رفتن به محتوای اصلی

عینک آستیگمات: جهالت یا خیانت!!!
18.09.2012 - 19:35

ناشی از چیست؟ چرا؟ برای چه؟ دیگر خسته شده ام ٬فکر میکنم این پنجمین مقاله ایست که راجع به خیانت و عوامل مطروحه در آن مینویسم.به خودم میگویم نکند خود نیز خائنی و میخواهی با این ادبیات خویش را مبری کنی!!!

چارچوب دینامیک سیستم خائنیه کردن مردم همانند خاگینه مختلط هست٬تخم مرغ وآرد و شیره انگور..... هر کس بر اساس نظر خود این معیارها را آچارکشی میکند.

خائن کیست؟ چیست؟ چه رنگیست؟ چه شکلیست؟ پاسخی وجود ندارد٬تنها و تنها سخن ساده ای الحاق به ان میشود که هر کس به پیمانش وفادار نباشد خائن است!!! اما نه اینگونه نیست٬یعنی بر اساس وازه خاسنی که در جامعه باصطلاح روشنفکر حاکم است و آنهم از نوع ایرانی٬هر کس که به آریاییسم و کوروش و نژاد برتر و فردوسی توهین کند مهدورالدم است!

در نگاهی دیگر در حرکت ملی آذربایجان کسیست که فارسی بنویسد٬فارسی بخواند و یا دوست فارس داشته باشد٬البته این در بخشی از تفکر حاکم وجود دارد که آنهم بصورت رآکسی به مساله تبعیضهای مفرط در جامعه منتج در ایران رشد پیدا کرده است.تقابل این دو نوع تفکر سبب انحراف ایدئولوژی حرکت ملی آذربایجان و ترویج حواشی سازی و برخود نا متوازن و نا متقارن با فاشیست پان ایرانیستی میشود و سبب میشود که فاشیست آریا محور خود با ترویج یک فاشیست غیر آرییایی دشمن خیالی برای خود درست کرده و حرکت ملی ترکان آذربایجان را فاشیست٬افراطی و خائن معرفی کند.

از تقابل دو اندیشه متضاد در ظاهر و متفق در باطن سخن میگوییم٬تزریق هردو به جنبش ملی ترکان آذربایجان مضرر است.

۱-اندیشه پان آریائیسم مروج مکتب تاریخ پرستی٬موجه سازی شخصیتی٬یکسان سازی قومی ٬خنوفوبیای شدید

۲-اندیشه افراطی دافعه افزون و جاذبه اندک مبتنی بر عدم دید صحیح تاریخی و حفره سازی برای ورود جریانهای فاشیستی و اجازه سو استعمال جهت القای رادیکالیسم در حرکت ملی آذربایجان(هردو مبتنی بر لمپنیسم ناشی از فضای معلول اجتماعی ایران)

حال چه شد که این مسائل به مخیله بنده خطور کرد٬عامیانه بنویسیم تا راحت الهضم شود٬چند روز پیش در اخبار برخی سایتها از واکنش به گوگوش خواننده باصطلاح ترک اصل ایرانی تبار مطالبی را خواندم.بعضا صحیح و بعضا اشتباه بود.سرچشمه گرفتن این تقابل از توهین خانم گوگوش به ترکان بود و سبب شده بود که مردم ترک آذربایجان ٬حال کمی و یا کیفی به این مساله معترض شوند و گوگوش را خائن بنامند٬در راستای این بیان٬شاهد تقابل با دکتر رضا مریدی نمانده مجلس داخلی ایالت اونتاریو بودیم که با نامه ای از کنگره آمریکا خواسته بود نسبت به طرح لایحه مسائل آذربایجان جنوبی واکنش نشان دهد.در نگاهی دیگر از فرطه غیر شاهد جبهه بندی قشری باصطلاح روشنفکر نسبت به مقاله خانم شادی صدر بودیم که سعی در خائن معرفی کردن وی بر پایه خیانت و هتاکی های یک سویه بود که صد البته دنباله همان سیاست تک صدایی لمپن گرایی سیاسیون فارس بوده است.

