند در صحنه اعدام؛ مسئولان زندان، دادستانی و اجرای احکام برای اطمینان از اجرای حکم و مرگ زندانی حضور دارند.

سعید اقبالی در نامه خود نوشته است که روند اعدامها از سال ۶۰ تا کنون موجب مرگ انسانهای بسیاری از جمله زندانیان سیاسی شده است، اما اکنون این روند به شکل خوفناک‌تری بصورت «اعدامهای هفتگی» در جریان است.

سعید اقبالی در نامه خود نوشته است که در زندان گوهردشت مکانی به نام «سوییت» وجود دارد که متشکل از چندین سلول انفرادی است. از این سلولها از یک سو برای تنبیه زندانیان و از سوی دیگر برای انتقال زندانی جهت اجرای حکم اعدام استفاده می شود، که «هولناکترین استفاده از این مکان است».

سعید اقبالی در نامه خود گفته است که مسئولان زندان برای تسکین وجدانشان در آخرین لحظات زندگی فرد محکوم به اعدام، به وی «مواد مخدر و قرص» می‌دهند.

این زندانی سیاسی در پایان نامه خود از زندانیان سیاسی که در همین زندان اعدام شده اند از جمله برادران حمزه سواری، زانیار و لقمان مرادی، فرزادکمانگر، علی صارمی، غلامرضا خسروی، رامین حسین پناهی، ریحانه جباری و شیرین علم هولی نام برده و تاکید کرده است:

با تمام این تجربیات و مشاهدات که وجود آدمی را به صلابه می‌کشد. قدرتمندان بی‌قدرت بدانند! زیر بار این مصائب نه تنها کمر خم نمی‌کنیم بلکه هر طناب دار، هر گلوله و باتومی که نثار مردممان می‌کنید ما را مصمم‌تر و شما را به پایان نزدیکتر می‌کند.

متن کامل نامه سعید اقبالی که نسخه ای از آن بدست کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام رسیده است در ادامه می‌آید:

«روایت اعدام از زندان رجایی شهر کرج

اولین بار که با مقوله اعدام مواجه شدم کودکی چند ساله بودم که در میدان اصلی شهرمان مرگ را در حال دست و پا زدن دیدم. اما بعد از تبعید به رجایی شهر اعدام را با تمام وجود حس کردم.

پیش از هرچیزی میخواهم یادی کنم از رفیق و همبندی عزیزم بهنام محجوبی که او هم به نوعی طناب دار را بر گردنش انداختند. رفیقی که پیش چشمانم پرپر شد و هنوز هم وقتی به عکسش که بالای تختم گذاشته‌ام، نگاه میکنم قلبم میسوزد از آن همه قساوت و ستمکاری و یاد تنهایی‌ام می افتم و زار زار گریه‌هایم در حمام بند هشت!

برای کسانی همچون من که از پایین‌ترین و فراموش شده‌ترین طبقه جامعه هستند مرگ و از دست دادن با وجود ظالمان امری عادی است. از دست دادن و مرگ جان، مال، شغل، رویا، آرامش، عشق و همه چیز! در طبقه ما از دست میدهی یا بهتر است بگویم از دستت می‌ربایند مثل بهنام محجوبی….

در زندان رجایی شهر این روند شکل خوفناک‌تری هم دارد، اعدام هفتگی! در اینجا مکانی به نام “سوییت” وجود دارد که متشکل از چندین سلول انفرادی است و از این سلول‌ها استفاده‌های متفاوتی می‌شود. انتقال تنبیهی کسانی که دست به نزاع میزنند تا اعتصابگران و کسانی که اصطلاحا مرتکب “خلاف زندان” می‌شوند، به این سلول‌های انفرادی. اما هولناک‌ترین آن انتقال زندانیان محکوم به اعدام به این سلول‌ها چند روز پیش از اجرای حکم است.

بامداد چهارشنبه‌ها، روز اجرای حکم در جایی نزدیک به بند فعلی ما (بند۴) است. گاهی دو یا سه نفر و گاهی تا بیش از ده زندانی برای اجرای حکم به این مکان منتقل می‌شوند. مسئولین زندان، دادستانی و اجرای احکام نیز برای اطمینان از اجرای حکم اعدام و مرگ زندانی در این مراسم شرکت می‌کنند! صدای ماشین‌هایی که سه‌شنبه شب‌ها فعالانه برای اجرای مراسم اعدام در رفت و آمدند از پشت پنجره‌های فنس کشیده اتاق من شنیده می‌شود. صداهایی آشنا که از دهه شصت تا به امروز در آجر به آجر این زندان لانه کرده‌اند.

صدای ماشین‌ها مرا به یاد زانیار و لقمان می‌اندازد که حتی نشانی از قبرشان هم نیست! یاد همه چهره‌هایی که در سالن ملاقات و کریدور اصلی می‌بینم! شب‌های سه‌شنبه از خودم می‌پرسم این کدامشان بود که امروز طناب بر گردنش انداختند؟! همه مرا به یاد بهنام عزیزم می اندازند….