گوگوش هرکس باشد و هرچه گفته باشد ناشی از جهالت وی است٬ زیرا در طی این چند سال ما نتوانسته ایم بر گوگوش و داریوش و آرش و عارف و....تاثیر بگذاریم و از سوی دیگر بر اساس مکتب تفاخر آریایی به جای تفاخر به عالم و متفکر در پی تفاخر به مغنی و صعنتگر موسقیایی بودیم٬نمی خواهم توهین کنم ولیکن جایگاه تفکر و تولید فکر بسیار متفاوت تر از ورطه موزیک و محبوبیت تصنعی عوامیست.گوگوشی که ترک است و بعضا تصنیف به زان ترکی خوانده است هنوز که هنوز نتوانسته از این تفکر که اگر برای ملت و آبا و اجدادم بخوانم خائن هستم بگریزد و در کنار آن مضاعفا ما ها نیز به جای تاثیر بر وی و تقویت دیاسپورای قانون جذب خود مسبب این توهین در صحن یک کنسرت شدیم. چرا وچرا هنوز نتوانسته ایم چنان قدرتمند بنویسیم و تبلیغ کنیم تا بتوانیم صدها هزار گوگوش و داریوش و کامبیز و اریانی را که گرفتار این شیزوفرنی و دوگانگی بین خیانت و جهالت و یا بهتر بگویم سه گانگی خیانت٬جهالت و بازگشت به خویش بمانند.؟ چرا و چرا سرمایه های اجتماعی خود را از همان کودک نوجوانی که برای کار به تهران از قاراداغ میرود تا بازاری ای که پول پارو میکند را نتوانسته ایم بطور جامع مجذوب این حرکت ملی بنماییم٬سخن من در رد قدرت بالقوه این حرکت و یا تردید در درستی و یا حقانیت ان نیست٬بلکه برعکس با توجه به حقانیت و درستی مطلق حرکت احقاق حقوق حقه ملل تحت ستم در ایران ٬انگشت تعجب خویش را بر لبانم میگذارم و از خود میپرسم که اشکال کار ازکجاست از گوگوش٬از کسانی که گوگوش را گوگوش کردند و یا از کسانی که نتوانستند بر وی موثر واقع گردند؟

فقط گوگوش نیست بلکه میلیونها گوگوشه شده هستند که یا از روی جهالت و یا دانسته در خدمت فرهنگ و ادبیات خود نیستند ٬تمامی این حواشی برای زدودن گناه جک گویی گوگوش نیست٬بلکه افسوسی بر ماست که تبر را چوب از خود ماست که درو میکند.از سوی دیگر فردی را میبینیم همانند دکتر مریدی که با طرح مساله دریاچه اورمیه به نوعی در صدر اخبار تمجید سایتهای حرکت ملی بود ولیکن پس از نگارش نامه به کنگره آمریکا به نوعی وجاهت موقت خود را ازدست داد.نمیتوان مساله مریدی را با گوگوش قیاس کرد ٬زیرا اعتبار علمی و سیاسی وی متناقض با عدم درک نامبرده از مسائل آذربایجان می باشد.مریدی سالهاست که از کشور خارج شده است همانند بساری از فعالین در تبعید ولیک تا زمانیکه در مورد دریاچه اورمیه کمپینی تشکیل نداده بود هیچ کس اطلاعی از نامبرده نداشت و اگر داشتند بسار اندک بود.در این سالها اپوزیسون فارس محور مریدی را تصاحب کرد و با پروسه نرم خودسازی اورا در راستای سیاستهای رضاخانی هضم کرد.لذا باید تقصیر را نصف کرد٬نصف برای این افراد که هنوز که هنوز است در درک ماهیت جنبش آذربایجان توانا نیستند و نصف برای فعالین ملی که به جای تصاحب و تاثیر و گفتمان با این افراد حال اگر آب در هاون کوبیدن هم باشد وقت صرف نمی کنند و لیک جهت تبلیغات عکسی و ویدیویی موزیکالی و برخی تجمعهای بی نتیجه ساعتها تلاش میکنند.وظیفه ما چیست؟ آگاه کردن آگاهان و یا اینکه آگاه کردن ماهایی که از ما بریده اند؟ بنده شخص خود را نیز داخل این قشر میکنم که بافشای تاریخ بنده نیز در جهت تنویر و جذب نه با تساهل و تسامح ٬بلکه با تقابل بعضا برخود کرده ام که این نیز کاری نادرست بوده است.

در مورد نگاه اول هم شرحی هرچند مختصر لازم است٬لیک به علت اهمیت موضوع ثانوی٬دومی را اول توضیح دادیم و اولی را دوم٬شاید لطیفه ای باشد در بطن نوشته.

تفکر صدایی آریایی که حتی بلندکردن صدا علیه یک تابوی کوچک تاریخی و یا فرهنگی خود را نیز آنی خفه میکند.این تفکر که مبتنی بر٬ حذف فکری و ایدئولوژیکی ملیتها٬ چاشنی نئو نازی گری٬ به نوعی دین و یا ایدئولوژی تبدیل شده است که براساس قانون نانوشته خود هرکس مخالف را خائن و مهدورالدم اعلام میکند.پروسه آرییا گری که صرف جهت ایجاد وحدت پوشالی در منظق ایجاد شده است حتی تحمل براداران هم نژاد خود یعنی افاغنه را هم نداشته و برعکس شعارهای هومانیستی که داده میشود در عمل به غارت فکری و اجتماعی آنها و ملیتهای دیگر می پردازد.آرییا گری همان شعوبی گریست که با استفاده از مذهب آنهم براساس همزیستی انگلی و نه مسالمت آمیز٬قدرت کذایی پید ا کرد تا پس از غلبه اعراب بر ساسانیها به نوعی در حرب دینی خود علمدار شعوبی گری جهت ترویج ایرانگری باشد همانند تفکری که بر مبنای اسلام پان عربیسم را ترویج میداد.

این تفکر که حال نیازی به تشریح بیش بر آن نمی بینم ٬زیرا که کاملا عیاتن است و تکرار مکررات خواننده را از حوصله خارج مینماید در این اثنا یعنی پس از توافق احزاب کومله و دموکرات٬ مساله طرح لایحه برای تحقق حقوق ملی اذربایجان جنوبی در کنگره ایالات متحده٬ به علت ضعف فکری و اینکه سالها طفیلی درگاه غیر بودند که در ایران فقط پارسی می زیید و غیر چیزی نیستند٬بر خود لرزیدند٬ لرزشی که ما در هنگام تحرکات اعتراضی دریاچه اورمیه و یا بی اهمیتی نهادهای حقوق بشری منسوب به آنها در هنگام محاکمه و دستگیریهای فعالین ملی و مدنی بر خود دیدیم.به یکباره عبدالله مهتدی رفیق دیرینه مارکسیستها٬ شد دشمن درجه یک٬شادی صدر با قرار دادگاه ایدئولوژیک اپوزیسون شد خائن به وطن.کنگرسمن آمریکایی شد جیره خوار بطوریکه فروزنده مجری تلویزیون آریایی از دست وی به دامان سید علی خامنه ای پناه برد و طینت پلید خود را هرچه بیشتر نمایان تر کرد.چون معیار خیانت در تفکر این افراد چه داخلی و چه خارجی٬وابستگی به ائتنیک٬اسطوره گری و تشویش مذهبیست و غیر و اگر از اینها بگریزی تو خائنی و حتی و حتی اگر رژیم جمهوری اسلامی که نسبتا به این ها پایبند  است را نیز دشمن نمی دانند.زیرا در تفکر اینها جمهوری اسلامی همه این خواست انها را دارد جز آزادی علنی جنسی و بسیار افسوس میخورم که بگوییم که هردو در رد و حذف حقوق ملیتها و ترویج پان آریائیسم متحدند و لیک یکی دریده تر و دیگر باصطلاح مدرن تر.

این نوع اندیشه هیچ وقت راضی به قبول هویتی که خود فرد برای خود می باشد نبوده است و هیپنوتیزم وار تورا غیر میخواند برای نزدیک شدن به تو و گرنکنی تو خائنی.

خائن به وطن!

خائن به ملت!

حال آنکه نه در تعریف ملت خبره اند و نه در وطن انگاشتن محدوده ای.مانده اند سفیل و عریان و جز با اعطای وجاهت غیر مستقیم به جمهوری اسلامی کاری از دستانشان برنمی آید و بر کوس و طبل سکویی ها و فروزنده ها و داورها و دشنام گویان میکوبند و این نوع ادبیات را ارجح تر بر بیان حقوق ضایع شده هزاران ساله ترک و لرو کرد و عرب و بلوچ میدانند و با القای اینکه فقط جمهوری اسلامی مقصر هست بار را بر روی رژیم می اندازند٬حال آنکه شما تخم را کاشتید و رژیم پرورشش داد و هردو سرتاپای یک کرباسید!