همه روزه کسانی را در اینجا می‌بینم که با اتهامات مختلف محکوم به اعدام شده‌اند و هر لحظه حبسشان را با اضطراب و ترس سپری می‌کنند. هربار که نامشان را به بهانه‌های مختلف صدا میزنند رنگشان می‌پرد و برای امید دادن به خودشان حتی لحظه‌ای کوتاه هم که شده بنا را به شوخی و خنده می‌گذرانند و رو به همبندی‌هایشان می‌گویند: حلال کنید بچه‌ها….

تا قبل از سه‌شنبه روزها پر از نگرانی و اضطراب است که مبادا با چوب و چماق بر سرشان بریزنند و دستبند و پابند شده به سوییت منتقلشان کنند و بامداد چهارشنبه اهرمی کشیده شود و تمام….

چه انسان‌هایی که اینجا ثانیه به ثانیه در انفرادی که بوی تعفن از دیوارهایش میبارد و در سرمای استخوان سوزش تا قبل از مرگ هزار بار مردند و زنده شدند! موادمخدر و قرص‌هایی هم که مسئولین زندان برای تسکین وجدانشان در آخرین لحظات زندگی فرد محکوم به اعدام به او می‌دهند پاسخگوی این سوالش نیست که چرا من باید بمیرم؟ چه شخصی تصمیم می‌گیرد من بمیرم؟ یک پیرمرد ۸۰ ساله که خود را نماینده خدا بر روی زمین میداند؟!

افرادی را اینجا میشناسم که شب‌هایی را دیوار به دیوار سلول یک شخص محکوم به اعدام سپری کرده‌اند و صدای ناله و فریاد و زنجیرهای دست و پایشان و کتک‌هایی که از زندانبان میخوردند هنوز از گوششان بیرون نرفته! منم مدت کوتاهی را در بند ۲۰۹ در سلول شماره ۱۱۳ با اسماعیل و خسرو که محکوم به اعدام بودند، گذرانده‌ام و دست آخر هم پیش از ترک بند ۲۰۹ اعدام شدند.

ریشه و چرایی هر قتل و تجاوز و سرقتی را میتوان در ساختار رژیمی کشف کرد که خود مولد و مروج فقر و بی‌عدالتی و ناحقی، فساد، مرگ و خفقان است. هر فرد محکوم به اعدامی آینه تمام نمای خودم است. چرا که از همان طبقه و مردمی است که رویاها و آرزوهایش در دنیای پر از سیاهی که جمهوری اسلامی خلق کرده تباه شده و حال باید با پایی لرزان به استقبال مرگی از پیش تعیین شده برود.

نویسنده این روایت سعید اقبالی از رجایی شهر نیست من همان کارگر سقوط کرده از بالای ساختمانم! گورخواب بهشت زهرا، زن تن‌فروشی که تن و جانش را به آتش کشیده‌اند، کودکی که کودکی‌اش را در سطل آشغال جستجو می‌کند، معتادی که با سرنگ در دست زیر پل یخ زده، آن دست فروشی که زیر چشمش کبود است و تمام کسانی که هر روز در این هوایی که بوی مرگ می‌دهد به بهانه‌ها و اتهامات مختلف اعدام می‌شوند، منم!

اما با تمام این تجربیات و مشاهدات که وجود آدمی را به صلابه می‌کشد. قدرتمندان بی‌قدرت بدانند! زیر بار این مصائب نه تنها کمر خم نمی‌کنیم بلکه هر طناب دار، هر گلوله و باتومی که نثار مردممان می‌کنید ما را مصمم‌تر و شما را به پایان نزدیکتر می‌کند.

به یاد برادران نازنین حمزه سواری، زانیار و لقمان مرادی، فرزادکمانگر، علی صارمی، غلامرضا خسروی، رامین حسین پناهی، ریحانه جباری و شیرین علم هولی

سعید اقبالی / فروردین‌ماه ۱۴۰۱/ زندان رجایی شهر کرج.»

شایان ذکر است در ارتباط با روند خوفناک اعدامهای هفتگی در زندان گوهردشت، سایت جوانه ها پیشتر اعلام کرده بود که دادستانی جرائم عمومی، دستور تعیین تکلیف ۳۰۰ زندانی محکوم به اعدام را صادر کرده است. پس از این اقدام، این زندان هر هفته روزهای چهارشنبه شاهد اعدام چند زندانی بوده است. خبر اجرای این اعدامها، در هیچ کجا منتشر نمی‌شود و تنها تعداد محدودی از آنها با تلاش سازامانهای حقوق بشری منتشر می‌شود.

به کانال نه به زندان نه به اعدام در تلگرام بپیوندید
https://t.me/NoToPrisonNoToExecution

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کانون حقوق بشری نه به زندان
برگرفته از:
سایت جوانه ها

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.