شما بهتر باشد حاشیه ای کلی نیز بر متن بزنیم٬شاید بگپیید حاشیه علیه متن است و لیک خالی از لطف نیست که بدانیم٬به جای واژه خیانت بهتر است از دو واژه رقابت و جهالت استفاده کنیم٬دنیای امروز دنیای مدرنیسم است ٬هرچقدر حق باشی و نتوانی خود را درست بیان کنی٬عقب میمانی٬امروز ه دنیا دنیای رقابت است٬بیان اندیشه و تلاش برای جذب مردم با توجه به شاخصه های فکری و هویتی و ملیشان اصل برتر سیاسی برای مقبولیت است و جهت مشروعیت نیز باید بر اساس خواست ملی جامعه هدف عمل کنی و اگر یک هویت طلب آذربایجانی هستی و تلاش کنی و نتوانی به این وظیفه عمل کنی یا رقیب خوبی نیستی و یا بر مبنای جهالت سیاسی و اجتماعی توانای و قدرت علمی بازی را نداری٬زیرا این ملت تحت ستم سالها منتظر پیروزی و برنده شدن تو هستند و اگر بتوانی دیگر صدای کلاغان خائن آواز در نخواهد آمد٬چونکه دیگر پنیر از دهانشان افتاده است.لذا به جای ترویج ادبیات این چنینی که او من یا تو خائنیم با دلایل  قوی و مستدل به تشریح و تنقید عقاید وی بپرداز که خود عقلا و مردم خوب و حق را از زشت و بد تمییز میدهند.زیرا مشکل ما با مغزهای متحجر تک صدای مبتین بر تاریخ فسیلی ساسانی و هخامنشی نیست٬مشکل ما آزادی بیان٬تحمل یکدیگر٬اعتقاد به دموکراسی٬ایمان به حقوق ملل تحت ستم موجود در فضای کنونی بنام ایران٬عدم ورود به مباحث فرسایشی لمپنی و واکاوی تاریخی٬ و تساهل و تسامح فی ما بین برای نابود یان دشمن جهالت و جلو زدن از این رقیب که همه چیز در اختیار دارد ولیک امروزه همانند خرگوش مسابقه لاک پشت و خرگوش به خواب رفته و نمی داند که پروسه آرام و منطقی از پروژه سریع و هوسران وی جلوتر زده و باند قرمز پاره شده است.لذا از خود شروع میکنم و خود را دعوت به تقویت دیاسپورا و گفتمان جهت بلندکردن فریاد ملت مظلوم ترک آذربایجان جنوبی در راستای احترام به حقوق تمامی ملل دنیا به دور از مسايل حاشیه ای دعوت میکنم و دوستان نمی گویم پشمن بلکه رقیب را به درک واقعی و احترام به تمامی تفکرات پلورال حاکم بر فضای فکری جامعه فرا میخوانم.شاید من را نیز در جمله خائنین وارد کنید.خائن شماره ۳۵.۰۰۰.۰۰

در پایان سخن زیاده را کم کرده و داستانکی را ضمیمه این همه درددل خیانت بار خویش مینمایم٬شاید عصاره ای گرفته شده از احساسات ما را اندکی بتکاند:

پسری به پدری گفت می خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید:    

: نام دختر چیست ؟   مرد جوان گفت 

   نامش سامانتا است و  در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید  و گفت 

  من متاسفم به جهت  این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج  کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی  به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را  آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با  ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت: 

  مادر من می خواهم  ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او  خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت:   

  نگران نباش پسرم .  تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی .  چون تو پسر او نیستی . . . !

شاید از خواهرسازی دروغین برای خویش و ما روزی پشیمان خاطر گردید شاید ناشی از خیانت باشد و یا جهالت ولیک بازهم بامید آنروز.

گونه ام گلرنگ و چشمم پرده پرده غرق اشک

لب فرو بستم ولی در سینه ام فریادهاست..

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.